با سلام:
حضرت حافظ غزلی دارد با این مطلع:
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم
با عرض پوزش از حضرت حافظ ، نقیضی بر این غزل را ملاحظه فرمایید:
در خرابات مغان نور خدا نیست دگر
وندران ذکر لب و شور دعا نیست دگر
شده ام بیدل و از غصه نباشد راهی
در دل پیر خرابات ،صفا نیست دگر
دل شده بی هنر و خسته و بیمار و ملول
سحرم آگهی از باد صبا، نیست دگر
شد عبث عاشقی و عشق شده رسوایی
دل مشتاق بجز ، روی و ریا نیست دگر
بس جماعت شده سرمست ز هر لهو و لعب
عاشقی گشته فسانه ، روا نیست دگر
دوستان عیب مرا گر چه نهان می دارند
غیبت و تهمت رندان، خطا نیست دگر
کس لبی تر نکند در غم و سوز دگران
مستحق را بجز از پند ،سزا نیست دگر
از روی ماه تو نقشی نرسد چون به خیال
دل پر از نقش هوا ، شور و بها نیست دگر
بیم در جان کسی نیست ز تاوان عمل
در میان لطف و صفا،مهر و وفا نیست دگر
غیر رخسار نکوی تو طبیبا به جهان
از برای دل پر درد، دوا نیست دگر
غیر نام نکویت یوسف زهرا به جهان
بر لبان بشری هیچ نوا نیست دگر
شکوه دارد چو «مبین» از غم دوران خزان
ناله اش بهر خدا یا ز رضا نیست دگر
نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
وزن شعر: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن