بگذارید برای تبیین بهتر این مساله به اصل موضوع یعنی المپیک برگردیم. آنچه در عمل در روزهای گذشته شاهد آن بودیم، حرکت های خودجوش و بدون برنامه ریزی برای حمایت از ورزشکاران کشورمان بود. شب هایی که مردم در شهرهای مختلف جلوی منزل ورزشکاران گردهم می آمدند یا شادی مشترکی که از پس پیروزی ها حاصل می آمد، حس های مشترکی که شکل گرفت و غرور ملی که با هر بار پیروزی رنگ بیشتری به خود می گرفت. اما به راستی تا چه حد می توانیم این سرمایه را در کشور خود نهادینه کنیم، از منافع کوتاه مدت آن عبور کنیم و آثار مثبت بلندمدت را با استفاده از این پیروزی ها رقم بزنیم.
پیش از پاسخگویی به این سوال ها، پرسش های ابتدایی تری نیز مطرح هستند. آیا در روزهای برگزاری مسابقه ها با برنامه ریزی های بهتری نمی توانستیم به استقبال این رقابت ها برویم؟ آیا امکان این که حضور و گردهمایی افراد در جلوی منزل ورزشکاران باهدف تر، منظم تر و با برنامه تر صورت بگیرد و خانواده ها حضور و مشارکت بیشتری داشتند را از پیش می شد برنامه ریزی کرد یا خیر؟
اینها پرسش هایی است که از زاویه نگاه هر کدام از ما پاسخ های متفاوتی برای آن پیدا می شود، اما بی تردید نقطه مشترک میان همه ما این است که می شد و در آینده می توان از این فرصت ها در عرصه اجتماعی بهره گرفت؛ هم بهره های کوتاه مدت با رویکردهای ایجاد شعف اجتماعی و هم بهره های بلندمدت با رویکرد ایجاد تغییرات مثبت اجتماعی.