• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادب و هنر > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادب و هنر (بازدید: 1373)
يکشنبه 19/6/1391 - 18:59 -0 تشکر 554013
عشق در اندیشه عطار

 
عشق و شرابی که در اکثر غزل‌های عطار وجود دارد غالباً مقدمه‌ای است که حجاب و خودی را از پیش چشم وی دور می‌کند. او در اشعارش خرقه زهد را به آتش می‌کشد تا بین او و حق چیزی نماند. عشق عرفانی و عشق خالص الهی در برخی غزل‌های او چنان آشکار جلوه می‌کند که آن را با هیچ عشق بشری نمی‌توان اشتباه گرفت و میثاق الست را مکرر یاد می‌کند و از روزی که در آن «ما ز خرابات عشق، مست الست آمدیم» با شور و عشق یاد می‌کند.
 
 

يکشنبه 19/6/1391 - 18:59 - 0 تشکر 554017







در همان گیر و دار که گردش چرخ روزگار سال 540 هجری را از پرده غیب بیرون می‌کشید و بر صحنه تاریخ جای می‌داد، خداوند به ابی‌بکر ابراهیم پسری کرامت فرمود. ابی‌بکر ابراهیم مردی بیداردل و خداشناس و طریقت‌دان بود. وی در نیشابور به داروفروشی مشغول بود. همسر ابراهیم زنی پاک‌نهاد و خداپرست، زهدپیشه و زاهدمنش بود که عطار در وصف او می‌گوید:نبود او زن که مرد معنوی بود سحرگاهان دعای او قوی بوداین زن و شوهر روشن‌ضمیر بنا بر عنایتی که به حضرت محمد مصطفی(ص) داشتند، به شرف نام عزیزش پسر را محمد نامیدند. [1]نام او به اتفاق آراء اکثر مورخین و تذکره‌نویسان «محمد» است و این روایتی است مستند و مطابق گفته خود او: [2]آنچه آن را صوفی آن گوید به نام من محمد نامم و این شیوه نیزختم شد آن بر محمد والسلام ختم کردم چون محمد ای عزیز
(مصیبت نامه- طبع طهران- ص 367)و همچنین در مدح حضرت رسول اینگونه آورده است:از گنه رویم نگردانی سیاه حق همنامی‌من داری نگاه(منطق الطیر- طبع طهران- ص 26)القاب او: لقب او شیخ «فریدالدین» است و در این باره هیچ شکی نیست زیرا عوفی و ابن‌الفلوطی و تمام کسانی که شرح حالش را نوشته اند این لقب را به او داده‌اند.علاوه بر این شیخ عطار در قصائد و غزلیات و مثنویهایش گاه خود را به عنوان فرید یاد میکند همان مخفف (فریدالدین) است. شیخ در میان غزلیات و قصائد و مثنویات خود، از خود به عنوان « عطار » نیز یاد می‌کند. که علامه فقید محمد قزوینی در مقدمه تذکره الاولیاء ذکر فرموده این لقب به علت دارو فروش بودن اوست - آری پدر شیخ دارو فروش بود و دکان عطاری داشت و چون شیخ ما شغل پدر را به ارث برده بود این لقب به او عطا شده بود. او هر دو عنوان (فرید) و (عطار) را به مناسبت وزن و یا برحسب میل خود اختیار می‌نموده و نباید تصور کرد که او در اول فرید و در آخر عمر (عطار) تخلص می‌کرده استدرد، منشأ عشق [3]در گام نخست در مورد منشأ عشق از دیدگاه عطار سخن به میان می‌آوریم و به ریشه‌یابی مسأله عشق ‌می‌پردازیم.منشأ عشق از دیدگاه شیخ «درد» است.گر تو هستی اهل عشق و مرد راه درد خواه و درد خواه و درد خواهدرد کلمه‌ای است که هرگز از زبان عطار نمی‌افتد. این درد دردی روحانی است، دردی کیهانی است که در همه اجزای عالم وجود دارد. اما انسان، انسان ظلوم و جهول، بیش از تمام کائنات به آن شعور دارد. همه اجزای عالم به آن انگیزه در پویه‌اند و پویه آنها به سوی کمال است.درد، شوق طلب است، رؤیت غایت است و بنابراین درد نیست، درمان است، درمان نقص و دور افتادگی از کمال است. درد در انسان اندیشه‌ی طلب برمی‌انگیزد و او را در خط سیر عشق که متضمن از خود رها شدن و در واقع اولین مرحله کمال انسانی است می‌اندازد. با این درد است که انسان می‌تواند تن را به جان و جان را به جان جان تبدیل کند.می‌رود تا تن کند با جان بدن در رساند تن به جان پیش از اجل(مصیبت‌نامه‌/ 59)

يکشنبه 19/6/1391 - 19:0 - 0 تشکر 554020

لازمه این طلب آن است که انسان از عقل و قوانین عقلانی دوری کند و مست و شوریده‌وار آنچه را در این طلب مطلوب اوست بجوید. نیل به این کمال برای سالک و طالب جز با درد ممکن نیست. و درد هم از نظر او چیزی نیست که آن را با جهد و سعی و مجاهده و ریاضت رایج در نزد اهل خانقاه بتوان به دست آورد، بلکه دردی که مد نظر او است آن دردی است که از درون جان بجوشد و تا درد در دل و جان رخنه نکند انسان به صفای راستین که عارف صادق، طالب آن است نمی‌رسد.او درصدد است درد اهل عصر خود را که بی‌دردی است درمان کند. او می‌کوشد تا آنچه از اوصاف انسانی به دور است از وجود انسان‌ها بزداید و آنچه از احوال روحانی تا حدی برای خودش قابل دسترس است برای آنها هم فراهم کند تا به آنها بفهماند که با نزدیک شدن به درد عشق، درد خدا و درد دین می‌توانند از بی‌دردی فاصله بگیرند. می‌توان تن را بارهایی از تعلقات به جان مجرد تبدیل کرد و می‌توان به التزام اخلاق و رفتار بزرگان به انسان واقعی که شایسته مقام خلافت الهی است رسید. [4]عشقعشق و شرابی که در اکثر غزل‌های عطار وجود دارد غالباً مقدمه‌ای است که حجاب و خودی را از پیش چشم وی دور می‌کند. او در اشعارش خرقه زهد را به آتش می‌کشد تا بین او و حق چیزی نماند. عشق عرفانی و عشق خالص الهی در برخی غزل‌های او چنان آشکار جلوه می‌کند که آن را با هیچ عشق بشری نمی‌توان اشتباه گرفت و میثاق الست را مکرر یاد می‌کند و از روزی که در آن «ما ز خرابات عشق، مست الست آمدیم» با شور و عشق یاد می‌کند. وی در اشعار خود از عناصر طبیعت برای برقرار کردن ارتباط با خداوند نیز [5] مدد می‌گیرد؛ چنانكه می‌گوید:هر شبیش از شوق می‌مالید گوش(منطق الطیر/ 73)عشق چیست از خویش بیرون آمدن غرقه در دریای پرخون آمدن(دیوان غزل/ 530 / بیت 16)درست است که عطار در بیت بالا اینگونه عشق را وصف کرده اما آنچه که واقع مطلب است این است که این لطیفه نهانی را نمی‌توان شرح داد. چرا که عشق همانطور که گفته شد از مفاهیمی‌است که بی‌کلام سخن را روشن می‌کند. عطار هم خود بر همین نظر است و تأکید دارد که عشق در قالب لفظ و بیان نمی‌گنجد؛ چنانکه فرموده:در عبارت همی‌نگنجد عشق عشق از عالم عبارت نیست(دیوان/ 82)و از نظر او عشق برتر از دو جهان و همان چیزی است که ماورای شرح و تعریف باشد:خاصیت عشقی که برون از دوجهان است آن است که هر چیز که گویند نه آن است(دیوان عطار‌/ 16)از سوی دیگر معتقد است که سخن گفتن از عشق روزی را می‌طلبد که شبی در پی نداشته باشد و این نکته را ضمن حکایتی، چنین بیان می‌کند.صبر باید کرد تا روزی تمام در رسد کاو را نباشد شب مدام(مصیبت‌نامه / 155)پیداست که چنین روزی در عالم نخواهد بود، پس تعریف از عشق هم هیچ زمانی صورت نخواهد پذیرفت. پس آنچه عطار در باب عشق بیان می‌دارد ذکر پاره‌ای از ویژگی‌های عشق و توصیف حال معشوق است و بس. آن عشقی که عطار به توصیفش می‌پردازد نیروی خارق‌العاده‌ای است که شور و هیجان می‌آفریند و آتشی را در دل سالک راه حق ایجاد می‌کند که شعله‌های آن هر چه را که غیر از حق در دل است می‌سوزاند و آنچه می‌ماند تجلیات حق است و محبت او. [6]عشق از دیدگاه او مدار عالم است. او همچون مدار هستی که همه چیز به گرد او می‌چرخند بر گرد عشق می‌چرخد، می‌خواهد از آنچه که خود چشیده در قالب قصه و حکایت و شعر و لفظ به بیان آورد. او برای عشق ویژگی‌هایی قائل است که ما در این قسمت با برشمردن این صفات سعی می‌کنیم تا به مقصود عطار در رابطه با مقوله عشق آشنا شویم:عطار سبب پیدایش عشق را شعله‌ای می‌داند که از روی محبوب در دل تابیده، یا به قول دیگر از نور ذات بی‌زوال برقی جسته و بر عالم زده و سیلاب عشق را در دل آفریدگان جاری ساخته است. [7]یک شعله آتش از رخ تو برجهان فتاد سیلاب عشق در دل مشتی خراب بست(دیوان، بیت 7 ، غزل 39)در واقع این مطلب 2 نکته را در خود دارد:1- ازلی بودن عشق2- عطیه بودن عشقاز آنجا که عشق همزاد ازل است و همسال ابد و اولین عاشق خود خدا بود و از زمانی که انسان را آفرید عشق را در تار و پود او تنید، ازلی بودن عشق غیر قابل انکار می‌شود. شیخ در این رابطه اشعار دلکشی دارد:ما ز خرابات عشق مست الست آمدیم نام بلی چون بریم چون همه مست آمدیمما همه زان یک شراب، مست الست آمدی ما همه زان جرعه‌ی دوست به دست آمدیم(دیوان، ابیات 3و1 ، غزل 618)در جایی دیگر عطار از آدمی ‌می‌خواهد که نامه عشق ازلی را بر پایی بندد و تا ابد آن را باز نسازد.عقل مادرزاد کن با دل بدل تا یکی بینی ابد را تا ازلنامه عشق ازل بر پای بند تا ابد آن نامه را نگشای بند(منطق الطیر / 36)و در آنجایی که به درّاج توصیه می‌کند، اینگونه می‌فرماید:چون الست عشق بشنیدی به جان از «بلی»‌ی نفس بیزاری ستانچون «بلی»‌ی نفس گرداب بلاست کی شود کار تودر گرداب راستدومین مطلب در مورد «عطیه بودن عشق» است، عطار عشق را عطیه الهی می‌داند و آن را بخششی از خدایی تلقی می‌کند که نصیب کسی می‌شود که از سر جان برخیزد و دل پردرد کند. اینگونه در این رابطه می‌فرماید:هر که او برنخیزد از سر، سرد عشق وقف است بر دل پردردعشق جز بخشش خدایی نیست این به سلطانی و گدایی نیستعشق را با دی آشنایی نیست وقف در شرع ما بهایی نیست(دیوان ادبیات 5-2 / غزل 95)عشق را مغز کائنات می‌داند و ذره‌ای از آن از همه آفاق و عشاق بهتر است، مغز و جوهر هستی عشق است، چنانکه تمام ممکنات، چونان عرض به او قائمند.ذره‌ای عشق از همه آفاق به ذره ای درد از همه عشاق بهعشق مغز کائنات آمد مدام لیک نبود عشق، بی‌دردی تمام(72-11 / منطق الطیر)قاموس عشق را اینچنین معرفی می‌کند که هر چه سلطان عشق فرماید عاشق بی‌چون و چرا همان کند.در عشق گمان خود عیان باید کرد ترک بد و نیک این جهان باید کردگر گوید ترک دو جهان باید کرد بی‌آنکه چرا کنی چنان باید کرد(مختارنامه/ 93)عشق را با کفر و ایمان و اقرار و انکار و بهشت و دوزخ غریبه معرفی می‌کند و می‌گوید عاشق آن است که از همه عالم تنها پروای معشوق را دارد و بس:عشق را با کفر و با ایمان چه کار عاشقان را لحظه‌ای با جان چه کارلحظه‌ای نه کافری داند نه دین ذره‌ای نه شک شناسد نه یقین(منطق الطیر‌/1170)نیک و بد در راه او یکسان بود خود چو عشق آمد نه این نه آن بودعشق تو با جان من در هم سرشت من نه دورخ دانم آنجا نه بهشت(منطق‌الطیر/3059)عشق را نیز کیمیای اسرار می‌داند‌:ای عشق تو کیمیای اسرار سیمرغ هوای تو جگرخوار(دیوان - غزل 39)عشق را دریایی می‌داند که عاشق در قعر آن ناپدید است و در آن از هستی او نشانی نیست.عشق دریایی‌ست من در قعر او غرقه‌ام تا آشنایی پی برم(دیوان/436)و زمانی عاشق سزاوار عشق گردد که در آن دریا غرق شود.«آتشین بودن عشق» یکی دیگر از خصایصی است که شیخ عطار به عشق اعطا می‌کند. او عشق را همچون آتش و حتی بی‌رحم‌تر از آن می‌داند که آهنگ جان عاشق را دارد. طبیعت عشق آتشین است و این آتش هر چه را غیر معشوق‌ است می‌سوزاند و خاکستر می‌کند

يکشنبه 19/6/1391 - 19:1 - 0 تشکر 554023

. جز معشوق چیز دیگری در نظر عاشق وجود ندارد. عاشق پیوسته سوزان و معشوق علی‌الدوام از او فروزان است و این سوزندگی است که عاشق را به کمال می‌رساند.[8]و کمال عشق زمانی است که عاشق پیوسته در سه حالت به سر برد که یکی اشک و دیگری آتش و دیگری خون است.هر که او در عشق آتشبار نیست ذره‌ای با سر عشقش کار نیستسه ره دارد جهان عشق اکنون یکی آتش، یکی اشک و یکی خونبه راستی زمانی که عشق در دل افروخته شد، گرمای سوزان آن سنگریزه را به خون مبدل می‌کند، چه برسد دل آدمی ‌را.عشق گوهر آتشی زد در دلم بس بود این آتش خوش حاصلمتفت این آتش چو سر بیرون کند سنگریزه در درونم خون کنداو عشق و افلاس را در همسایگیِ همدیگر می‌داند و عشق تنها سزاوار مفلس است زیرا که عشق را با درویشی انس است نه با سروری و شاهی:عشق و افلاس است در همسایگی هست این سرمایه سرمایگیعشق از افلاس می‌گیرد نمک عشق، مفلس را سزد بی هیچ شکعشق را باید چو من دل سوخته تو جهانداری دلی افروخته(منطق الطیر/3398)عشق را در جایی دیگر اینگونه وصف می‌کند که عشق با خواب و خور جمع نمی‌شود، بی‌قراری را از لوازم عشق می‌داند و بدترین درد عشق را درد هجران می‌داند که ناآرامی ‌به بار می‌آورد.شد چنان عاشق که بی آن بت دمی نه نشستی و نه آسودی دمیدل و عشق را دو آیینه می‌داند که روی در روی‌اند و از دل تا عشق راهی نیست.دو آئینه‌ست عشق و دل مقابل که هر دو روی در روی‌اند از اولو لیکن نیست بی‌پرده یکی بیش میان هر دو یک پرده است در پیشببین صورت در این دل بی‌کدورت که یک چیز است با هم آب و صورتز دل تا عشق راهی نیست دشوار میان عشق و دل رویی‌ست مقدار(اسرارنامه/ 56 -13 ، دیوان47-48)در حکایت بوف ، جایگاه عشق را همانند گنج در ویرانه دانسته اند و بوف به همین علت و به سبب داشتن عشق خود را ویرانه نشین معرفی کرده است تا گنج عشق را تصاحب کند.عشق براق جان است و جان را به معراج می‌برد و تن در این راه طفیلی است.عشقست براق جان درین راه تن کیست ؟طفیلی به فتراکاین نکته همان پیوند روح و عشق از ازل است ه

يکشنبه 19/6/1391 - 19:1 - 0 تشکر 554026

(849/دیوان)بنیاد عشق بربدنامی‌است و هرکه عاشق است باید به ترک ننگ و نام گوید ورنه خام است.عشق را بنیاد بر بدنامی‌است هرکه از این سر سرکشد از خاصیت(1476- منطق الطیر)برای همین است که عطار بدنامی‌عشق را مایه نامداری و مباهات عاشق می‌داند:در عشق قرار بیقراریست بدنامی‌عشق نامداریست(80/13 - 14 دیوان)عطار عشق مفید را عشقی می‌داند که عاشق از عشق خود در عشق خبر نباشد و به همگی خود غرقه در معشوق باشد - نه زمانیکه عاشق با خود است و مشغول عشق و تا هشیار عشق است عشق او را بنده است.دلا گر عاشقی از عشق بگذر که تا مشغول عشقی عشق بندستو گر در عشق از عشقت خبر نیست ترا این عشق عشقی سودمند است(41/15و14 / دیوان)شیخ به «غیرت» به عنوان لازمه عشق نیز اشاره می‌کند و مانند احمد غزالی و عین القضات همدانی سبب عدم سجده ابلیس را غیرت عشق می‌داند و اغوای انسان به دست شیطان را نیز از غیرت عشق به حساب می‌آورد و می‌گوید: ابلیس دربان معشوقست و از غیرت نمی‌گذرد کسی به او راه پیدا کند، او در منطق الطیر و مصیبت نامه و آثار دیگر خود از ابلیس دفاع کرده و عاشق غیورش نامیده، چنانکه در باب غیرت می‌فرماید:گرچه غیرت بردن از عاشق نکوست غیرت معشوق دائم بیش از اوستیکی از مهمترین و بارزترین ویژگیهایی که عطار به عشق می‌دهد« ارتباط کامل آن با درد» است.از دیدگاه او « درد و عشق » آنچنان با هم آمیختگی دارند که از هر کدام شروع کنی به دیگری می‌رسی.همانطور که قصه آفرینش براساس عشق آغاز شد ولی برای آدمی‌درد فراق از محبوبی که شور را در عالم به پا ساخته بود به ارمغان آورد و جالب اینکه داروی این درد را هم عرفای نامی‌و همچنین عطار، عشق معرفی می‌کنند. یا اینکه خواجه عبدالله انصاری می‌گوید: عشق درد الست را درمان است.یعنی عشق وسیله رسیدن به خداست و درمان درد جدایی و دوری از جمال مطلق است.عطار عشق را خاص پاکبازان و وقف بر دلهای پردرد می‌داند. چنانکه فرمود:عشق وقف است بر دل پر درد وقف در شرع ما بهایی نیست(دیوان عطار / 95)عطار بیان می‌کند: ذره ای عشق داشتن از همه عالم بهتر و با ارزش تر است با این حال ذره ای درد بر همه عشاق برتری دارد.ذره ای عشق از همه آفاق به ذره ای درد از همه عشاق به(منطق الطیر)درد عشق گرچه روح و جان عاشق را به آتش می‌کشد اما دردی لذت بخش است که نزد عاشق از هر مرهمی‌خوش تر است.درد عشق تو که جان می‌سوزدم درد برمن ریز و درمانم مکنگر همه زهر است از جان خوشترست زان که درد تو ز درمان خوشتر است(دیوان عطار /45)عطار عقیده دارد « در وجود قدسیان هم عشق هست و اگر این طور نبود این همه با شور و شوق گرد عرش الهی گشتن معنی نداشت »و البته وجه تمایز شان در « وجود درد » است که درد عشق را تنها به کام ابوالبشر چشاندند که قدسیان را عشق هست اما درد نیست و آن عشقی که توأم بادرد است برتری دارد و عشق حقیقی محسوب می‌شود.قدسیان را عشق هست ودرد نیست درد را جز آدمی‌در خورد نیست(منطق الطیر /66-67)یکی دیگر از ویژگیهای برجسته ای که شیخ عطار برای عشق در نظر می‌گیرد مسأله جانبازی و فنا در این راه است.عطار معتقد است برای رسیدن به معشوق، ذوق جسمانی و من و سلوی (سوره بقره 545) را باید رها کند تا معشوق از پرده در آید و عاشق را از نور معنی پر کند و چون معشوق پرده از روی براندازد رونق نگارستان بر جای نماند و اهل تقوی روی به میخانه نهند. پس با این وصف نتیجه این است که میان عاشق و معشوق و شخص عاشق حجاب است، اما چون خودی محو گردد و حجاب از میان برخیزد.عاشق از آن جهت که ناقص است و می‌خواهد به معشوق که کمال محض است، واصل شود باید ترک جان کند و وجود عاشق در معشوق مستغرق گردد و در واقع به اتحاد با او برسد.عطار فنا در عشق را سرمایه عمر جاودان می‌داند و عاشق نیز باید چون معشوق بی نشان شوددر عشق فنا و محو و مستی در عشق چویار بی نشان شدسرمایه عمر جاودان است کان یار لطیف بی نشان است(دیوان عطار9 - 10/ 62)درعشق، زندگی حقیقی را باید در مرگ و فنا جست:چنانکه مولانا نیز فرمود:بمیرد بمیرد درین عشق بمیرند درین عشق چومردید همه روح پذیریدآثار عشقپیر نیشابورمهمترین اثر عشق را فنا دانسته و فنا را زایل شدن هستی مجازی و دور شدن از خود - یعنی ازمیان برداشتن تعینات که به قول عرفا حجاب دیدار جمال لایزال و زیبایی مطلق است- می‌داند.وی فنا را عین عدم می‌داند جائیکه نه حزن باشد و نه طرب / تفاوتها از میان برخیزد و همه چیز یکی شود.سالک چون فانی شود ثواب و عقاب در نظرش یکسان است - نتیجه فنا، رها شدن از قید کفر و دین و نور و نار است.هر دو عالم چیست رو نعلین بیرون کن زپایتارسی آنجا که آنجا نام نور و نار نیست(دیوان بیت 2 غزل 111)پیر نیشابور فنا را از عقل و جان و دین و دل به کلی بی خبر شدن می‌داند.وی می‌گوید عدم علی الدوام اصل هر چیز است، عدم را نامی‌می‌داند که بر این شکل از وجود نهاده اند و آن در حقیقت عین وجودست، زیرا وجودی که ما نمی‌شناسیم قائم به دم است و اگر دم بر نیاید زندگی ظاهری خود به خود منتفی می‌گردد. اما آنچه عدم می‌نماید هسته اصلی وجودست و جود بخش.وی همچنین فنا را گسستن از صورت و دست یافتن به معنی معرفی می‌کند چنانکه می‌فرماید:بگسلان پیوند صورت را تمام پس به آزادی درین معنی نگر(دیوان غزل 50)راه عشق فنا است آن دل که طالب کیمیای اسرار و جاودانی مطلق است از خویشتن فانی مطلق می‌شود.راه عشق او که اکسیر بلاست فانی مطلق شود از خویشتنگر بقا خواهی فنا شد کز فنا محو در محو و فنا اندر فناستهر دلی چیزی که می‌زداید بلاست کمترین چیزی که می‌زاید بقاست(دیوان ابیات - غزل 37)وی فنا را اکتسابی نمی‌داند بلکه همانند آن نظریه اش در باب عشق که آن را عطیه الهی می‌داند / فنا را نیز از موهبت حق می‌داند نسبت به خلق.محو کن عطار را زین جایگاه کین نه کسب اوست بل عین عطاست(بیت 16- غزل 37)فانی ذات باقی راه عشق است:زهر دو ### فنا شود درین ره ای که باقی ره عشاق فانی ذاتست(دیوان بیت 16/غزل46)اصلاً شرط وصال را فنا می‌داند، تا عاشق از خویش فانی شود حق از غیرت جمال ننماید.وصلت آنکس یافت کز خود شد فنا هر که فانی شد زخود مردانه ایست(بیت100 دیوان غزل 105)ودر آخر باید فانی شد تا محرم گشت،هر چند که پردردی کی محرم ما گردی ججفانی شو اگر مردی تا محرم ما آیی(بیت 9 غزل869)این فنا تا حدی پیش می‌رود که به اتحاد می‌انجامد، عطار در ارتباط با فنای عاشق در معشوق، مسأله ای اتحاد عشق و عاشق و معشوق نیز نظر دارد، و نیز در تأکید سخنش می‌فرماید: اصل و مغز عشق آن است که معشوق عین وجود عاشق باشد و وحدت بر آنها حکمفرما شود.در قاموس عشق اینچنین است که آن کس را که ذره ای از وجودش باقی است کافر می‌شمرند و به حریم یار راه نمی‌دهند،تا بود یک ذره از هستی به جای عشق در خود محو خواهد هر که هستهرکه انگشتی برد آن جایگاه عشق از فانی توان آموختنکفر باشد گر نهی درعشق پای ورنه نتوان برد سوی عشق دستهمچو انگشتی بسوزد پیش راه فانی آن جا کی تواند سوختن(مصیبت نامه 70)آری از آنجا که آدمی‌به دنبال جاودانگی می‌گردد و طبیعی است که بقا را در جهان فانی نمی‌تواند یافت، لیکن اگر ارتباطی معنوی باکمال مطلق یعنی خدا برقرار شود و آن لطیفه معنوی که در انسان به ودیعت نهاده شده با اصل مرتبط گردد و جزء در کل مستغرق گردد آدمی‌به بقاء نایل می‌شود و این فنا به بقا می‌انجامد.هر چند از نظر عطار عشق فی نفسه غیر قابل تعریف است اما بیان کیفیات آن امکان پذیر بوده که به اعلی درجه از آنها صحبت به میان رانده.وحدت وجود از منظر عطاریکی دیگر از آثار عشق وحدت وجود است که عطار از ان اینگونه یاد میکند،در بررسی آثار عطار از جهت فکر وحدت وجودی به این نکات می‌رسیم:1- عطار در وحدت وجود خود و فنای جزء در کل از هر اتحاد و حلول تبری می‌جوید به گونه ای مطلق معتقد به استغراق جزء در کل است.2- او برای آنکه بتواند ثابت کند اتحاد و حلول در این وحدت جای ندارد و استغراق مبنای اندیشه ای در این زمینه است و جزء را به قطره و سایه، ظل و عکس تشبیه می‌کند.3- او همچنین بر این باور است کثرت امری اعتباری است و وحدت امری حقیقی عالم نیز در عین کثرت واحد است.4- منظور از وحدت را وحدت عددی نمی‌داند.گر یکی است این همه یکی بگذار که عدد را قفا نمی‌دانم5- نفی زمان و مکان و جهات و همه معیارهایی که در اصطلاح بدان « منزل تجربه » گویند.6- همه او بودن مهمترین نکته وحدت وجود صوفی است.7- ما چیستیم ؟ همه و هیچ و چون از خویش فارغ گردیم او ماسیم و ما او.چکیده مطلب اینکه: عشق از دیدگاه عطار از درد مایه میگیرد با تمرین و مراقبه عابدانه به اوج میرسد و به فنای فی الله بقاءبالله ختم میشود.در مکتب عرفانی ایشان خط سیری تکاملی رو به مبدا خلقت با طرح عشق عرفانی ترسیم میشود که به عنوان بهترین روش برای رسیدن به رستگاری و وصول به حق در نظر گرفته شده است.خصیصه کلی طریق عشق که خدمت عابدانه و از سر اخلاص است به عنوان کلی ترین و اصلی ترین خصیصه مطرح در مکتب عرفانی عطار دیده میشود که عینأ در مکتب بهکتی مشاهده میگردد.پی نوشت ها:[1] قاضی شکیب نعمت الله / به سوی سیمرغ / صفحه 58[2] بدیع الزمان فروزانفر / شرح احوال و زندگانی عطار/ صفحه 33[3] - صدای بال سیمرغ، ص 168[4] - همان[5] - دریای جان هملوت ریتر ص 127[6] - کامیاب تالشی / نصرت الله / عشق در عرفان اسلامی ( از بایزید تا عبدالرحمن جامی )/ ص 205[7] - اندیشه عرفانی عطار - احمد محمدی ص 94[8] 0 اصطلاحات عرفانی و مفاهیم برجسته در زبان عطار -

سه شنبه 21/6/1391 - 7:5 - 0 تشکر 558673

سلام . عشقی که در آثار عطاز است اصل زندگی است.

سه شنبه 21/6/1391 - 7:7 - 0 تشکر 558674



هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد


تابو که چو روز آید بر وی گذرت افتد



کار دو جهان من جاوید نکو گردد


گر بر من سرگردان یک دم نظرت افتد



از دست چو من عاشق دانی که چه برخیزد


کاید به سر کویت در خاک درت افتد



گر عاشق روی خود سرگشته همی خوانی


حقا که اگر از من سرگشته ترت افتد



اینست گناه من کت دوست همی دارم


خطی بگناه من درکش اگرت افتد



دانم که بدت افتد زیرا که دلم بردی


ور در تو رسد آهم از بد بدترت افتد



گر تو همه سیمرغی از آه دلم می ترس


کاتش ز دلم ناگه در بال و پرت افتد



خون جگرم خوردی وز خویش نپرسیدی


آخه چکنی جانا گر بر جگرت افتد



پا بر سر درویشان از کبر منه یارا


در طشت فنا روزی بی تیغ سرت افتد



بیچاره من مسکین در دست تو چون مومم


بیچاره تو گر روزی مردی بسرت افتد



هش دار که این ساعت طوطی خط سبزت


می آید و می جوشد تا بر شکرت افتد



گفتی شکری بخشم عطار سبک دل را


این بر تو گران آید رایی دگرت افتد

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.