عوامل اثر گذار بر ترس :
الف ) جنس : دخترها در تمام انواع ترس ها از پسرها جلوترند . اما ترس هایی كه بیش از همه وجه تمایز پسرها از دخترها هستند ، ترس از موش ، عنكبوت ، مار ، موش ، حشرات چندش آور ، تنهایی و خواب ها می باشد . این ترس ها نشان می دهند كه تفاوت پسرها و دخترها تا حدودی به نقش جنسیتی آنان ربط دارد ( گالونی و كینگ ، 1993 ) .
دختران نسبت به پسران ترس بیشتری نشان می دهند . ترس آنان احتمالاً از مار و موش است ، در حالی كه ترس پسران بیشتر از این است كه مورد انتقاد دیگران واقع شوند ( لاپوز و مانك ، 1959؛ میلر و همكاران ، 1974 ) شدت ترس دخترها ، به ویژه دخترهای بزرگ ، از شدت ترس پسرها بیشتر است . اما شدت و فراوانی ترس ها با افزایش سن ، كم می شود . ترسهای كودكان 8 تا 10 ساله از ترسهای كودكان 11 تا 13 ساله یا نوجوانان 14 تا 16 ساله بیشتر است ( گینك ، اولیر و دیگران ، 1989 ) .
برخی بررسیها همچنین نشان می دهد كه شدت ترس در دختران به تناسب بیشتر از پسران است
( گرازیانو و همكاران ، 1979 ) . با این همه باید نسبت به تحلیل تفاوتهای جنسی محتاط بود ، زیرا این امكان وجود دارد كه آنچه در گزارش ترس بطور معمول به جنسیت نسبت داده می شود ، در ارائه و گزارش آن تأثیر بگذارد .
ب ) پایگاه اجتماعی ، اقتصادی : پایگاه اجتماعی اقتصادی نیز بر تعداد و محتوای ترسهای كودكان تأثیر می گذارد . ترسهای كودكانی كه پایگاه اجتماعی اقتصادی پایین دارند از ترسهای كودكان طبقه متوسط یا بالا بیشتر است . وانگهی محتوای ترسهای كودكانی كه پایگاه اجتماعی اقتصادی پایین دارند نشان می دهد ترسهای این گروه از كودكان تا حدودی بجا هستند . برای نمونه ، كودكانی كه در محیط های محروم زندگی می كنند ، محیط خود را خصومت آمیز و خطرناك می دانند و از حیوانات ، غریبه ها ، رها شدن ، مرگ ، خشونت و نیروهای پلیس واهمه دارند ( گالونی ، 1999 ) . این در حالی است كه كودكان دارای پایگاه اجتماعی اقتصادی متوسط و بالا ، بیشتر از بلندی و بیماری می ترسند .
ج ) فرهنگ : فرهنگ نیز بر شمار ، محتوا ، الگو و شدت ترسها تأثیر می گذارد . اولندیك ، یانگ، كینگ ، دانگ و آكاند ( 1996 ) در مطالعة خود روی كودكان 7 تا 11 ساله در چهار فرهنگ مختلف گزارش دادند كودكان و نوجوانان نیجریه ای و چینی ( كه فرهنگ آنها بر خویشتنداری ، خودداری و رعایت قواعد اجتماعی تأكید بیشتری دارد ) بیش از كودكان آمریكایی و استرالیایی از ارزیابی می ترسیدند و ترس های اجتماعی و ترس های امنیتی آنها بیشتر بود . تعجبی ندارد كه محرك های محیطی ترسناك نیز بر محتوای ترسهای كودكان در كشورهای مختلف تأثیر بگذارد . برای مثال ، درصد قابل توجهی از كودكان آمریكایی و استرالیایی از این می ترسیدند كه دزد وارد خانه آنها شود یا در محل غریبی گم شوند . این در حالی بود كه همین درصد از كودكان نیجریه ای و چینی از برق و حیوانات خطرناك ( مثلاً خرس در چین و مار در نیجریه ) می ترسیدند . برخی ترس ها نیز مخصوص كشوری خاص بودند ( مثلاً ترس از احمق به نظر رسیدن در آمریكا ، اسلحه در استرالیا ، ارواح در چین و آب یا اقیانوس در آفریقا ) . جالب اینجا است كه میزان و نوع ترس های كودكان نیجریه ای ، در تمام مقاطع سنی ، بالا می ماند . اما هر چه سن كودكان آمریكایی و استرالیایی بالاتر می رفت ، تعداد ترسهای آنها كمتر می شد . بیشترین ترس ها در بین بچه های چینی بین 11 تا 13 سالگی دیده می شد ( یعنی در دوران تصمیم گیری در مورد تحصیلات عالی تر ) .
د ) سن ، به نظر می رسد شمار كودكانی كه به یك یا بیش از یك نوع ترس مبتلایند ، و نیز شمار ترسهای گزارش شده در كودكان ، با افزایش سن كاهش یابد . امكان دارد ارتباط بین این دو موضوع خطی نباشد ، زیرا مشاهده شده است كه این ارتباط در حدود 11 سالگی بشدت تند و تیز می شود ( گرازیانو و همكاران ، 1979 ) افزون بر آن ، « پیداست كه برخی از ترسها در سنهای بخصوص ظاهر می شود . بیشتر دست اندركاران ، ترسهایی را كه با سن كودك تناسب دارد و غیر عادی نیست ، جزو هراسهای دوران كودكی به حساب نمی آورند ، مگر آن كه این ترسها بسیار شدید باشد یا پس از سنی كه انتظار نمی رود ادامه یابد .
به نظر می آید كه ترسهای مربوط به دوران كودكی دوره ای نسبتاً كوتاه داشته باشند . همچنین می توان انتظار داشت واكنشهای خفیف ترس و نیز آنهایی كه به دورة بخصوصی از رشد مربوط می شوند ، بسرعت از بین بروند ( باریوس و همكاران ، 1981 ) .
حتی امكان دارد واكنشهای جدی هراسی دوران كودكی نیز طی مدت نسبتاً كوتاهی از بین برود . گفته شده است ترسهایی كه بیش از دو سال دوام یابد ، از نظر بالینی نیاز به توجه دارد ( برای مثال گرازیانو و همكاران ، 1979 ) . با این حال ، اگر ترس – هر چند كوتاه مدت – در حد قابل ملاحظه آزار دهنده باشد ، یا به عملكرد فرد ضربه وارد آورد ، باید در پی چارة آن برآمد .
در ارزیابی ترسهای کودکان ، چشم انداز رشدی کاربرد بسیار دارد ( هاریس و فراری Ferrari ، 1983 ) . هنگام قضاوت دربارۀ ترس کودکان ، توجه به این موضوع بسیار اهمیت دارد که بسیاری از ترسها ناپایدارند و به سن خاصی مربوط می شوند . دگرگونیهای ناشی از رشد ادراک کودکان نیز در فهم ما از ترسهاس آنان مؤثر است . برای مثال بالا رفتن اختلاف بین واقعیتهای درونی و واقعیتهای عینی می تواند به توجیه این موضوع کمک کند که چرا کودک خردسال
ازهیولا می ترسد ، در حالی که کودکان بزرگتر به ترسهای واقعی تر یعنی خطر یا آسیب دیدگی جسمی دچارند . انتظارات اجتماع و قابل پذیرش بودن برخی ترسها در یک سن خاص ، نیز باید در نظر گرفته شود . برای مثال امکان دارد رشد و پرورش اجتماعی کودک بزرگتر به حدی رسیده باشد که بفهمد ترس هنگام خواب درست نیست ، و از این رو آن را ابراز نکند . ترکیبی از سن و جنس می تواند اثرات مشابهی در بر داشته باشد . برای مثال ، اگر دو نسبت مساوی پسر و دختر را که دچار خوابهای هراس آور هستند در نظر بگیریم ، در خواهیم یافت که در میان کودکان کلاس ششم ، 70 درصد دختران ، و تنها 10 درصد پسران به این اختلال دچارند ( بوئر ، 1976 ) .
امکان دارد برخی ترسها کوتاه مدت باشد ؛ همچنین امکان دارد هراسهای دوران کرکی در واقع پیش درآمدهایی بر هراسهای دوران بزرگسالی نباشد (مارکز Marks وگلدر Gelder ، 1966 ). با این حال ، امکان دارد ترسهای دوران کودکی پی آمدهای دراز مدتی داشته باشد . افرادی که در بزرگسالی دچار هراس می شوند ، در دوران خردسالی نیز بیشتر از دوران خردسالی افرادی که در بزرگسالی دچار هراس نیستند ، به هراس دچار بوده اند ( سالیوم Solyom ، بک Beck ، سالیوم ، هوگل Hugel ، 1974 ) . هر چند که این اطلاعات از گذشتۀ شخص گرفته شده است ، اما ممکن است چشم انداز رشدی بر این باور باشد که با افزایش سن ، به جای از بین رفتن ترس ، تنها سبک ابراز آن تغییر می یابد . » ( طوسی 78 )