با توجه به این که بیشتر تحقیقات شما درباره مسئله اشتغال زنان است، لطفا دیدگاه خود را درباره اشتغال زنان، با توجه به شرایط کنونی جامعه بیان کنید.به بیان دیگر، گاهی مسئله از منظر آمار و اعداد و ارقام بررسی می شود و گاهی هم بحثهای نظری پیش می آید.لطفا نگاه کلی خود را در این باره بیان فرمائید.
پرسش بسیار کلی است.در نگاه کلی به اشتغال، با توجه به اینکه امروز جامعه ما در شرایطی است که نیاز به مشارکت اجتماعی زنان دارد؛ همانگونه که از اول انقلاب، زنان جامعه ما با حضور خود در صحنه های گوناگون، این نیاز را کاملا نشان داده اند.از اینرو، مسئله اشتغال، نه فقط مربوط به کار کردن به معنای دستمزد گرفتن است، بلکه از دیدگاه کلی تر، یک مشارکت اجتماعی است.به نظر من، انقلاب، از دوره پیامبر (ص) که زنان، هم فعال اجتماعی بودند و هم فعال سیاسی، الهام گرفته است.مسلما این انقلاب، که شکل گرفته از مبانی دینی ما است، نگاه مثبتی به فعالیت زنان و حضور بیشتر آنان در اجتماع داشته است.همانطور که امام خمینی(ره) در سخنانشان بر این مسئله، بسیار تکیه داشتند که زنان، اگر جلوتر از مردان نبودند، دست کم هم دوش مردان بودند.این بیان نشان می دهد که ما باید در صحنه های اجتماعی حضور داشته باشیم و نمی توانیم از این قضیه دور بمانیم.نباید بگوییم که چون انقلاب شده است، پس زنان برگردند و در خانه ها بنشینند و اجتماع را مردان اداره کنند.به نظر من این مسئله با اعتقادات ما چندان تناسب ندارد.اما حضور، به معنای شاغل بودن زن، که مانند یک کارمند، ساعات مشخصی را بیرون از خانه فعالیت کند، نیست.ما در جامعه با برخی مسائل اقتصادی روبه روییم .شاید حضور زنان به این شکل و در شرایط کنونی امکان پذیر نباشد.اینکه زنان را به اجبار از خانه بیرون بیاوریم و آنان را به کار وادار کنیم، دلیلی ندارد.هنوز ما فرصتهای شغلی مناسبی را ایجاد نکرده ایم که به این شکل، زنان را به کار دعوت کنیم.در تحقیقاتی که در این زمینه انجام شده، مثلا در تهران و از بین زنان خانه دار، 73درصد خانمهای خانه دار تمایل داشتند کار کنند.آنان درباره این که چرا خانه دار هستند، پاسخ می دادند که همسرانشان موافق نیستند و یا فرصتها و موقعیتهای مناسبی پیدا نکرده اند.آنانی که همسرانشان، با اشتغالشان موافق بودند، یا کار می کردند و یا در شرایطی بودند که مثلا می گفتند: وقتی فرزند کوچکشان بزرگ شد، به سر کار برمی گردند.
این نشان می دهد که در مجموع، زنان امروز توجه بسیاری به اشتغال و کار بیرون از خانه دارند.من این مسئله را از دیدگاه های گوناگون بررسی کرده ام تا مشخص شود که علت توجه زنان به این امر چیست.بسیاری از زنانی که در خانه کار می کنند، به هر حال می دانند که کارهای خانگی، بر عهده زن نیست.من اعتقاد دارم که در اسلام، کار خانه، به معنای شستن و رُفتن، نه تنها به عهده زن نیست، بلکه بر عهده مرد است که حتی شخصی را برای انجام دادن این کارها در خانه استخدام کند؛ اما متأ سفانه، امروزه به کار در خانه با دید عرفی نگریسته می شود تا جایی که بعضی ها می گویند: وقتی مرد زندگی زن را تأ مین می کند، زن هم در مقابل باید کارهای خانه را انجام دهد؛ اما در واقع، فقط وظایف همسری و مادری بر عهده زن است، نه وظیفه خانه داری و شست و روب؛ ولی می بینیم که امروزه زنان خانه دار ما، به جای وظیفه همسری و مادری، بسیاری از وقتشان به کار خانه داری می گذرد.شاید علت اینکه کار در خانه برای زنان، کسل کننده است، این است که می بینند نه تنها انجام دادن این کارها خسته شان می کند، بلکه هیچ ارزش و بهایی را نیز برایشان به ارمغان نمی آورد.در نتیجه، فکر می کنند که باید به گونه ای از زیر این کارها شانه خالی کنند و می گویند: اگر برویم بیرون از خانه کار کنیم، مقداری هم به ما پول می دهند و این خیلی عالی است! ما در یک اصل اتفاق نظر داریم.مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان، یک اصل مسلم است و هیچ کس نمی تواند در آن خدشه کند.
اکنون می رویم سراغ مسئله اشتغال.اشتغال، گاهی از منظر یک مسئله جهانی، اشتغال در اروپا در ایران و اشتغال زنان، به طور کلی ارزیابی می شود.در مرحله بعد، می رویم سراغ اشتغال در ایران؛ اما گاهی بحث این است که اشتغال، امروزه، صرف نظر از نوساناتی که دارد، یکی از لوازم زنگی جدید و پیشرفته است.در دنیای امروز، همه به نوعی به مسئله اشتغال می پردازند و اشتغال برای همه مهم است.پرسش این است که صرف نظر از محدودیتهای جانبی آن، از اشتغال، در چه قالبی می توان دفاع کرد و در چه قالبی، اشتغال زنان دفاع پذیر نیست؟
اولا وقتی با شاخصهای توسعه، که یک امر جهانی است، روبه رو می شویم، یکی از این شاخصها، میزان اشتغال و فعالیت زنان است.در کشور ما این رقم، بسیار پایین است، حدود 10درصد؛ اما درتوسعه، تنها یک شاخص، مهم نیست، بلکه چندین شاخص باهم اهمیت دارند.این گونه نیست که اگر در کشوری، اشتغال زیاد شود، مثلا 90درصد آن کشور از نظر جهانی در مرحله توسعه یافتگی باشد؛ همانگونه که کشورهایی هستند که از لحاظ توسعه، بسیار پایین هستند، ولی میزان اشتغال زنانشان بسیار بالا است.من در این باره تحقیق کرده ام ؛ مثلا یکی از کشورهای آفریقایی که اکنون اسمش در خاطرم نیست از نظر توسعه بسیار پایین است؛ ولی آمار فعالیت زنانشان بسیار بالاست.چرا؟ علت این است که شاخص، فقط سهم زنان از درآمد و میزان فعالیتشان نیست، بلکه شاخصهای دیگری مانند حضور زنان در مشاغل مدیریتی و یا سطوح بالای اجتماعی، باعث می شوند که یک کشور، توسعه یافته شود؛ یعنی اگر بخواهید فقط رقم 10درصد آمار اشتغال زنان در ایران را 90درصد برسانید، باز هم همه افراد، در سطح پایین، پایین تر از دیپلم یا کارگر، مشغول کار باشند، ما به توسعه یافتگی نزدیک نمی شویم.
اجازه بدهید من از موضع مخالفان صحبت کنم.کسانی که مخالف اشتغال هستند، اشتغال تمام وقت زنان را از دیدگاه های متفاوتی نقد می کنند.یکی از جنبه هایی که می تواند پرسش اول ما باشد، این است که اشتغال زنان، با نقشهای دیگر آنان در خانواده سازگاری ندارد.
بحثی که تا کنون داشتیم، در واقع، سطح کلان مسئله بود که آیا ما به آن سطح از توسعه یافتگی که در دنیا مطرح می شود باید نزدیک شویم؟ قاعدتا ما نمی توانیم از جریان توسعه یافتگی، که در دنیا وجود دارد، خودمان را دور نگه داریم.می خواهم بگویم که به هر صورت، اگر شاخصهایی برای توسعه یافتگی مطرح شد، باید ببینیم چگونه می توانیم آنها را در جامعه و فرهنگ خود، به کار ببندیم؛ مثلا در مسئله زنان، هنگامی که می خواهند در محیط کار حاضر شوند، آیا بر اساس فرهنگ خودمان و با حجاب باید به محیط کار وارد شوند؟ در حالیکه در غرب، چنین چیزی اصلا معنا ندارد.
بنابراین می شود گفت که ما باید شاخصهای جهانی را در جامعه خود در نظر داشته باشیم، ضمن اینکه فرهنگ خود را نیز همزمان در نظر می گیریم. در این شاخصها، یعنی اشتغال زنان، کار در سطوح مدیریتی بالا و سهم زنان در درآمد ملی هم باید حضورمان را افزایش دهیم، این توسعه یافتگی، ما را در کنار کشورهای پیشرفته قرار دهد، در حالیکه ما با کشورهای توسعه یافته از لحاظ ارزشها نزدیک نیستیم.البته برخی شاخصهای بین المللی هم هستند که باید آنها را محترم بشماریم.
پرسش من این است که آیا این شاخصها، ارزشهای خودشان را ندارند؟
یکی از بحثهایی که طبق اصل برابری زن و مرد مطرح است، ، این است که نباید بین زن و مرد تبعیض باشد.وقتی اینگونه شاخصها دارد وارد جامعه ما می شوند، باید با فرهنگ و اعتقادات ماارزیابی شوند؛ مثلا در بحث تبعیض، باید ببینیم منظور از تبعیض، تبعیض از کدام لحاظ است.آیا منظور این است که زن بتواند شغلی مانند مرد داشته باشد؟
بتواند مانند مرد حق زندگی اجتماعی داشته باشد و یا حق برابری در طلاق و جدا شدن از خانواده و مثل اینها را داشته باشد؟ باید ببینیم در جامعه ما نسبت به جوامع دیگر، تا کجا مخالفتی با این شاخصها وجود ندارد؛ مثلا در باره تحصیلات زنان، در 100 سال پیش، این بحث مطرح بود که آیا اصلا زنان باید تحصیل علم بکنند یا خیر.این مسئله در سطح جامعه آن روز، هضم نمی شد.چنانکه می دانید، بعد از نظام مشروطه،این مسئله که زنان بتوانند به طور رسمی در دبستان تحصیل کنند، مسئله ای بود که تازه حرکتها و جنبش هایی درباره آن آغاز شده بود؛ ولی امروز می بینیم جامعه ما به جایی رسیده که این تحصیلات را بر اساس مبانی اعتقادی خود، بدون درگیری، هضم کرده است.سطح تحصیلات هم جزو مواردی است که شاخصهای جهانی بر آن تکیه دارند.