مطلبی که می خوانید، گفت و گویی است با رویکردی جامعه شناسانه که در صدد بررسی عوامل بوجود آورنده طلاق، پیامهای آن واصلاحات قوانین مربوط به خانواده درایران و غرب است. دکتر سید محمد صادق مهدوی متولد 1327 و فارغ التحصیل رشته جامعه شناسی خانواده و جوانان از دانشگاه وین اتریش است. او از سال 1356 به عضویت دانشگاه شهید بهشتی درآمد و تاکنون در این دانشگاه تدریس می کند. از دکتر مهدوی تاکنون بیش از بیست مقاله در نشریات علمی-پژوهشی چاپ شده است و حدود 10 ترجمه و تألیف درباره خانواده و جوانان دارد.
یکی از نگرانی های اخیر در کشور، آمار رو به گسترش طلاق است. برخی، آمار طلاق را در مقایسه با غرب قابل قبول می دانند و برخی آن را از لوازم صنعتی شدن به حساب می آورند. به هر حال نگاه به وضعیت طلاق در غرب، ظاهراً برای فهم این موضوع در داخل کشور یک کلید مهم و اساسی محسوب می شود. بنابراین موضوع بحث را بررسی وضعیت طلاق در غرب و مقایسه آن با ایران قرار می دهیم.
رویکرد ایران و جوامع غربی نسبت به طلاق، مشابه نیست. زن و شوهری که در غرب از هم جدا می شوند، بر خلاف ایران، تحت تأثیر تبعات سوء طلاق قرار نمی گیرند؛ زیرا اولاً پای بچه در میان نیست و اگر هم بچه ای وجود داشته باشد، باز هم تبعات سوء طلاق به اندازه ای که در کشور ما وجود دارد؛ نیست. از طرفی امکان ازدواج مجدد برای هر دو نفر مهیاست و شانس ازدواج مجدد به اندازه امکان ازدواج برای اولین بار است. در حالی که مردم ایران نگاه خوبی به ازدواج دوم ندارند، حتی اگر طلاقی هم صورت نگرفته باشد. با مرگ همسر، باز هم ازدواج دوم، مخصوصاً برای زنان خوشایند و پذیرفته شده نیست. ضمن اینکه شانس ازدواج دوم برای مرد و زن هر دو به سختی به وجود می آید. در این میان شانس زنانی که پس از همسر اول، می توانند ازدواج کنند، یک سوم مردان است و این تبعات سوءیی را در بر دارد و نشان می دهد که گرچه مردان به علت احتیاط در ازدواج دوم، خیلی راحت ازدواج نمی کنند؛ اما به اندازه مردان غربی هم نمی توانند به آسانی ازدواج مجدد داشته باشند.
نکته دیگری که در تفاوت رویکرد غرب و ایران مطرح است، اینکه در غرب خانواده های زن و شوهر گرفتار تبعات سوء طلاق فرزندانشان نمی شوند؛ زیرا طلاق را فقط از جنبه منفی طلاق نمی نگرند؛ بلکه معتقدند طلاق، جنبه های مثبتی هم دارد و این امر کاملاً برای آنها توجیه شده است؛ اما در ایران خانواده ها از گزند تأثیرات منفی طلاق فرزندانشان، مصون نیستند و اصولاً بازگشت فرزندشان را خوب تعبیر نمی کنند.
نکته دیگر اینکه زن و مرد بعد از طلاق، آسیب های جدی روانی می بینند، حتی اگر طلاق به علت ناسازگاری هم باشد، باز تبعات منفی طلاق، دامن گیر دو طرف می شود؛ در حالی که در غرب، طلاق مشکل جدی ای به بار نمی آورد، اگر چه نمی توان گفت که اصلاً تأثیر منفی نمی گذارد؛ اما این تأثیر منفی زودگذر بوده و از بین خواهد رفت و فرد به راحتی ازدواج مجدد می کند.
تفاوت مهم دیگر طلاق در جامعه غرب با ایران، بحث اشتغال زنان است. در غرب زنان درصد بالایی از شاغلان را تشکیل می دهند درحالی که زنان ایرانی پس از طلاق به دلیل شاغل نبودن با مشکلات عدیده ای مواجه می شوند.
زنان مطلقه ای که شاغل هستند از نظر مالی، کمتر دچار مشکل می شوند. زنان شاغل غربی که نسبتشان به جامعه ما بیشتر است، بعد از طلاق مشکلات کمتری دارند و تحت تأثیر تبعات سوء نداشتن درآمد مستقل، قرار نمی گیرند؛ در حالی که در جامعه ما زنانی که طلاق می گیرند، حتی اگر در خانواد ه ای متمکن هم باشند، مشکلات خاص خود را دارند. حال اگر شاغل نبوده و خانواده آن ها استطاعت مالی نداشته باشد، به مراتب مشکلاتشان بیشتر می شود.
نکته مهم اینکه زن ها بعد از ازدواج، تمایل به استقلال پیدا می کنند، اما وقتی طلاق می گیرند و به خانه پدری برمی گردند، استقلالی را که در خانه خود داشتند از دست می دهند. مدیریت خانه ای که بر اساس سلیقه آن ها اداره می شد، در هم می ریزد و اختیار بسیاری از کارها از قبیل رفت و آمد، ساعت خواب، نوع غذا و ... را از دست می دهند و همین از دست دادن استقلال، موجب تنش می شود بویژه اگر خواهر، برادر و اعضای دیگر خانواده هم حضور داشته باشند.
نکته دیگر این است که در غرب زنان عمدتاً قبل از ازدواج و بعد از طلاق، مستقل زندگی می کنند؛ اما در خانواده های ایرانی، زیاد نمی پسندند که یک زن مجرد، تنها زندگی کند؛ زیرا یک زن تنها برای مستقل زندگی کردن با موانع و مشکلات زیادی روبه رو است. همه این مسایل در صورتی است که بچه ای وجود نداشته باشد. داشتن فرزند، مقوله طلاق را بسیار پیچیده تر می کند و تبعات و آسیب های آن را فوق العاده تشدید می کند. اگر حضانت فرزند به پدر سپرده شود، مشکلات خاص خود را خواهد داشت؛ مادر همواره نگران فرزند یا فرزندانش خواهد بود و اگر همسر اول او ازدواج مجدد کند، نگرانی مادر چند برابر می شود. بچه هم در رفت و آمدهای بین مادر و پدر آسیب های بسیاری می بیند.
مشکل طلاق در جامعه ما ویژگی ها و پیچیدگی های خاص خود را دارد. اگر بخواهیم با نگاه علمی به این مسئله نظر کنیم، باید بگویم: در غرب طلاق مسئله ای فردی و در جامعه ما مسئله ای فردی - اجتماعی است. مسئله ای که به افراد زیادی مربوط می شود برادر، خواهر، پدر، مادر و حتی به اعضای نسبتاً دور نیز ارتباط پیدا می کند؛ یعنی یک شبکه است و حتی پیامدهای اجتماعی نیز با خود به همراه می آورد.
در جامعه ای که زنان طلاق گرفته، یا اصلاً ازدواج نکرده اند، برای مردان مشکلات جدی ای را به بار خواهد آورد. آمارها نشان می دهد که در جامعه ما در حال حاضر، 2 میلیون و 500 هزار نفر زن ازدواج نکرده، بیشتر از مردان فاقد همسر زندگی می کنند. این آمار، با خود پیامدهای اجتماعی زیادی دارد، قسمت عمده ای از این زنان شاغل نیستند و مسئله معیشت، آینده، تأمین اجتماعی و نیازهای بیولوژیک آنها را نمی توان نادیده گرفت یا به سادگی از آن گذشت.