غذا خوردن
به هنگام غذا خـوردن چهار زانـو مـى نشست و گاهـى هـم بر دست چپ تكیه مى كرد و غذا مى خورد. رعایت بهداشت را بـویژه به هنگام غذا خوردن بسیار مهم مى شمرد.
همواره هـم پیـش از غذا خوردن دستانـش را مى شست وهم بعد از غذا, با ایـن تفاوت كه پیش از غذا بعد از شستـن , با چیزى چـون حوله خشك نمى كرد ولى پـس از غذا آنها را مى شست و خشك مى كرد. اگرهنگام غذا خـوردن دستانـش تمیز بود آنها را نمى شست.
بعد از غذا خـوردن خلال مـى كرد. همیشه غذا را با گفتـن « بسم الله » شروع مى كرد و با جمله« الحمدالله » به پایان مـى برد. نیز غذا را با نمك آغاز وبـا سـركه تمـام مـى كـرد.
جبه هنگـام خوردن غذا « الحمـدلله» بسیار مى گفت و نعمتهاى خـدا را سپاس مـى گفت. غذا را داغ نمى خـورد بلكه صبر مى كرد تا معتدل شـود. به وقت خوردن از آن قسمت ظرف كه مقابلـش بـود غذا مى خـورد. هیچگاه درحـال راه رفتـن غذا نمـى خـورد. و هیچ وقت شـام نخورده نمى خوابید.
همـواره به انـدازه غذا مـى خورد و از پرخورى پرهیز میكرد.
عبادت امام صادق (ع) از اعاظم عباد واكابر زهاد بـود . از سه حال خارج نبـود : یا روزه داشت، یا نمازمى خـوانـد ویا ذكر مـى گفت.
قرآن را بسیار بزرگ مى داشت و آن را در چهارده بخش قرائت مى فرمود . وقتى مى خواست قرآن تلاوت كند ، قرآن را كه به دست راست خویش مى گرفت ، دعایى مى خواند كه به عهد بودن قرآن وتعهدات انسان در قبال این قرار داد ، اشاره دارد. مضمون آن دعا چنین است :
خداوندا ! من عهد و كتاب تو را گشودم. خدایا! نگاهم را در این كتاب , عبادت قرار بده و قرأتم را تفكر، و تفكرم را عبرت آموزى. خدایا! مرا ازآنان قرار بده كه از مواعظ تو در این كتاب ، پند مى گیرند و از نافرمانى ات پرهیز مى كنند. وقتى كتاب تو را مى خوانم ، بر دل وگوشم مهر مزن و بر دیدگانم پرده میفكن وقرأت مرا خالى از تدبرمگردان، بلكه مرا چنان قرار بده كه درآیات واحكامش ژرف بنگرم، دستورهاى دین تو را بگیرم و عمل كنم و نگاه مرا در این كتاب, غافلانه و قرأتم را بیهوده و بى ثمر مساز.
چـون نیمه شب براى خـواندن نماز شب بر مـى خاست با صداى بلند ذكر مى گفت و دعا مـى خـواند تا اهل خانه بشنـوند و هركـس بخـواهد براى عبادت برخیزد. ذكر ركوع و سجود را بسیار تكرار مى كرد.
در سجده چنین مى گفت: ( اللهم اغفرلى و لاصحاب ابى فانى اعلم ان فیهم من ینقصنى ); خداوندا! مرا ویاران پدرم رابیامرز. مى دانم در میان آنان كسانى هستند كه بدى من را مى گویند.
روایت شـده است كه : آن حضـرت در نمازش قرآن مـى خـوانـد سپـس غش مى كرد ، روزى از او سـوال شد چرا غش مى نمایى؟
فرمود: آنقدرآیات قرآن را تكرارمى كنـم تا به حالتى روحانى مى رسـم مثل اینكه آن را از خداوند بلا واسطه مى شنوم.
و نیز دراحـوالات آن حضرت نـوشته انـد كه : هرگاه مـى خـواست بگـویـد: قال رسـول الله (ص) ، رنگـش تغییرمى كـرد و گاهى سبز مـى گشت وگاهـى زرد به حـدى كه او را نمـى شناختنـد. چـون روزه مى گرفت بـوى خـوش به كار مى برد و بعد از ماه رمضان بى درنگ زكات فطـره روزه خـود, خانـواده وخـدمتكارانـش را مـى پـرداخت. شبهاى قدررا ـ اگرچه مریض بـود ـ تا صبح درمسجـد به نیایـش و عبادت مى گذراند.
امام صادق(ع) خـداونـد را همه جا حاضـر واو را بـراعمال خـود ناظرمى دانست. از ایـن رو به گاه نیایش مجذوب خداوند مى شد.
ابن ابى یعفور مى گوید : امام صادق (ع) درحالى كه سرمبارك خود رابه طرف آسمان بلند كرده بود ، چنین مى گفت: ( رب لاتكلنى الى نفسى طرفه عین ابدا لااقل ولااكثر) ; خداوندا ! مرا به اندازه یك چشم به هم زدن ، به خود وامگذار; نه كمتر ونه بیشتر.
آن گاه اشكهاى آن حضرت سرازیر گشت و به طرف ما روى گرداند و فرمود: اى فرزند یعفور! خداوند یونس بن متى را كمتر از یك چشم به هم زدن به خودش واگذار نمود ، اوآن گناه را مرتكب گشت.
عرض كردم: آیا به كفر رسید؟ ـ خداوند كارهاى شما را بهبود بخشد. فرمود: خیر, ولى مرگ در آن هنگام , هلاك و نابودى است. مالك بـن انـس مـى گـوید: « با امام صادق ـ بر او درود خـداى باد ـ حج گزاردم ، به هنگام تلبیه هرچه مى كوشید تا لبیك بگوید ، صدایـش درگلـو مى مانـد و چنان حالتـى به او دست مـى داد كه نزدیك بـود از مركبـش به زیرافتاد. گفتـم: چاره اى نیست باید لبیك گفت. فرمود : چگونه جرأت كنـم لبیك بگویـم ، مـى ترسـم خـداونـد بگـوید: « لا لبیك ولا سعدیک » ( باسخ نه بدهد ) چـون زبان به لبیك مى گشود، آن قدرآن را تكرار مى كرد كه نفسـش بند مى آمد.
كار و تلاش و دستگیرى از مستمندان
امام صادق(ع) در زندگى برنامه اى منظم داشت و هركارى را به موقع انجام مىداد; چنانكه خود فرمود : « بى حیا بى ایمان است و بى برنامه بى چیز »
مجلـس درس و بحث و مناظره ها و مذاكرات علمى بـا شـاگـردان ، یـاران و سـران مذاهب دیگـر وقت معینــى داشت و پرداختـن به امور زندگى و كار در مزرعه و باغ نیز وقت خاص خودش را .
آن حضرت یاران و پیروان خـود رابه كسب مال حلال تشـویق مى كرد واز آنان مى خواست كه دركارخـود كـوشا باشند و از هر گونه تنبلى و كسالت دورى كنند. كار كردن و تجارت را مـوجب عزت و سـربلنـدى انسان مى دانست و مـى فـرمـود: « صبح زود بـراى به دست آوردن عزت خود بروید. »
ولى تاكید مى كرد كه تجارت باید سالـم باشد و كسب در آمـد از راههاى درست و مشـروع بـاشد.
آن گرامـى هر گـونه كـوشـش و تلاش را براى تـوسعه زنـدگـى خـود و خانـواده ، حج و زیارت رفتـن, صدقه دادن و صله رحـم كردن را تلاش براى آخرت مى دانست نه دنیا.
تنها به كار و كوشـش سفارش نمى كرد, بلكه خـود نیز كار مـى كـرد و در روزهاى بسیار گرم تابستان ، عرق ریزان در مزرعه و باغ خـود كـار مـى كـرد . بـاغش را بیل مـى زد و آبیارى مى كرد. یكـى از یارانـش مـى گـوید: « آن حضرت را در باغش دیـدم، پیـراهنـى تنگ, زبـر وخشـن دربـروبیل در دست بـاغ را آبیارى مى كرد وعرق ازسرو صورتـش سرازیر بـود. گفتـم : « اجازه بفرمایید من كار را انجام دهـم. » فرمود:
ج« مـن كسى را دارم كه ایـن كارها راانجام دهد، ولـى دوست دارم كه مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمـى آفتاب آزارببیند و خـداوند ببینـد كه مـن در پى روزى حلال هستم. »
یكى از یارانش كه آن حضرت را در یك روز بسیار گـرم تابستـان دیـد كه كـار مـى كنـد، معتـرضـانه گفت:
« فـدایت شـوم، شمـا بـا مقـام والایـى كه نزد خـداونــد دارى و خـویشاوندى نزدیكى كه با پیغمبردارى، درچنین روزى، ایـن گونه سخت كار مـى كنـى؟ » امام (ع) پاسخ داد:
ج« در طلب روزى حلال بیرون آمدم تا از چـون تـویى بى نیاز شوم. »
امام صادق(ع) هـم خود كارمى كرد وهم غلامان وخدمتكاران خـود را به كاروا مـى داشت وهـم كارگران روز مزد را به كار مـى گرفت.
هـر وقت كارگـرى را به كار مى گرفت پیـش از خشك شدن عرقـش مزدش را مـى پرداخت.
هنگام برداشت خـرما هم در جمع آورى آن كمك مـى كرد و هم در وزن كردن آن. و هـم به هنگـام فـروش و تقسیـم بـر فقـرا و نیـازمندان.
حقیقت این است كه امام (ع) درنهایت علاقه به كار و تلاش, هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نمى شد و مى دانست كه بهترین كاراز نظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است ، حقیقتى كه ما هرگز ازعمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم.
امام خود درباره باغش مى فرمود:
وقتى خرماها مى رسد , مى گویم دیوارها را بشكافند تا مردم وارد شوند وبخورند.همچنین مى گویم ده ظرف خرما كه بر سرهر یك ده نفر بتوانند بنشینند ، آماده سازند تا وقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگربیایند وهریك، یك مد خرما بخورند.آن گاه مى خواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، كودك و هر كس دیگر كه توان آمدن به باغ را نداشته، ) یك مد خرما ببرند.
پس مزد باغبان و كارگران و... را مى دهم و باقى مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم مى كنم و دست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم مى ماند.
تجارت امام صـادق(ع) نه تنها پیـروان و یارانـش را به كـارهاى درست و تجارت صحیح تشویق مى كرد بلكه خـود نیزگاهى به تجارت مى پرداخت. اما نه به دست خـویـش. بلكه سرمایه اش را دراختیاركارگزاران و افراد مطمئن قرار مى داد تا با آن تجارت كنند.
چـون مـى شنید كه سـودى برده و روزى به او رسیـده شادمان مـى شـد. با ایـن حال بر تجارت سالـم بسیار تاءكید داشت و هنگامـى كه كارپرداز وى مصادف كه با سرمایه وى به تجارت مصر رفته بـود, با سـودى كلان باز گشت فرمـود : « این سـود خیلـى زیاد است با كالاها چه كردید كه چنیـن سـودهنگفتـى به دست آوردیـد؟ »
مصادف پاسخ داد: « چـون به مصرنزدیك شدیـم از كاروانهاى كه از مصر مىآمدند از وضع كالاى خویـش پـرسیـدیم. دانستیـم كه ایـن كالا مـورد نیازمردم مصر است و در بازار آنجا بسیار نایاب است.
از ایـن رو با هـم پیمان بستیم كه كالایمان را جزدربرابر هر یك دینار سرمایه یك دینار سـود, كمترنفروشیم, ایـن بـودكه سـودزیادى بـردیـم. » امام (ع) فـرمـود: « سبحان الله ، علیه مسلمانان هـم پیمان مـى شـوید كه كالایتان را جزدر برابـر هر دینار سرمایه یك دینار سـود كمتـر نفروشیـد! »
سپـس اصل سرمایه اش را بـرداشت و فرمـود: « مـن را به ایـن سـود نیازى نیست. اى مصادف ، چكاچك شمشیـرها از كسب روزى حلال آسان تـر است. »
چـون امـام (ع) ایـن گـونه سـود بـردن را اجحـــاف در حق مسلمانان مى دانست به كارگزار خـود اعتراض كرد و از آن سود چیزى بر نگرفت.
آموزش نیكی ها
حضرت آن چه را كه مى خواست به دیگران بیاموزد عملی مى آموخت . برهیچ معروفى امر نمى كرد ، جز آنكه خود بـیشتر وپـیشتر از دیگران بـدان عملى مى كرد و از هیچ منكرى نهى نمى كردند; جـز آن كه خـود همیشه از آن اجتناب مى نمودند. و به یارانش نیز مى فرمود:
« كونوا دعاه للناس بغیر السنتكم » مردم را به غیر زبانتان به نیكى فرا خوانید.
یكى از بـستـگان امام صادق(ع) از آن حـضرت بـدگویى كرده بـود.
وقتى بـه آن حضرت خبـر رسید. بـدون آن كه عكس العمل شدیدى از خود نشان دهند، بـا آرامش بـرخاستند و وضو گرفتند ومشغول نماز شدند. یكى از حـاضران بـه نام « حـماد لحـام » مى گوید:
من گمان كردم حـضرت مى خواهد آن شخص را نفرین كند ، ولى بـرخلاف تـصور خود دیدم آن بزرگوار بعد از نماز چنین دعا كرد: خدایا من حقم را به او بخشیدم. تواز من بزرگوارتر و سخى ترى او را بـه من بـبـخش و كیفر مكن!