این که عامل برتری انسان بر تمام موجودات، منطق و تفکر اوست، بر هیچ کس پوشیده نیست و نماد این قدرت و برتری، زبان آدمی می باشد. حرف زدن و صحبت کردن، یکی از مشخصه های ما انسان هاست که می توانیم با همدیگر ارتباط برقرار کنیم و این ویژگی در هیچ یک از موجودات دیگر وجود ندارد؛ نعمتی که بیش تر ما انسان ها از آن برخورداریم، اما مانند بسیاری از نعمت های دیگر که در اختیار داریم و قدر نمی دانیم، از این موهبت الهی نیز آن چنان که باید و شاید، استفاده نمی کنیم. گاهی با زبان مان چنان اطرافیان مان را از خود می رنجانیم که بعدها با هیچ هدیه و کلامی نمی توانیم آن را جبران کنیم. گاهی برای رسیدن به اهداف مان، از زبان، هر استفاده ی مربوط و نامربوطی می کنیم و بعد خیلی راحت می گوییم «ای کاش چنین حرفی را نمی زدم.»
تا به حال راجع به حرف زدن فکر کرده اید؟ زمانی چنان بی پروا، هر آن چه را دوست دارید، بر زبان می رانید و گاهی برای کلمه به کلمه ی حرف های تان، فکر کرده و از قبل پیش بینی می کنید. با خودتان می گویید؛ «اگر این را بگویم، چه جوابی خواهم شنید؟» ،«اگر این طور گفت، آن وقت من هم می دانم چه جوابی بدهم» و...
اما اجرای طرح های از پیش تعیین شده، حرف هایی که از قبل در ذهن تان ساخته بودید را به کلی فراموش می کنید و یا طرف مقابل تان، هر حرفی می زند جز آن چه که شما پیش بینی کرده بودید و به این ترتیب، تمام نقشه ها، نقش بر آب می شود.
این شیوه ی معمول است که ما از آن استفاده می کنیم اما چه قدر از این روش جواب گرفته ایم؟ یک پیشنهاد ساده و راحت، این است که از زبان درون تان استفاده کنید حرف دل تان را بگویید، از الهامات درونی تان کمک بگیرید و وقتی درون تان با شما حرف می زند، او را مجبور به سکوت نکنید. خودتان باشید و زبان تان را مجبور نکنید که حرف های از پیش تعیین شده ای را که شما می خواهید، بزند.