هنر نگارگری یا نقاشی هرگز آنگونه که در هنر مسیحیان یا بودائیان مورد احترام بوده در سرزمینهای اسلامی مورد توجه قرار نگرفته است. بهنظر میرسد که اسلام در دورانهای اولیهٔ تاریخ خود، هنر نقاشی را به دیدهٔ خصومت مینگریسته است. چرا که در آن زمان هنرهای زیبا با اعتقادات و مراسم مذهبی مشرکین آمیختگی داشت. نقّاشی و مجسمهسازی مظهری از شرک بود که اسلام مأموریت دفع و انهدام آن را داشت.
با ظهوراسلام و طی حکومت امویان و عباسیان نمونههای نادری از نقاشی مشاهده میشود حتی در دوران سلسلههای ایرانی سامانیان، غزنویان و آل بویه نیز عمدهٔ آثار به دستآمده شامل مصورسازی کتابها میباشد و کمتر شامل نقاشی دیواری کاخهاست.
نقاشی اسلامی، بهویژه در سدههای اولیه، وسیلهای بیان مستقلی نبود بلکه بهنوعی مکمل ادبیات بهحساب میآمد. اولین آثار نقاشی اسلامی، حاصل تلاش نقاشان، در کار مصور ساختن بعضی از متون ادبی است. آنان محتوای آثار خود را از متن این کتب میگرفتند و بسته به ذوق خود، آن را در قالب اشکال زیبا ارائه میکردند. بهطور کلی موضوع نقاشی اسلامی عبارت است از تصویرسازی کتابهای معتبر ادبی و مذهبی. همچنین، عنوان میشود که مسلمین در حین ترجمهٔ آثار یونانی و بیزانسی تصاویر این کتب را نیز کپی برداری کردهاند.
اما بهتدریج نقاشی در سرزمینهای اسلامی اهمیت یافت. با سقوط خلافت عباسی طی دوره ایلخانی هنرهای کتابسازی و نقاشی رشد شگرفی کرد. تاثیر هنر چینی و نقاشیهای آسیای شرقی و مرکزی در این دوران مشهود است. سنت نقاشی ایلخانی در دورههای خلافت فاطمی در مصر و تیموریان در ایران، عثمانیها در ترکیه و گورکانیان درهند پی گرفته شد. هنر نقاشی اسلامی در دوره صفوی به اوج رسید و در دوران زند و قاجار رنگ و بویی تازه یافت.