قاره آفریقا با وجود منابع و معادن غنی و سرشار طبیعی از جایگاه ویژه ای درسطح جهان برخوردار می باشد. از نظر ذخایر معدنی این قاره تأمین كننده عمده صنایع كشورهای صنعتی است و بر اساس برآوردهای یونسكو 96 درصد الماس، 90 درصد كرومیوم، 85 درصد پلاتینوم، 55 درصد منگنز، 50 درصد كبالت، 50 درصد فسفات، 40 درصد بوكسیت، 30 درصد اورانیوم، 13 درصد مس و 5 درصد طلای جهان در آفریقا قرار دارد. پتانسیل عظیم انرژی قاره هنوز دست نخورده باقی مانده است و درحال حاضر، فقط 10 كشور آفریقایی در گروه تولیدكنندگان نفت هستند؛ در حالی كه این قاره مالك 20 تا 25 درصد پتانسیل هیدروالكتریك جهان است كه تاكنون بخش كوچكی از آن مورد استفاده قرار گرفته است.
اهمیت دیگر این قاره، موقعیت ممتاز آن در جغرافیای سیاسی جهان است. دسترسی آفریقا به حساس ترین مناطق سوق الجیشی و آب راه های استراتژیكی چون تنگه های باب المندب و جبل الطارق، كانال سوئز و دماغه امید نیك و قرار گرفتن در میان اقیانوس های هند اطلس شمالی و جنوبی و دریای سرخ و مدیترانه و وجود بنادر مهم و استراتژیكی آفریقا جایگاه ویژه ای به این قاره بخشیده است. این موقعیت ممتاز، همواره هدف استراتژیكی برای قدرت های بزرگ جهان از جمله آمریكا به شمار می رود.
قاره آفریقا به رغم این موقعیت و پتانسیل عظیم، همواره از مشكلاتی از قبیل فقر، بیكاری، گرسنگی، قحطی، خشكسالی، جنگ های داخلی، امراض و بیماری های خطرناك رنج می برد. مطالب و تحقیقات زیادی در زمینه علل و ریشه های اصلی فقر و مشكلات قاره آفریقا منتشر شده است و این قاره به سمبل و نماد بدبختی و فلاكت یك قاره و ملت تبدیل شده است، در حالی كه دارای ثروت های سرشار است. از آنجایی كه هر پدیده و معلولی علتی دارد، فقری كه قاره آفریقا را به چالش می كشد نیز دارای علت ها و دلایلی است. این نوشتار، درصدد است تا به شیوه میدانی و توصیفی و براساس تحقیقات جدید صورت گرفته در این زمینه، دلایل اصلی فقردر این قاره را تشریح نماید.
حمایت ناكافی و ناكارآمد از مناطق روستایی
كشاورزی، بخش عمده اقتصاد قاره آفریقا را تشكیل می دهد و در واقع ستون اصلی اقتصاد كشورهای آفریقایی بخش كشاورزی می باشد. ناتوانی در مدرنیزه كردن و استفاده از فن آوری های جدید كشاورزی در مناطق روستایی و رواج اشكال سنتی كشاورزی با وسایل ابتدایی، فقدان داده ها و اطلاعات ضروری در بخش كشاورزی، سیستم ناكارآمد بازاریابی و ضرر و زیان های قابل ملاحظه ناشی از آن به ویژه پس از برداشت محصولات كشاورزی، فقدان سیستم آبیاری و مفید و وسیع، تخصیص نادرست منابع مالی به بخش هایی كه اكثریت مردم فقیر را شامل نمی شود و همچنین عدم رعایت مراقبت های لازم جهت افزایش بهره وری و تولید محصولات، همگی به عملكرد ضعیف و فقر فراگیر در بخش كشاورزی كمك كرده است.
ساختارهای ضعیف اقتصادی و سیاسی بومی در كشورهای این قاره
با توجه به وابستگی شدید اكثر كشورهای در حال توسعه به كشورهای توسعه یافته به ویژه در مشاوره های تكنولوژی، مواد اولیه، مصالح و مهم تر از آن، منابع مالی جهت تأمین طرح های توسعه و بالطبع این كشورها از لحاظ اقتصادی،سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وابسته كشورهای غنی می شوند. در واقع، كشورهای جنوب (كشورهای موسوم به جهان سوم) با ساز كشورهای شمال (كشورهای توسعه یافته و ثروتمند صنعتی) می رقصند. در اجلاس سران جهان برای توسعه اجتماعی در سال 1995، دولت های شركت كننده بر اتخاذ چارچوب و سیاست كاهش فقر از طریق تدارك و توقیت استراتژی های ملی جهت كاهش فقر متعهد شدند. در همین راستا، در سال 1999 بانك جهانی و صندوق بین المللی پول سند استراتژی كاهش فقر (PRSP) را وضع نمودند كه در واقع اساس و پایه ای برای بخشش بدهی ها و امتیازات جدید وام بود. از طریق این سیاست جدید به ظاهر طرفدار كشورهای فقیر، برخی كشورها از قبیل بولیوی، هندوراس، موزامبیك، نیكاراگوا، اوگاندا و تانزانیا تلاشهای قابل ملاحظه ای را انجام داده اند تا سیاست های بانك را در موضوعات بهبود مدیریت منابع طبیعی، بهداشت محیط زیست و آمادگی بیشتر برای بلایا و حوادث طبیعی اجرا و نظر مساعد این بانك را برای كسب وام و اعتبارات بیشتر به دست آورند. در این كشورها همواره فقدان مدیریت و حكومت مطلوب، عدم همگرایی برنامه های توسعه با موضوعات محیط زیست و نقش زنان و نیز فقدان بهبود سیستم های ارزیابی و نظارت بر اجرای سیاست ها وجود داشته است.
ناكارآمدی نهادهای مدنی و عمومی برای ارائه خدمات لازم
نهادهای خصوصی و دولتی، نقش اصلی در ارائه خدمات عمومی بر عهده دارند. در اكثر كشورهای آفریقا نهادهای عمومی از قبیل شركت های حمل و نقل، تجاری، صنایع و بسیاری دیگر از شركت ها در اجرای موفق وظایف خود در این بخش ناكام مانده اند و این شركت ها نتوانسته اند نقش مثبت و فعالی در عرصه های مختلف ایفا نمایند. فقدان انگیزه های لازم برای تشویق انجام وظایف، اهمال و بی برنامگی و بی مسئوولیتی در اداره این شركت ها از جمله عوامل ناكارآمدی و كاهش تولید و در نتیجه افزایش فقر به شمار می آید.
بیماری ها
در مجموع، بار منفی بیماری ها در كشورهای فقیر حدود دو برابر كشورهای ثروتمند است. مردم فقیر به ویژه زنان و كودكان بیشترین اثرات منفی مشكلات بهداشتی را متحمل می شوند و در نتیجه بر توان آنها در حركت به سمت خروج از فقر از طریق ورود به موضوعات خانوادگی پیامدهای منفی می گذارد و در نهایت، زمانی برای بهره مندی آنها از امكانات آموزشی و بهداشتی باقی نمی ماند. برخی كشورهای آفریقا از جمله تانزانیا در حال مبارزه با بیماری های واگیردار و شایعی است كه در بسیاری از كشورهای جهان ریشه كن شده اند. بیماری های ناشی ازآب آلوده از قبیل اسهال، اسهال خونی و وبا هر سال جان حدود 3 میلیون نفر را در كشورهای در حال توسعه می گیرد كه اكثر آنها كودكان زیر 5 سال می باشند. بیماری های ناقل از قبیل مالاریا نیز سالانه جان حدود 5/2 میلیون نفر را می گیرد. این بیماری ها همه مرتبط به آلودگی آب و فقدان سیستم فاضلاب مطلوب می باشد. به این آمار باید مرگ و میر ناشی از بیماری شایع ایدز و اچ آی وی و نیز بیماری های دیگر از قبیل سل (Tuberclosis) و تب زرد و بیماری های پوستی را نیز افزود. بر اساس گزارش دسامبر 2004 كمیسیون ایدز تانزانیا، میزان آلودگی و سرایت HIV/AIDS در این كشور حدود 7 درصد می باشد.
درگیری ها و جنگ های داخلی و بی ثباتی سیاسی
اجرای برنامه ها و طرح های توسعه در محیطی آكنده از درگیری و جنگ های داخلی غیرممكن است. نمونه هایی از این وضعیت را در جمهوری دموكراتیك كنگو، سومالی، سودان، ساحل عاج و بروندی شاهد هستیم. وجود تنش و درگیری بین گروه های مختلف با نفوذ بر سر دستیابی و كنترل منابع طبیعی به افزایش درگیری ها كمك می كند. این تنش ها ممكن است منطقه ای بوده و اثرات آن فقط در یك منطقه تأثیرگذار باشد همانند بحران آب و منازعه بر سر آن در یك منطقه مشخص و یا محدود به سطح ملی باشد، برای مثال، كنترل الماس در سیرالئون و یا در سطحی محلی باشد، مانند دستیابی به منابع طبیعی در برخی كشورهای فقیر كه برای امرار معاش و گذران زندگی خود، وابسته به آن هستند. در چنین شرایطی، كشورهای فقیر به دلیل فقدان حداقل منابع برای تأمین نایزهای ضروری و ناتوانی در جبران زیان های فیزیكی تحت تأثیر قرار گرفته و در قبال خشونت، آسیب پذیر می باشند. درگیری های قومی و قبیله ای كه در سال 1994 در رواندا بین قبیله توتی و هوتو روی داد و یا درگیری ها و كشتارهای قبیله های Wanchali و Wancholi در منطقه Tarime و نیزدرگیری بین شركت های دولتی و كشاورزی در منطقه Kilosa در تانزانیا، نمونه هایی از این برخوردهاست كه كشورهای فقیر از آن رنج می برند.
بررسی آماری كه در سال 2003 میلادی با عنوان Small Arms Survey 2003 در كتاب Development Denies Yearbook منتشر شد، نشان می دهد كه تعداد سلاح های سبك در اختیار شهروندان شرق آفریقا، بیش از 3/5 میلیون قبضه می باشد. همچنین بررسی و مطالعات در این زمینه، نشان می دهد كه 79 درصد از 30 میلیون سلاح سبك موجود در منطقه زیر صحرای آفریقا در دست شهروندان این منطقه قرار داد و تنها 3 درصد این تعداد در اختیار نیروهای پلیس این كشورها می باشد. بر اساس آمار منتشر شده از این بررسی در شرق آفریقا، كنیا با كمترین تعداد سلاح سبك بین 960 ــ 530 هزار، اوگاندا بین 950ــ630 هزار و تانزانیا بین 780 هزار تا 1/28 میلیون قبضه مقام های اول، دوم و سوم را در این زمینه كسب نموده اند.
همچنین تحقیقات انجام گرفته توسط مؤسسه عالی مطالعات بین المللی ژنو موسوم به "(Graduate Institute of International Studies of Geneva (GHSG" نشان می دهد كه اگر چه تعداد درگیری های مسلحانه در منطقه در حال كاهش است، اما تعداد سلاح های سبك در دست شهروندان رو به افزایش است و تعداد سلاح های نظامی "Military ــ Style Guns" حدود یك میلیون برآورد شده است. 10 كشور آفریقایی زیر صحرای آفریقا در تولید انواع سلاح های كوچك و تجهیزات نظامی با آفریقای جنوبی به عنوان بزرگ ترین تولید كننده و صادر كننده سلاح در منطقه، همكاری دارند. كشورهای این قاره هر سال بالغ بر 22 میلیارد دلار صرف هزینه تسلیحاتی می كنند؛ این در حالی است كه تجارت جهانی تسلیحات، بالغ بر 800 میلیارد دلار برآورد شده است.
اگرچه تجارت تسلیحات و ادوات نظامی، یكی از بزرگ ترین منابع درآمد ارزی كشورهای تولید كننده و صادر كننده آن است، اما در عین حال تهدیدی جدی برای امنیت و صلح جهانی به شمار می رود. نوع عملكرد متناقض كشورهای صادر كننده سلاح باعث شده همواره ریشه های خشونت و درگیری در این قاره پابرجا باشد. برای مثال، به رغم اینكه بسیاری از كشورهای غربی از برقراری صلح در بروندی (با گذشت پیش از یك دهه جنگ داخلی و صدها هزار كشته و مجروح) حمایت می كنند، اما همزمان به فروش و ارسال تسلیحات برای هر دو طرف درگیر یعنی شورشیان و حكومت مركزی ادامه می دهند؛ از این رو از این طریق دلارهای حاصل از صادرات محصولات كشورهای آفریقایی به غرب از طریق خرید تسلیحات نظامی از آنان توسط دولت های بی ثبات منطقه، مجدداً به آن كشورها بر می گردد. این كشورها به رغم سردادن شعار استقرار صلح و امنیت پایدار و برقراری دموكراسی در این قاره و حمایت از حكومت مطلوب و حاكمیت قانون، اما از سوی دیگر از طریق فروش تسلیحات به كشورهای منطقه، نه تنها مانع وقوع درگیری ها و منازعات داخلی و خارجی نمی شوند، بلكه آن را تشدید و تقویت نیز می كنند. استمرار درگیری ها در منطقه موسوم به «دریاچه های بزرگ» شامل رواندا، بروندی و به ویژه در جمهوری دموكراتیك كنگو و دخالت گروه ها و شبه نظامیان مختلف مورد حمایت از كشورهای خارجی، یكی از نتایج استمرار این حركت است.
پی نوشت ها :
*كارشناس مسایل آفریقا.
منبع:پایگاه نور35 ادامه دارد...