-بخش اوّل:آیینه و ترکیب های آن از نظر عرفانی در اشعار صائب
به عقیده ی متصوّفه، تمامی کیهان مجموعه آینه هایی است که ذات حق به اشکال مختلف در آن نمایان می شود و به درجات گوناگون اشعه ی ذات یکتا را بازمی تاباند. آینه ها نماد امکاناتی هستند که خداوند در اختیار دارد تا متجلّی شود. (فرهنگ نماد ها، ص 332)
در مثنوی «گاهی این کلمه کنایه شده است از قلب مؤمن و دل صوفیان و مرد کامل که نقوش عالم هستی در آن منعکس است و مولانا در جلد اوّل ضمن حکایت مری کردن رومیان و چینیان به این نکته اشاره فرموده است.
رومیان آن صوفیانند ای پدر
لیک صیقل کرده اند آن سینه ها
آن صفای آینه لاشک دلست
بی ز تکرار و کتاب و بی هنر
پاک ز آز و حرص و بخل و کینه ها
کو نقوش بی عدد را قابلست »
(فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی، دکتر سید صادق گوهرین، ذیل آیینه.)
«عارفان این کلمه را به استعارت به معانی متعدّد می گیرند و اغلب به معنی قلب انسان کامل است و انسان را از جهت مظهریّت ذات و صفات و اسما آینه گویند و این معنی در انسان کامل که مظهریّت تامّه دارد اظهر است.» (فرهنگ معارف اسلامی، ذیل آینه)
در اشعار عرفا آیینه و ترکیباتی همچون؛ آیینه ی جان و آیینه ی وجود، و ترکیب کنایه ای آیینه در نمد کشیدن گاه در معنی عرفانی به کار رفته اند. صائب نیز در اشعار عارفانه ی خود از این گونه کاربردها برکنار نمانده است:
آینه ی جان: ولی کامل و مرشد راه دان است(فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی، ذیل همین ترکیب). عشق صیقل آیینه ی جان است و روی جانان را نشان می دهد پس باید آن آیینه را از غبار معصیت دل مشغولی به غیر خدا پاک کرد:
سخن عشق بود صیقل آیینه ی جان
از دل سوخته زنگار شرر می چیند
غ3551/ب2/ج4
بپرداز از غبار معصیب آیینه ی جان را
كه در آیینه ی جان روی جانان می شود پیدا
غ 323/ ب 10/ج 1
کوش تا دل به تماشای جهان نگذاری
داغ افسوس بر آیینه ی جان نگذاری
غ 6833/ ب 1/ ج 6
آینه در نمد کشیدن: برای زدودن گرد و غبار از روی آیینه آن را به نمد یا پارچه مالند، (در اصطلاح عرفا به معنی) صیقلی کردن دل، صفا دادن به باطن وصفای درون یافتن است(فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی، ذیل همین ترکیب). سالکان و رهروان طریقت آیینه ی دل را در نمد سینه یا خرقه ی پشمینه پنهان کرده اند:
در نمد هر چند پنهان کرده اند آیینه را
از صفای سینه آگاه از ضمیر عالمند
غ2589/ ب4/ ج3
چند توان داشتن در نمد آیینه را ؟
دست بکش زآستین خرقه بیفکن زدوش
غ 5110 / ب 5 / ج5
بر آتش می گذارم خرقه ی پشمینه ی خود را
نهان تا چند دارم در نمد آیینه ی خود را؟
غ 363/ ب 1/ ج 1
آینه ی وجود: مظهر وجود که دل باشد و تمام موجودات آینه ی حق اند. (فرهنگ معارف اسلامی، ذیل ترکیب فوق). نصیب و بهره ی صائب از آیینه ی وجود جز گفتار نیست:
صائب هزار حیف کز آیینه ی وجود
چون طوطیان نصیب تو گفتار بیش نیست
غ2053/ ب8/ ج2