• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 413)
پنج شنبه 9/6/1391 - 1:7 -0 تشکر 534610
از حقیقت چه خبر؟

بر گرفته از  http://www.daneshsara.net/adabi/haghighat.html
نویسنده: محمد علی اسلامی ندوشن

آیا حقیقت خانه به دوش است؟

مرغی است كه هر زمان بر شاخی می‌نشیند؟

و یا آنكه آنگونه كه نامش می‌نماید، پایدار است؟

هیچ كلمه‌ای به اندازة كلمة حقیقت در نزد بشر, مكانت و اعتبار نداشته, و هیچ كلمه‌ای هم به اندازة آن در ابهام نمانده است.

به ارسطو نسبت داده‌اند كه گفت:

«من افلاطون را دوست دارم, ولی حقیقت را بیشتر از او دوست دارم.»

از این حرف منظورش كدام حقیقت بوده؟ آنچه را كه خود او آن را حقیقت می‌پنداشته, یا حقیقت عام؟

از نظر كلّی, حقیقت دوگونه است:

یكی آنكه علم فیزیك آن را تأیید می‌كند, مانند آنكه بگوئیم آب سیّال است و زمین جامد, و یا حقیقتی كه تجربة ملموس آن را پذیرفته, چون این واقعیّت كه آتش سوزاننده است و انسان, میرنده.

امّا نوع دیگری از حقیقت هم هست كه از دنیای خارج به درون انسان راه می‌یابد.

در آنجا به قضاوت گذاره می‌شود و اگر سزاوار بود, نام حقیقت به خود می‌گیرد. این را حقیقت‌نظری بگیریم و آن این است كه محسوس نیست ولی در هیچ دور و هیچ مكانی خلاف آن متصوّر نشده,

مانند آنكه بگوئیم:

خوبی بهتر از بدی است. این, درست, ولی بی‌درنگ این حرف پیش می‌آید كه خوبی چیست؟ و باز موضوع به بگومگو می‌افتد.

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:8 - 0 تشکر 534611

شأن حقیقت آن است كه هیچ چون و چرا برنتابد, درحالی كه هرچه به درون انسان و قضاوت انسان وابسته باشد, در معرض دگرگونی است. درون انسان تموّج دارد. از حالتی به حالتی می‌رود. دشمنی می‌تواند تبدیل به دوستی شود و برعكس. بنابراین حقیقتی كه جنبة نظری دارد یعنی درون انسان تأییدكنندة آن است, هرچند ریشه‌دار بنماید, حالت نسبی می‌یابد. گذشتگان هم گفته‌اند:




متاع كفر و دین بی‌مشتری نیست              گروهی این, گروهی آن پسندند





پنج شنبه 9/6/1391 - 1:8 - 0 تشکر 534613

حقیقت تركیب گرفته از ذرّات واقعیّات است, كه وقتی تجربه شد و تكرار شد و عامیّت یافت, مُهر حقیقت بر آن می‌خورد. از یك جهت آنچه با حكم طبیعت سازگار بوده, حقیقت خوانده شده. مثلا“ آنكه بگویند: زمستان سرد است, و بهار فصل خوش. امّا همه چیز به این سادگی نیست. نوع دیگر حقیقت با گرایش‌های انسان سروكار داشته, یعنی در زمان خاصّی مردم دوست داشته‌اند كه آن را حقیقت بشناسند. معروف است كه زمانی هفتاد و دو فرقه در دنیا وجود داشته, حافظ هم می‌گفت:

جنگ هفتاد و دو ملّت همه را عذر بنه         چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
















پنج شنبه 9/6/1391 - 1:9 - 0 تشکر 534614

هر یك از اینها اعتقاد شخص خود را حقیقت می‌پنداشت, و دیگران را بر باطل. دوام‌پذیری یك اصل حقیقی ارتباط با مبادی آن دارد, امّا آن مبادی باید با سرشت و ذات انسان و نهاد هستی همآهنگی داشته باشد؛ و آن مستلزم تبدیل یك واقعیّت منفرد به واقعیّت دائم است. اگر شما بگوئید من سفر را دوست دارم, این حقیقت نیست, زیرا ممكن است دیگری آن را دوست نداشته باشد, امّا اگر بگوئید: سفر تجربه می‌آموزد, این می‌شود حقیقت, زیرا عامیّت دارد.


انسان برحسب گرایش‌های خود قضاوت می‌كند.


اگر می‌بینیم كه امری در زمانی به عنوان حقیقت شناخته می‌شود, برای آنست كه به گرایش‌های مردم زمان پاسخ مساعد داده است, این گرایش‌ها هم اگر مبانی محكمی داشته باشند, دوام‌پذیر می‌شوند, وگرنه عمر كوتاه خواهند داشت.




پنج شنبه 9/6/1391 - 1:9 - 0 تشکر 534617

برای آنكه ببینیم حقایق تاریخی تا چه اندازه با مقتضیّات زیروبالا شده‌اند, به این مورد توجّه كنیم:
انوشیروان را عادل لقب داده‌اند, و قرنهاست كه چنین است. طیّ این مدّت به هیچ پادشاه دیگری چنین لقبی داده نشده است. ادبیّات فارسی پر است از تأیید آن, و به خاطر كسی خطور نمی‌كرده كه جز این بیندیشد. حدیث را هم برای آن گزارش كرده‌اند.
امّا در این صدسالة اخیر,‌ اختلاف‌نظر در این‌باره پیش آمده است. كسانی هستند كه در عادل بودن انوشیروان شك كنند, اینها گروهی از چپ‌ها هستند, برای آنكه او مزدكی‌ها را برانداخت. قضیّه وارونه شده است.


انوشیروان تغییر نكرده, همان است كه بوده. نظرها تغییر كرده است و هر گروه از دیدگاه خود آن را حقیقت می‌پندارد.


پنج شنبه 9/6/1391 - 1:10 - 0 تشکر 534618

ما در این جا وارد این بحث نمی‌شویم كه كدام حق دارند. هیچ یك به تنهائی حق ندارند. هریك دلخواه خود را پیش می‌راند. انوشیروان یك نظم‌دهنده بود. از این جهت حق داشت كه آئینی را كه روح زمان و جامعة ایرانی آمادة پذیرش آن نبود, و كشور را به آشوب كشانده بود, سركوب كند.
امّا از جهت دیگر حق نداشت, زیرا به ریشة مشكل توجّه ننمود, یعنی نظام طبقاتی ساسانی را كه بر بی‌تعادلی و ناهمواری می‌چرخید به تعادل نزدیك نكرد, نتیجه آنكه چند دهه بعد, شد آنچه شد.
انوشیروان را باید در شرایط زمانی خود كه یك كشور آشوب‌زده را به آرامش و اقتدار بازآورد, و بعضی ناهمواریها را هموار كرد, قضاوت نمود, وگرنه نباید از او انتظار داشت كه در آن زمان به برابری حقوق انسانها معترف باشد. از آنجا كه بشر خواستار امنیّت و نظم است, كسانی كه او را به این سبب عادل خوانده‌اند, اشتباه نكرده‌اند. ما نباید اندیشه‌های امروزی خود را در ظرف زمانی پانزده قرن پیش بگذاریم و توقّع داشته باشیم كه انوشیروان مزدك را تحمّل كرده باشد.


پنج شنبه 9/6/1391 - 1:11 - 0 تشکر 534620

اكنون بیائیم به دورة معاصر. هرجنگ بزرگی مقداری آثار و عواقب به دنبال می‌آورد. جنگ اوّل جهانی تكانهائی در جهان ایجاد كرد. فاشیسم و نازیسم در ایتالیا و آلمان سربرآوردند. امّا آنها چون با طبیعت بشر ناسازگار بودند, زدوده شدند. بهای آن یك جنگ خونین دیگر بود.
در روسیّه با انقلاب اكتبر, نهضت ماركسیستی پیش آمد. آن چون به بخشی از خواست انسان كه انتظار برابری انسانهاست پاسخ می‌داد, توانست دوام بیشتری بكند, امّا بخش دیگر كه طلب آزادی باشد بی‌جواب ماند. و از این رو آن نیز پس از چند دهه, از صحنه خارج گشت.
مهم‌ترین قهرمان این جریان, استالین بود. استالین یكی از پدیده‌های شگفت‌انگیز تاریخ بشر است. فرزندی از گرجستان, از پدر و مادری كاسب مآب و گمنام. نخست به مدرسة دینی رفت و خواست تا مبلّغ عیسوی بشود, امّا بعد در رأس نهضت مادیّگری و بی‌خدائی جهان قرار گرفت, و طیّ نزدیك سی سال فرمانروای بلامنازع كشور بزرگ روسیّه شد. كسی كه در جوانی شعر می‌گفت, و رساله‌های لطیف افلاطون را می‌خواند چند سال بعد از هیچ خشونتی پروا نداشت. اظهارنظرهائی كه دربارة او شده, در دو جهت متقابل قرار داد: از شقی‌ترین تا انسانی‌ترین. از «پدر ملّت روس» و نجات‌بخش (در جنگ جهانی دوم) تا دیكتاتور ستم‌پیشه, تالی كالیگولا (امپراطور نابكار روم از سال 37 تا 41میلادی). استالین طیّ یك دوران, نه تنها در خاك روس وانمود می‌شد كه مورد پرستش است, بلكه در سراسر جهان, احزاب كمونیست, او را نجات‌دهندة بشریّت به حساب می‌آوردند.

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:12 - 0 تشکر 534622

ستایشی كه در سراسر جهان, به زبانهای مختلف در حقّ او به كار رفت, گمان نمی‌كنم كه به هیچ فرد دیگری در طی‌ّ تاریخ نثار شده باشد.


من خود در سال 1953 به هنگام مرگ وی در فرانسه بودم. حزب كمونیست فرانسه چنان مراسم عزائی به پا كرد كه نظیرش تا آن روز دیده نشده بود. در یك محوّطة وسیع, در حالی كه بلندگوهای قوی, سمفونی «پاتتیك» بتهوون را می‌نواختند, انبوه جمعیّت, غمزده و خاموش ایستاده بودند. آنگاه نطق‌های پرشور آغاز گشت كه اشك به چشم می‌آورد. در روزنامة «اومانیته» (ارگان حزب كمونیست فرانسه), عبارت‌هائی به كار رفت كه تا آن زمان در زبان فرانسه به كار نرفته بود.

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:13 - 0 تشکر 534624

آراگون و الوار, دو شاعر برجستة فرانسه, همة اغراق‌های شاعرانه را در این راه به استخدام گرفتند.

آراگون نوشت: «استالین بزرگ‌ترین فیلسوف همة زمانهاست. او آموزگار آدمیان و دگرگون كنندة طبیعت است. اوست كه آدمیزاد را, از نگاه كسانی كه در راه كرامت انسانی مبارزه می‌كنند, واجد بالاترین ارزش‌ها بر روی كرة خاك خوانده است. نام او زیباترین, نزدیك به دل‌ترین, و شگرف‌ترین نام‌ها در همة كشورهاست.»
و پل الوار, شاعر دیگری, با شهرت جهانی, در شعری می‌سرود:
«استالین برای ما همیشه زنده است/ استالین زدایندة بدبختی است/ اعتماد, میوة مغز عشق‌پرور اوست / زیرا زندگی و مردم او را برگزیده‌اند, تا بر روی زمین امید بی‌انتها را بگستراند» (نقل شده در مجلّة اكسپرس, چاپ پاریس, شمارة 26 سپتامبر 2007)


همین حرفها را كم و بیش ده‌ها شاعر خوب و بد در سراسر جهان تكرار می كردند.


ولی معلوم نشد چه شد كه مایاكووسكی شاعر روس, كه در خود روسیّه, سوگلی این مكتب بود, و از همه مشهورتر, در اوج بهشت موعود استالینی, در سنّ سی و هفت سالگی دست به خودكشی زد. سؤال این است كه چرا او باید در یك چنین دوران به زعم او «پر از نوید» از زندگی سیر شود؟ شاعران و قلمزنان نظام استالینی نمی‌شد گفت كه نارسائی فهم داشتند, ولی در دنیای بعد از جنگ‌, یك فضای تبلیغی رباینده ایجاد شده بود كه همه را دربرمی‌گرفت, چه كسانی كه حسن نیّت و صمیمیّت داشتند, و چه كسانی كه فرصت‌طلب و بی‌مسلك بودند.


امّا زمانی كه تب‌ها فرو نشست, نظر درست عكس به میان آمد. روشن شد كه روسیّه در استقرار این نظام چه بهائی پرداخته است. در قضیّة «گولاك» (اشتراكی كردن زمین) تلف پنج میلیون انسان و جابجائی بیست میلیون نفر را به استالین نسبت داده‌اند. بوریس پاسترناك او را به «كالیگولا», امپراطور بدسیرت روم تشبیه كرد.

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:13 - 0 تشکر 534625

از همه خطیرتر خفقان فكری بود كه بر جامعة روس حكمفرما گشت. آندره ژید, نویسندة فرانسوی كه خود زمانی گرایش كمونیستی داشته بود, پس از بازگشت از سفر شوروی نوشت: «من شك دارم كه امروزه در هیچ كشوری, حتّی آلمان نازی, روان انسانی به اندازة روسیّة كنونی ناآزاد, خمیده, بیم زده و اسیر باشد...»


و این درحالی بود كه ملّت روس در قرن نوزدهم, با همة استبداد تزار, آثار درخشانی از خود بیرن داده بود. نویسندگانی چون داستایووسكی و تولستوی و خچوف و گوگول داشته بود, پوشكین داشته بود, هم چنین تعدادی موسیقی‌دان و نقّاش و عالِم كه شهرت جهانی یافتند. امّا در دورة كمونیستی هیچ نویسنده یا هنرمندی پیدا نشد كه بتواند یا پیشینیان برابری كند, مگر كسانی كه راه اعتراض در پیش گرفتند, چون پاسترناك و سولژنتسین. همة اینها به علّت كمبود آزادی بود, همه چیز را می‌شود در بند كرد, مگر آزادی را كه بندناپذیر است.


نه آنكه در همان زمانها هم اعتراض خاموش نباشد, ولی فضائی كه ایجاد شده بود, مجذوب و مرعوب می‌كرد. نوعی جنبة تقدّس گونه به مرام بخشیده شده بود كه می‌گفت مخالفت با آن, در حكم سركشی نسبت به تودة زحمتكش, به سوسیالیسم علمی و به جبر تاریخ است كه نام دیگرش خیانت می‌شود.
نظامی كه استالین پایه‌گذارش بود, ادّعایش آن بود كه بر پایة علم بنا شده است. می‌بایست همه چیز بر وفق برنامه‌ریزی علمی جلو برود,‌تا بتواند عدالت اجتماعی و اقتصادی برقرار دارد, تا بتواند به هر كس به اندازة استحقاق و استعدادش برساند. در عالَم نظر قابل قبول بود, امّا در عمل چون از جوهرة آزادی و صداقت بی‌بهره بود, سرانجام به «فروپاشی» ختم گردید.


بعدها كه پرده كنار رفت, كسانی كه در سراسر دنیا زمانی مجذوب و مرعوب شده بودند, مات ماندند كه تا چه اندازه انسان می‌تواند ربودة تبلیغ و جوسازی بشود, و تا چه اندازه چون بخواهد كه فریب بخورد می‌تواند ساده‌لوح گردد.


نظام كمونیستی نزدیك هفتاد سال دوام كرد. اروپای شرقی پشت پردة آهنین رفت. چه بسا زندگی‌ها كه در این راه پژمرده گشت. چه بسا جوانیها كه به پیری رسید. كسانی بودند كه سالها در زندان ماندند. و بعد دیدند كه باد كاشته بودند. در مقابل, واكنش‌های خونین هم ایجاد گشت, در اندونزی صدها هزار نفر, و در شیلی هزاران نفر به نابودی رفتند.

پنج شنبه 9/6/1391 - 1:14 - 0 تشکر 534626

عجیب است كه وقتی پایه‌های نظم استالینی با نطق معروف خروشچف سست شد, و بعد مقدّمات «فروپاشی», در زمان گورباچف پیش آمد, هنوز در چین, در دوران «انقلاب فرهنگی» برای استالین احترام بسیار قائل بودند, و نظام شوروی را سرزنش می‌كردند كه نسبت به او حق‌ناشناسی می‌كند. در اروپای شرقی, آلبانی آخرین سنگری بود كه آئین استالین را پاس می‌داشت. ولی همین آلبانی متعصّب كه امریكا را دشمن اوّل بشریّت معرّفی می‌كرد, سال گذشته, وقتی بوش, رئیس جمهور امریكا به این كشور رفت, مردم جمع شدند و پرشورترین استقبال‌ها را از او كردند. هرگز بوش در هیچ كشوری با چنین ابراز احساساتی روبرو نشده بود. تفاوت از كجا به كجا!


نمونة استالین را قدری با تفصیل پیش آوردیم, برای آنكه نموده شود كه حقیقت تا چه اندازه می‌تواند خانه به دوش باشد.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.