***خاطره رحیم مخدومی از دیدار با رهبر انقلاب
درست هجده سال پیش مهمان همین اتاق بودیم؛ بیتغییر، مهمان، همان مهمان، حال تنها تعدادمان كمی بیشتر شده كه آن هم از تبعات رشد است دیگر!
میزبان، همان میزبان. تنها و مظلوم. این هم لابد از تبعات رشد نكردن است! نمیدانم در این رشد و افت و در این تغییر و سكون، كداممان باید شرمسار باشیم و كدام سرافراز.
هجده سال پیش آمدیم اینجا و گفتیم: ما نویسندههای دفاع مقدسیم. تازه كاریم و تیراژ كتابهایمان سه هزارتایی میشود. او گفت تیراژتان را ببرید بالا. روی صد هزار تا. از سه، تا صد فاصلهای بود كه برق از سه فاز همه پراند. حكایت استاد چتربازی را داشت كه میخواست از آسمان پرتابمان كند. و امروز بعد از آن سالیان، كار نامی فرهنگ، پرش از روی همان بام هجده سال پیش است. و صد البته از همان وقت مشهود بود چرا كه روز بعد رسانهها به همه زوایای این كلاس چتربازی پرداختند، الا پرش از آسمان. پرش از سه به صد در هیچ محفل و رسانهای پرداخته نشد.
رحیم مخدومی
لابد میخواستند ما دستاندركاران ادبیات دفاع مقدس را بیش از این شرمنده نكند. لابد میدانستند كه اگر هجده سال بعد از تیراژ كتابهایمان بپرسند، خواهیم گفت هر حرف مرد یك كلام است!
لابد فهمیده بودند كه اگر یكی در رهنمود دادن زیادی به ما گیر بدهد، از او خواهیم پرسید؛ خوب، چطور سه هزار تا را برسانیم به صد هزار تا؟ شما بفرمایید خودتان انجام بدهید تا ما لقمه جویدن را یاد بگیریم. و یا اینكه یك پول قلمبهای را در اختیارمان بگذارید تا صرف همایش و نمایش و كنفرانسِ «چگونه سه تا را صد تا كنیم» نماییم.
بعد به او خواهیم گفت، شما كه بهتر و بیشتر از ما كتابخوانهای ـ به اصطلاح ـ حرفهای كتاب میخوانید و بهتر از ما اهل بصیرت، منفذهای گزش را شناسایی میكنید، به جای ما ناشرها و آموزش و پرورشیها و آموزش عالیها سازمان تبلیغاتیها و روحانیون و هیات و بسیج و... تا برسد به راس قله كه صدا و سیمایی باشند، كتاب تبلیغ میكنید. چون ما سرمان را به تبلیغ سوپراستارها گرم كردهایم! آقاجان به یكباره بیایید وسط، مشتریها را راه بیندازید دیگر. راستش از ما نمیخرند، اما اگر شما باشید...
هجده سال از عمر فرهنگ دنیا گذشته، تهاجم به شبیخون و شبیخون به ناتوی فرهنگی ارتقاء یافته. ما چقدر تغییر كردهایم؟ همهی افتخار حوزهی هنری در بخش ادبیات دفاع مقدس این است كه 15 كتاب را به سه زبان دیگر ترجمه و منتشر كرده. حالا با چه تعداد تیراژ و چه نتیجه و تاثیر، بماند. چند وقت پیش كه آمده بودند خدمت آقا تا خبر استقبال چشمگیر كتاب «دا» را بدهند. حالا هم آمدهاند تا بگویند آن استقبال چشمگیرتر شده! بنده به سهم خود دستمریزاد میگویم به عرصهی تالیف ادبیات دفاع مقدس كه به چنین توفیقی دست یافته و از آن مهمتر به مدیریت بازرگانی و توزیع خوب كتابها كه انقلابی جدید پدید آورده. اما به راستی گمشدهی ادبیات انقلاب و دفاع مقدس همین است؟ چه زیبا اشاره كرد آقا از زبان كسی، كه «دا»، رگه و سرنخ یك معدن بزرگ است. بروید جلو تا به خود معدن برسید.
مشعوف شدن از رگه، ماندن و جشن و پایكوبی كردن در كنار رگه را در پی دارد.
وقتی دیروز (20/2/89) در جمع قلم به دستهای دفاع مقدس، رفته بودیم تا دیداری تازه كنیم و گرههایمان را بیابیم، فرمود تیراژ را به یك میلیون برسانید. این شد كه تمام ماجرای دیدار هجده سال پیش در مغزم تازه شد. دیدم آقا رفته و ما ماندهایم. او با سرعت در پیش است و ما سنگین درجا میزنیم.
چرا كه اندیشهی تغییر پوسته و تبدیل یابوهایمان به اسب، هیچ وقت راحتمان نگذاشته. كارمان به جایی رسیده كه حوزهی هنری از عجز تهیهی یك غرفهی فروش در خیابان مقابل دانشگاه، ناله میكند. آن هم چه شخصیتی؟ حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی! اصلا میگویم درآمد حاصل از تجارت نفت و دخانیاتش، مزاح! سازمان تبلیغاتی كه از اولین ماههای پیروزی انقلاب در هر شهرستان یك شعبه زده و حوزه هنری كه مركز استانها مهم كشور را یكی پس از دیگری به شعبات خود افزوده، این چه حرفی است كه میگوید؟ واقعا چه جوابی باید داد بهتر از جواب طنز كه فرمود: بساط كنید!
او به مزاح فرمود مزاحی كه سكوت رسمی جلسه را با خندهی صمیمی حضار درهم شكست. اما چه مزاحی نغزتر پرمعنیتر از واقعیت! به راستی كه یك وقتهایی از منافقین و شبكههای پارتیزانی آنها برای توزیع روزنامه و كتاب در اوایل انقلاب باید درس گرفت. از تلاش و جدیت و رزم بیامان دشمن برای هجمه به جبههی حق باید درس گرفت. حوزهی هنری انصافا در این چند سال گذشته توفیقات خوبی داشته، اما فراموش نكنیم كه اگر این توفیقات، دستاندركاران را مشعوف میكند، ناشی از مقایسهی حركت خود با بیحركتی دوستان است. كافی است یك بار حركت خود را با حركت دشمن مقایسه كنند، آن وقت خواهند دید كه چقدر لاكپشتوار گرفتار بیحركتی هستند.
یادم است در قضیهی عبور ناو جنگی آمریكا از تنگهی هرمز، امام به افسران جنگ گفته بود «باید بزنید». این دیگر وظیفه آنها بود كه راه زدن را پیدا كنند. و چه خوب پیدا كردند و هیمنهی ابرقدرت را در هم شكستند.
امروز، افسران فرهنگ برای پیدا كردن راه عملی رسیدن به تیراژ یك میلیون، آیا فكر خواهند كرد؟ كاش عرصهی فرهنگ هم مثل جنگ كه دادگاه نظامی و صحرایی دارد، میتوانست افسران هجده سال پیش را وسط میدان بكشد و از آنها بپرسد، اگر بلد نبودید چرا پذیرفتید و اگر بلد بودید چرا نكردید؟
یك زمان بهانهی افسران فرهنگ پول بود، یك زمان نداشتن قدرت. حالا كه همه چیز در اختیارمان است. به واقع باید گفت برخیزیم، كاسه و كوزههایمان را جمع كنیم، برویم دنبال بساط كردن. باید از نو شروع كنیم.
اگر در وقت لازم اهل بساط كردن بودیم، حالا قدر پول و قدرت را میدانستیم.
منبع:مشرق نیوز