نویسنده ای سر شناس
18 شهریور امسال، چهل و سومین سال درگذشت جلال آلاحمد است. جلال یكی از سرشناسترین نویسندگان ایرانی است كه علاوه بر نوشتن داستانهای بسیار، در عرصههای دیگر هم قلم خویش را آزموده است.
به طور كلی آثار جلال آلاحمد را میتوان در چهار حوزه داستان، مقاله، سفرنامه و ترجمه دستهبندی كرد. شاید داستاننویسی برجستهترین وجه جلال در میان این چهار حوزه باشد، ولی او مقالات اجتماعی تند و تیز و تأثیرگذاری چون «غربزدگی» یا «در خدمت و خیانت روشنفكران» را نیز در كارنامه دارد. همچنین سفرنامههای معروفی چون «خسی در میقات» در میان آثار او به چشم میخورد.
در این میان به جلال نویسنده، مقالهنویس و سفرنامهنویس كم و بیش پرداخته شده است. فارغ از این ابعاد در مورد جلال، شخصیت جلال آلاحمد به عنوان یك مترجم كمتر مورد توجه قرار گرفته است. حال در كارنامه جلال به عنوان مترجم آثاری چون تشنگی و گشنگی (همراه با هزارخانی، ۱۳۵۱)، چهل طوطی (همراه با سیمین دانشور، ۱۳۵۱)، عبور از خط (همراه با هومن، ۱۳۴۶)، مائدههای زمینی (همراه با پرویز داریوش، ۱۳۴۳)، كرگدن (۱۳۴۵)، بازگشت از شوروی (۱۳۳۳)، دستهای آلوده (۱۳۳۱)، سوءتفاهم (۱۳۲۹)، بیگانه (همراه با خبرهزاده، ۱۳۲۸) و قمارباز (۱۳۲۷) دیده میشود.
ترجمه آثار بزرگان ادبیات جهان
كاوه میرعباسی مترجم در گفتوگو با «جامجم» میگوید: جلال از نویسندگانی چون آندره ژید، آلبر كامو، ژان پل سارتر و داستایفسكی آثاری به فارسی برگردانده است. اولین كاری كه جلال از آلبر كامو ترجمه كرده، «بیگانه» نیست بلكه نمایشنامه «سوءتفاهم» است. انتخاب او برای ترجمه قطعا از نویسندگان درجه اول جهان بوده است. فارغ از این كه آنها را بپسندیم یا خیر. از سوی دیگر حداقل سه نفر از نویسندگانی كه جلال آثارشان را به فارسی برگردانده، برنده نوبل ادبیات هستند.
او ادامه میدهد: یك گرایش آشكار به اگزیستانسیالیست در ترجمههای جلال دیده میشود. چراكه در میان ترجمههای او حداقل آثار دو نفر از شاخصترین چهرههای اگزیستانسیالیست دیده میشود. با توجه به آن سالها كه دهه 50 میلادی و بعد از فضای جنگ جهانی دوم بوده و اگزیستانسیالیسم از اقبال بالایی برخوردار بوده، منطقی است كه جلال سراغ نویسندگان اگزیستانسیالیست برود. گذشته از ارزش ادبی، مقداری دیدگاه ایدئولوژیك هم در انتخابهای او نقش داشته است.
نگاه ایدئولوژیك جلال آلاحمد، سخنی است كه منتقدان در همه عرصهها به او نسبت میدهند. این نگاه ایدئولوژیك چه در داستانها، چه ترجمهها، چه سفرنامهها و بخصوص در مقالات او به چشم میخورد.
علی خزاعیفر، سردبیر مجله مترجم در این باره میگوید: با توجه به این كه جلال روشنفكر زمان خودش بوده، طبعا انتخاب هایش هم تحت تأثیر فضای روشنفكری زمان خودش بوده است. مثلا سلطه و محبوبیت زبان فرانسه در آن دوران باعث شده بود بسیاری از مترجمان آن زمان آثاری از نویسندگان فرانسوی را به فارسی برگردانند.
فضای روشنفكری و ترجمههای جلال
خزاعیفر همچنین میگوید: از نظركیفیت ترجمهها، چون جلال خیلی به زبان محاوره علاقهمند بود، در ترجمههایش هم زبان محاوره دیده میشود؛ صرفنظر از این كه زبان اصل اثر محاوره بوده است یا خیر.
او میگوید نمیتوان گفت جلال آلاحمد در ترجمههایش جهانی را كشف كرده است. او در همان فضای غالب روشنفكری روزگار خودش كار كرده و به عنوان یك شخص فرهنگی خیلی ابتكار عمل نداشته است. چرا كه او هم تابعی از جریانات روشنفكر زمان خودش بوده است.
سردبیر مجله مترجم با طرح پرسشی میافزاید: چرا جلال بیگانه را ترجمه میكند؟ چون خیلی به جریان حاكم بر فضای روشنفكر آن زمان نزدیك است. الان آنچه بیشتر مترجمان انتخاب میكنند نیاز بازار و ذائقه مخاطب است. ولی آن موقع روشنفكران خیلی به ذائقه مردم اهمیت نمیدادند.
خزاعیفر میگوید: وقتی ترجمههای جلال آلاحمد را میخواندم حس میكردم زبان ترجمههایش، تداوم زبان نگارش اوست. سبك خاص نگارش جلال را در ترجمههایش هم میتوان دید. مثلا اگر در نظر بگیرید آندره ژید و آلبر كامو هر دو از زبان محاوره به دور بودند، با این وجود جلال باز هم آثار آنها را محاورهای ترجمه كرده است.
او نتیجه میگیرد در بررسی كارنامه جلال مترجم میتوان وی را به عنوان یك مترجم جدی نگاه كرد اما باید ترجمههایش را در ظرف زمانی و فضای حاكم بر آن دوران قضاوت كرد.
لحن كوتاه و تلگرافی در ترجمه
از سوی دیگر فتحالله بینیاز پژوهشگر و منتقد ادبی نیز با بیان این كه انتخابهای جلال برای ترجمه بیشتر از روی ایدئولوژی بوده است، میگوید: آلاحمد میخواست با ترجمه برخی آثار با یك سری از گرایشات سیاسی و اجتماعی زمان خودش مخالفت یا موافقت كند. بیشتر كارهایی كه ترجمه كرد در تقابل با شوروی و اندیشه حاكم بر آن است.
این منتقد ادبی میگوید: نمیتوان گفت جلال مترجم آیا به پای جلال نویسنده میرسد یا نه. «سنگ نوشتهای بر گوری» و «مدیر مدرسه» از لحاظ ادبی ارزش بسیار بالایی دارند و جزو قلههای ادبیات داستانی ایران تلقی میشوند. او سفرنامههای موفقی هم دارد، اما تأثیر ترجمههایش ماندگارتر از سفرنامههای اوست. همچنین ترجمههایش از مقالات و كتابهای اجتماعی او مثل غربزدگی یا در خدمت و خیانت روشنفكران قویتر است.
بینیاز میگوید: لحن جلال كوتاه و تلگرافی است. این لحن باعث میشود در داستانهایش این طور به نظر برسد كه انگار یك نفر دست روی شانههای شما گذاشته و با جملات كوتاه حرف میزند.
او میافزاید: بیگانه در سبك، لحن و زبان متفاوت از دیگر آثار كامو چون «طاعون» و «سقوط» است. من فكر نمیكنم جلال باعث شده ترجمه بیگانه تلگرافی شده باشد. چون خود بیگانه زبانش تلگرافی و جملاتش كوتاه است. مثلا رمان با این جمله كوتاه شروع میشود: «امروز مامان مرد».
بینیاز تأكید میكند: ترجمههای جلال را موفق میدانم و گزینشهای او را مترقی و رو به جلو میبینم، اما افكار خود جلال را این طور نمیبینم. چون او فكر میكرد كه مثلا اگر بیگانه را ترجمه كند انگار در برابر سوسیالیست و كمونیست موجود در شوروی و اقمارش ایستاده است یا گمان میكرد اگر مقاله غربزدگی را بنویسد در برابر جریان روشنفكری غرب مقاومت كرده است. در حالی كه ادبیات فراتر از این نگرشهای سیاسی است.
او در پاسخ به این پرسش كه آیا میتوان گفت جلال نویسندهای را برای اولین بار به فارسیزبانان معرفی كرده است، میگوید: نه، او معرفی نكرد. جلال از حدود سالهای 1325 تا 1330 شروع به ترجمه كرد و قبل از او بسیاری از مترجمان بودند كه آثار نویسندگان فرانسوی، انگلیسی، آمریكایی و حتی آلمانی را ترجمه كرده بودند. .منبع: جام جم