• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 1369)
دوشنبه 20/6/1391 - 0:18 -0 تشکر 554528
محمد بیابانی شاعر نویسنده منتقد

محمد بیابانی ۷ خرداد ۱۳۲۴ در سامانهٔ امامزاده از توابع استان بوشهر به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند. سپس برای ادامه تحصیل و گذراندن دورهٔ دو سالهٔ تربیت معلم، وارد دانشسرای کشاورزی شیراز شد (این ایام همزمان با آغاز فعالیت‌های سیاسی وی به طور جدی است). پس از اتمام دانشسرا، دورهٔ دو سالهٔ خدمت نظام وظیفه را در سپاه ترویج و آبادانی در دامغان به پایان رساند.در سال ۱۳۵۲ به استخدام اداره آموزش و پرورش استان بوشهر درآمد و به تدریس در مدارس شهرستان‌های گناوه، دشتستان و بوشهر پرداخت. وی بامداد روز چهارشنبه ۲۱ اسفندماه ۱۳۸۱، بر اثر سرطان ریه در بوشهر درگذشت.

دوشنبه 20/6/1391 - 0:19 - 0 تشکر 554534

سبک شاعری

محمد بیابانی از جمله شاعرانی می‌باشد که زبان و ساختار بیانی ویژه‌ای دارند. آگاهی وی از مفاهیم آرکائیک و استخدام اسطوره و تلمیحات افسانه‌ای در زبان شعری اش، شناخت تاریخ و ادبیات قدیم ایران، تخیّل قوی، عاطفه ـ اندیشه سرشار، ابهام و استعاره‌های تو در تو و دقت و وسواس وی در گزینش و چینش کلمات، از شاخصه‌های بارز در اشعار بیابانی به شمار می‌رود. مضامین شعری وی، بیشتر مسائل اجتماعی و سیاسی است. همچنین از خصایص شعری او، تمایل به ادبیات فولکلوریک واستفاده از باورها، آرمان‌ها و اعتقادات مردمی است. بیابانی در کنار شاعران بزرگ خطهٔ جنوب همچون منوچهر آتشی، فرج‌الله کمالی، بهرام اکبرزاده، ایرج شمسی‌زاده و دکتر سید جعفر حمیدی در جهت بومی‌سرایی و به‌کارگیری واژگان محلی در زبان شعری، گام‌های بزرگی برداشته‌است. سروده‌های وی از ابتدا در میان خوانندگان مورد استقبال قرار گرفت و جایگاهی ویژه یافت. منوچهر آتشی شعر بومی بیابانی (کِلِنگ گُل پُر گُل واویدن انگار بهار اَندن) را که مورد استقبال قرار گرفته بود سروده سالهای ۱۳۴۱ او می داند.

بیابانی پیش از دههٔ چهل در سه ساحت بومی سرایی، کلاسیک (بخصوص غزل)، سپید و عمدتا نیمایی شعر می سروده‌است. وی از بنیان‌گذاران بومی‌سرایی (با گویش محلی) در بوشهر بوده‌است. هم چنین وی دستی هم در نثرنویسی داشت و کارهای سترگی در این زمینه انجام داده‌است. از جمله این آثار می توان به آسیب شناسی هنر، رمان از پیدا تا پیدایش، داستان‌های کوتاه و نقدهای متعدد راجع به اشعار شاعران برجستهٔ معاصر اشاره نمود. بیابانی بنا به دلایلی، چندان تمایلی به چاپ اشعارش نداشت و اولین اثر وی که پس از سال‌ها شاعری منتشر گردید، منظومه‌ای بود با نام «حماسهٔ درخت گل بانو».

دوشنبه 20/6/1391 - 0:20 - 0 تشکر 554538

وی در یادداشتی در تعریف شعر، می‌نویسد:



«شعر بیش و پیش از همه، در لایه‌های درونی خویش است که باز می‌تابد. این است که بازشناخت آن، نیاز به ره‌بردن به ویژگیهای فردی ـ گروهی و کنکاش جدی دارد. پس نخستین وجه دریافت شعر، کارکرد غریزی ـ طبیعی واژه‌هاست بر بستر احساس در نزد شاعر، و ره‌بردن از این مرز به قلمرو گستردهٔ واژگان؛ زان پس درون‌نگری، درون‌بینی، درون‌کاوی و درون‌شکافی آن‌ها. می‌گویند شعر تعریف‌ناپذیر است؛ هم از آن رو [است] که هر کس به گونه خویش، برداشتی «خودویژه» از آن بدست می‌دهد... شعر، جهت‌یاب انگیزه‌های استوار، بر نیاز و آرزویی است بالنده و انسانی، که با جولان خیال خودانگیخته ـ و نه برانگیخته ـ بر بستر احساس و عاطفه، دوش بر دوش واژه‌های تپنده، بسامان، رقصان، خوش‌آوا، توأم با منشوری از رنگ‌ها، به بازآفرینی دیگرگونه، چندبُعده، تندیس‌وارهٔ جهان و واقعیت‌ها، در راستای حقیقت برآمده از ذهن سراینده می‌پردازد و نمادها را به نمود بدل می‌کند. با این دید شاعر ناخداست. چندان که ناخدا بی اعتنا به عقربه جهت یاب که رهیافت رهایی از تلاطم و توفان است بی دست ابزار، سفری برانگیخته را بادبان درکشد، سرگردان شدن در دریایی بی کران را دامن زده است. نیز طعمه ای برای خام خواری کوسهٔ هنر - مرگی خویش. پس هر جا شاعر در بند خیال خودانگیخته و نه برانگیخته، مجهز به ابزار لازم پیش تازد، شعر است که باز می تابد...»

دوشنبه 20/6/1391 - 0:20 - 0 تشکر 554543

سیاره ی سرشک ، نمی دانم
 روی کدام دایره
 در رویاست
 برفی که می نشیند انسان انبوه می شود
 می آیم از نگاه
تو برگی به تن کنم
 داغی : که تا دریچه گشایم
 فریاد را
 به رنگ سفر دور می زند
 شاید دمیده ببر و
 استخوان مرده ندارد سر قرار
 ناهید یخ زده ست
 دریاچه ای که کتف نو رسیده به نخ می کشد
 هنوز
 باید که پاک می بریدم از اول
 از
خاطرم زمان
 ماهی
که پاره می کند پلاس روشن تاریکی
 می بینمش که هیچ نمی روید آشکار
 عمرم شکسته است
 جا به جا نمی شود این اوراق
 رخ در رخ تمام آینه ها
 می بارد و هنوز
 تو در راهی

دوشنبه 20/6/1391 - 0:21 - 0 تشکر 554545

نهان خرمنم این هاله است
 خار غریزه
 می کند از سینه
 ار افق به باله ماهی مریم
 ملاح مرده مائده ی دریاست
وال
همیشه در گذر از جلگه ها
 و من
 تا چند از نگاه تو می چیند
نمدانه های نور
ظلمت
 گلایل نیلی ست
در مذ مرگ و ذائقه ی خرچنگ
 طرح لب است
 شهیر این کبک کشته که می ترکد
 مادام در نفس هر باد
 مگر نسیم سحر را
 شراع باله بیاراست گربه
ماهی مرگ
 که از دو سوی زمان
موج
چراغ سایه به کف
پابرهنه می لغزد
 بر ابرود نگاه تو کودک مرجان
کلاه پاره به سر
 سر نهاده بر آرنج
 هنوز ماسه ی تلواسه پس زند آرام
 زمان که راست که می غلتد
 هزار پای شهاب از نشیب مرزنگوش
 کمانه
می کند اوراق استخوان و صدف
 نگاره های سیه پوش
 به پای خاطره ها و حصار می شویند
 هزار پیرهن مانده در تخیل
 جهان اگر در اشک تو
 مد می شد
 شاید غزالی از آزرم
 ردایی از کفنم می برید تا خورشید
 سری که ساقه بر آفاق می کند ترسیم
 ماه
تصویر مرده ای بی دست
 می برد تیره تیره تا تالاب
 خاک را آه اختر کنده ست
 بذر کوکب کلاهی از مهتاب
 دائم بنفش خاطره
 قداره می کشد
 تا مرگ
 برگی شود
 قویی سپید
 نه در مرام سیل نمی گنجد
 نخل چکیده ی بی نخ سرشت
 دیدم : که
چشم تو را آب می ربود
 آن ثعلب کبود
 رقص تنهایی ست بر دیوار
 آبشار عقرب و افیون
 سایه ها
 تابوت سرگردان
اشک می ریزد کنار بوته ی اشک کهن
 انسان
 کوکوی بی زمینه ی کابوس
ماه ملخ نما
 غول و هلالو آینه تو در تو
 عطر عیان
کیست
 گرداب پیچ گردن لنگرگاه ؟
 خون من آه
 این چال خیس خیره
آخرین شقیاق خودروست

دوشنبه 20/6/1391 - 0:21 - 0 تشکر 554548

مهی عیان و حادثه ای مواج
 حتی : برابرم آینه بود
 چله ی قرقاول
 با ورد می شکست
 آن سوتر عصر عارفانه مبراست
 پستوی خانه از نیای زمان خالی
 صیدش
 قرار تازه
 ماهی من
 بی تاب
گل ها
 برای بعدشما حجله بسته اند
 پرسش برابرم
مگر این بار زندگی
کفشی که پارگیش
پای مرا به کوچه های کودکی ام باز می کند
 باغ نهان نخستین را
گل ها به خواب می
دمم
آهسته تر بخواب
 من : در میان آسمان و عروسان
 خطی
 چراغ می کشم
از رودخانه که تا حال
 از کاسه ام تهی ست
 خطی
 چراغ می کشم
رواق رازیانه چه کوتاه ست
اطرافمان که سیاه می زند قبیله
دره چه طولانی
پس آسمان خراش خاطرات
 تا
توره ای رمیده که در کوزه کشتی
 او
مرده
 ایستاده
 موریانه
 هنوز آن جاست
 ماهی من
 بی تاب
 بی تنور شما لیس می زند آن زن
با سایه روی کاسه ی مهتاب
 سلطان پیر جامه تویی
 معنای گریه اگر گمراه
 تاریکی
 از عشیره
ی تاریکی
 صیدش قرار پاره ماهی من
بی تاب

دوشنبه 20/6/1391 - 0:21 - 0 تشکر 554551

به هر طرف نو زد آفاق
زان پس
 خامش ستاده بود و
 به دار سپیده ی بی اورنگ
 گردن نهاده بود
 خونابه : پرده بر
مژه ی مفتول
 ابر سکوت مهاجم
با خرمن خزنده ی پرها ریخته
 رویای سبز درخت و زمین
 بی کهکشان پرت شباهنگ
مهتاب آبگون
 بر دامن دوباره ی توفان
 آه بنفشه
 برلب مجنون بید بن
 ناگه تو را
 پروانه های منتظر دستان
 بر قاب طبل
سوخته ی موعود
رد قبیله ها و قافله ی اسپند
 پرپر زدند و فتادند
 ما را ولی هنوز
 زخم زبان زنجره و زنجیر
 بار گران خفت
خواب دوباره
 پاره تخته ی تابوت بود
 اما پرندگان
 طرفه تبار زمزمه
 شبگیر خوانده اند
 زین مایه بی گمان
 بر ذهن آسمان
 بذر ستاره ها و صاعقه ها را فشانده اند

دوشنبه 20/6/1391 - 0:22 - 0 تشکر 554553

هوای همسفر انگار
در کوچ خارک این گلبرگ
 گامی
 پر از نگین گمشده ی دریاست
 پروای دیگرم این است
 حتی
: ستاره روی قتل تو
 لب تر نکرده بود
 شاید کبوتری که یاد تو می پیچد آتشم
 کو زورقی که در این پایاب
 لختی از آسمان نبریده ست
 انون
 جهان که می تراشدم
 آسایش
 توفان تیره گی ست
 ساری که سوی تو
 سر بر می گرداند
 شبتاب
ها جز این که مرا
 باید برای چندمین عقوبت
 ارغوان با تو گلاویز
 از سر گذشته باشند
 تاوان سال و
 صورت دنیا
 آن دست هاست
تا شب
 چنان بتابد از بنفشه
 که گورستان
 می پایدم سکوت

دوشنبه 20/6/1391 - 2:45 - 0 تشکر 554920

پری که تر نکرده لب از پرواز



و باز طاقت ره ، ساری ست
به خنده های در آتش گرفته ام بنگر
به دست بی سببم
از زمین اگر خالی ست
دو چشم
سر بریده به دنبال
و من در آینه او را بر آب می پاشم
خروش یک قفس احساس
پری که تر نکرده لب از پرواز
و گریه چندی گاه ست
و من در آینه او را بر آب می پاشم
گیاه خون سیاوش روانه ی رستن
صدف نشانه ی دیگر
و چند قطره ی باد
و من در آینه او را بر آب می
پاشم
سفر : هنوز تو را می برد
و مرده : از سر گلهای تازه می گذرد
و عشق : خانه اگر دور می شود
با اوست
و من در آینه او را بر آب می پاشم
بگو : دوباره در این گاهواره
حرفی هست
و کوکبی تنهاست
و موریانه در اندوه کوچه ها جاری ست
و من در
آینه او را بر آب می پاشم



دوشنبه 20/6/1391 - 2:45 - 0 تشکر 554921

و نبض این رگ نی وار



مریز باله به ره ای واال
عبور
از تو گذر می کند
و خط خاک
که با من برابر افتاده است
و نبض این رگ نی وار
مسافتی ست
سکوت دستم اگر پلک می زند فریاد
دو قطره
صورت شب
جهد من اگر جاری ست
سفال
می ترکم هر بار
سکوت دستم اگر پلک می زند فریاد
صدای آخرم
حلقوم دره می شکند
و امتداد تو بی همراه ست
سکوت دستم اگر پلک می زند
فریاد



دوشنبه 20/6/1391 - 2:45 - 0 تشکر 554922

با دامنی پر از پریده خاکستر



فتاده خیمه ی بی من ماه
حتی هنوز پشت اقاقی ست
با دامنی پر از پریده ی خاکستر
بی وقفه بوریای سحر می زند
بر آب
جذر تو بر شقایق قربانگاه
تا پیری ام نهاده در آن بالا
مشتی پر رها شده بر گلسنگ
تا دیده عطر نارس نیزار
جذر تو بر شقایق قربانگاه
دریا به رنگ چهره ی ما
رد چهار شاخه بر آن دیوار
مهتاب رابه نیم جو
از من جلو زده ست
نوباوه ای هنوز
جذر تو بر شقایق قربانگاه



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.