• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادب و هنر > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادب و هنر (بازدید: 284)
پنج شنبه 16/6/1391 - 14:35 -0 تشکر 545590
آهنگ شهر نشینی

آهنگ خوش  شهر نشینی

سهراب پدر خانواده، اما خسته از کار روزانه، چندی است عزم عزیمت دارد به دیار دیگر که شهرش می‌نامند، هر روز موضوع بحث داغ خانواده همین است. خانواده سهراب البته در این راه نه نخستین مهاجر شهر هستند و نه آخرین آن. قصه مهاجرت یک سمفونی ناموزون است، تکراری با سازهای ناکوک؛ در این سمفونی صدای نی پسرک هم هیچ خوش‌آهنگ نیست. حالا برای پیش درآمد و برای شنیده شدن صدای این سازها نیم نگاهی به این نت‌ها داشته باشید؛ «28 درصد جمعیت روستایی و 72 درصد شهری» این آخرین آمار رسمی سرشماری سال 1390 است که چندی پیش منتشر شد. این در حالی است که در سال 1359 این درصد 50 - 50 بود. عجله نکنید، لطفا کمی تحمل بفرمایید و آرام به ادامه این سمفونی ناکوک گوش دهید شاید بتوان صدای نی پسرک را دوباره شنید.

حاشیه شهرها

حالا که تصمیم آقا سهراب برای رفتن به شهر برای یافتن کلی موقعیت جدید به عزمی راسخ بدل شده است، نخستین و شاید مهم‌ترین موضوع در همان اول قصه، یافتن سرپناه است. توانش به یافتن خانه در حاشیه شهر است جایی که انگار برای مهاجران ساخته شده است، گاهی به این سکونتگاه‌ها هم «اسکان غیررسمی» اطلاق می‌شود.

اسکان غیررسمی، نوعی سکونت در فضای شهری است که در تمام ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، کالبدی و حقوقی با سایر انواع سکونت موجود در شهر تفاوت‌های اساسی دارد. اگر شما سرکی به حاشیه شهرها بزنید خانه‌های کوتاه قامتی را مشاهده خواهید کرد که بدون هیچ گونه نظارتی و کاملا مغایر با ظاهر شهری، سر از خاک سوخته برآورده‌اند؛ آن هم شبانه و بی‌مجوز! تا مبادا کلنگ قانون شهرداری بر آن زده شود و آرزوها را بی‌مقدمه بر سرشان آوار کند.

سهراب همراه خانواده با کوشش بسیار سرانجام اجاره‌نشین یکی از همین خانه‌ها در حاشیه شهر شد. در ۱۱ شهر بزرگ كشور، مشكل حاشیه‌نشینی وجود دارد.

راه نرفته

قصه خانه خانواده سهراب به هر نحوی به فرجام رسید، اما دیگر از آواز شبانه جیرجیرک، نسیم سحر و موسیقی آب روان و جستن بچه‌ای در پی یک بره در دشت‌های مخملی هیچ خبری نبود. دیگر حتی نمی‌‌توان در برابر کوه و دشت از عمق جان فریاد برآورد، بی‌آن که «ترک بردارد شیشه نازک تنهایی». در آبادی اگر اختلافی هم میان دو نفر پیش می‌آمد پیر و ریش‌سفید آبادی پای در وسط میدان می‌نهاد و آشتی می‌داد اهالی را، اما در شهر دو طرف نزاع پایشان به دادگاه و کلانتری باز می‌شود. به هر حال، حالا دیگر دشت و دمن فراخ رها شدند؛ دلیل خانواده سهراب برای آمدن به شهر هم چیزی نبود جز کسب درآمد بیشتر. زمینشان پس از تقسیم بین وراث کوچک شده بود کفاف نمی داد دیگر. به همین دلیل، آنان احشامشان را که تنها سرمایه آنها بود، فروختند و بار و بنه برگرفتند و روی به سوی شهر آرزوها کردند. آمدن ساده نبود، اما شد و آمدند. حالا صدای جیرجیرک جای خود را داده بود به بوق‌های ممتد ماشین، دختر خانواده هم باید هر روز سحر می‌رفت و در صف شیر می‌ایستاد... چیزهای زیادی تغییر کرده بودند حتی نگاه و سلام مردمان. خانواده سهراب تنها با بار و بنه به شهر نیامده بودند. آنها فرهنگی را که مخصوص وسعت روستاهای سرسبز و فراخ است با خود به شهر آوردند، فرهنگی که دیگر جایی در شهر نمی‌یافت. زندگی شهری عادتشان نبود. چند بار مورد اعتراض همسایگان خود قرار گرفتند، به دلیل بلند حرف زدن و راه رفتن‌های محکم و استوار در راه‌پله‌های آپارتمان، هنوز هم بلند حرف می‌زنند چون در روستا هیچ ضرورتی برای آهسته سخن گفتن وجود نداشت و آنها عادت کرده بودند که محکم و استوار گام بردارند، اما در شهر و آپارتمان‌های قوطی شکل و بدقواره آن هیچ کس حق بلند حرف زدن و محکم گام برداشتن روی پله‌ها را ندارد. پسرک نی‌نواز هم از روزی که همکلاسی خود را دیده بود که دوچرخه و تلفن همراه دارد و موهایش فشن و سیخ سیخ است بلبشویی راه انداخته بود، اما پدرش پاسخ داد که خود باید پی كار و پول باشد پسرك هم از روز بعد دستفروش مترو شد.

تضاد و كشمكش‌های عامیانه میان اهالی روستا و شهرنشینان نیز از آن قصه‌های ناخوشایند و البته بی‌فرجام است؛ خانواده سهراب نیز از این ماجرا بی‌نصیب نماندند، بذله‌گویی برخی افراد آنها را آزار می‌داد. طبیعی است كه اهالی شهر راهی متفاوت از روستاییان مهربان پیموده‌اند و تقابل، درست از این دو راه پیموده متفاوت، سرچشمه می‌گیرد. به طور مثال اگر به الگوهای خرید یك خانواده شهری با یك خانواده روستایی دقت شود این تفاوت خود را آشكار می‌كند. «كاربردی» بودن اجناس برای روستاییان یك اصل است، اما اكنون دختر خانواده گرایش بارزی به مد و زیبایی لباس‌های خود دارد كه هیچ مورد قبول پدر و پسر خانواده یا همان سبك زندگی پیشینشان نیست. در تغذیه و حتی نحوه غذا خوردن هم می‌توان به تفاوت زندگی روستا و شهر پی برد.

شهر نشینی حتی لباس پوشیدن آنها را هم تحت تاثیر قرار داده بود که سبک لباس پوشیدن در شهر چندان شبیه روستا نیست . به غیر از این آنها هنوز دل از روستا كامل نكنده بودند. چه آن که هنوز به رسم روستا و همچون شهر‌های قدیمی، عصر هنگام، زنان برای خود مجلسی دارند در كوچه‌های تنگ و باریك!

سبك زندگی شهری گرچه برای خانواده تازه وارد آزاردهنده بود، اما جاذبه شهر بیش از آن بود كه آنها دل بركنند. تفاوت و اختلاف آنها با دیگر ساكنان این شهر آهن و آدم، هر روز رنگ و جلوه‌ای خاص داشت. این تفاوت به دلیل دو سبك زندگی متفاوت بود. اگر در دشت و صحرا ریختن اندك زباله طبیعی مثل پوست میوه اعتراضی در پی نداشت، اما در محیط جدید حتی ریختن آب دهان روی زمین نیز یك ضدارزش است، اما خانواده تازه وارد هنوز به این موارد آشنایی نداشتند. اصلا برای آن آموزشی ندیده بودند. به هر حال این تفاوت‌ها در جبهه‌ای به نام «شهر» خود را هر چه بیشتر نشان می‌داد.

اشتغال از هر نوع

كارهای ساختمانی، مشاغل كاذب و دستفروشی تنها مشاغلی نیستند كه مهاجران برای رسیدن به آرزوهای بلندشان به آن متوسل می‌شوند. تجمع مهاجران در كنار افراد محروم و دهك‌های پایین‌شهری بر آسیب‌پذیری خانواده‌ای همچون سهراب تاثیر مستقیم دارد. البته نباید فراموش كرد با وجود خرده‌فرهنگ‌های متفاوت در داخل اجتماعات شهری و ضعف اعتقادات و كنترل‌های غیررسمی، انحرافات اجتماعی افزایش خواهد یافت. از این موضوع در گذریم سهراب پس از چندی ایستادن دور میدان‌ها و زیر پل‌ها توانسته بود یك كار ساختمانی پیدا كند. او دیشب بی‌رمق و با زیر چشم كبود به خانه آمد، چون هنگام بازگشت گرفتار زورگیر هایی شده بود که چشم طمع به درآمد آن روز او را داشتند.

و دست آخر این كه...

خانواده سهراب هر روز قصه تازه‌ای برای گفتن داشتند، قصه‌هایی كه چندان خوشایند نبود. آنها با ساكنان این شهر كه آدم‌هایش نسبت به هم بی‌تفاوتند و غرق‌ در شلوغی و هیاهو هستند تفاوت آشكاری داشتند، اما گویا هنوز نمی‌دانستند زندگی شهری مهارت و فوت و فن خاص خود را طلب می‌كند و به قول بزرگ بانوی شاعر ایران زمین «زبان گنجشكان در كارخانه می‌میرد» و برای پایان این سمفونی دكلمه‌ای هم بشنوید از علی معلم دامغانی كه سروده است: «سخت دلتنگم، دلتنگم، دلتنگ از شهر/ بار كن تا بگریزیم به فرسنگ از شهر». باید هر نت را در جای خویش و به گاه خود نواخت تا رنگی باشد بر فرهنگ ایران خوش نگارمان. كمی گوش كنید شاید بتوان بار دیگر صدای خوش نی پسرك را در دشت شنید... . منبع جام جم آنلاین

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.