کلیه اثاثی که در منزل دیده میشود، همگی دست دوم هستند و تنها بازسازی و مرمت شدهاند، باعث افتخار است که هنر و سلیقه اینجانب و تواناییام در استفاده مناسب از وسایلی که با صرف ساعتها وقت از سمساریهای مناطق جنوب تهران خریدهام و بازسازی کردهام و کنار هم قرار دادهام به نظر ایشان نشانه ثروت و تجمل میآید.
یک باربیکیو ساده به چشمشان آمده و آنقدر بیادب هستند که به خانم همراه من توهین میکنند و او را کلفت خطاب میکنند. خانمی که زمانهایی که من سر کار هستم، برای خانوادهام غذا میپزند.
منتقد کذایی نگران نباشند، چون بندرت سر کار میروم، شاید در سال جمعاً ایشان 60 روز برایمان غذا بپزند!! باقی وقتها خودم غذا میپزم و آشپز خوبی هم هستم. ایشان تا اندازهای مشکل دارند که تلفظ باربیکیوی مرا مسخره میکنند و لابد سکته میکنند اگر بفهمند من چهار زبان دیگر غیر از فارسی بلدم!!
خب چاره چیست؟ همیشه به یاد گرفتن زبان علاقه داشتم و وقتم را با غیبت کردن از دیگران و تهمت زدن تلف نمیکردم!!!
بابت استعدادم در آموختن زبان و لهجههای مختلف، این منتقد بسیار باسواد و مؤدب، باید مرا ببخشند. این شخص که این مطالب را بهعنوان نقد نوشته است چه چیزی از زندگی من میداند که با لحنی توهینآمیز مرا متهم میکند؟ چطور میفرماید که ما چهار نفر نه آشپزی بلدیم نه خانهداری میدانیم؟ مگر خانهمان آمده؟ یا دستپخت ما را خورده؟ به نظر میآید که ایشان فقط فیلمهای هیچکاک و برگمان و... میبینند که در یک برنامه مفرح مسابقهای دنبال تعلیق میگردند.
البته که باز هم دست مسئول این صفحه در بانیفیلم درد نکند که حداقل فحاشیهای این شخص را حذف کردهاند. درعین حال تعجب میکنم از مسئول این صفحه... آیا اصولاً هر چیزی را چاپ میکند و با تیتر نگاه دیگران، مسئولیت را از سر خود باز میکند؟ ابراز ناراحتی من برای خودم نیست.
دختر 18 ساله نیستم که منتظر تعریف و تمجید دیگران باشم، همه میدانند که 20 سال است کار حرفهای میکنم. هرگز نه شکایت کردم، نه وارد حاشیهها شدم و نه رنجیدم.
برای من در زندگی از هر چیزی مهمتر احترام و اعتماد است. دارم میبینم که لحن نقد سینمای ما روز به روز مبتذلتر میشود. هر مطلب خالهزنکی و توهینآمیزی چاپ میشود چرا که به نظر جسورانه میآید. دوستان: بین جسارت و بیادبی، تنها یک خط باریک است. و هر انسان بیادبی، جسور محسوب نمیشود.
تا آنجایی که شنیدهایم و دیدهایم و خواندهایم، خبرنگار، یعنی کسی که خبرها را گردآوری میکند و به همراه ملزومات آن (عکس، فیلم و...) تحویل میدهد تا چاپ شود.
روزنامهنگار: عقاید شخصی و تحلیل خود را برپایه دانشی که باید بسیار عمیقتر از موضوع مورد بحث باشد، مینگارد. آن هم چاپ میشود. و اما منتقد، آن هم از نوع سینماییاش.... چه عرض کنم؟... مختصر اینکه شلوغ کردن و توهین کردن را به عنوان نقد به رسانهها خوراندن هم، خودش هنر میخواهد!
قبل از بازی در سریال «راز پنهان» تصمیم خودم را جهت خداحافظی با دنیای بازیگری گرفته بودم و راز پنهان آخرین بازیگری من در مقابل دوربین بود. بازیگری همیشه عشق من بوده و هست... کنکاشی بود برای به تعالی رسیدن...
سعی بر انسان بهتری بودن. از اساتیدم، از کارگردانها و بازیگران همکارم و از تک به تک عوامل هر صحنهای، بسیار آموختم. امیدوارم که بتوانم آموختههایم را در جهتی دیگر، به سود دیگران بهکار ببندم.
در این مدت طولانی، دلخوشی من، توجه و حمایت هموطنانم بود و تمام سعیام را کردم که در لحظات حضور بر پرده سینما یا صفحه تلویزیون، وقت گرانقدرشان را ارج بنهم.
زمانی که بازیگری را شروع کردم، تصمیم داشتم مثل نازنینم، خانم جمیله شیخی باشم. زمانی که ایشان فوت کردند، روحشان شاد، گفتم من هم مثل او تا آخرین روزهای زندگی بر صحنه میمانم. اما، زمان انسانی دایرهوار نمیگذرد. وقتی حرفی برای گفتن نداری، باید بروی ... شاد و پیروز باشید.