شیوههای روانی جذب نیرو توسط احزاب و گروههای سیاسی:
-----------------------------------------------------------------------------
از مهمترین عناصر تشکیل دهنده نظامهای باز، عوامل انسانی این نظامها است که بدون وجود آن، این نظام مفهومی نخواهد داشت. بنابراین مهمترین موضوع در بررسی سازمانها و گروههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... نیروی انسانی آن مجموعه خواهد بود. در عین حال نیروی انسانی مناسب موجب اقتدار و توانایی گروه را فراهم میآورد و به همین علت است که تصمیمگیران گروه و سازمانها جذب نیرو را از مهمترین وظایف خود دانسته و با تبلیغ مرام و مسلک گروه یا سازمان به آن اهتمام میورزند.
مرام و مسلک به طور کلی در مورد احزاب سیاسی و چارچوبی برای نمایش اهداف سیاسی دور و نزدیک حزب است و قالبی برای شناسایی برنامهها، خطمشی و مرام برای پیروان حزبی وسیله همیشگی است و مهمترین عامل فکری پیونده دهنده اعضا است.
بسیاری از رهبران گروهها برای جذب بیشتر نیرو دست به نوعی تبلیغات بر روی اساسنامه و مرامنامه های تدوین شده زده و نقش عوام فریبانهای را بازی میکنند. در این حالت رهبر گروه سعی میکند با نوشتار و سخنان خود به فریفتن توده مردم بپردازد.
"نقیبزاده" در مورد نقش عوامفریبانه میگوید:
«وجه مشخصه عوام فریب سخنوری است. این سحر سخنی است که میتواند تودهها را تسخیر کرده و به افسون آنها بپردازد. عوامفریبی، تبلیغات و القائات و هر شیوه دیگری که به انحراف اذهان از واقعیتها بپردازد نه تنها به آسانی موجود واکنش در بین مردمی که موضوع این کنشها هستند نمیشود بلکه زمینه مساعدی را برای رشد یک آفت بزرگ در میان آنها فراهم میسازد که عبارت از رخوت و بیاعتنایی نسبت به مهمترین مسائل زندگی اجتماعیشان است».
به طور کلی نیازمندیهای هر سازمان سیاسی که بارزترین آن احزاب و گروههای سیاسی هستند در رابطه متقابل و تعامل آن سازمان با مردم تأمین میشود. از این رو اگر سازمانی از مردم جامعهای که وابسته به آن است دوری کند و یا با اعمال و رفتار خود موجبات دوری مردم را از خود فراهم سازد. قطعاً قادر به ادامه حیات نخواهد بود. به همین دلیل است که یکی از اساسیترین گروهها و احزاب سیاسی را مسأله نیرو میدانند. چون این انسان است که میجنگد و نه ابزار. از طرف دیگر انسان رزمنده باید انگیزه و اعتقاد کافی برای رزم داشته باشد در غیر این صورت باید یا به تکنیک روی بیاورد و یا به مزدوری. وقتی سازمانی دارای مقبولیت عامه و یا حمایت و اقشاری از مردم باشد به طور اساسی نباید مشکل نیرو داشته باشد باید که از زمین و آسمان برای آن سازمان نیرو ببارد و نیازی نیست که دنبال آن ها برود، آنها خود خواهند آمد (حائری، 1371: 10).
الف) انگیزش، تحرک و تحریک پذیری:
بررسیهای روان شناختی در مورد احساسات تودهها بیانگر آن است که تقریباً همه آنها تحت هدایت ناخودآگاه خود قرار دارند. " اعمالی که توسط تودهها انجام میگیرد میتواند از لحاظ نحوه انجام گرفتن کامل باشد، امّا چون از جانب مغز صادر نمیشود رفتار هر فردی ناشی از تحریکهای اتفاقی است.
توده همچون گوئی در دست تحریکات دنیای خارج است و بازتاب تغییرات بلاانقطاع این تحریکات است. بدین ترتیب توده بنده تحریکات دریافتی است شخص منفرد نیز میتواند تحت همان تحریکاتی که توده قرار دارد، قرار داشته باشد، امّا چون مغزش عواقب وخیم تسلیم تحریکات شدن را به وی گوشزد میکند، از اطاعت سرباز میزند" و این مقدمهای است که زمینههای مقاومت را در فرد بوجود میآورد. به همین لحاظ فردی که میخواهد بر جمعی از انسانها تسلط یابد، سعی میکند با احساسات آنها بازی کند. این احساسات میتواند در زمینههای شهرت، شرافت، دیانت، میهنپرستی و... به منصه ظهور رسیده و فرد را به سمت خود جذب نماید.
به طور کلی " نظریات القا شده به تودهها هر چه باشند هنگامی مؤثر واقع میشوند که برای آنها به شکل کاملاً سادهای قابل پذیرش باشند و در روان آنها به شکل تصویر منعکس شوند. این تصاویر مجسم هیچ ارتباط منطقی حساب شدهای با یکدیگر ندارند، هر یک از این تصاویر مثل شیشههای فانوس جادو میتواند جانشین تصویر دیگر شود. از این رو میتوان قبول کرد که در توده تصورات متضاد نیز به دنبال هم ظاهر به نتیجهای منتهی میشوند" و شاید به همین دلیل است که بسیاری از نیروهای وابسته به سازمانهای سیاسی با چنین تصوراتی مواجه شده و پس از مدتی همکاری و عضویت در آنها، راه جدایی را در پیش گرفتند. از جمله دلایل اصلی این جدایی میتواند ناشی از موارد زیر باشد (هرمن، همان: 279):
اختلال فکر: وقتی عقاید و تداعیهای ذهنی فرد به شیوههای منطقی و در مواجهه با یک مسئله با مشکل بکارگرفته شود، به نتیجهای منتهی میگردد که بر واقعیت استوار است. در این صورت با تفکر عادی سرو کار داریم، امّا در تفکر زاید تداعیهای ذهنی بیهدف هستند.
اختلال درک:منظور درک کردن یا ادراک عینی یعنی آگاهی پیدا کردن از کیفیت، اختلاف وجوه و تشابه بین اجزای محیطی است که فرد در آن قرار گرفته است. لازمه درک صحیح، سالم و کامل بودن عملکرد سیستم عصبی و جامعه اعضای حسی در تمام سطوح بدن است و هرگونه نقص در آن میتواند زمینه مساعدی برای پیندایش انواع سوءتعبیرها و هذیانها را فراهم آورد.
اختلال عاطفی:منظور از اختلال عاطفی آن نوع از اختلال است که طی آن در شخص پریشانی خُلقی ایجاد میشود و همین اختلال موجب میشود فرد در ساز شکاری با میطح دچار مشکل و ناتوانی شود.
اختلال حافظه:منظور از حافظه نگهداری اطلاعات برای دورهای طولانی در ذهن است. از دست دادن حافظه ممکن است به علت نقص یا نقایض در سیستم عصبی مرکزی ایجاد شود. گاه نیز از دست دادن حافظه جنبه روانی دارد.
اختلال حرکتی:
به صور مختلف یکعنی به صورت افزایش حرکات، کاهش حرکات یا حرکات غیرعادی در فرد ظاهر میشود مثل بیش از اندازه سخن گفتن، آواز خواندن و... .
اختلال هوشیاری:وقتی در هوشیاری فرد اختلال ایجاد میشود، به صور گوناگون نشان داده میشود مثل اغماء، خوابآلودگی، اختلال توجه"
ب) تلقینپذیری و زودباوری اعضاء
به عقیده "تارد"، تقلید واقعه اجتماعی مهمی است وافراد جامعه از چیزهای تازه تقلید میکنند و رفتار خود را تغییر میدهند. در جریان تقلید انسان خصوصیات ادراک شده از رفتار دیگران را فعالانه بازسازی میکند و به انجام آن میپردازد. معمولاً تقلید زمانی انجام میپذیرد که مقلد دلیل معتبر و میل قلبی برای عمل تقلید داشته باشد و فکر کند که تقلید موجب تأیید او توسط دیگران و یا نوفیقش در امور میگردد، تقلید نتیجه تأثیر متقابل افراد بر یکدیگر است و شخص میکوشد تا گفتار و اعمال دیگری را عیناً انجام دهد. گوستاو لوبون، تلقینپذیری را در تغییر عامل مهمی قلمداد میکند. بین تقلید و تلقین تفاوت وجود دارد. تلقین مرحله عالیتر و پیچیدهتری است از طریق تلقین فرد به قبول خصوصیاتی که در گروه وجود دارد متمایل میشود و تعامل گروهی تمایل پذیرش این خصوصیات را در فرد تقویت و تشدید میکند تا آن که فرد آن موارد را به خود میقبولاند، تلقین فرد را تحت تأثیر قرار میدهد و او را وادار میکند تا امری را بپذیرد و یا باور کند. در تلقین وجهه فرد بدون تفکر و اندیشه و ندانسته موردی را که مورد تأیید شخص مشهوری است، میپذیرد". (لوبون، 1369: 46)
"والدر" معتقد است مسائل احساسی و عاطفی در ایجاد رفتار مطیعانه سهم زیادی دارد بویژه وقتی که با زمینه روحی شخص منطبق است. بنابراین تعقل و روشنبینی مانعی در مقابل تلقینپذیری است. تلقینپذیری اساساً بر این مبنا استوار است که کسی فکر یا نظری را که از بیرون به گوشش میرسد، بپذیرد بپذیرد بیآنکه آنرا بسنجد و یا خواستار دلیل و علتی باشد. در میان انواع تلقین مهمتر از همه برای روانشناسی اجتماعی، تلقین وجهه است که در آن واکنش فرد، معلول روابط او با فرد دیگر و یا گروهی از افراد است و احتمال دارد تحتتأثیر عقاید و تلقینات اعضای دیگر گرو قرار بگیرد" (کنیگ، 1341: 379).
اصولاً روانشناسان معتقدند، مردم با توجه به طبقات اجتماعی و زمینههای فرهنگی خود به طرق مختلفی ارتباط برقرار میسازند. بنابراین طبیعی است که اعتقادات و ارزشهائی که هر یک از افراد به دلیل عضویت در گروههای خاصی کسب کردهاند رفتار ارتباطی آنان را تحت تأثیر قرار دهد. مثلاً تعلق به گروه خاصی باعث میشود که فرد لغات و عبارتهای معینی را در برقرار ارتباط مورد استفاده قرار دهد که این لغات و جملات متفاوت از سایر گروهها است.
پیدایش چنین حالتی که میتوان در روابط سازمانی و گروهی پیدا نمود، میتواند حتی واکنشهای هیجانی را در بر داشته باشد به نحوی که این واکنشها از شخصی به شخص دیگر منتقل و حتی به جایی میرسد که هویت شخص و خویشتنداری فردی اعضا از میان برود. مثلاً جامعهشناسان دلایلی چون گمنامی و در هم شکستن فردیت را عامل اصلی در هم شکستن خویشتنداری و محو هویت شخصی میدانند. در مبحث گمنامی، افراد به واسطه عدم شناخت از یکدیگر با هم بیگانهاند و تأکید بر عدم اطلاع از وضعیت گذشته افراد فاکتور قابل توجهی است که در فرقههای دیکتاتوری توسط رهبران آنان دنبال میشود. و یا در مباحث در هم شکستن فردیت، هویت فرد چنان تحت شعاع گروه قرار میگیرد که در آن غرق میشود در اینحالت رهبر فرقه سعی میکند با توسل به اعمال استبدادی، به فرد احساس زنده بودن و زندگی کردن و ثبات بدهد.
وی به خوردهپا میگوید: "تو و من ما میشویم و ما که با هم باشیم از پس هر مشکلی برمیآئیم. هیچ کس مثل من غم تو را نمیخورد و تو در منی و من در تو".
در واقع این حالت همان بحث شرکآلودی است که "رجوی" میگوید: «اصالت از خودت نیست از بیرون است، از رجوی است تا بتواند فرد را از درون تهی نموده و قالبی سازمان یافته را در او به وجود آورد. در چنین حالتی فرد خود را بدهکار حزب دانسته و احساس گناه میکند».
روش ایجاد احساسِ گناه که برای اطاعت و فرمانبری در یک فرد بکار گرفته میشود. از مخربترین شیوههای معمول گروههای سیاسی بسته -فرقه ها- است. در این شیوه که یکی از اهداف اصلی احزاب است، دور کردن اعضا از "خویشتن" خویش و بازگرداندن و رجعت فرد به رهبری تشکیلات است، فرد با رجوع به خویشتن خویش و اقرار به گناهان و خطاهای خود دچار اختلال روانی شده و ناچار میشود از خویشتن گناهکار روی برگرداند. وی میباید از خود صرفنظر و سپس به خود سوءظن پیدا میکرد و خود را به دست فراموشی می سپارد.
میتوان عمده افرادی را که در وجود آنان چنین تحولاتی بروز پیدا میکند در گروههای زیر تقسیمبندی نمود:
"1- افرادی که به گناهان خود اعتراف و اقرار میکنند، خود را خطاکار دانسته و نتیجهگیری میکنند که نفس آنها توانائی درک مسائل را ندارد و این تنها رهبری فرقه است که خالی از گناه و خطا بوده بنابراین بایستی از دستورات رهبری مانند اوامر و فرامین الهی اطاعت شود.
2- برخی دیگر از اقرار به گناه خود در میدان جمع دچار شرم میشوند و چون پا بر روی غرور خود میگذارند، احساس میکنند پوچ و توخالی هستند.
3- بعضی دیگر در صورت عدم اعتراف، نسبت به خود سوءظن پیدا میکنند که مبادا آنها دچار خطا و انحراف بوده و خود به آن آگاهی نداشتهاند.
4- عدهای خود را به فراموشی میسپارند نظیر قاتلی که فردی را کشته نو گناهی را مرتکب شده و نزد وجدان خود شرمسار است و از طرفی نمیخواهد اقرار کند، چون به ضرر اوست.
روانشناسان معتقدند " انسان هرقدر در ذهن خود یک توده را بیطرف تصور کند باز هم آن توده در چنان حالت تنشی از انتظار به سر میبرند که زمینه را برای پذیرش تلقین آماده میسازد. اولین تلقینی که به روشنی در یک جمع اظهار میشود به وسیله عامل سرایت ظرف یک لحظه به مغز حاضرین میرسد و در همان حال سمت احساسها را تعیین میکند. این تلقین سپس به مثابه یک نظریه اثبات شده نزد همه کسانی که مورد تلقین قرار گرفتهاند برای به عمل درآوردن پا میفشارد.
توده به هر حال به آسانی حاضر به اقدام است چه موضونع بر سر به آتش کشیدن یک کاخ و یا بر سر فداکردن جان خویش باشد. همه چیز به نوع محرک بستگی دارد. و... بنابراین تودهای که از روح انتقادگر عاری است و پیوسته در مرزهای ضمیر ناخودآگاه خوی سرگردان است و تابع همه تأثیرات خارجی است و در ضمن از شدت احساسهای خود تحریک میشود، باید بیش از اندازه زوباور باشد".
ج - مبالغه و یکجانبه گری در احساس اعضاء:
احساساتی که در وجود یک توده تبلور مییابد، دارای دو خصوصیت است، یکی این که این احساسات خیلی ساده هستند و دیگر این که بسیار مبالغهآمیز هستند. این افراد به درجات یک احساس توجهی ندارند، چیزها را کلی میبینند و حد فاصلی نمیشناسند. مبالغه در احساسات یک توده بر اثر عامل تلقین و سرایت به سرعت منتشر میشود و از این طریق قوت بیشتری مییابد. یک جانبهگی و مبالغه در احساسهای توده آن را در مقابل شک و دو دلی حفظ میکند. تودهها نیز مثل زنان در هر چیز تا حد بسیار زیادی پیش میروند و ... از آن جایی که توده بر اثر دریافتهای شدید تحریک میشود، سخنرانی که قصد جلب نظر آن را دارد باید از الفاظ قوی استفاده کند. سخنران برای اثبات کردن امری معمولاً از فریاد زدن، اطمینان دادن و تکرار مطالب استفاده میکند و به هیچ وجه مدرکی ارایه نمیدهد و توده بر مطلبی نه از راه تأمل بلکه به توسط تلقین یقین حاصل میکند» (عالم، 1373: 72).
معمولاً رهبران سازمانهای استبدادی که تلاش دارند توده را به سمت خود جذب نمایند با ظاهری دمکراتیک اما واقعیتی الیگارشیک وارد عمل شده و دست به ایجاد سازمانی دیوانسالارانه میزنند که به اعتقاد "وبر" از ویژگیهای زیر برخوردار هستند:
-تخصصی شدن کارها – هر فرد وظیفه و کار معینی دارد.
-وجود سلسله مراتب – هر فرد مسؤولیت و امتیاز خاصی دارد و باید فعالیتها را سریع به سلسله مراتب اطلاع دهد.
-رفتار غیرشخصی – حکم و رتبه بر طبق سمتی است که افراد دارند.
-صلاحیت فنی و شایستگی – در نظر گرفتن فاکتورهای لازم برای احراز پست.
-آییننامه ها و مقررات – تمام باید اطاعت محض از مقررات داشته باشند.