• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 2978)
سه شنبه 7/6/1391 - 1:12 -0 تشکر 532115
حکایات عبرت آموز»سری جدید

به نام خدا
سلام
دوستان عزیز در این تاپیک قصد دارم سری جدیدی از حکایت ها عبرت آموز را در این تاپیک قرار دهم
امیدوارم مفید واقع شود

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 7/6/1391 - 1:14 - 0 تشکر 532118


تواضع شگفت آور پیامبر (صلى الله علیه وآله)


امام صادق (علیه السلام) مى فرماید : مردى بیابانى نزد پیامبر اسلام آمد و گفت : اى پیامبر خدا ! با این ناقه ات با من مسابقه مى دهى ؟ حضرت با او مسابقه داد و مرد بیابانى مسابقه را برد . پیامبر به او فرمود : شما شتر مرا بالا بردید ، خدا دوست داشت که آن را پایین بیاورد ، کوه ها در برابر کشتى نوح گردنکشى کردند و کوه جودى نهایت تواضع را از خود نشان داد ، خدا هم کشتى نوح را بر آن فرود آورد(71) .

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 7/6/1391 - 1:14 - 0 تشکر 532119


تواضع رسول خدا (صلى الله علیه وآله)


رسول بزرگوار اسلام با تهى دستان و مستمندان و فقیران و نیازمندان ، متواضعانه نشست و برخاست داشت . به هرکسى مى رسید گرچه طفل خردسال بود ، سلام مى کرد ، بى ریا روى زمین مى نشست ، با مردم کوچه و بازار به ویژه بى نوایان انس مى گرفت ، از حال آنها و زندگى و معیشت و کارشان جویا مى شد ، بر عادى ترین مرکب سوار مى شد ، گوسفندان را خود مى دوشید ، لباسش را خود مى شست ، با خادمان خانه هم غذا مى شد و در میان مردم هم چون یک فرد عادى زندگى مى کرد .

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 7/6/1391 - 1:14 - 0 تشکر 532120

تواضع امیرالمومنین على بن ابیطالب (علیه السلام)


امیرالمومنین (علیه السلام) نیز همانند پیامبر متواضعانه زندگى مى کرد . ابن عباس مى گوید : روزى بر حضرت وارد شدم ، دیدم کفش خود را وصله مى زند ، گفتم : این کفش ارزش وصله زدن ندارد . فرمود : به خدا سوگند این کفش از دنیاى شما ، نزد من محبوب تر است از این که دنیا را به دست آورم و حقّى را پایمال کنم ; من دوست دارم این کفش را وصله بزنم و این کار را بر خود عیب و عار نمى دانم و علاقه دارم اگر حکومتى در اختیارم باشد به وسیله آن حق را برپا کنم و رسم باطل را براندازم . ابن عباس در ادامه گفتارش مى گوید : على (علیه السلام)لباسش را هم خود وصله مى زد و بر عادى ترین مرکب سوار مى شد(68) .

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 7/6/1391 - 1:14 - 0 تشکر 532121


تواضع حضرت سلیمان


بزرگى به ناموس و گفتار نیست *** بلندى به دعوى و پندار نیست


سلیمان (علیه السلام) ، داراى چنان حشمت و جلال و عظمتى بود که او را در این زمینه هم پایه اى نبود ، ولى به اندازه اى متواضعانه و با انصاف رفتار مى کرد که حتّى مورى ناتوان هم مى توانست او را محاکمه کند و حقّ طبیعى خود را از سلیمان دریافت دارد .روزى مورى روى دستش به حرکت آمد ، سلیمان مور را از روى دستش برداشت و بر زمین گذاشت ، سلیمان مانند همه فکر نمى کرد که مور بر او اعتراض کند و وى را مورد بازخواست قرار دهد ، ولى تواضع و عدالت و ضعیف نوازى سلیمان کار را به جایى رسانیده بود که مور لب به سخن گشوده عرضه داشت : این خودپسندى چیست ؟ این بزرگ منشى چیست ؟ مگر نمى دانى من بنده خدایى هستم که تو نیز بنده او هستى ؟ از نظر بندگى خدا چه تفاوتى میان من و توست که تو با من چنین رفتارى کردى ؟سلیمان ، از صراحت گویى مور متاثر شد.
آرى ، دچار اضطراب و تاثر شد که اگر روز قیامت با چنین بیانى در پیشگاه حق محاکمه شود چه باید کرد . همین اضطراب و تاثر او را از حال طبیعى خارج ساخت ; وقتى به حال آمد فرمان داد مور احضار شود .شاید شما فکر کنید مور را احضار کرد تا به جرم صراحت لهجه گرفتارش کند و او را از زیر شکنجه و آزار قرار دهد ! ولى سلیمان مرد خداست ، داراى مقام نبوت است ، به همه حسنات اخلاقى آراسته است و کمالات انسانى در او جلوه گر است.
او از صراحت گفتار مور خوشحال شد و از این که زیر دستانش این همه آزادى دارند که حتى مثل مورى جرات اعتراض دارد ، خرسند گردید.
سلیمان از مور پرسید : چرا با چنین صراحت لهجه سخن گفتى و چرا اینگونه اعتراض کردى ؟مور گفت : پوست و گوشت و اندام من ضعیف است ، شما مرا گرفتى و به زمین افکندى و دست و پا و بدنم در فشار قرار گرفت و مرا ناراحت کرد و این برخورد سبب شد تا من بر تو اعتراض کنم .سلیمان گفت : چون تو را به زمین افکندم و سبب ناراحتى ات را فراهم ساختم و دچار شکنجه ات کردم از تو عذر مى خواهم ، یقیناً من این کار را از روى قصد و غرض بدى انجام ندادم و چون قصد بدى در کار نبود جاى عذر دارد بنابراین از تو معذرت مى خواهم.
آرى ، سلیمان با آن جلال و حشمت وقتى مى بیند اندکى از حدود اخلاق ، پا فراتر گذاشته ناراحت مى شود و از طرف مقابلش گرچه مورى ضعیف است عذرخواهى مى کند !!مور گفت : من از تو گذشت مى کنم و از این کارى که کردى چشم پوشى مى نمایم به شرط این که روى آوردنت به دنیا از روى شهوت و میل نباشد ، ثروت و مال دنیا را براى رفاه و آسایش هم نوع خود بخواهى ، غرق در خوش گذرانى و اسراف نشوى ، آن چنان دچار خوشى لذت نگردى تا ملت بى نوا را از یاد ببرى ، هر درمانده و وامانده اى از تو کمک و یارى طلبید به او یارى رسانى .
سلیمان که قلب پاکش مملو از مهربانى و محبت و لطف و عنایت به زیردستان بود ، شرایط مور را متواضعانه پذیرفت و مور هم از سلیمان درگذشت.


بزرگان نکردند در خود نگاه *** خدا بینى از خویشتن بین مخواه


بزرگى به ناموس و گفتار نیست *** بلندى به دعوى و پندار نیست


تواضع سر رفعت افرازدت *** تکبر به خاک اندر اندازدت


به گردن فتد سرکش تندخوى *** بلندیت باید بلندى مجوى


زمغرور دنیا ره دین مجوى *** خدا بینى از خویشتن بین مجوى.


اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 7/6/1391 - 1:14 - 0 تشکر 532123

تغییر نام از دفتر تیره بختان به دیوان نیک بختان


صاحب « تفسیر فاتحه الکتاب » که یکى از مهم ترین کتابهاى عرفانى و علمى است و به قلم یکى از دانشمندان پس از عصر فیض کاشانى نوشته شده روایت مى کند : در بنى اسرائیل عابدى بود دامن انقطاع از صحبت خلق درچیده و سر عزلت در گریبان خلوت کشیده بود . چندان رقم طاعت و بندگى در اوراق اوقاتش ثبت کرده بود که فرشتگان آسمانها او را دوست گرفتند و جبرئیل که محرم اسرار پرده وحى بود در آرزومندى زیارت و دیدار او از حضرت حق درخواست نزول از دایره افلاک به مرکز خاک نمود . فرمان رسید : در لوح محفوظ نگر تا نامش را کجا بینى .جبرئیل نظر کرد نام عابد را مرقوم در دفتر تیره بختان دید ، از نقشبندى قضا شگفت زده شد ، عنان عزیمت از دیدار وى باز کشید و گفت : الهى ! کسى را در برابر حکم تو طاقت نیست و مشاهده این شگفتى ها را قوت و نیرونمى باشد .خطاب رسید : چون آرزوى دیدن وى را داشتى و مدتى بود که دانه این هوس در مزرعه دل مى کاشتى اکنون به دیدار او برو و از آنچه دیدى وى را آگاه کن .جبرئیل در صومعه عابد فرود آمد ، او را با تنى ضعیف و بدنى نحیف دید ، دل از شعله شوق سوخته و سینه از آتش محبت افروخته ، گاهى قندیلوار پیش محراب طاعت سوزناک ایستاده و زمانى سجّادوار از روى فروتنى به خاک تضرّع و زارى افتاده .جبرئیل بر وى سلام کرد و گفت : اى عابد ! خود را به زحمت مینداز ، که نام تو در لوح محفوظ داخل صحیفه تیره بختان است .عابد پس از شنیدن این خبر چون گلبرگ تازه که از وزش نسیم سحرى شکفته شود ، لب خندان کرد و چون بلبل خوش نوا که در مشاهده گل رعنا نغمه شادى سراید زبان به گفتن « الحمد لله » به حرکت آورد .جبرئیل گفت : اى پیر فقیر ! با چنین خبر دلسوز و پیام غم اندوز تو را ناله « انّا لله » باید کرد نعره « الحمد لله » میزنى ؟! تعزیت و تسلیت روزگار خود مى باید داشت ، نشانه تهنیت و مسرّت اظهار مى کنى !!پیر گفت : از این سخن درگذر که من بنده ام و او مولا ، بنده را با خواهش مولا خواهشى نباشد و در پیش ارادت او ارادتى نماند ، هرچه خواهد کند ، زمام اختیار در قبضه قدرت اوست ، هرجا خواهد ببرد ، عنان اقتدار در کف مشیت اوست هرچه خواهد کند ، « الحمد لله » اگر او را براى رفتن به بهشت نمى شایم ، بارى براى هیمه دوزخ به کار آیم !جبرئیل را از حالت عابد رقت و گریستن آمد ، به همان حال به مقام خود بازگشت . فرمان حق رسید در لوح نگر تا ببینى که نقاش ( یَمْحُوا اللهُ ما یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ )چه نقش انگیخته و صورتگر ( وَیَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ ) چه رنگ ریخته ؟جبرئیل نظر کرد نام عابد را در دیوان نیک بختان دید . وى را حیرت دست داد ، عرضه داشت : الهى در این قضیه چه سرّى است و در تبدیل و تغییر مُجرمى به مَحرمى چه حکمت است ؟جواب آمد : اى امین اسرار وحى و اى مهبط انوار امر و نهى ، چون عابد را از آن حال که نامزد وى بود خبر کردى ننالید و پیشانى جزع بر زمین نمالید ، بلکه قدم در کوى صبر گذاشت و به حکم قضاى من رضا داد ، کلمه « الحمد لله » بر زبان راند و مرا به جمیع محامد خواند ، کرم و رحمتم اقتضا کرد که به برکت گفتار « الحمد لله » نامش را از گروه تیره بختان زدودم و در زمره نیک بختان ثبت کردم .


الهى رحمتت دریاى عامست *** وز آنجا قطره اى ما را تمام است


اگر آلایش خلق گنهکار *** در آن دریا فرو شویى به یکبار


نگردد تیره آن دریا زمانى *** ولى روشن شود کار جهانى


خداوندا ! همه سر گشتگانیم *** به دریاى گنه آغشتگانیم


زسر تا پا همه هیچیم در هیچ *** چه باشد بر همه هیچیم بر هیچ


همه بیچاره مانده پاى بر جاى *** بر این بیچارگىّ ما ببخشاى

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 7/6/1391 - 1:15 - 0 تشکر 532125


تا نفس به گلو برسد آنها را مى آمرزم


امام باقر (علیه السلام) فرمودند : آدم به حضرت حق عرضه داشت : شیطان را بر من سلطه دادى ، و او را چنین قدرتى است که همچون خون در باطن من گردش نماید ، در برابر این برنامه براى من چیزى قرار بده .به او خطاب شد : این حقیقت را براى تو قرار مى دهم که اگر از ذرّیه ات کسى تصمیم بر گناه گرفت ، در پرونده اش نوشته نشود و اگر تصمیمش را به اجرا گذاشت همان یک گناه در نامه عملش ثبت گردد ، و اگر فردى از ذرّیه ات تصمیم به کار نیکى گرفت ، در نامه اش نوشته شود و اگر آن تصمیم را عملى کرد ، در نامه اش ده برابر ثبت گردد ; آدم عرضه داشت : پروردگارا ! اضافه کن ; خطاب رسید : اگر کسى از ذرّیه ات گناهى مرتکب شود ، سپس از من طلب آمرزش نماید ، او را بیامرزم ; عرضه داشت : یا رب ! بر من بیفزا ; خطاب رسید : براى آنان توبه قرار مى دهم ، و توبه را بر آنها گسترده مى نمایم تا نفس به گلویشان برسد ; عرضه داشت : خداوندا ! مرا کفایت کرد.


رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود : ترسناک ترین چیزى که نسبت به آن بر شما مى ترسم شرک اصغر است . گفتند : یا رسول الله ! شرک اصغر چیست ؟ فرمود : ریا


اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 7/6/1391 - 1:15 - 0 تشکر 532126


تائب کیست؟


پیامبر بزرگ اسلام در روایت مهمى فرمودند : آیا مى دانید تائب کیست ؟ عرضه داشتند : نمى دانیم . فرمودند : هرگاه عبد توبه کند ولى صاحبان حقوق مالى را از خود راضى نکند تائب نیست ، و هر کس توبه کند ولى به عبادتش نیفزاید تائب نیست ، و کسى که توبه کند ولى لباسش را تغییر ندهد تائب نیست ، و آن که توبه کند ولى دوستانش را عوض نکند تائب نیست ، و هرکس توبه کند ولى مجلسش را تغییر ندهد تائب نیست ، و هر آن که توبه نماید ولى رختخواب و تکیه گاهش را عوض ننماید تائب نیست ، و هرکس توبه کند ولى اخلاق و نیتش را عوض ننماید تائب نیست ، و هر آن که توبه کند ولى قلبش را به روى حقایق باز نکند و در مقام انفاق برنیاید تائب نیست ، و هرکس توبه کند اما آرزویش را کوتاه و زبانش را حفظ نکند تائب نیست ، و هر آن که توبه کند ولى بدنش را از غذاى اضافى تصفیه نکند تائب نیست ، چون بر این خصلتها استقامت نماید تائب است.



اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 7/6/1391 - 1:15 - 0 تشکر 532127


تائب ، اهل بهشت است


کسی که توبه می کند اهل رستگار و نجات می شود. معاویه بن وهب مى گوید : با جمعى به سوى مکّه حرکت کردیم ، پیرمردى در کاروان بود ، در عبادت سخت کوش ولى به صورتى که ما اعتقاد به ولایت اهل بیت داشتیم و امیرالمومنین را جانشین بلافصل پیامبر مى دانستیم اعتقاد نداشت ، به همین خاطر مطابق مذهب خلفاى جور نمازش را در سفر تمام مى خواند . برادر زاده اش در کاروان همراه ما بود ، در حالى که اعتقادش چون عقیده ما بر صراط مستقیم قرار داشت ، پیرمرد در میان راه بیمار شد ، به برادر زاده اش گفتم : اگر با عموى خود تماس مى گرفتى و او را از امر ولایت آگاه مى کردى نیکو بود ، شاید خداوند مهربان در این آخر عمر او را به راه راست هدایت فرماید و از گمراهى و ضلالت برهاند .اهل قافله گفتند : او را به حال خود واگذارید ، ولى برادر زاده اش به جانب او شتافت و گفت : عمو جان ! مردم بعد از رسول خدا روى از حق باز گرداندند جز چند نفر ; على بن ابى طالب (علیه السلام)همانند رسول خدا واجب الاطاعه بود ، پس از پیامبر حق با على است و اطاعتش بر تمام امت واجب ، پیرمرد ناله اى زد و گفت : من نیز بر همین عقیده ام ، سپس از دنیا رفت .چون از سفر باز گشتیم ، خدمت حضرت صادق (علیه السلام) مشرف شدیم ، على بن سرى داستان پیرمرد را به عرض حضرت رساند ، امام فرمودند : او فردى از اهل بهشت است ، وى عرضه داشت : آن شخص بجز ساعت آخر عمرش بر این امر آگاه نشد ، اعتقاد صحیحش تنها در همان ساعت بود ، آیا او رستگار و اهل نجات است ؟ امام فرمودند : از او چه مى خواهید ، به خدا سوگند او وارد بهشت شد!

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 7/6/1391 - 1:15 - 0 تشکر 532128


پیامبر سه شبانه روز گریست


کسانی که از ترس خداوند کثیرالبکاء هستند در آخرت صورتی نیکو دارند پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) به امین وحى و فرشته مقرّب حق جبرئیل فرمود : دوزخ را براى من وصف کن . جبرئیل درکات و ساکنان آن را یک به یک وصف کرد تا سخنش به طبقه اوّل رسید ، آنگاه سکوت کرد ، سید و سرور عالمیان فرمود : اى جبرئیل ساکنان این طبقه چه کسانى اند ؟ جواب داد : عذاب این طبقه از همه طبقات آسان تر است و ساکنانش عاصیان امّت تواند . پیامبر فرمود : آیا از امت من کسى به دوزخ مى رود ؟ امین وحى گفت : آنان که آلوده به گناه کبیره بوده و بى توبه از دنیا رفته اند !!پیامبر به گریه نشست و سه شبانه روز در گریه بود تا آنکه روز چهارم حضرت زهرا (علیها السلام) به زیارت آن حضرت آمد ، مشاهده کرد آن جناب روى مبارکش را بر خاک نهاده و چندان گریسته که خاک زیر صورتش از اشک او گِل شده ! عرضه داشت : چه واقعه اى و حادثه اى اتفاق افتاده است ؟ فرمود : امین وحى به من خبر داده که طبقه اول دوزخ جاى گنهکاران از امت من است و این سبب گریه من شده ! حضرت زهرا عرضه داشت : از امین وحى پرسیدى گنهکاران را به چه صورت به دوزخ مى برند ؟ فرمود : آرى ، موى مردان و گیسوى زنان را مى گیرند و آنان را به دوزخ مى کِشند و چون نزدیک دوزخ رسند و مالک دوزخ را ببینند فریاد و عربده سر دهند و به مالک دوزخ التماس کنند که ما را اجازه ده بر حال خود گریه کنیم . مالک اجازه مى دهد تا چندان بگریند که اشک در چشمشان نماند و به جاى اشک خون گریه کنند ، مالک گوید : چه نیکو بود اگر این گریه ها در دنیا بود و این اشک ها از ترس امروز از دیدگانتان فرو مى ریخت ! پس مالک آنان را به دوزخ دراندازد و ایشان ناگهان فریاد برآورند : « لا اله الاّ الله » ، آتش از آنان دور شود ، ملک بر آتش صیحه زند که اى آتش آن را بگیر ، آتش گوید چگونه آنان را بگیرم در حالى که کلمه طیّبه « لا اله الاّ الله » بر زبانشان جارى است . مالک باز فریاد کند : اینان را بگیر . ولى از سوى حق خطاب رسد که رویشان را مسوزان که خدا را سجده کرده اند و دلهایشان را مسوزان که در ماه مبارک تشنگى کشیده اند . پس در دوزخ تا زمانى که خدا بخواهد بمانند ، پس از آن به جبرئیل ندا رسد : حال گنهکاران امت به کجا رسیده ؟ مالک دوزخ پرده برکشد ، گنهکاران جبرئیل را به صورتى نیکو مشاهده کنند ، گویند : این کیست که چنین صورت نیکویى دارد ؟ پاسخ دهند : این جبرئیل است که در دنیا به سوى محمد (صلى الله علیه وآله) وحى مى آورد . اسیران دوزخ چون نام مبارک پیامبر را بشنوند فریاد برآرند که : از جانب ما محمد را سلام برسان و بگو که گنهکاران امت در دوزخ گرفتارند !امین وحى این خبر را به پیامبر رساند ، سرور عالمیان سر به سجده گذارد و به پیشگاه حق عرضه بدارد که گنهکاران امت مرا به دوزخ بردى ، اکنون ایشان را به من ببخش . خطاب رسد : آنان را به تو بخشیدم . پس پیامبر آنان را از دوزخ بیرون مى آورد و چون مانند ذغال شده اند آنان را به عین الحیات برند ، وقتى از آن چشمه بنوشند و بر خود ریزند آلودگى هاى ظاهر و باطنشان برطرف شود و پاک و پاکیزه گردند و بر پیشانى هایشان این عبارت نقش بندد :عتقاء الرّحمان من النّار .« آزاد شدگان خداى مهربان از آتش » . و چون آنان را به بهشت برند ، اهل بهشت ایشان را به یکدیگر نشان دهند که دوزخیان هستند که نجات یافته اند !پس آنان گویند : پروردگارا بر ما رحمت آوردى و ما را به بهشت درآوردى ، این علامت را از پیشانى هاى ما برطرف کن . خواسته آنان مورد قبول قرار گیرد و آن نقش از پیشانى آنان زایل شود .

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

سه شنبه 7/6/1391 - 1:15 - 0 تشکر 532129


پوریاى ولى و مبارزه با نفس


رحمت خداوند ، شامل کسی می شود که در عین اقتدار با فتوت وجوانمردی به مبارزه با نفس رود. پوریاى ولى مردى بود قوى ، قدرتمند و معروف . با تمام پهلوانان معروف زمان کشتى گرفت و پشت همه را به خاک رسانید .زمانى که به اصفهان رسید با پهلوانان اصفهان هم کشتى گرفت و همه را به خاک انداخت ، از پهلوانان شهر درخواست کرد بازوبند پهلوانى مرا مهر کنید ، همه مهر کردند جز رییس پهلوانان شهر که با پوریا هنوز کشتى نگرفته بود ، گفت : من با پوریا کشتى مى گیرم اگر پشتم را به خاک رسانید بازوبندش را مهر مى کنم . قرار کشتى را روز جمعه در میدان عالى قاپو گذاشتند تا مردم جاى تماشاى آن کشتى کم نظیر را داشته باشند .پوریا شب جمعه پیرزنى را دید حلوا خیر مى کند و با لحنى ملتمسانه مى گوید : از این حلوا بخورید و دعا کنید خداوند حاجت مرا بدهد .پوریا پرسید : مادرم حاجت تو چیست ؟ گفت : پسرم در راس پهلوانان این شهر است ، بناست فردا با پوریاى ولى کشتى بگیرد ، او نان آور من و زن و فرزند خود است ، اقوامى داریم که به آنها هم کمک مى کند ، مى ترسم با شکست او حقوقش قطع شود و معیشت ما دچار سختى و مضیقه گردد !پوریاى ولى همان وقت نیت کرد به جاى آنکه پشت پهلوان معروف اصفهان را به خاک برساند ، پشت نفس را به خاک اندازد ، بر این نیت بود تا با آن کشتى گیر روبرو شد ، وقتى به هم پیچیدند ، دید با یک ضربه مى تواند او را به خاک اندازد ولى به صورتى کشتى گرفت که پشتش به خاک رسید تا نان جمعى قطع نشود ، و علاوه دل آن پیرزن شاد گردد ، و خود هم نصیبى از رحمت خدا شامل حالش شود . نامش در تاریخ پهلوانى به عنوان انسانى والا ، جوانمرد ، بافتوت ، و باگذشت ثبت شد ، و امروز قبرش در گیلان زیارتگاه اهل دل است .

اولین مدرسه عشق که تأســـیس شده 

درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

گـل ادم چـو سـرشـتن به کاه از عـلــی

اولـین کلمه که آمـوختن علـی بود علـی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.