به قرآن نگاه کنیم که برای عالمیان زنان را به عنوان الگو معرفی می کند. در آیات پایانی سوره تحریم به همه از زن و مرد بگوید نگاه کنید به این دو زن که نمونه کفرند و نگاه کنید به این دو زن (مریم و زن فرعون) که نمونه اعلای انسانی هستند.
یک بار تحقیقی کردم در داستان های عامیانه معروف غربی در ارتباط با شخصیت زن در این داستان ها و تحلیل آن شخصیت ها. تحقیق و تحلیل محتوای داستان های سیندرلا، سفیدبرفی، زیبای خفته، دیو و دلبر، شاه قورباغه، شنل قرمزی، هنسل و گرتل، رپانزل، رامپل استین اسکین که داستانهای عامیانه غربی و برای همه شناخته شده اند.
اولین نکته قابل توجه این بود که شخصیت های اصلی همه این داستان ها دختران نوجوان هستند. این نکته توجه را جلب کرد به محتوای داستان ها که چه نگرشی نسبت به دختران به مخاطبان خود می دهد. دختران و پسران و در واقع همه کودکان و نوجوانان که مخاطبان این داستان ها هستند چه هویتی را برای دختران تعریف می کنند. به نسبت گستردگی مخاطب و تکرار این داستان ها روشن است که چه نقش مهمی درهمان مسیر ارائه شده در داستان برای مخاطب دارد و او را در همان مسیر تربیت می کند. جامعه غربی توسط این داستان ها دختران را زیبا می خواهد و جذاب چرا که در این قصه ها شخصیت های خود را در نهایت این نمودها خلق می کند.
تحقیق مذکور بیان کرد که همه دختران شخصیت اول این قصه ها از کاربرد عقل عاجزند ولی دلی مهربان دارند. در این داستان ها شخصیت دختر داستان زیبا روی در نهایت درجه، مهربان و بدون توانایی کاربرد عقل است که در لحظه ای هم که لازم است زیباترین لباس ها و قصرها را برای خود دارد. اگر زیبارو هم نیست ولی باز از کاربرد عقل محروم است مگر این که در مسیری شیطانی است. دخترانی رام، همراه و در خدمت تا جایی که وقتی شاهزاده با او همبستر می شود او خواب است در نقش یک مرده (در داستان زیبای خفته). فقط شاهزاده ای بیاید و او را بیابد و مرد زندگی او شود. زنی هم که توانمند است و قدرت تصمیم گیری دارد و افرادی را در خدمت، این زن یک جادوگرشیطانی است. این راه پیش پای دختران است در داستان های غربی جهت شکل دادن خواسته ها و ناخواسته ها و ایده آل ها و چه بودن و چه شدن.