اخلاق:
طبیعت در ذات خودش, دارای هدفهایی است که به سوی آن هدفها حرکت می کند. در جمادات و نباتات تا اندازه ای می توان این معنی را فهمید. در حیوانات و انسان , بویژه مسأله تفکیک زندگی طبیعی از زندگی غیر طبیعی ارادی کمی دشوار می نماید. حیوانات از آن جهت که دارای زندگی غریزی هستند و غرایز آنها همان تواناییهای طبیعی است که به حقیقت می پیوندد, تا اندازه ای قابل فهم تر است. زندگی مورچه ها یا فیل ها یا نهنگ ها یا پشه ها, به نظر می رسد, همان گونه است که پیش تر بوده است, اما نسبت به انسان کمی مسأله پیچیده تر می شود.
حیثیت انسان به گونه ای است که زندگی طبیعی او با زندگی ارادی اش دو امر ممتاز و متفاوت است. گرچه هر دو به سوی یک مسأله اند که انسان باشد, ولی هرکدام از این صورتها طبیعی و ارادی تفاوت آشکار با روی دوم دارد.
در طبیعت انسان , هدفها و غرضها نهفته است که بعدی از انسان به سوی آن در تکاپو و حرکت است که این تلاش و حرکت را در بعد جسمانی او می توان به آشکارا دید و ما در بررسی این بخش از زندگی انسان, با شگفتی های آفرینش, رو به رو هستیم. گردش خون در بدن, حرکت سلولها در هر عضوی از بدن و….
علاوه بر بعد طبیعت آدمی, انسان دارای یک سلسله افعالی است که از راه اراده و اندیشه او انجام می گیرد. این فعالیتها و تلاشها برای رسیدن به هدف و غایتی است. این هدف و غایت, آن گاه تحقق می یابد که اراده و اندیشه پشتوانه آن عمل و فعالیت باشد. به این مثال توجه شود:
گیاه به غذا احتیاج دارد, غذای خود را از هوا, یا از زمین اطراف خود می گیرد, چه از طریق برگها و چه از طریق ریشه ها. حیوان هم به حکم طبیعت خود به سوی غذا کشیده می شود.
ولی انسان, آن گاه که نیاز به غذا پیدا کند, گر چه که یک نیاز طبیعی و طبیعت انسان بدان سوی در حرکت خواهد بود, تا رفع گرسنگی اتفاق بیفتد. ولی این نیاز با پشتوانه اراده و اندیشه برطرف خواهد شد. بنابراین ساختار وجودی انسان به گونه ای است که دو سیستم مستقل از هم, ولی در تعامل با یکدیگر فعال هستند. دستگاه اراده و اندیشه, در تلاش است تا نیازهای طبیعی انسان را برطرف سازد. ساز و کار این دستگاه اراده و اندیشه آن است که غرض و غایت انسان را به شکل و صورت نیاز در او ظهور و پرورش دهد. بدین جهت فرد احساس تشنگی می کند و میل می نماید که آب بخورد, یا احساس گرسنگی می کند و میل به غذا در او پیدا می شود.
مرحوم علاّمه طباطبایی در روشنگری پیوند بین فعالیت طبیعی و اراده انسان می گوید: همیشه در هر فعل اخباری, یک حکم انشایی دستور و فرمان وجود دارد, بایدها و نبایدها, و همین بایدها و نبایدهاست که انسان را وامی دارد تا در پی مقصد طبیعی باشد.
در گذشته برخی همچون افلاطون, بر این عقیده بودند که خوبی و بدی به عنوان یک واقعیت همچون هندسه و ریاضیات وجود دارد. خیر, خود حقیقتی است که بیرون از نفس انسان مستقل از آن, باید خیر را شناخت. خیر, در اخلاق, همان حقیقت است که انسان باید در پی آن باشد.
اما علامه طباطبایی بر این باور است که ما لازم است مسأله اخلاق را بشکافیم و ببینیم چگونه برای ما رخ می نمایاند و فهمیده می شود. اگر به خوبی و بدی, نیک توجه شود هر یک از آنها در پیوند انسان با اشیاء معنی پیدا می کند. چون در هر فعلی غایت و هدفی از انجام آن وجود دارد و ما می خواهیم تا به آن هدف و غایت برسیم و سپس به وسیله ای که ما را به آن هدف می رساند, خوب است پس خوب بودن یعنی باید برای رسیدن به هدف از آن استفاده گردد و بد بودن یعنی برای رسیدن به هدف نباید از آن استفاده شود, پس خوب بودن و بد بودن یعنی باید استفاده کنیم و نباید استفاده کنیم