Cube ( مکعب )
به کارگردانی: وینچنزو ناتالی ( Vincenzo Natali )
فیلم نامه: نوشتهی André Bijelic ، Vincenzo Natali ، Graeme Manson
خلاصه داستان:
7 نفر غریبه یک روز وقتی بیدار می شوند خود را تنها در یک ماز مکعبی می یابند . این هفت نفر شامل یک افسر پلیس ، یک دکتر ، یک نابغه ریاضیات ، یک طراح ساختمان ، یک متخصص فرار از زندان و یک بیمار روانی هستند . بعد از اینکه همدیگر را می یابند سعی می کنند به کمک هم و با استفاده از مهارت ها و استعدادهای خاصشان از حقه های کشنده ی خیلی از اتاق های مکعبی رنگارنگ نجات یابند . با استفاده از مهارت های ریاضی لیون ( نیکول دی بوئر ) آنها در جهات شش گانه حرکت می کنند بلکه راهی بر ای خروج بیابند و در همین حین در تلاش برای یافتن پاسخی برای علت زندانی شدن خویش هستند .
نگاهی كوتاه به فیلم:
مجموعه فیلمهای «مكعب» Cube از فیلمهای جنجالی و روشنفكرانهی سالهای اخیر است كه نمیتوان بیتفاوت از كنار آنها گذشت. این سه فیلم خوشساخت كانادایی با این كه در برخی جاها به ورطهی شعار میافتند، لبریز از نشانهها و مفاهیم فلسفی و گاه طعنههای سیاسی و نقد توتالیتریسم آمریكایی هستند. فیلمها با این كه تله ویدیو هستند اما دكوپاژ و كارگردانی بسیار خوب آن (از سه كارگردان متفاوت) هر بینندهای را به خود جذب میكند و دیدن آنها برای هر علاقمندی از واجبات خواهد بود. تفاسیر معانی و نشانهشناسی بسیاری از فیلم میتوان كرد كه به دلیل فیلمنامهی مستحكم و سرشار از نشانگان فلسفی، علمی، ریاضی و روانشناختی موجب بحثهای گستردهای هستند و تقریباً هر كدام از آنها را باید چند بار دید تا متوجه ظرافتهای آن شد.
فیلم در زمانی نامعلوم اتفاق میافتد. به نظر میرسد امپراتوری آمریكا در بیرون از مكعب با شورشهایی مواجه است و در حال فروپاشی است. یك سازمان امنیتی و نظامی آمریكایی (سیا؟ پنتاگون؟) نوعی زندان مخوف یا سازهای هولناك به شكل مكعب با هزاران اتاق ساخته است كه هر بار قربانیانی دستچین شده را داخل آن قرار میدهد و رفتار آنها را كنترل میكند یا با آنها «بازی» میكند. بعضی اتاقها پر از تلههای خطرناك هستند و برخی بر اساس یك قاعدهی منطقی ریاضی امن هستند كه به اتاق خروجی ختم میشود. در هر قسمت گروهی چند نفره از آدمهای متفاوت از پزشك و استاد دانشگاه گرفته تا پلیس و آدمهای معمولی از خواب بیدار میشوند و از گذشتهی خود چیزی به یاد نمیآورند و تلاش میكنند تا در این بازی مرگبار به بیرون راه یابند و در این تلاش با یكدیگر درگیر میشوند و گاه خود جزئی از این ماشین كشتار میشوند.
گاهی احساس میكنی كه فیلم میخواهد به استنتاج توماس هابز برسد كه میگوید انسان، گرگانسان است. آنجا كه یكی از قربانیان با رسیدن به در ورودی نمیخواهد از مكعب خارج شود و نومیدوار میگوید بیرون از اینجا «جهل بیپایان انسان» است و آنجا كه بیننده وحشتزده به این باور میرسد كه آنچه دارد آنها را بیشتر میكشد سیستم و تلههای مكعب نیست بلكه خودشان هستند كه با هم درگیر شدهاند. واقعاً نمیتوان گفت شخصیت اصلی داستان كیست. شاید خود سیستم یا مكعب است یا آن پلیس یا آن پسر عقبمانده ذهنی یا آن زن پزشك. ولی اضطراب این كه تو را دارند كنترل میكنند و آن «چیز» یا افراد یا سیا یا پنتاگون یا موجودات فضایی سرنوشتت را در دست دارند چنان بر تمام فیلم حاكم است كه انگار شخصیت اصلی داستان اوست.
فیلم با علم ریاضیات و سیاست و فلسفه و روانشناسی در هم میآمیزد. ایدهی آن و در نهایت داستان و فیلمنامهی آن فوقالعاده است. بازیهای خیرهكننده و هیجان و اضطراب بیپایان آن بر اساس تدوینی با ریتم تند و شتابنده و كارگردانی هوشمندانه همه دست به دست هم داده و فیلمهایی جمع و جور و خوشساخت و كمهزینه از سینمای كانادا به بیننده ارائه میدهد كه گاه یك سر و گردن بالاتر از فیلمهای هالیوودی مشابه است.
کوتاه از فیلم:
یك تریلر فوق العاده! ایده های فیلم به قدری زیادند که فیلم را از زمان ساختش (1997) چندین سال جلوتر می برند . حالا بعد از دیدن Cube میتوان دریافت كه ایده بسیاری از فیلم های ژانر معمایی , علمی تخیلی و تریلر از این فیلم گرفته شده. به عنوان مثال سری فیلم های Saw و یا Resident Evil و... فضاهای بسته ى مكعبى شكل به ابعاد 14 فوت و استفاده از رنگ های قرمز و سبز تاثیر فوق العاده ای در جذابیت و نفس گیر كردن فیلم دارند و فیلمبرداری خوب هم به این امر كمك كرده است.
فیلم خوبی است. گرچه کمی گنگ است و البته این گنگی میتواند هم عیب باشد و هم حسن، اگر فقط به قربانیان و عکس العمل آنها توجه کنیم آن وقت اینکه چه کسی این کار را می کند اهمیتی نخواهد داشت. یک چیزی مثل زمانه گرگ هانکه. در کل ایده فیلم عالی است وفیلم با توجه به محدودیت مکانی از نفس نمی افتد.
تحلیل فیلم:
آدمهای توی فیلم میفهمند که این دنیای معکبی برایشان دامهایی گسترده که افتادن در آنها مساوی است با نیستی. ما هم که در این دنیا هستیم میفهمیم که این دنیا دامهایی برایمان دارد که گرفتار شدن در آنها، به مرگمان منجر میشود. آدمهای توی فیلم یاد میگیرند برای جستن از خطرات با هم همکاری کنند همانطور که ما انسانها یاد گرفتیم برای زنده ماندن "جامعه" تشکیل بدهیم. جوامع انسانی از افراد مختلف با تخصصهای مختلفی تشکیل شدهاند درست همان طور که در فیلم هر کدام از 7 نفر تخصص و شخصیت مختلفی دارند.
در ادامه سوالاتی را از زبان شخصیتهای داستان میشنویم که به نوعی درگیریهای ذهنی خود بشر هم هست: "این جا را کی ساخته؟" و "ما چطوری به اینجا آمدهایم" و "چطور میشود بیرون رفت؟" ما انسانها هم دنبال پاسخی برای این پرسشها هستیم. چطور میتوانیم از این دنیا بیرون برویم. اصلا بیرون این دنیا چه چیزی منتظر ماست؟ ما انسانها هم تلاش میکنیم به فضا برویم، به عمق دریاها برویم یا صعود کنیم به قلههای بلند تا بتوانیم این دنیا را بشناسیم. ولی مگر میشود؟ در فیلم دانشجوی ریاضی محاسبه میکند که این مکعب بیش از 17 هزار اتاق مکعبی دارد! میتوانید تصور کنید این 7 نفر (به عنوان نمادی از کل بشریت) بتوانند قبل از اینکه بمیرند این 17 هزار اتاق (به عنوان نمادی از کل جهان) را ببینند و از آن عبور کنند؟
نکته بسیار جالب دیگر این است که شخصیتها توی فیلم با گذشت زمان میفهمند که آن چیزی که ترسناک است این جهان مکعبی رمزآلود و پیچیده با اتاقهای مکعبی مرگبارش نیست، بلکه خودشان هستند و باید از خودشان بترسند. در فیلم میبینیم که شخصیتهای فیلم همهشان بر اثر دامهای دنیای مکعبی نمیمیرند، بعضی به دست یکی از خودشان کشته میشوند. و آن کسی که افراد را میکشد کسی نیست جز پلیس قصه. جالب نیست؟ در دنیای امروز ما هم کشورهایی هستند که دوست دارند نقش پلیس را برای مردم جهان ایفا کنند و مدعیاند که دارند بشر را به سمت رستگاری (یا به قول پلیس توی فیلم به سمت بیرون از دنیای مکعبی) رهنمون میشوند ولی در عمل مردم بیگناه را قربانی خود میکنند. این موضوع به خوبی در فیلم نشان داده شده است.
چیز دیگری که در فیلم توجهم را جلب کرد تلاش افراد برای شناختن این دنیا با ریاضیات بود. دانشجوی ریاضی قصه دنیای مکعبی و اعدادی که در کنار درهای اتاقهای آن نوشته شده را به عنوان فرمولی برای شناخت این دنیا و پیدا کردن راه خروج میبیند، این خیلی شبیه باور ما در دنیای امروز است که طبیعت بر اساس ریاضیات بنا شده، نتیجهاش این است که مثلا ما میتوانیم سوار هواپیما شویم و پرواز کنیم، چون قبلش حساب کردهایم که برای بلند شدن تودهای از آهن که 700 نفر درونش قرار دارند چه نیرویی باید صرف شود یا اگر کلاسیکتر به قضیه نگاه کنیم به چیزهایی مثل نسبت طلایی میرسیم.
و اما پیام اصلی فیلم (از نظر من) که در ابتدای یادداشت هم به آن اشاره کردم در واقع از جملهای است که روی پوستر فیلم نوشته شده: Don’t look for a reason .. look for a way out. به چند پاراگراف بالاتر نگاه کنید. جایی که از درگیرهای ذهنی و پرسشهای بشر درباره چیستی دنیا گفتم. "چرا ما در این دنیا هستیم؟" و سوالاتی از این دست پاسخی ندارند. لااقل نه الان پس دنبال یک دلیل نباش، دنبال راهی باش برای بیرون رفتن، برای رستگاری. از نظر من این پیام اصلی فیلم میتواند باشد. نکته بامزهاش اینجاست که در فیلم هم دست آخر کسی به بیرون میرسد (یا به نوعی رستگاری) که سوالی در این مورد مطرح نمیکند یعنی همان بیمار روانی!
فیلم Cube حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و من تخصص کافی برای صحبت کردن درباره همه آنها را ندارم. مثلا فکر میکنم این که هر کدام از اتاقهای مکعبی، دارای رنگ مشخصی است بدون حکمت نیست ولی روانشناسی رنگها را نمیدانم. یا اینکه اصلا چرا این دنیا و اتاقهایش مکعبی است؟ نمیتوانم اظهار نظر کنم چون نشانه شناسی بلد نیستم. با وجود این فیلم Cube به جز داستان خوب و سرگرم کنندهاش حقایقی در مورد زندگی ما آدمها در این دنیا دارد که سعی کردم به بعضی از آنها در این یادداشت کوتاه اشاره کنم.