• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادب و هنر > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادب و هنر (بازدید: 58678)
پنج شنبه 9/6/1391 - 1:14 -0 تشکر 534627
شرح جلالی بر حافظ

سلام بر دوست

دوستان و یاران در این قسمت غزلیاتی از حافظ برایتان انتخاب میکنم  همراه با شرح جلاالی


اگر غزلی مد نظرتون بود بنویسید تا برایتان در مطالب قرار بدهم


حسب حالى ننوشتى و شد ایامى چند
محرمى کو که فرستم به تو پیغامى چند

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:19 - 0 تشکر 534636

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
کمال صورت و معنی ز یمن صحّت اوست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
بدین چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
به جز بر آتش غم، چشم او سپند مباد
شفا ز گفته شکّرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد



معانی لغات غزل (100)
نازطبیبان: بی‌اعتنایی و تكبر پزشكان.
وجود: جسم، پیكر.
نازك: ظریف، لطیف، نازنین.
عارضه: حادثه، آسیب، درد و كسالت.
آفاق: جمع افق، كرانه‌ها، مجازاً به معنای همه جهان.
كمال: كامل، تمام.
صورت و معنا: ظاهر وباطن.
یمن: نیكبختی، خجستگی، مباركی، بركت.
صحت: سلامتی.
دژم: گرفته و درهم، غمگین و اندوهناك.
نژند: پریشان، غصه‌دار، افسرده.
یغمایی: تاراج‌گر، یغماگری.
سروسهی: سرو راست قامت.
بساط: زمین پهناور و هموار و فراخ، گستردنیها مانند فرش و لوازم، مجازاً به معنای مجلس آراسته و فراهم شده.
سپند: اسفند، تخم گیاهی كه برای دفع چشم زخم در آتش می‌ریزند و به هنگام سوختن صدا می‌كند.
شفا: تندرستی و بهبود از مرض، بهبودی، درزبان فارسی با فتح شین گفته می‌شود.
كه جاجتت: تا تو را حاجت، تا اینكه تو را نیاز.
معانی ابیات غزل (100)
(1) خدا كند كه تنت به ناز و ادای طبیبان محتاج نشود و جسم لطیفت از صدمه و گزند آزرده نشود.
(2) تندرستی همه جهانیان وابسته به سلامتی توست. خدا كند وجود تو با هیچ عارضه‌یی رنجور نشود.
(3) از بركت تندرستی توست كه همه ظاهر و باطن و صورت و معنا به سرحدكمال می‌رسند. آرزومندم كه چهره ظاهریت اندوهناك و ضمیر باطنت افسرده نباشد.
(4) امیدوارم به هنگامی كه خزان تاراجگر به این چمن (و سرزمین) می‌رسد گذارش به (آن) سرو خوش قد و قامت نیفتد.
(5) درآن پهنه مجلس كه روی زیبای تو جلوه‌گری كند خدا كند كه آدم‌بدبین و مشكل پسند فرصت بد زبانی نیابد.
(6) هركس كه روی چون ماه تو را با چشم بد بنگرد، تنها جان او باشد كه پیوسته در آتش غم مانند اسفند بسوزد.
(7) از سروده شیرین حافظ طلب تندرستی و بهبودی كن تا برای درمان نیاز به شربت قند و گلاب نداشته باشی.
شرح ابیات غزل (100)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بحرغزل: مجتث مثمن مخبون مقصور
*
شاه‌شجاع مردی خوشگذاران، خوشخوراك و مشروبخوار بود و به همین سبب چاق و مبتلا به نقرس شده و اواخر عمر بیشتر اوقات از درد نقرس رنج می‌برد. این غزل در آن اوقات و در یكی از بحرانهای بیماری او سروده شده و از لحاظ انتخاب وزن و ردیف و تنوع مضامین متداول در احوالپرسی بیمار، بسیار چشمگیر است بطوریكه بیت مطلع آن ضرب‌المثل و بر زبان هر عیادت كننده جاری است. شاعر در بیت مقطع بسیار شیرین كاشته و برای بیمار نسخه‌یی از غزل شیرین خود تجویز می‌كند. مگر نه اینكه بیمار احتیاج به پزشك و درمان و دارو دارد تا شفا یابد؟ بدین سبب این دوست صمیمی شاه‌شجاع به مانند یك پزشك روحانی به منظور شفای بیمار نسخه‌یی از گفته شكرفشان خود تجویز می‌نماید.









جمعه 10/6/1391 - 3:2 - 0 تشکر 536114

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وآن که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش، داد من غمگین داد
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
گنج زر، گر نبود، کنج قناعت باقی ست
آن که آن داد به شاهان، به گدایان این داد
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن
هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
خاصّه اکنون که صبا مژده  فروردین داد
در کف غصّه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رُخت ای خواجه قوام الّدین داد


معانی لغات غزل (106)
تطاول: دراز دستی، تعدی، گردنكشی، ظلم، دست‌درازی، تجاوز.
فرهاد: اسم خاص، نام سنگتراشی در زمان خسروپرویز كه عاشق معشوقه خسروپرویز به نام شیرین بود.
شیرین: معشوقه ارمنی و همسر خسروپرویز.
كابین: مهریه، مبلغی كه به هنگام ازدواج شوهر به همسر می‌پردازد یا تعهد پرداخت آن را می‌كند.
خواجه‌قوام‌الدین: قوام‌الدین محمدبن‌علی صاحب عیار درسال 750 هجری وارد دستگاه شاه‌شجاع شد و به ترقیات نایل آمد تا در 755 به نیابت سلطنت رسید و در 756 حاكم ایالت كرمان شدو در 760 وزیر اول شاه‌شجاع گردید و چون قدرت زیادی به هم رسانیده بود در سال 764 در اثر تحریكات معاندین بدست شاه‌شجاع كشته شد. حافظ با این وزیردوست و در رثاء او قطعه‌یی سروده و اشعاری در مدیحه او دارد.
معانی ابیات غزل (106)
(1) كسی كه به چهره تو، رنگ گل قرمز و نسترن سفید داده و رخسار تو را سرخ و سفید آفریده، به من مسكین هم می‌تواند صبر و آرامش عطا كند.
(2) (و) كسی كه به گیسوی تو راه و روش درازدستی و تجاوز یاد داد، لطف و كرمش هم می‌تواند داد من غمگین را بستاند.
(3) از آن روزی كه فرهاد مهار دل دیوانه‌اش را به دست اراده لب شیرین سپرد، من از حیاتش قطع امید كردم.
(4) هرگاه گنج طلا نباشد، گوشه‌یی كه بتوان با قناعت در آن به سر برد، موجود است. آن خدایی كه به شاهان گنج زر داد به مستمندان هم كنج قناعت ارزانی داشت.
(5) دنیا به مانند عروس خوش سیمایی است، اما هركس با او پیوند همسری بست، عمرخود را كابین و مهریه او كرده و در اختیارش نهاد.
(6) بعد از این، كنار جویبار، دست به دامن سرو می‌شوم. به خصوص كه بادصبا مژده فرا رسیدن ماه فروردین و فصل بهار را می‌دهد.
(7) دل حافظ در زیر فشار و در مشت غم و اندوه روزگار خون شد. فریاد از دوری رویت‌‌ای خواجه قوام‌الدین.
شرح ابیات غزل(106)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع‌لان
بحر غزل: رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
این غزل در رثاء قوام‌الدین محمد صاحب عیار سروده شده است كه خود  و اجدادش همه در كار دیوانی و صاحب عیاری بوده و در سفر كرمان وارد دستگاه شاه‌شجاع شده و در سال 760 به مقام وزرات دست یافت و تا بدانجا پیش رفت كه امارت لشكر نیز بدو تفویض شد و كشورداری و كشورگیری را با هم در آمیخت و عاقبت بدست شاه‌شجاع درسال 764 به وضع فجیعی كشته شد و بدنش را قطعه قطعه كرده هر قطعه را به ایالتی فرستاده به در دروازه آویزان كردند. حافظ كه از دوستان صاحب عیار است این غزل را با احتیاط فراوان در رثاء این وزیر سروده و صورت ظاهر غزل خطاب به شاه‌شجاع و ایهامات آن مربوط به صاحب عیار است. شاعر خطاب به شاه‌شجاع و در تعریف زیبایی صورت او بلافاصله از صبر و شكیبایی نام می‌برد و آن را از خداوند مسئلت می‌دارد و این بواسطه قتل صاحب عیار بدست شاه‌شجاع است. شاعر دربیت دوم از تطاول و تعدی شاه سخن به میان آورده و به نحو لطیفی آن را گوشزد می‌كند سپس در بیت سوم می‌‌‌گوید من از روزی كه صاحب عیار به قبولی وزارت تن در داد عاقبت كار او را پیش‌بینی می‌كردم و در بیت چهارم درقالب اندرز و نصیحت مفهوم این بیت را یادآورد می‌شود كه:
به دریا در منافع بی‌شمار است


اگر خواهی سلامت دركنار است



و از آنجایی كه دربیت ماقبل از فرهاد و شیرین سخن رفته است از گنج زر صحبت می‌كند و این یادآور بلند نظری فرهاد كوهكن است كه توسط خسروپرویز با طلا و زر تطمیع شد و او به گنج زر شاه اعتنایی نكرد و به كنج قناعت نشست و خسروپرویز را ناامید ساخت.
بالاخره دربیت پنجم جهانداری را با بهای عمر برابر می‌داند و در بیت ششم به خود وعده‌گوشه‌گیری و بهره‌وری از فرصت دو روزه عمر را می‌دهد و غزل را با نام صاحب عیار و غم فراق او به پایان می‌برد. این غزل در بهار سال 764 هجری و اوایل فروردین  آن سال سروده شده است.
***

جمعه 10/6/1391 - 3:2 - 0 تشکر 536115

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
مژگان تو تا تیغ جهان گیر برآورد
بس کشته دل زنده که بر یکدگر افتاد
بس تجربه کردیم درین دیر مکافات
با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند؟ بد گهر افتاد
حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود
بس طرفه حریفی ست کش اکنون به سر افتاد


معانی لغات غزل (104)
پیرانه‌سر: سرپیری، هنگام پیری.
جوانی: با یاء وحدت به معنای یك جوان وبا یاء مصدری به معنای دوره جوانی افاده معنا می‌كند.
هواگیر: 1) هوایی، در آرزوی پرواز، پروازی، اوج‌گیر؛ 2) در هوا گرفته و صید شده؛ 3) هوادار، هواخواه.
آهوی مشكین سیه‌چشم: آهوی مشك‌دار و سیه چشم كنایه از معشوق.
نافه: كیسه‌یی در زیر شكم آهوی نر سرزمین ختن و تا تارستان كه محتوی ترشحات معطر به نام مشك است.
رهگذر: 1) كوچه، گذرگاه، معبر؛ 2) به سبب.
دل زنده: دل‌آگاه.
دیرمكافات: كنایه از این دنیاست كه هركسی پاداش و جزای كار خود را همین جا می‌بیند.
دردكشان: دردنوشان، رندان عاشق پیشه نیازمند كه به جای شراب زلال از درد شراب می‌آشامند.
طینت: گل، سرشت، خلقت.
بدگهر: بدجوهر، با عنصر بد، ماده بد.
دست‌كش: كسی كه دست كسی راگرفته و او را هدایت می‌كند، چیزی را كه دست بر آن بكشند وبا آن بازی كنند.
دست‌كشش بود: 1) جای نوازش دستش بود، ملعبه‌اش بود؛ 2) هدایتگری بود، راهنمایش بود.
طرفه حریف: رفیق و همكار مناسب، هم بازی چابك.
كش: كه آش، ضمیر شین به حافظ برمی‌گردد.


معانی ابیات غزل (104)
(1) در این دوره پیری، عشق یك جوانی به سرم افتاد، و راز آن را كه در دل پنهان می‌داشتم، آشكار شد.
(2) مرغ دلم از راه نگاه كردن و دیدن، شیفته و هوایی شده به پرواز درآمد، ای دیده نگاه و پیگیری كن و بنگر كه در دام چه كسی گرفتار شده است.؟
(3) چه دردناك است كه به خاطر آن آهووش مشكین موی سیاه چشم، دل مانند نافه آهو چه خون جگرهایی خورد.
(4) هربوی خوشی كه به دستیاری نسیم سحر پراكنده شد از خاك كوچه و گذرگاه كوی شما بود.
(5) همین كه مژه‌های تو تیغ جهانگشا را كشید چه بسیار كشته‌های دل زنده و عاشق‌پیشه كه به روی هم درافتادند.
(6) چه بسیار با تجربه دریافتیم كه در این دنیای پاداش دهنده، هركس با دردنوشان درافتاد، نابود شد.
(7) اگر سنگ سیاه جان را هم فدا كند به لعل مبدل نمیشود. با سرشت خود چه می‌تواند بكند؟ بدگهر آفریده شده است.
(8) حافظ كه (در ایام جوانی) دستش با سر زلف زیبا رویان بازی می‌كرد چه حریف بی‌مانندی است كه دراین پیرانه سرهم همین فكر به سرش افتاده است.
شرح ابیات غزل (104)
وزن غزل: مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل
بحر غزل: هزج مثمن اخرب مكفوف مقصور

*

جمعه 10/6/1391 - 3:4 - 0 تشکر 536116

دیرست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
سوی من وحشی صفت عقل رمیده
آهو روشی، کبک خرامی نفرستاد
دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست
وز آن خط چون سلسله دامی نفرستاد
فریاد که آن ساقی شکّر لب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد
چندان که زدم لاف کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد



معانی لغات غزل (103)
دیرلیست: مدتی است، دیر زمانی است.
شاه سواران: شهسوار، سواركار بی‌مانند، كنایه از لقب شاه‌شجاع (ابوالفوارس) كه توسط مادرش به او داده شده و به این كنیه مشهور خاص و عام بود.
ندوانید: نفرستاد، (صفت طی طریق سریع از ویژگیهای پیك و قاصد خوب بوده است).
وحشی صفت: مردم گریز، گوشه‌گیر.
عقل رمیده: مهار عقل از دست داده.
خط چون سلسله: دستخطی كه به مانند زنجیر سبب پایبندی و قرار دل می‌شود.
سرمست: سرخوش، مغرور، مست و مغرور.
مخمور: در حالت خماری.
كرامات: جمع كرامت، بزگواریها، بخشندگی‌ها و در اصطلاح صوفیه انجام كارهای خارق‌العاده است كه از مردان حق و اولیاء‌الله ممكن است سربزند.
مقامات: جمع مقام، عنوانها و سمتها، و در اصطلاح صوفیه به مراحل سیروسلوك مانند مقام توكل، مقام رضا گفته می‌شود.
واخواست: اعتراض، بازخواست، مطالبه.



معانی ابیات غزل(103)
(1) دیر زمانی است كه پیامی از محبوب نرسیده، كلامی ننوشته و سلامی نفرستاده است.
(2) (با اینكه) چندین نامه برایش نوشته و فرستاده‌‌ام، این شهسوار نه قاصدی روانه كرد ونه احوالی از ما پرسید.
(3) (و) به جانب من مردم گریز و مهارخرد از دست داده، قاصدی تیز تك چون آهو و خوشخرام چون كبك روانه نكرد.
(4) (با آنكه) می‌دانست كه مرغ دلم از دست‌ رها خواهد شد، از زنجیر دستخط خود  برای آن مرغ پایبندی نفرستاد.
(5) فریاد كه آن ساقی مست مغرور شیرین لب از خماریم آگاه بود و جامی به من حواله نكرد.
(6) هرچقدر هم كه از كاربریها و هنرنماییهای خود داد سخن دادم باز از هیچ مقامی از او خبری نرسید.
(7) حافظ ادب را مراعات كن. اگر شاه برای غلامی پیامی نفرستاد جای بازخواست و اعتراض نیست.
شرح ابیات غزل(103)
وزن غزل: مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل
بحر غزل: هزج مثمن اخرب مكفوف مقصور
*
این غزل به هنگامی كه شاه‌شجاع از شیراز دور و درصدد تهیه‌ساز و برگ و سپاهی به منظور حمله به شیراز بوده است سروده شده است (765- 767). حافظ دربیت دوم با آوردن كلمه (شاه سواران) كه به معنای ابوالفوارس، لقب شاه‌شجاع است از او یاد می‌كند. مطلبی كه نباید از نظر دور بماند این است كه سرودن امثال این غزل كه در غیاب شاه صورت می‌گیرد چه معنا دارد؟
شاعری چون حافظ، هنرمندی ایجازگو است و بیهوده لب به سخن باز نمی‌كند. سرودن اینگونه غزلها دلیل بر این است كه درمیان شیراز و شاه‌شجاع متواری پیك و قاصدی محرمانه در ایاب و ذهاب بوده كه اخبار داخل شهر را به شاه می‌رسانده و در پاره‌یی موارد هم از شاه‌شجاع پاسخ‌ نامه‌یی یا دستوری به دست حافظ می‌رسیده است. به نظر می‌رسد كه حافظ به همراه‌ نامه‌یی كه برای شاه‌شجاع ارسال می‌كرده است غزلی هم روانه می‌نموده و با دقت در مفاد ابیات این گونه غزلها، تا حدی می‌توان پی به روحیه شاعر و اوضاع آن زمانه برد. شاعر در ارسال این غزل و نامه، توقع وصول دستخط شاه را دارد.
شاعر در بیت چهارم دل خود را به مرغ پرنده تشبیه می‌كند كه برای نگهداری آن زنجیر خط ونامه شاه را لازم می‌داند. تشبیه‌دل به مرغ‌را نظامی در مخزن‌الاسرار چنین آورده است:
با قفس قالب از این دامگاه


مرغ دلش رفت به آرامگاه


جمعه 10/6/1391 - 3:4 - 0 تشکر 536117

خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد
ساحت کون و مکان عرصه ی میدان تو باد
زلف خاتون ظفر شیفته پرچم توست
دیده ی فتح ابد عاشق جولان تو باد
ای که انشاء عطارد صفت شوکت توست
عقل کلّ چاکر طغراکش دیوان تو باد
طیره جلوه طوبی قد چون سرو تو شد
غیرت خلدبرین ساحت بستان تو باد
نه به تنها حیوانات و نباتات و جماد
هر چه در عالم امر است به فرمان تو باد
حافظ خسته به اخلاص ثناخوان تو شد
لطف عام تو شفابخش ثناخون تو باد

معانی لغات غزل (102)
خسروا: ای خسرو، پادشاها.
گوی فلك: (اضافه‌تشبیهی) فلك به گوی تشبهی شده كنایه از زمین.
خم چوگان: انحنای چوگان، كنایه از چوگان بازی است كه گوی را با چوگان كه به شكل عصاست و در انحنای آن، محصور كرده به سوی دروازده می‌برند.
ساحت: پهنه، میدان، عرصه.
كون و مكان: جهان و همه آنچه در آن است.
عرصه: پهنه، فضای محوطه بازخانه.
خاتون ظفر: (اضافه تشبیهی) ظفربه خاتون و بانو تشبیه شده.
شیفته: واله و حیران، سرگشته.
دیده فتح ابد: چشم پیروزی جاودان.
جولان: دور زدن، تاخت و تاز.
انشاء: نوشتن ادیبانه.
عطارد: نام یكی از سیارات منظومه شمسی كه در نزد قدما به عنوان دبیر و نویسنده فلك و منسوب به كاتبان و منجمان و ادیبان نام‌گذاری و مشهور شده و به زبان فارسی تیر نامیده می‌شود. سابقه نسبت عطارد به دبیری فلك به اساطیر یونان و روم برمی‌گردد كه ستاره عطارد یا هرمس یا مركور را فرزند زئوس و آفریننده دبیری و كتابت و شعر می‌دانستند.
طغراكش: طغرانویس، دبیری كه به خط طغرا احكام را مزین می‌ساخته، خط طغرا عبارت از نوشتاری است كه در نیمدایره یا هلال یا اشكال مرغ و در بالا و حاشیه فرمانها، مطالب را می‌گنجانیده‌اند و نوعی هنرمندی خطاطی- نقاشی بوده است.
دیوان: دفترخانه اداری و محاسبات اداره امور حكومتی.
طیره: خشم و غضب، خفت.
غیرت: رشك، حسد.
خلدبرین: بهشت جاوید برترین.
عالم امر: عالم ملكوت، عالم فرشتگان.
اخلاص: صفای خاطر، پاكی نیت.
ثناخوان: مداح.
معانی ابیات غزل (102)
(1) پادشاها گوی زمین فرمانبر خم چوگان و پهنه جهان میدان بازی تو باشد.
(2) زلف بانوی پیروزی، واله و حیران پرچم تو و چشم پیروزی دائم، عاشق تاخت و تاز تو بود.
(3) ای آنكه دست خط عطارد دبیر، وصف شوكت و جلال توست، عقل كامل، بنده و چاكر طغرانویس دفتر دبیری تو باد.
(4) قامت سرو مانند تو سبب خواری و خفت درخت طوبی شد. فضای بارگاه تو سبب رشك بهشت برین بادا.
(5) نه تنها حیوانات و نباتات و جمادات عالم خاكی، بلكه هرچه در عالم ملكوت است زیر فرمان تو باد.
(6) از روی نیت پاك، حافظ دردمند تو را مدح گفت. خدا كند كه لطف همگانی تو برای دردهای این دعاگو شفا باشد.
شرح ابیات غزل (102)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمن مخبون مقصور
*
این شعر را كه با نام پادشاهی شروع و با تعریفهای اغراق‌آمیز ادامه و به اختصار به پایان برده می‌شود نمی‌توان یك غزل نامید. به نظر این ناتوان اصل شعر مفصل‌تر از این بوده و حاصل كار ایام جوانی شاعر است كه هنوز در كار شعر و شاعری به سرحد كمال نرسیده و برای سلطان ابواسحاق یا سلطان مسعود اینجو در قالب قصیده سروده شده و بعدها توسط شاعر، ابیاتی چند حذف و یا در اثر مرور زمان بقیه آن در دسترس جامع دیوان حافظ قرار نگرفته است. شاعر پس از یكدوره كوتاه دارای سبك و شیوه غزلسرایی مخصوص به خود شده و از سرودن اشعاری به سبك بالا خودداری نموده است.
ذكر این نكته ضروری است كه حافظ پژوهان محترمی كه این شعر و اشعار مشابه به آن، مانند غزل (جمالت آفتاب هر نظر باد) را به خاطر اینكه با شیوه كلام  فصیح و بلیغ حافظ در دوره كمال شعر و شاعری او منافات دارد، از دیوان او حذف می‌كنند تا مجموعه یكدستی از اشعار شسته و رفته حافظ، در اختیار نسل بعدی قرار گیرد از این نكته غافلند كه این عمل سبب می‌شود راه تحقیق و مطالعه برای آیندگان سد و بسته شود.
كدام شاعری تا به امروز سراغ داریم كه اشعار دوره جوانی و میانسالی و دوره پیری و كمال او همه یكسان و یكدست باشد؟ در همین دیوان حافظ غزلهایی هست كه اساتید محترم آنها را در دیوانهای چاپ شده خود آورده‌اند در حالی كه حاوی ابیاتی با حشو قبیح و پاره‌یی نارساییهای بلاغتی است و همین نكات اقوی دلیل بر تشخیص زمان سرودن غزل است و كیست كه نداند حافظ لسان‌الغیب زودتر از حد معمول به دوره بلوغ شعری خود رسیده و قله بلاغت را فتح و تا به امروز بر بلندای آن سرافروز ایستاده است.
لازم به ذكر است كه مرحوم قزوینی در دیوان قزوینی- غنی این شعر را یكبار در غزلها و بار دیگر در قسمت مقطعات آورده و توضیح داده‌اند كه معلوم نیست این شعر غزل است یا قطعه. به هر حال در صورت موجود شعری ناقص است كه نمی‌توان آن را غزل یا قصیده به حساب آورد.
***

جمعه 10/6/1391 - 3:5 - 0 تشکر 536118

حسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد
وندر سر من خیال عشقت
هر روز که هست در فزون باد
قدّ همه دلبران عالم
در خدمت قامتت نگون باد
هر سرو که در چمن درآید
پیش الفِ قدَت چو نون باد
چشمی که نه فتنه تو باشد
چون گوهر اشک غرق خون باد
چشم تو ز بهر دلربایی
در کردن سحر ذوفنون باد
هر جا که دلی است از غم تو
بی صبر و قرار و بی سکون باد
هر کس که نباشدش سر هجر
از حلقه ی وصل تو برون باد
لعل تو که هست جان حافظ
دور از لب هر خسیس دون باد





معانی لغات غزل (101)
حسن: زیبایی جمال.
فزون باد: افزاینده و در حال بیشتر شدن باد.
همه ساله: تمام سال، سراسر سال.
خدمت: بندگی، فرمانبرداری، و در اینجا تعظیم و كرنش معنا می‌دهد.
نگون: خم، سرازیر، سربه زیر.
برآید: بروید، ازخاك سربر آرد.
نه فتنه تو باشد: مفتون تو نباشد.
ذوفنون: صاحب چندین هنر، پرهنر، متخصص و استاد.
سكون: آرام.
نبادش سرهجر: تاب تحمل دوری نداشته باشد.
حلقه: دایره، انجمن، جرگه.
دون: فرومایه، پست.
معانی ابیات غزل (101)
(1) زیبایی جمال تو پیوسته رو به زیادی و رنگ رویت پیوسته اوقات گلگون و شاداب بادا.
(2) و امیدوارم خیال عشق تو هر روز كه می‌گذرد و در سرمن بیشتر شود.
(3) قد همه دلربایان عالم، در پیش قامت تو خمیده و بر حال كرنش باد.
(4) هر سروی كه در باغ بروید، در پیش قد رسای الف مانند تو چون نون خمیده باد.
(5) چشمی كه مفتون زیبایی تو نباشد چون دانه‌های اشك غرق خون بادا.
(6) چشم تو دركار سحر و برای دلربایی مسلط و استاد بادا.
(7) در غم تو هرجا كه دلی هست ناشكیبا وبی‌آرام باشد.
(8) الهی آن كس كه پذیرنده و آماده دوری و فراق نیست از جرگه وصال تو بیرون باشد.
(9) لب لعل تو كه برای حافظ چون جان عزیز است از لب فرومایگان و نامردمان به دور باد.
شرح ابیات غزل(101)
وزن غزل: مفعول مفاعلن مفاعیل
بحر غزل: هزج مسدس اخرب مقبوض مقصور
*
این غزل ساده و بی‌پیرایه، یادگاری از ایام شباب و نوجوانی و اوایل دوره شعر و شاعری حافظ است و در آن هیچگونه ایهام و تعبیری دیده نمی‌شود. دربیت مقطع حافظ رندانه معشوق را دعا می‌كند ولعل لب او را به خاطر اینكه حكم جان حافظ را دارد دور از دسترس دشمنان می‌خواهد و این دعایی است كه گوینده مآلاً در حق خود هم می‌كند.

***

جمعه 10/6/1391 - 12:23 - 0 تشکر 536443

حـال خونین  دلان کـه گوید باز                          و ز فلک خون خم که جوید باز

2  شـرمش از چشم می پرستان باد                             نـرگـس مست اگر بروید بـاز


3 جـز فـلاطون خُم نشـین شراب                           سـر حکـمت به ما که گوید باز


4  هـر که چون لاله کاسه گردان شد                        زین جفا رخ بـه خون بشوید باز


5 نـگشاید دلـم  چـو غنچه ، اگـر                          سـاغر لاله گـون   نـبوید بـاز


6 بسـکه در پـرده چنگ گفت سخن                           بـبـرش مـوی تـار نمـوید باز


7  گـرد بـیت الحرام خـم حافـظ                           گـر نـمـیرد بـه سـر بپوید باز











جمعه 10/6/1391 - 12:23 - 0 تشکر 536444

معانی لغات250


خونین دل:خون به دل آن ، رنجیده خاطران ، عاشقان خون به جگر.


خون دلم: خون بهای دلم.


جوید باز: باز جوید، پس گیرد .


فلاطون:افلاطون حكیم یونانی .


فلاطون خُم نشین شراب:شراب در خم نشسته  كه در حكمت به افلاطون می ماند .


خم نشین: منظور اصلی  ، دیوژن حكیم یونانی  است  كه در خم منزل داشت  و شاید  شاعر به حكم ضرورت شعری به نام  فلاطون را به جای دیوژن در شعر آورده و یا به اشعار نظامی نظامی كه از خم نشینی افرلاطون برای ساختن اغانی حكایت دارد نظر داشته است.


سّرِ حکمت: اسرا حكمت، كشف حقایق و رموز  طبیعت به كمك عقل و منطق .


کاسه گردان: - كسی كه به منظوزر گدایی كاسه یی به دست گرفته و به هر سو  می گردد، 2- كسی كه برای نیرنگ بازی و فریب كاری كاسه یی را بر سر چوب به مهارت می چرخاند و توجه مردم را به خود  جلب می كند  و منظور شاعر معنای اولی است .


نگشاید دلم:دلم گشاده نمی شود .


ساغر لاله گون:   پیاله  مانند گل لاله. 


بس که در پرده چنگ سخن گفت سخن: چه بسیار چنگ در پرده موسیقی  و با رمز وكنایه ، سخن گفت. 


بُبرش موی: مویش را ببر، تارهای آن را قطع كن .


نَمَوید:مویه نكند ، گریه و زاری نكند.


بیت الحرام: خانه مقدس ، خانه خدا هتك حرمت آن حرام است . ودر اصطلاح صوفیه كنایه از قلب انسان كامل است.


بیت الحرا م خم:  حرمسرای  میخانه عرفانی .


بپوید: طواف كند.



جمعه 10/6/1391 - 12:23 - 0 تشکر 536445

معانی ابیات غزل (250)


(1) حال مردم خون به جگر را  چه کسی باز گو می کند و چه کسی  خون بهای  خُم را  پس می گیرد .


(2) اگر نرگسکه چشمان مست دارد از این به بعد از زمین بروید باید از چشمهای خمارین  می پرستان ( محروم ) شرم زده باشد .


(3) به غیر از  شراب که افلاطون  وار   در خم نشسته  چه کس دیگری می تواند  اسرار ماورا الطبیعه  را به ما باز گو کند.


(4)  هر کس که به مانند لاله  برای گدایی ، کاسه گردانی کرد ، از این ستمی که بر خود  روا داشته باید   چهره خود را   با خون بشوید .


(5)  اگر دل  من جام لاله  مانندی  ( از لبش ) را بار دیگر نبوید ( وننوشد) به مانند غنچه  ، همیشه دلگرفته و لب بسته   خواهد ماند .


(6)  وه! چه قدر چنگ  در پرده و با رمز و کنایه سخن گفت ! رشته ها و تارهای آن را قطع کن تا این همه ناله وزاری  سر ندهد.


(7) اگر عمری برای حافظ باقی باشد ، بار دیگر در حرمسرای  میخانه با سر ، گرد خم طواف خواهد کرد .


شرح ابیات غزل  (250)


وزن غزل : فاعلاتن فاعلاتن  فلاعلاتن  فاعلات


بحر غزل : رمل مثمن  مقصور


*


این غزل از گفته ها و شکواییه ها ی دوران جوانی شاعر و مربوط به اوایل حکومت امیر مبارزالدین محتسب است که به دستور او در میخانه ها رابسته وخمها شکسته شد.  شاعر در ابیات این غزل  که به منزله سوکنامه میخانه و شراب است  با مضامین دلنشینی اندوه باطنی خود را از پیشامد  ناگوار تعطیلی میخانه ها ابراز می دارد  و می فرماید :


1-   کیست  که باز گو کننده  حال زار و نزار باده نوشان بوده وبتواند انتقام خون خمهای شراب شکسته شده را بگیرد.


2-   نرگس که دارای  چشمهای مست و خمارین است اگر از این پس سر از گل به در آورد از چشمهای خمارین  مشتاقان شراب  شرمنده   بادا . 


3-  علم حکمت،  اسرار طبیعت  و ماوراء طبیعت را نمی تواند بازگو و تفهیم کند و اشخاصی مانند دیوژن و افلاطون حکیم ول معطلند و به غیر  از شرابی که مانند  افلاطون  در خم نشسته است  دیگری  نمی تواند   سر حکمت کاینات را از راه اشراق  و عرفان به ما بفهماند . باید دانست حافظ در اینجا اگر بر خلاف نظریه اکثریت  که دیوژن حکیم و فیلسوف  را خم نشین  می دانند  . او افلاطون را به خم نشینی نام برده است. دبدین سبب است که نظامی فرمود ه است.


.....  فلاطون برآشفت از آن انجمن                     که استادی او داشت در جمله فن


شب وروز از اندیشه چندان  نخفت                     کَـاغـانی بـرون آوریـد از نـهفـت


به خم  در شد از خلق و پی کر گم                  نشان جست  از آواز این هفت خم   


کسی کو سماعی  نه دلکش کند                     صـدای خـم آواز  او خوش کند . 


 و شاید دلیل دیگرش  ضرورت شعری است  که نام دیوژن در وزن شعر به خوبی جاافتاده است.


4-  هر باده نوشی که به مانند لاله کاسه وپیاله گدایی  در دست گرفته و از هر کجا تقاضای شراب نادر الوجودرا می کند از این ستمی که بر خود و آبروی خود روا داشته  چهره اش از شرم سرخ و سیاه خواهدشد.


5-  اگر دل من ساغر و پیاله لاله مانند را نبوید و ننوشد مانند غنچه ، دلگیر خواهد ماند.


6-  حوصله ام از همهمه وناله های  نامفهوم جنگ سر رفته است تارهای او را از  هم بدرید  تا اینقدر  ناله وزاری نکند .


7- اگر عمر حافظ کفاف دهد و خدا بخواهد  ورق بر می گردد و بار دیگر حافظ گرد خُم شراب و در بیت الحرام میخانه با سر طواف خواهد کرد.


 چنین مضامینی در چنان حکومتی، شجاعت زایدالوصفیرا طلب می کند و این غزل سندی از شهامت و شجاعت ذاتی حافظ به حساب می آید .

جمعه 10/6/1391 - 12:24 - 0 تشکر 536446









غزل (249)ای سـرونـاز حسـن کـه خـوش میروی به ناز

1 ای سـرونـاز  حسـن کـه خـوش میروی به ناز            عـشاق را به  ناز تو هر لحظه صـد نیاز


2  فـر خـنده  بـاد  طـلعـت  نـازت که در ازل           بُـبـریـده اند  بـر قد سروت قبای ناز


3 آنـرا کــه بـوی عـنـب  زلف تو آرزوسـت        چون عود  گو برآتش سوزان بسوز و سـاز


4 پــروانـه راز شـمـع  بـود سـوز دل ولـی          بـی شـمع  عـارض تو دلم را بوَد گـداز


5 صـوفـی   که بی تو توبه ز می  کرده  بود دوش          بـشـکست عهد چون  در میخانه دیدبـاز


6  از طـعـنـه رقـیـب نـگـرد عـیـار مـن              چـون  زر ا گـر برند  مـر ا در دهان گاز


7 دل کـز طـواف کـعـبـه کویت  وقوف بافت                 از شـوقآن حـریـم  نـدارد سر حجاز


8 هر دم به خون دیده  چه حاصل وضو                  چو نیستبـی طـاق ابـروی  تـو نـماز مرا جواز


9چـون بـاده مـست بـر سر خم رفت کف زنان                حـافظ کـه دوش از لـب ساغر شنید راز




برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.