• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 283)
يکشنبه 19/6/1391 - 14:15 -0 تشکر 553335
نگاهی به عوامل وقوع جنگ احزاب

بر گرفته از  http://pajuheshi.blogfa.com/post-29.aspx  منبع: كتاب المیزان گردآوری: سید غلامعباس طاهرزاده

در مجمع البیان آمده كه محمد بن كعب قرظى، و دیگران از تاریخ ‏نویسان گفته ‏اند:

یكى از حوادث جنگ خندق این بود كه عده‏اى از یهودیان كه یكى از آنان سلام بن ابى‏الحقیق، و یكى دیگر حیى بن اخطب بود با جماعتى از بنى النضیر یعنى آنهایى كه رسول خدا(ص)تبعیدشان كرده بود، به مكه رفتند، و قریش را دعوت به جنگ بارسول خدا(ص)نموده، گفتند: ما در مدینه به شما كمك مى‏كنیم، تامسلمانان را مستاصل نماییم.

يکشنبه 19/6/1391 - 14:16 - 0 تشکر 553338

قریش به یهودیان گفتند: شما اهل كتابید آنهم كتاب اول"تورات"، شما بگویید:


آیا دین ما بهتر است‏ یا دین محمد؟گفتند البته دین شما بهتر است، و شما به حق نزدیكتر ازاویید، كه آیه شریفه"ا لم تر الى الذین اوتوا نصیبا من الكتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت ویقولون للذین كفروا هؤلاء اهدى من الذین آمنوا سبیلا" (1) تا آنجا كه می ‏فرماید: "و كفی ‏بجهنم سعیرا"در باره همین جریان نازل شد.


و قریش از این سخن یهودیان سخت‏ خوشحال شده، و دعوت آنان را با آغوش باز استقبال نموده، براى جنگ با مسلمانان به جمع عده و عده پرداختند.


آنگاه یهودیان نامبرده از مكه بیرون شده مستقیما به غطفان رفتند و مردم آنجا را نیز به ‏جنگ با رسول خدا(ص)دعوت نمودند، و گفتند كه اگر شما بپذیرید ما نیز با شما خواهیم بود، همچنان كه اهل مكه نیز با ما در این باره بیعت كردند.آنان نیز دعوتشان را اجابت كردند.

يکشنبه 19/6/1391 - 14:20 - 0 تشکر 553353

چیزى نگذشت كه قریش به سردارى ابو سفیان پسر حرب از مكه و غطفان بسركردگى ‏عیینة بن حصین بن حذیفة بن بدر، در تیره فزاره، و حارث بن عوف، در قبیله بنى مرة، و مسعربن جبلة اشجعى در جمعى از قبیله اشجع، به حركت در آمدند، و غطفان علاوه بر این چندقبیله‏اش، نامه‏اى به هم سوگندانى كه در بنى اسد داشتند نوشتند، و از بین آن قبیله جمعى به‏ سركردگى طلیحه به راه افتادند، چون دو قبیله اسد و غطفان هم سوگند بودند.


از سوى دیگر قریش هم به جمعى از قبیله بنى سلیم نامه نوشته، و آنان به سركردگى ‏ابو الاعور سلمى به مدد قریش شتافتند.


همین كه رسول خدا(ص)از جریان با خبر شد، خندقى دراطراف مدینه حفر كرد، و آن كسى كه چنین پیشنهادى به آنجناب كرده بود سلمان فارسى ‏بود، كه تازه به اسلام گرویده، و این اولین جنگ از جنگهاى اسلامى بود كه سلمان در آن‏ شركت مى ‏كرد، و این وقتى بود كه وى آزاد شده بود، به رسول خدا(ص)عرضه داشت: یا رسول الله، ما وقتى در بلاد خود یعنى بلاد فارس محاصره مى‏ شویم، پیرامون‏ خود خندقى حفر مى ‏كنیم، رسول خدا(ص)پیشنهادش را پذیرفته، بامسلمانان سرگرم حفر آن شدند، و خندقى محكم بساختند.



يکشنبه 19/6/1391 - 14:21 - 0 تشکر 553355

از جمله حوادثى كه در هنگام حفر خندق پیش آمد، و دلالت ‏بر نبوت آن جناب‏ مى ‏كند، جریانى است كه آن را ابو عبد الله حافظ، به سند خود از كثیر بن عبد الله بن عمرو بن‏عوف مزنى، نقل كرده، او مى ‏گوید: پدرم از پدرش برایم نقل كرد كه رسول خدا(ص)در سالى كه جنگ احزاب پیش آمد نقشه حفر خندق را طرح كرد، و آن این‏طور بود كه هر چهل ذراع(تقریبا بیست متر)را به ده نفر واگذار كرد، مهاجرین و انصار بر سرسلمان فارسى اختلاف كردند، و چون سلمان مردى قوى و نیرومند بود، انصار گفتند سلمان ازماست، و مهاجرین گفتند از ماست، رسول خدا(ص)فرمود: سلمان ازما اهل بیت است.



يکشنبه 19/6/1391 - 14:28 - 0 تشکر 553367

آنگاه ناقل حدیث‏ی عنى عمرو بن عوف مى ‏گوید: من، و سلمان، و حذیفة بن یمان، و نعمان بن مقرن، و شش نفر از انصار چهل ذراع را معین نموده حفر كردیم، تا آن جا كه از ریگ گذشته به رگه خاك رسیدیم، در آنجا خداى تعالى از شكم خندق صخره ‏اى بسیاربزرگ، و سفید و گرد، نمودار كرد، كه هر چه كلنگ زدیم كلنگها از كار افتاد، و آن صخره ‏تكان نخورد، به سلمان گفتیم برو بالا و به رسول خدا(ص)جریان رابگو، یا دستور مى ‏دهد آن را رها كنید، چون چیزى به كف خندق نمانده، و یا دستور دیگرى ‏مى ‏دهد، چون ما دوست نداریم از نقشه‏ اى كه آن جناب به ما داده تخطى كنیم، سلمان ازخندق بالا آمده، جریان را به رسول خدا(ص)كه در آن ساعت در قبه‏ اى‏ قرار داشت‏ باز گفت، و عرضه داشت: یا رسول الله(ص) !سنگى گرد وسفید در خندق نمایان شده كه همه آلات آهنى ما را شكست، و خود كمترین تكانى نخورد، وحتى خراشى هم بر نداشت، نه كم و نه زیاد، حال هر چه دستور مى ‏فرمایى عمل كنیم.


رسول خدا(ص)باتفاق سلمان به داخل خندق پایین آمد، وكلنگ را گرفته ضربه‏اى به سنگ فرود آورد، و از سنگ جرقه‏اى برخاست، كه دو طرف‏ مدینه از نور آن روشن شد، به طورى كه گویى چراغى در دل شبى بسیار تاریك روشن كرده‏باشند، رسول خدا(ص)تكبیرى گفت كه در همه جنگها در هنگام فتح‏و پیروزى به زبان جارى مى‏كرد، دنبال تكبیر آن جناب همه مسلمانان تكبیر گفتند، بار دوم‏ ضربتى زد، و برقى دیگر از سنگ برخاست، بار سوم نیز ضربتى زد، و برقى دیگر برخاست.


سلمان عرضه داشت: پدر و مادرم فدایت، این برق ها چیست كه مى ‏بینیم؟فرمود: امااولى نویدى بود مبنى بر اینكه خداى عز و جل به زودى یمن را براى من فتح خواهد كرد، و امادومى نوید مى ‏داد كه خداوند شام و مغرب را برایم فتح مى ‏كند، و اما سومى نویدى بود كه‏ خداى تعالى بزودى مشرق را برایم فتح مى‏ كند، مسلمانان بسیار خوشحال شدند، و حمد خدابر این وعده راست‏ بگفتند.



يکشنبه 19/6/1391 - 14:31 - 0 تشکر 553372

راوى سپس مى ‏گوید: احزاب یكى پس از دیگرى رسیدند، از مسلمانان آنان كه‏ مؤمن واقعى بودند، وقتى لشكرها بدیدند گفتند: این همان وعده‏ اى است كه خدا و رسول او به ‏ما دادند و خدا و رسول راست گفتند، و آنان كه ایمان واقعى نداشتند، و منافق بودند، گفتند:


هیچ تعجب نمى ‏كنید از اینكه این مرد به شما چه وعده‏ هاى پوچى مى‏ دهد، به شما مى‏گوید من‏ از مدینه، قصرهاى حیره و مدائن را دیدم، و به زودى این بلاد براى شما فتح خواهد شد، آن‏وقت‏ شما را وا می دارد كه از ترس دشمن دور خود خندق بكنید، و شما هم از ترس جرات‏ ندارید به قضاء حاجت‏ بروید؟!!


یكى دیگر از دلائل نبوت كه در این جنگ رخ داد، جریانى است كه باز ابو عبد الله‏حافظ آن را به سند خود از عبد الواحد بن ایمن مخزومى، آورده، كه گفت: ایمن مخزومى برایم‏نقل كرد كه من از جابر بن عبد الله انصارى شنیدم كه مى‏ گفت: در ایام جنگ خندق روزى به‏ یك رگه بزرگ سنگى برخوردیم، و به رسول خدا(ص)عرضه داشتیم درمسیر خندق كوهى سنگى است، فرمود آب به آن بپاشید تا بیایم، آنگاه برخاست و بدانجا آمد،در حالى كه از شدت گرسنگى شالى به شكم خود بسته بود، پس كلنگ و یا بیل را به دست‏ گرفته و سه بار بسم الله گفت، و ضربتى بر آن فرود آورد كه آن كوه سنگى مبدل به تلى از ریگ شد.



يکشنبه 19/6/1391 - 14:33 - 0 تشکر 553373

عرضه داشتم: یا رسول الله اجازه بده تا سرى به خانه بزنم، بعد از كسب اجازه به ‏خانه آمدم، و از همسرم پرسیدم: آیا هیچ طعامى در خانه داریم؟گفت تنها صاعى جو و یك ماده بز داریم، دستور دادم جو را دستاس و خمیر كند و من نیز ماده بز را سر بریده و پوستش راكندم، و به همسرم دادم، و خود شرفیاب حضور رسول خدا(ص)شدم، ساعتى در خدمتش نشستم، و دوباره اجازه گرفته به خانه آمدم، دیدم خمیر و گوشت درست‏ شده، باز نزد آن حضرت برگشتم و عرضه داشتم یا رسول الله(ص)ما طعامى تهیه كرده ‏ایم شما با دو نفر از اصحاب تشریف بیاورید، رسول خدا(ص)فرمود: چقدر غذا تهیه كرده ‏اى؟عرضه داشتم: یك من جو، و یك ماده بز، پس آن‏جناب به تمامى مسلمانان خطاب كرد كه برخیزید برویم منزل جابر، من از خجالت‏ به حالى ‏افتادم كه جز خدا كسى نمى ‏داند، و با خود گفتم خدایا این همه جمعیت كجا؟و یك من نان‏جو و یك ماده بز كجا؟ پس به خانه رفتم، و جریان را گفتم، كه الآن رسوا مى‏شویم، رسول خدا(ص) تمامى مسلمانان را مى ‏آورد، زن گفت: آیا از تو پرسیدند كه طعامت چقدراست؟گفتم: بله پرسیدند و من جواب دادم، زن گفت: پس هیچ غم مخور كه خدا و رسول‏ خود به وضع داناترند، چون تو گفته‏ اى كه چقدر تهیه دارى؟از گفته زن اندوه شدیدى كه‏ داشتم برطرف شد.


در همین بین رسول خدا(ص)وارد خانه شد، و به همسرم گفت‏تو تنها چونه به تنور بزن، و گوشت را به من واگذار، زن مرتب چونه مى‏گرفت، و به تنور مى ‏زد، وچون پخته مى ‏شد به رسول خدا(ص)مى ‏داد، و آن جناب آنها را در ظرفى ‏ترید مى ‏كرد، و آبگوشت روى آن مى ‏ریخت، و به این و آن مى‏ داد، و این وضع را همچنان ادامه ‏داد، تا تمامى مردم سیر شدند، در آخر، تنور و دیگ پرتر از اولش بود.


آنگاه رسول خدا(ص)به همسر جابر فرمود: خودت بخور، و به ‏همسایگان هدیه بده، و ما خوردیم و به تمامى اقوام و همسایگان هدیه دادیم (2) .



يکشنبه 19/6/1391 - 14:34 - 0 تشکر 553374

راویان احادیث گفته ‏اند: همین كه رسول خدا(ص)از حفرخندق فارغ شد، لشكر قریش رسیده، بین كوه جرف و جنگل لشكرگاه كردند، و عده آنان باهم سوگندان و تابعانى كه از بنى كنانه و اهل تهامه با خود آورده بودند ده هزار نفر بودند، ازسوى دیگر قبیله غطفان با تابعین خود از اهل نجد در كنار احد منزل كردند، رسول خدا(ص)با مسلمانان از شهر خارج شدند تا وضع را رسیدگى كنند، و صلاح در این دیدند كه در دامنه كوه سلع لشكرگاه بسازند، و مجموع نفرات مسلمانان سه هزار نفر بودند،رسول خدا(ص)پشت آن كوه را لشكرگاه كرد، در حالى كه خندق بین اوو لشكر كفر فاصله بود، و دستور داد تا زنان و كودكان در قلعه‏هاى مدینه متحصن شوند.


يکشنبه 19/6/1391 - 14:37 - 0 تشکر 553377

  دشمن خدا، حیى بن اخطب نضیرى به نزد كعب بن اسد قرظى رئیس بنى قریظه ‏رفت، كه او را همراه خود سازد، غافل از اینكه كعب با رسول خدا(ص)معاهده صلح و ترك خصومت دارد، و به همین جهت وقتى صداى حیى بن اخطب را شنیددرب قلعه را به روى او بست، ابن اخطب اجازه دخول خواست، ولى كعب حاضر نشد در رابه رویش بگشاید، حیى فریاد كرد: اى كعب در برویم باز كن، گفت: واى بر تو اى حیى،چرا باز كنم، با اینكه مى دانم تو مردى شوم هستى.و من با محمد پیمان دارم، و هرگز حاضرنیستم براى خاطر تو پیمان خود را بشكنم، چون من از او جز وفاى به عهد و راستى ندیدم،كعب گفت: واى بر تو در برویم بگشاى تا برایت تعریف كنم، گفت: من اینكار را نخواهم‏ كرد، حیى گفت: از ترس اینكه قاشقى از آشت را بخورم در برویم باز نكردى؟و با این سخن‏ كعب را به خشم آورد، و ناگزیر كرد در را باز كند، پس حیى گفت: واى بر تو اى كعب!من‏ عزت دنیا را برایت آوردم، من دریایى بی‏كران آبرو برایت تهیه دیده ‏ام، من قریش را با همه ‏رهبرانش، و غطفان را با همه سرانش، برایت آوردم، با من پیمان بسته‏ اند كه تا محمد رامستاصل و نابود نكنند دست‏ برندارند، كعب گفت: ولى به خدا سوگند یك عمر لعنت‏ برایم‏ آوردى، و یك آسمان ابر بى باران و فریب‏گر برایم تهیه دیده‏ اى، ابرى كه آبش را جاى دیگرریخته، و براى من فقط رعد و برق تو خالى دارد، برو و مرا با محمد بگذار، من هرگز علیه او عهدى نمى ‏بندم، چون از او جز صدق و وفا چیزى ندیده‏ ام.

این مشاجره همچنان ادامه یافت، و حیى مثل كسى كه بخواهد طناب در بینى شتربیندازد، و شتر امتناع ورزد، و سر خود را بالا گیرد، تلاش همى كرد، تا آنكه بالاخره موفق‏ شده كعب را بفریبد، اما با این عهد و میثاق كه اگر قریش و غطفان نتوانستند به محمددست‏ بیابند، حیى وى را با خود به قلعه خود ببرد، تا هر چه بر سر خودش آمد بر سر وى نیز بیاید،با این شرط كعب عهد خود با رسول خدا(ص)را شكست، و از آن عهد وآن سوابق كه با رسول خدا(ص)داشت‏ بیزارى جست.



يکشنبه 19/6/1391 - 14:40 - 0 تشکر 553380

  چون خبر عهدشكنى وى به رسول خدا(ص)رسید، آن‏ حضرت سعد بن معاذ بن نعمان بن امرء القیس كه یكى از بنى عبد الاشهل، و او در آن روزرئیس قبیله اوس بود به اتفاق سعد بن عباده كه یكى از بنى ساعدة بن كعب بن خزرج و رئیس خزرج در آن ایام بود، و نیز عبد الله بن رواحه و خوات بن جبیر را نزد وى فرستاد، كه ‏ببینند این خبر كه به ما رسیده صحیح است‏ یا نه، در صورتى كه صحیح بود، و كعب عهد ما راشكسته بود، در راجعت‏ به مسلمانان نگویید(تا دچار وهن و سستى نشوند)، بلكه تنها به من‏ بگویید، آن هم با كنایه، كه مردم بو نبرند، و اگر دروغ بود، و كعب همچنان بر پیمان خود وفادار بود، خبرش را علنى در بین مردم انتشار دهید.


و آنان هم به قبیله بنى قریظه رفته و با كعب رئیس قبیله تماس گرفتند، و دیدند كه‏ انحراف بنى قریظه از رسول خدا(ص)بیش از آن مقدارى است كه به ‏اطلاع آن جناب رسانده ‏اند، و مردم قبیله صریحا به فرستادگان آن جناب گفتند: هیچ عهد وپیمانى بین ما و محمد نیست، سعد بن عباده به ایشان بد و بیراه گفت، و آنها به وى گفتند، وسعد بن معاذ بن ابن عباده گفت: این حرف ها را ول كن، زیرا بین ما و ایشان رابطه سخت‏تر از بد و بیراه گفتن است، (یعنى جوابشان را باید با لبه شمشیر داد).


آنگاه نزد رسول خدا(ص)آمده به كنایه گفتند: "عضل‏و القاره"و این دو اسم نام دو نفر بود كه در واقعه رجیع با چند نفر از اصحاب رسول خدا(ص)به سركردگى خبیب بن عدى نیرنگ كرده بودند، - رسول خدا(ص)فرمود: الله اكبر، اى گروه مسلمانان شما را مژده باد.


در این هنگام بلا و ترس بر مسلمانان چیره گشت، و دشمنان از بالا و پایین‏ احاطه ‏شان كردند، به طورى كه مؤمنین در دل خیال ها كردند، و منافقین نفاق خود را به زبان‏ اظهار كردند.


رسول خدا(ص)و مشركین بیست و چند شب در برابر یكدیگرقرار گرفتند، بدون اینكه جنگى كنند، مگر گاهگاهى كه به صف یكدیگر تیر مى‏ انداختند، وبعد از این چند روز، چند نفر از سواره نظامهاى لشكر دشمن به میدان آمدند، و آن عده عبارت‏بودند از عمرو بن عبدود، برادر بنى عامر بن لوى، و عكرمة بن ابى جهل، و ضرار بن خطاب، وهبیرة بن ابى وهب، و نوفل بن عبد الله، كه بر اسب سوار شده و به صف بنى كنانه عبور كرده،و گفتند: آماده جنگ باشید، كه بزودى خواهید دید چه كسانى دلاورند؟


آنگاه به سرعت و با غرور و به صف مسلمانان نهادند، همین كه نزدیك خندق رسیدند، گفتند: به خدا سوگند این نقشه نقشه‏ اى است كه تاكنون در عرب سابقه نداشته، ناگزیر ازاول تا به آخر خندق رفتند تا تنگ‏ترین نقطه را پیدا كنند، و با اسب از آن عبور نمایند، و همین‏كار را كردند، چند نفر از خندق گذشته، و در فاصله بین خندق و سلع را جولانگاه خود كردند، على بن ابى طالب(ع)با چند نفر از مسلمانان رفتند، و از عبور بقیه لشكر دشمن ازآن نقطه جلوگیرى كردند، در آنجا سوارگان دشمن كه یكى از آنها عمرو بن عبدود بود با على(ع)و همراهانش روبرو شدند.



يکشنبه 19/6/1391 - 14:42 - 0 تشکر 553386

عمرو بن عبدود یگانه جنگجوى شجاع قریش بود، قبلا هم در جنگ بدر شركت جسته ‏بود، و چون زخمهاى سنگینى برداشته بود نتوانست در جنگ احد شركت كند، و در این جنگ‏ شركت كرد، و با پاى خود به قتلگاه خود آمد، این مرد با هزار مرد جنگى برابرى مى‏ كرد، و اورا فارس و دلاور یلیل مى‏ نامیدند، چون روزى از روزها در نزدیكى ‏هاى بدر، در محلى كه آن را یلیل مى‏ نامیدند، با راهزنان قبیله بنى بكر مصادف شد، به رفقایش گفت: شما همگى بروید،من خود به تنهایى حریف اینها هستم، پس در برابر صف بنى بكر قرار گرفت، و نگذاشت كه ‏به بدر برسند، از آن روز او را فارس یلیل خواندند، براى اینكه در آن روز به همراهان خودگفت‏ شما همگى كنار بروید، و خود به تنهایى به صف بنى بكر حمله كرد، و نگذاشت‏به بدربروند.


و در مدینه این محلى كه خندق را در آن حفر كردند نامش"مذاد"بود، و اولین كسى‏كه از خندق پرید همین عمرو و همراهانش بودند، و در شان او گفتند:


عمرو بن عبد كان اول فارس... (3)


مؤلف: این جریان را صاحب مجمع البیان، مرحوم طبرسى نقل كرده، كه ما خلاصه‏ آن را در این جا آوردیم، و مرحوم قمى (4) در تفسیر خود قریب همان را آورده، و سیوطى در الدرالمنثور روایات متفرقه‏اى در این قصه نقل كرده است (5) .


و نیز در مجمع البیان گفته: زهرى از عبد الرحمن بن عبد الله بن كعب بن مالك، ازپدرش مالك، نقل كرده كه گفت: وقتى رسول خدا(ص)از جنگ‏خندق برگشت، و ابزار جنگ را به زمین گذاشت، و استحمام كرد، جبرئیل برایش نمودار شد،و گفت در انجام جهاد هیچ عذرى باقى نگذاشتى، حال مى ‏بینیم لباس جنگ را از خود جدا مى‏ كنى، و حال آنكه ما نكنده ‏ایم.



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.