باز آوردن قرآن به صحنه زندگی
روشنفکر دینی, در پی هدایت مردم است و راهنمایی آنان به سرچشمه های حکمت و عرصه های روشنِ شناخت حق از باطل. روشن اندیشان در پرتو مشعلهای فروزان وَحیانی, راه را از بیراهه می نمایانند. و آن شعله فروزان قرآن است که پیامبر درباره اش فرمود:
(هنگامی که فتنه ها چون شب دیجور شما را دربرگیرد از قرآن راه جویید.)
فرزند فیضیه قرآن را سرچشمه همه روشناییها می دید که مردم در سایه سار آن به عزت و کمال و عدالت دست خواهند یافت و از خود باختگی و اسارت خواهند رست. اگر مسلمانان در عرصه عمل, حیات طیبه قرآنی را نمایش دهند, مردمان حق جوی جهان, بدانان رو آورده و قرآن, قانون اساسی بشریت خواهد شد.
طالقانی قرآن راکوثری می دید که به ذهنها روشنی می بخشد و افکار را از اوهام باطل و عادات ناپسند می رهاند.
او, به عالمان دین سفارش می کرد مهم ترین فرصتهای خود را به قرآن ویژه سازند و زیباییهای آن را به مردم بنمایانند.
از نوجوانی با قرآن بود و از چشمه جوشان قرآن جرعه ها نوشید و بخش بزرگی از فرصتهای پژوهشی خود را در قم, به درسهای تفسیر ویژه کرد. انوار درخشان قرآن, دل و جان اش را روشن ساخت. فرزند حوزه و پرورش یافته و تربیت شده مکتب قرآن, یکی از آفتهای بزرگ حوزه و جامعه و ایستایی آن را, بی مهری به قرآن می دید.
او, در محافِل علمی قرآن را مهجور می دید که حتی در مجالس ختم مردگان کم تر بدان گوش سپرده می شود, چه رسد که راهنمای عمل باشد.
می گفت: تلاش موسس حوزه نیز در نشاندن قرآن در جایگاه مناسبِ خود در حوزه نیز, ره به جایی نبرد.
و از آن طرف, نسل نو نیز مرعوب دنیای جدید و صنعتی غرب شده و بر این پندار است که با وجود دانشهای جدید, چه نیازی به رهبری قرآن. چنین بود که به تعبیر آن معلم قرآن, دو گروه سنتی و متجدد در به فراموشی سپردن قرآن, همداستان بودند:
(این کتاب هدایت, که چون نیم قرن اول اسلام, باید بر همه شؤون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت حاکم باشد, یکسره از زندگی برکنار شده و در هیچ شأنی دخالت ندارد. دنیای اسلام که با رهبری این کتاب, روزی پیشرو و رهبر بود, امروز دنباله رو شده. کتابی که سند دین و حاکم بر همه امور بود, مانند عتیقه و کتاب وِرد, تنها جنبه تقدیس و تبرک یافته و از سرحد زندگی و حیاتِ عمومی برکنار شده و در سَرحدِّ عالم اموات و تشریفاتِ آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن, اعلام مرگ است. دنیای خود باخته اختراع و صنعت و دنیای ورشکست شده مسلمان, توجه ندارد و باور نمی کند که قرآن محلی در حیات دارد. به صراحت و به زبان حال هردو می گویند: با پیشرفت دانشها و اختراعات حیرت انگیز و سیاره های کیهان خیز, چه نیازی به آیین الهی و قرآن است.)
او, تا توان داشت, رایَتِ قرآن را برافراشت. جوانان را به فرات قرآن فرود آورد. گامهای بلندی در راه آشنایی نسل جوان با قرآن برداشت. کتاب خدا را از آستانه گورها به مسجد و مدرسه آورد و جوانان را به پای درس قرآن نشاند. به تفسیر قرآن پرداخت. این کار در آن روزگار, نوعی سنت شکنی و نوآوری بود. گروهی از مسجدیان آن را نوعی بدعت و متجددان آن را بازگشت به کهنه پرستی می شمردند:
(در حدود سال 1318 الی 1320, که از قم به تهران بازگشتم در جنوب تهران, قسمت قنات آباد… من شروع کردم تفسیر قرآن گفتن. از دو طرف کوبیده می شدیم, از یک طرف مجامع دینی, که چه حقی دارد کسی تفسیر قرآن بگوید. این قرآن درست باید خوانده شود و به قراءتش مردم بپردازند. و چقدر من خودم فشار تحمل کردم, تا بتوانم این راه را باز کنم که قرآن برای تحقیق است, برای تفکر و تدبر است, نه صرف خواندن و تیمن و تبرک.)
معلم قرآن, از ملامتهای قرآن ناآشنایان, نهراسید و از اندک بودن رهروان ترسی به دل راه نداد. اندک اندک, گروه های گوناگون مردم به محفل قرآنی اش گرما بخشیدند و او امیدوار به آینده راه, به راهی که برگزیده بود, ادامه داد.
نواب صفوی و گروهی از یاران او, گرمابخش این محفل نورانی بودند.
سپسها, جلسه درسهایی از قرآن در مسجد هدایت برقرار شد که در این جا جمعِ بیش تری از تشنگان معارف ناب قرآن, شرکت می کردند و از زلال قرآن بهره می بردند. این جلسه تفسیری, کانونی شد برای فرهیختگان و شیفتگان به قرآن. آنان که بعدها, در رساندن پیام دین به مردم و دمیدن روح مبارزه به کالبد جامعه, نقش آفرین شدند و مشعلدار.
بسیاری از مبارزان و پیوستگان به انقلاب اسلامی و پیشاهنگان مبارزه, خود را مدیون این محفل قرآنی دانسته اند. شهید رجایی می گوید:
(شبهای جمعه به این مسجد [هدایت] می رفتم. و در جلسات سخنرانی و تفسیر آقای طالقانی شرکت می کردم. شرکت کنندگان, عموماً دانشجو, یا فارغ التحصیل بودند.)
بسیاری در این کانون قرآنی, با پیامهای زندگی ساز قرآن آشنا شدند و اثر قرآن را در اندیشه و زندگی خصوصی و اجتماعی خود به روشنی احساس کردند.
مسجد هدایت, به کانونی از حیات و اندیشه و حرکت و آگاهی دگر شده بود. در سایه قرآن, نسلی خوش فکر, جست وجوگر و پویا در حال رویش بود. نسلی که به جای خوش گذرانی, دنیاگرایی, ثروت اندوزی, بی تفاوتی, بی مسؤولیتی, فرو افتادن در باتلاق جهل و بی هویتی, به قرآن بازمی گشت و آرمانهای خود را در پرتو آیات آن می جست. پس از زندانی شدن آقای طالقانی, کلاسهای تفسیر قرآن به درون زندان برده شد و آن فضای تاریک, خفقان آلود و مرده را روشن کرد و افسردگی را از جان زندانیان علاقه مند به پرتوگیری از قرآن زدود. قراءت و تفسیر آیات خداوند, به آن فضای بسته, سهمگین و پرهراس, نورانیت و آرامش خاص بخشید. همه زندانیان هم بندی معلم بزرگ قرآن, در درسهای قرآن شرکت می کردند. آیات قرآن, بر آگاهی, استقامت و ایمان و صبرشان می افزود و زندانیان در پرتو آیات روشن قرآن, راه از بی راه باز می شناختند.
آقای جلال رفیع از آن روزهای نورانی, چنین گزارش می دهد:
(آقا هرروز در زندان, از ساعت هشت تا نه صبح, تفسیر قرآن می گفت, بسیار آرام و باابهت. این فیض را من یافته بودم که یک ربع قبل از شروع تفسیر ایشان, قرآن بخوانم… . دکتر شیبانی هم بندیها را صدا می زد و از جمله مرا, که بیا و قرآن بخوان. صدای قرآن که بلند می شد, آقا از حیاط به اتاق می آمد و در گوشه راست اتاق, که جایگاه همیشگی اش بود, می نشست و چند دقیقه گوش می داد, آن گاه تفسیر شروع می شد. همه شرکت می کردند… . طنین صدا و تجسم سیمایش در لحظه تفسیر را, هنوز در ذهن دارم. تفسیر گاهی جنجالی می شد. شرایط, شرایط خاصی بود… .)
تفسیر و روش تفسیری آقای طالقانی, ویژگیهایی دارد که اگر به دقت روی فراز فراز آن درنگ شود, به درستی و روشنی فهمیده می شود.
مهم ترین ویژگی, رشد فکری است که بهره خواننده می شود. قوه عقلانی انسان رشد می کند و راه اندیشه ورزی را یاد می گیرد.
تفسیر پرتوی از قرآن, که ایشان آن را, کلید فهم قرآن نامیده است, جویندگان, علاقه مندان و غورکنندگان را با پیام و روح قرآن آشنا می سازد.
مفسر بزرگوار بر این نظر بود که قرآن, کتاب روشنی است, هیچ پیچیدگی و ابهامی ندارد و جز آیاتی اندک از متشابهات, که آنها هم در پرتو آیات محکم روشن می گردند, دیگر آیه ها و سوره ها, به روشنی درخور فهم اند, همه مردم در حدّ فهم و گنجایی درک خود می توانند از آن بهره گیرند و در پرتو آشنایی با واژگان, پیوست آیات با یکدیگر, فهم شرایط نزول و مهم تر از همه, با تدبر آزاد در آیات قرآن, به نتیجه های بسیار خوب و راه گشا در زندگی برسند.
تأکید داشت: مخاطب اگر به جای وقت گذاری و غور و بررسی در اصطلاحات پیچیده ادبی و وجوه قراءت و مسائل جنبی, در آیات قرآن بیندیشد, با رموز هدایتی آن آشنا می شود و از ایمان تقلیدی می رهد.
وی روش تفسیری خود را چنین شرح می دهد:
(نخست چند آیه به ردیف و شماره آورده شد. پس از آن, ترجمه آیات به فارسی تطبیقی آمده. چنانکه از حدود معانی تصحیح لغات خارج نباشد سپس معانی مترادف و موارد استعمال و ریشه لغات, در موارد لزوم بیان شده تا در ذهن خواننده مجال تفکرِ بیش تری باز شود.
آن گاه, آن چه از متن آیات مستقیماً بر ذهن تابیده بیان می شود. گاهی در موارد مقتضی از احادیث صحیحه و نظرهای مفسرین استفاده شده.
سپس در پیرامون آیات آن چه به فکر نگارنده رسیده… منعکس می گردد, تا شاید خواننده خود هرچه بیش تر به رموز هدایتی قرآن آشنا شود و ایمان تقلیدی به کمال تحقق رسد و هرچه بیش تر جویندگان, در اعماق ژرف آیات فرو روند و در انوار آن غوطه ور شوند.
به نظر وی, برای فهم ژرف تر قرآن, افزون بر ادبیات عرب, صرف و نحو و لغت, نکته های مهم دیگر باید در کانون توجه قرار بگیرد.
1. فراتر از شأن نزولهای ثبت شده در تفاسیر, آگاهی هایی ضرورت دارد. یعنی شناخت عصر نزول و توجه به محیط جاهلیت عرب و آشنایی با زمینه های بلاغت پروری که چگونه قرآن دلها را می ربود و عقلها را مقهورمی کرد.
2. شناخت زمانه و زمان و دگرگونیهای روزگار; چه قرآن دستوری است برای همه زمانها و روزگاران و شأن نزولها و تمثیل ها, ویژه قوم و فرد و مکانِ خاصی نیست و نمی توان با تأویل بی بنیاد, آیات قرآن را در زندان مصداقهای خاص اسیر کرد. در مَثَل داستان معروف قرآن درباره عبور یک مرد با چهارپا از یک قریه:
(اوکالذی مرّ علی قریةٍ و هی خاویة علی عروشِها قال: اَنّی یحی هذهِ اللّه بعد موتها…)
تمثیلی است از زندگی به مرگ و از مرگ به زندگانی و موجب تحول درونی انسانها و نشان قدرت پروردگار. آن گونه که همین معنی را ابن سکیت از امام هادی می پرسد و آن امام همام پاسخ می دهد:
(ما بال القرآن لایزداد علی النشر و الدرس الاغضاضة؟ قال: اِن اللّه لم یجعله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس. فهو فی کل زمان جدید و عند کل قوم غض ّ الی یوم القیامه.)
3. برای فهم قرآن بایستی خصالِ نفسانی و قوای درونی انسانها را شناخت و مبادی فکری, شهوات, غرائز, عواطف, تحولات اجتماعی و اسرار ترقی و فروپاشی را تجزیه و تحلیل کرد.
فهم دگرگونیهای روزگاران معاصر, ما را به پیامها و رهنمودها و خبرهای قرآن بهتر رهبری می کند.
پس از یادآوری این نکته ها و… به حرکتهای اجتماعی و سنتهای تاریخ اشاره می کند, و دیدگاه خود را بر اساس آیات بیان می کند که دیدگاه جدیدی است, غیر از دیدگاه های کسانی که درباره حرکتهای اجتماعی و سنتهای تاریخی, نظریه پردازی کرده اند. چه اینان بر این نظرند که با در نظر گرفتن تحولات یک انقلاب, می توان قانونهای آن را بیرون کشید و آن را به عنوان قانونی حاکم بر حرکت و جامعه عرضه کرد. ولی ایشان با استفاده از آیات قرآن بر آن است که قانونهای تحول و حرکت, در ضمن حرکت پدید می آیند و ظهور و بروز می یابند. در ضمن حرکتهای اجتماعی است که به پاره ای از برداشتهای قرآنی در این زمینه می توان رسید; چه نمی توان قرآن را در داخل اتاقهای دربسته و بدون توجه به دگرگونیهای روزگار تفسیر کرد:
(از خصایص و درک قرآنی, که شاید کم تر بدان توجه داشته باشیم, این است که: بعضی از مسائل و حقایق قرآن, در ضمن حرکت برای انسان تعبیر می شود, نه با خزیدن به گوشه ای و به تفسیرها و بیانها و اظهارنظرها روی آوردن… من باب مثال, تفسیر سوره (والنازعات) را در زندان نوشتم. در جریان حرکت انقلاب بلاد, متوجه مسائل جدیدی در رابطه با این تفسیر شدم و این سعه نظر قرآن است. همان طور که قرآن بیان کرده, بعضی از متشابه ها با حرکت زمان و احتیاجات و برخوردهاست که باید تحقق یابد.) ایشان با همین نگاه به بررسی کلمه (نزع) می پردازد که در گذشته مفسران چه برداشتی از آن داشتند, که تطبیقی بود, نه کامل, و ما نباید در همان تفسیر تطبیقی بمانیم و آیه را محصور کنیم در مصداقی که به فراخور درک شنوندگان, امام معصوم بیان فرموده است. (نزع) را به مفارقت روح از بدن تفسیر کرده اند و به فرشتگان که روح را هنگام احتضار می کَنَند و می برند:
(ولی وقتی به خود قرآن برمی گردیم, (نازعات) معنای عام و شاملی دارد: انسانی که از جهت خلقت و وابستگی به زمین و زندگی وریشه های غرایز, مانند حیوان آفریده شده و به همین ترتیب عمر می گذراند. این انسان, اگر بخواهد به حالت نزع, نزوع و نهضت درآید, اولین شرطش این است که از جا کنده شود…
وقتی از زندان بیرون آمدم, متوجه شدم که این جوانها, غیر از جوانهای سه سال قبل بودند. حتی بازاری, اداری, ارتشی, کاسب, که همه یکسره وابسته بودند به محیط و محل زندگی و انجام فرائض و تولید, به کلی دگرگون شد. جوانهایی که در خیابان صف می کشیدند برای دیدن فلان منظره شهوت انگیز, همانهایی که برای زندگی و یافتن وسائل تأمین شهوات, در این محدوده دور خود می گشتند, (نازعات) شدند. حرکت دیگری که واقعاً انسان را گاهی به شک می انداخت این بود که صاحبان مشتهای گره کرده ای که بر چهره نظام استبداد و اختناق کوبیده می شد. آیا همان کسانی هستند که دائماً به خودنمایی می پرداختند؟ این حرکت (نزع) است.)
یا وقتی آیات شریفه سوره مرسلات را مطرح می کند:
(والمرسلات عرفا, فالعاصفات عصفا والناشرات نشراً فالفارقات فرقا.)
به نکته بسیار دقیقی خواننده را متوجه می کند و آن این که: (لغت تا حدودی معلوم است; اما انطباق مشکل است.)
براستی هم چنین است. آن چه قرآن را به صحنه زندگی می آورد و در زوایای گوناگونِ آن مسائل خانوادگی, اجتماعی سیاسی و اقتصادی نقش قرآن را می نمایاندو آن را به سخن درمی آوَرَد, برابرسازی واژه ها و آیه های قرآن است, با مسائل روز و گرفتاریهاو نیازهایی که امروز بشر دارد.
درباره واژه (مرسلات) که عقل رها شده, انسانهای رها شده معنی شده است و یا به بادهایی که از یک جهت به جهت دیگر حرکت می کردند, به قرینه (فالعاصفات عصفا) می گوید:
(در دید امروز که ما می خواهیم برداشت کنیم, آیا همان است و می بینیم در حرکتهای اجتماعی آنها که پیشتازند, از بندها آزاد می شوند, قیدها, بندها, محیط, ضوابط, روابطِ محیط از همه اینها آزاد می شوند. آزاد که شدند همه این آزادیها در طریق شناسایی است; یعنی یک مردمی که در یک نظام طبقاتی, تحت تأثیر و فشارهای نظامها و طبقاتِ ستمگر هستند و اینهایی که وابسته به این نظامها و طبقات هستند, اصلاً شناختی نمی توانند داشته باشند, ولی وقتی که حرکت کردند, بندها را رها کردند, شناخت شان رو به پیشرفت می رود. این شناخت باز تأثیرمی کند و حرکت شدیدتر می شود. حرکت که شدیدتر شد, یک گروه هم چون مرسلات جمع مؤنث است به اعتبار جماعت شاید باشد هستند, ولی همین گروه, کم کم شعبه پیدا می کنند, منتشر می شوند در اطراف و یک حرکت وسیع اجتماعی از اینها پدید می آید و مردمی که یک نواخت بودند زندگی شان به تدریج جداجدا می شوند و آنهایی که در این حرکت در این مسیر همگامی نداشتند, اینها از آنها جدامی شوند.
این یک برداشتی است. ما نمی خواهیم بگوییم این عین تفسیر آیات است, ولی این یک انطباقی است. آن روز شاید مسائل اجتماعی و وابستگی و حرکتهای رُسل این جور در برابر چشم نبوده که این آیات را منطبق کند, ولی امروز ما وقتی که به مسائل اجتماعی برمی خوریم, دید تازه ای باز می کنیم.)
و یا در تفسیر و برداشت از (والذاریات) می گوید:
(… ما هم حق داریم که اگر دید جدیدی در زندگی و حیات پیدا کردیم, بر طبق آن برداشت جدیدی هم داشته باشیم. اگر کسی, یا کسانی گفته اند: مراد از (الذاریات) ابرهاست, ما می گوییم (الذاریات) که از (ذرو) است, به معنی عنصرهاست. (اتم) را عرب (ذره) می گوید; مثلاً به جای انفجار اتمی, می گویند: انفجار ذرّی.
پس می بینیم علم افق جدیدی برای ما در مسأله باز می کند و نشان می دهد (اتم)ها عنصرها, از درون دائماً در حال انفجارند و پراکنده شدن. البته این موضوع را علمای فیزیک باید انطباق بدهند. من که در فیزیک وارد نیستم.)