• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن روانشناسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
روانشناسي (بازدید: 1280)
دوشنبه 30/5/1391 - 7:26 -0 تشکر 519950
تبیین نظریه واقعیت درمانی ویلیام گلاسر

نظریه «زیستی – روانی»

     مولف : مریم خسرویانی – كارشناس ارشد روان‌شناسی تربیتی 

 

چکیده
نظریه گلاسر یک نظریة  پرورشی - آموزشی (پیشگیری) و درمانی است. لذا،  سه کارآیی دارد، خانه، مدرسه، مراکز درمانی.
تأکید نظریه گلاسر این است که می‌خواهد افراد را از کنترل‌های بیرونی رها کند وبه کنترل درونی برساند. در واقع همان مفهومی که در نظریه یادگیری اجتماعی مبنی بر ارتباط میان رفتار و پیامدهایش مورد نظر گلاسر نیز می‌باشد. بنابراین، نظریه افرادی که ارتباط میان رفتار و پیامدهای آن را می‌فهمند از کنترل درونی برخوردارند در واقع این افراد باور دارند که می‌توانند بر محیط خود تأثیر بگذارند.
مقولة کنترل درونی در محیط خانه سبب هویت توفیق می‌گردد و در محیط مدرسه سبب پیشرفت تحصیلی، نمرات بالا، پشتکار و تلاش و توجه به تکالیف می‌شود.

دوشنبه 30/5/1391 - 7:29 - 0 تشکر 519951

گلاسر در عصر بحران اجتماعی و از خود بیگانگی در آمریکا به این نکته پی برد که اساس تمام مشکلات مردم ناشی از کمرنگ شدن پیوند عاطفی بین آنهاست. افرادی که خود را گم کرده‌اند و سرگردان به هر تخته پاره‌ای چنگ می‌زنند تا چند صباحی زنده بمانند. اما باید به ساحل واقعی نجات رسید.
گلاسر به این نتیجه رسیده است که انسان‌ها بر خلاف دیدگاه‌های سنتی درمانی چیزی بیش از غرایز، امیال و عادات هستند.
انسان‌ها انتخاب می‌کنند ، تصمیم می‌گیرند، تغییر می‌دهند، خودشان را بررسی می‌کنند.

گلاسر همچنین پی برد که چون با انسان طرف است، برای اجرای فن‌های درمانی به یک چیز دیگر هم احتیاج هست و آن رابطه است و دیگر یک درمانگر سرد و بی‌عاطفه‌ی متخصصِ مصلحت‌ اندیش نمی‌تواند موفق باشد. نقش مهم رابطه درمانی برای او یک فرض جدی در درمان لحاظ شد.
علاوه بر رابطه درمانی، نگاه گلاسر در آسیب‌شناسی روانی به فرد، نگاه مریضی یا نقص در رفتار نیست نگاه او به فرد این است که وی از توانایی‌های خود به درستی استفاده نمی‌کند تا به خودشکوفایی و کمال برسد.
گلاسر همه آنچه را که در جنبش انسان‌گرایی وجود دارد با عقل و استدلال نیز همراه می‌کند اما همچنان فقدان «عبرت از گذشته» در نظریة وی وجود دارد.
زیرا انسان‌ها فکر می‌کنند، احساس می‌کنند، تجربه می‌کنند، از گذشته عبرت می‌گیرند و برای آینده آرزوهایی دارند.

دوشنبه 30/5/1391 - 7:32 - 0 تشکر 519952

پیش سازمان دهنده

- به‌طور کلی انسان‌ها دارای 4 نوع رشد هستند:

1. رشد زیستی ،
2. رشد روانی (رشد شناختی ، رشد عاطفی – هیجانی) ،
3. رشد اجتماعی،
4. رشد اخلاقی.

گلاسر وجود انسان را شامل دو بخش روان و جسم درنظر گرفته است و گلاسر نظریه‌اش را براساس رشد روانی تبیین کرده است، اما به رشد شناختی، عاطفی – هیجانی، عقلانی، اجتماعی و اخلاقی نیز تاحدودی پرداخته است و این رشدها را از رشد روانی جدا درنظرنگرفته است.
وی می‌گوید: «رفتار سبب بروز این رشدها می‌شود».
اوهمچنین اعتقاد دارد که همانطور که از لحاظ رشد زیستی انسان‌ها به غذا احتیاج دارند، برای رشد روانی نیز به یک یاری دهنده و یا یک راهنما نیاز هست.

او عنوان می‌کند 2 نیاز اساسی روان انسان:
1. نیاز به عشق و دوستی دوسویه و ارتباط است.
2. نیاز به احساس ارزشمند بودن برای خود و دیگران و کسب هویت منحصر بفرد و احترام است.
وی برای برآورده شدن این دو نیاز به رشد :
1. روانی- عاطفی،
2. روانی- رفتاری ،
3. روانی- اجتماعی (آ.پ)،
4. روانی- اخلاقی،
5. روانی-شناختی،
6. روانی- عقلانی ، تأکید نموده است.

گفته می‌شود انسان‌ها در جوامع گوناگون صرف‌نظر از طبقه، نژاد، کیش، تحصیل، استعداد و . . . نوع نیازهای اساسی‌شان یکی است ولی توانایی برآوردن این نیازها متفاوت است. در همین رابطه بسیاری از افراد هستند که نیازهای روانی‌شان برآورده نمی‌شود و به رضایت خاطر دست نمی‌یابند، در واقع از اینکه دوست داشته باشند و دوستشان بدارند ناتوان  هستند. پس اینگونه افراد به روان‌درمانی احتیاج دارند؛ تا راه برآوردن نیازهایشان را یاد بگیرند.

دوشنبه 30/5/1391 - 7:33 - 0 تشکر 519953

موارد کاربرد نظریه واقعیت درمانی:

- در این نظریه گفته می‌شود همه کسانی که به نوعی دچار مشکل هستند (منهای بیماری‌های عضوی) از کمبود نیازهای روانی‌شان رنج می‌برند. مثلاً:
1. زنی گه دچار سردردهای میگرنی است،
2. مردی که ادعا می‌کند حضرت مسیح است،
3. پسربچه‌ای که در کانون بازپروری است،
4. کسی از پرواز می‌ترسد،
5. راننده‌ای که با سرعت می‌رود،
6. فردی که از زخم معده در رنج است،
7. ترس از آسانسور، هوایی، بلندی و . . .
8. افرادی که قانون‌شکنی می‌کنند،
9. افرادی که الکل مصرف می‌کنند ، یا خودکشی می‌کنند.

دوشنبه 30/5/1391 - 7:34 - 0 تشکر 519954

- این نظریه می‌گوید: انسان مسئول همة اعمال خودش است.

- و می‌گوید:
« تمام بدبختی‌ها، رنج‌ها، بسیاری از بیماری‌ها، شکست‌ها و . . .  ، به خود انسان بر می‌گردد و حاصل بی‌مسئولیتی خود انسان است. انسان‌ها باید رفتارشان را ارزیابی کنند، ببینند درست است یا نادرست، حق است یا ناحق ، تا به این وسیله به رفتار اجتماعی خودشان رنگ و بوی اخلاقی بدهند».

- در این نظریه گفته می‌شود که
همة فعالیت‌های افراد برای ارضای این نیاز می‌باشد، اگر موفق شوند، به نقطه  اوج و خودشکوفایی که همان پذیرش مسئولیت شخصی سلامت خود، می‌باشد خواهند رسید که نتیجة آن اتکا به حمایت درونی خود است. و اگر موفق نشوند هم خود رنج می‌برند و هم باعث رنج و ناراحتی دیگران می‌شوند.

دوشنبه 30/5/1391 - 7:37 - 0 تشکر 519955

تاریخچه:


ویلیام گلاسر در سال 1925 در اوهایو متولد شد . در 19 سالگی مهندس شیمی ، 23 سالگی یک روانشناس بالینی و 28 سالگی یک پزشک شد و پس از آن روان‌پزشک گردید. عمدة کار او درمان جوانان بزهکار بود (مدرسه ونتورا ) و در آخر به آموزش و پرورش روی آورد و به موازات آن به آموزش مربیان پرداخته است.
وی می‌گوید: اصل در واقعیت درمانی ایجاد پیوند ، تقبیح مسئولیت گریزی و بازآموزی است و لذا فرمول ثابتی برای کاربری در مورد فرد بیمار به هنگام درمان وجود ندارد چگونگی انجام واقعیت درمانی بستگی به میزان مسئولیت‌گریزی بیمار وشخصیت او دارد.
هرچند هیچ دو موردی همانند هم نیستند ، هنگامی که درمان موفقیت‌آمیز باشد انسان به آسانی می‌تواند مشاهده کند این اصول چگونه با روند درمان به‌خوبی در هم بافته‌اند.
به نظر گلاسر، شکست در امر درمان به این امر بر می‌گردد که به درستی آن اصول اساسی توسط درمانگر به کارگرفته نشده است، گلاسر می‌گوید: در آخرین سال تحصیل از درمان‌های سنتی ناراضی شده بودم و در جستجوی راه بهتری برای درمان افراد به جز روان‌درمانی سنتی بودم.
و وقتی برای درمان آرُن می‌بیند که درمان‌های سنتی جواب نمی‌دهد . تلاش‌های دیگری شروع می‌کند که بعدها واقعیت درمانی نام می‌گیرد.
آرن پسری یازده ساله و بسیار باهوش بود از مادری بی‌عاطفه، طلاق گرفته و متخصص در سطح آزمایشگاه موشکی، پدر آرن در بخش دیگری از کشور زندگی می‌کرد، گلاسر می‌گوید : وقتی آرن را دیدم دوسال بود که زیرنظر درمان گران دیگر درمان می‌شد و من سال سوم رزیدنتی خود را می‌گذراندم و او نخستین بیمار کودک خارج از بیمارستان من بود. دو درمانگر قبلی به روش سنتی با بازی درمانی او را درمان کرده بودند. مثلاً اگر او چند بار عروسک زن را کتک می‌زد، درمانگر از او می‌پرسید آیا دلش می‌خواهد مادرش را کتک بزند و امیدوار بود. آرن حدس او را تأیید کند، من هم نخست سعی داشتم همان راه درمان گران قبلی را پیش گیرم، هنگامی که آرن خشم و قهر خود رانسبت به مادرش تأیید کرد من حیران مانده بودم، همانگونه که آن دو درمانگر حیران شده بودند که چرا رسیدن به این (بینش ) به او کمکی نمی‌کند. آرن راه و روش بهتری را برای عملکرد می‌خواست ولی تا آن موقع ما از یاد دادن آنچه را که او نیاز داشت خودداری کرده بودیم.
من روزهای دوشنبه و پنجشنبه صبح عزا می‌گرفتم زیرا با آرُن وقت داشتم.
درمانگران قبلی به او میدان داده بودند و او برای خودش هر کاری دلش می‌خواست می‌کرد. او به گونه‌ای تهاجمی و به روش غیرقابل پیش‌بینی عمل می‌کرد. برای اینکه توجه مرا  جلب کند داد می‌کشید و وقتی به او توجه می‌کردم کنار می‌کشید و مرا پس می‌زد و در مورد مادرش او را آدمخوار طرد شده‌ی روانی می‌دانست. او واژه‌ها و تعبیراتی را که درمان‌گران قبلی به کار می‌برده‌اند بر زبان می‌آورد و درمانگران پیشین را به باد انتقاد می‌گرفت، در مدرسه نیز خشمگین بود و می‌گفت هیچ کس مرا درک نمی‌کند. نسبت به نامزد جدید مادرش پر از خشم بود و می‌گفت این مرد مادرش را از دست او ربوده است. هیچ‌کس در مورد رفتارهای او داوری نکرده بود چه درست چه غلط! همه رفتار او را بیرون‌ریزی عقده‌های روانی تعبیر کرده بودند، او دمدمی مزاج و ناشاد بود.
• رفتار او تلاشی ناامیدانه برای وادارکردن دیگران به راهنمایی و تصحیح رفتارش و انضباط دادن  به او به گونه‌ای که شاید به رفتار نیک دست یابد و کاری ارزشمند از دستش برآید، بود.
• تمام آنجه را که حس می‌کرد این بود که هیچ‌کس در واقع توجه لازم را نمی‌کرد با هیچکس پیوند عاطفی نداشت و او تقریبا از واقعیت بریده بود  جیغ می‌زد و فرار می‌کرد ، حرف‌های بی‌معنی می‌زد. او چند بار در خلال جلساتی که داشتیم می‌گفت مادرم مرا دوست ندارد و همین موضوع علت بدرفتاری‌های اوست. این نشان می‌داد که او به‌خوبی به رفتار خود واقف است. مادر آرُن زنی سرد و بی‌احساس بود و به جای اینکه در برابر رفتار او واکنش نشان دهد و محدودیت‌هایی برایش قائل شود با او به بحث و جدل می‌پرداخت.
• آرُن عمیقاً احساس بی‌ارزشی می‌کرد و فکر می‌کرد کسی دوستش ندارد .  بچه‌های مدرسه و همسایه‌ به خاطر کارهایش مثل طاعون از او دوری می‌کردند زیرا کلاس را بر هم می‌زد، بازی بچه‌ها را به هم می‌ریخت و . . .
• پزشک مافوق من اعتقاد داشت او باید تحلیل روانی شود و بداند که چرا . و سپس من از روش انتقال استفاده کنم .
• کم‌کم بین من و آرُن یک پیوند عاطفی شکل می‌گرفت و من تصمیم گرفتم برخلاف آنچه خوانده بودم شروع به نوعی واقعیت درمانی  کنم از آن به بعد قرار شد تأکیدها بر واقعیت‌ و رفتار زمان حال  باشد.
• فردای آن روز وقتی آرُن آمد به او گفتم: برو اتاق بازی ، اما او مطابق معمول همان‌جا ماند به او گفتم گوش کن امروز هیچ علاقه‌ای به آنچه تو می‌گویی ندارم، فقط تو باید به حرف‌های من گوش کنی، سعی کرد فرار کند، نگهش داشتم ، به او گفتم: دیگر بازی تمام شده و مانند آدم بزرگ‌ها صحبت می‌کنیم واگر قرار باشد رفتاری بی‌ادبانه داشته باشد تحمل نخواهم کرد. باید هر کاری کرده به من بگوید و منهم به او کمک خواهم کرد درست ونادرست کارهایش را تشخیص دهد. او کوشش کرد که برود نگذاشتم سعی کرد مرا بزند به او گفتم اگر مرا بزنی منهم تو را خواهم زد!
او حس کرده بود که من از خودم ناامید شده‌ام و ترسید که با فشار آوردن به من رهایش کنم، و او را به حال خود بگذارم خیلی رک به او گفتم تو بدبخت‌ترین و نفرت‌انگیزترین بچه‌ای هستی که تا به حال دیده‌ام. شدیداً شگفت زده شد. او فکر کرده بود تمام درمانگران باید به‌ناچار درمانجویانشان را دوست داشته باشند به او گوشزد کردم، اگر خیال دارد درمان شود  باید سعی کند اخلاق و رفتار خود را تغییر دهد وبداند هیچکس، دیگر با این رفتاری که او دارد نمی‌تواند به او کمک کند.
* آنچه بعداً روی داد خیلی مهیج بود بیش از هر چیز او دوست داشتنی شده بود و مودب صحبت می‌کرد به نظر می‌رسید از اینکه با من باشد لذت می‌برد و با کمال شگفتی دیدم که من هم به دیدن او مشتاق هستم. با وجود اینکه بین من و او پیوند عاطفی برقرار شده بود باز هم از راهکارهای من نزد مادرش شکایت می‌کرد او می‌دانست مادرش به سراغ من خواهد آمد که رویه‌ام را عوض کنم. اگر مادرش می‌توانست روش مرا عوض کند ثابت می‌شد من واقعاً نگران آرُن نیستم و پیوند عاطفی ما شکسته می‌شد.
مادرش تهدید کرد که روش مرا به مافوقم گزارش می‌کند منهم گفتم اینکار را بکنید بعدها دیگر آرن شکایت نکرد.
پیوند عاطفی ما بیشتر می‌شد مراقب او بودم که مبادا به رفتار قبلی خود برگردد و اگر کار خوبی از او می‌دیدم به او جایزه می‌دادم.
حدود دو ماه بعد از مدرسه‌اش شنیدم نمراتش عالی شده است و رفتارش نیز خوب شده است به مدرسه گفتم تا آنجا که می‌توانند با او مهربان باشند و دربارة تغییراتی که کرده صحبتی به میان نیاورند. آرن از ارتباط‌های خود با مردم خشنود بود.
در حدود سه ماه بعد درمان او پایان یافته اعلام شد. با نامزد مادرش رابطة خوبی پیدا کرده بود، آرُن از این ازدواج بهره‌مند می‌شد زیرا مسلماً او به پدر نیاز داشت.
آرُن دوستانی پیدا کرده بود و کمتر به من نیاز داشت.

دوشنبه 30/5/1391 - 7:39 - 0 تشکر 519956

رشد زیستی – روانی ؛ ویلیام گلاسر


گلاسر از لحاظ روانی به مانند اریکسون قایل به این است که یک تعامل دوسویه بین کودک و مادر برقرار می‌شود که این تعامل جهان اطراف را برای کودک با ثبات و قابل اعتماد می‌کند، که اگر این ثبات بوجود نیاید حس عدم اعتماد در کودک بوجود می‌آید که در نهایت موجب پدیدآمدن اضطراب جدایی خواهد شد، که نتیجة آن در بزرگسالی اختلال در رفتار و شخصیت فرد خواهد بود.
همچنین گلاسر از لحاظ زیستی به مانند جان بالبی قایل به این است که جانداران با مجموعه‌ای از الگوهای عملی ثابت به دنیا می‌آیند که این رفتار در صورت وجود محرک محیطی مناسب که به آن (رها کننده می‌گویند) بروز می‌کند و این بروز فقط در یک فاصله زمانی محدودی در دوران رشد اتفاق می‌افتاد که به آن دورة حساس یا بحرانی می‌گویند. این رفتارها از لحاظ انطباق‌پذیری ارزش دارند و به نظر گلاسر اگر این انطباق روانی صورت نگیرد افراد در رنج خواهند بود؛ که مهمترین رفتار انطباق جویانة روانی سیستم پیوندجویی است، پیوند جویی یک سیستم تنظیم کننده است و در درون فرد قرار دارد این سیستم به فرد امنیت روانی می‌دهد و موجب برقراری ارتباط با فرد تکیه‌گاه می‌شود. فرد تکیه‌گاه حتی وقتی حضور ندارد باز هم هست و موجب حیات روانی می‌شود.
به اعتقاد گلاسر ما در میراث داریم:
1. میراث زیستی  
2. فرهنگ جامعه

گلاسر اعتقاد دارد احساس ارزشمندی بیشتر در مدرسه که حالت جامعه‌پذیری دارد اتفاق می‌افتد تا در خانه برای همین سن 10-5 سالگی سن حساس درنظر گرفته است.
ضمن آنکه گلاسر معتقد است که قبل از اتفاق تجربیات تلخ بهتر است تعلیم و تربیت را انجام داد چون زمان و انرژی بیشتری صرف خواهد شد که ابتدا آنها پاک شود و بعد آموزش (بازآموزی) صورت گیرد.
گلاسر شدیداً به پیشگیری از طریق آموزش مسئولیت‌پذیری اعتقاد دارد و می‌گوید ما نباید بگذاریم فرد تجربه هویت شکست را پیدا کند.

دوشنبه 30/5/1391 - 7:41 - 0 تشکر 519957

مراتب برآوردن شدن یا برآورده نشدن نیازهای اساسی از نظر گلاسر عبارتند از:

عدم ایجاد ارتباط عاطفی دو سویه                          ایجاد ارتباط عاطفی دوسویه
وقتی این رشدها اتفاق نمی‌افتد                            وقتی این رشدها اتفاق می‌افتد
فرد واقعیت‌ها را نمی‌شناسد و رفتارهای                  آموزش رفتارهای درست و اخلاقی
درست را از نادرست تشخیص نمی‌دهد                  و شناخت واقعیت‌ها با توجه به فرهنگ
(چون فرد حامی و تکیه‌گاه وجود ندارد و آن               (آموزش و پرورش یا توسط فرد حامی)
پیوند عاطق دوسویه برقرار نشده است).                  مسئولیت‌پذیر شدن
فرد مسئولیت گریز می‌شود                                  (خود را مسئول اعمال خود می‌داند)
(خود را مسئول اعمال خود نمی‌داند)
توانایی برآوردن نیازهای اساسی‌اش را ندارد             توانایی برآوردن نیازهای اساسی‌اش را دارد
احساس حقارت و بی‌ارزشی می‌کند شرمساری       احساس ارزشمند شدن و غرور
و در رنج می‌افتد      
هویت شکست پیدا می‌کند                                   هویت موفق پیدا کند
نا واقع گرا می‌شود (مریض)                                   فرد واقع گرایی می‌شود
فرد بزهکار، منزوی می‌شود
و رفتارهای نادرست و غیرواقع گرایانه می‌کند             به خودشکوفایی می‌رسد

دوشنبه 30/5/1391 - 7:44 - 0 تشکر 519958

رویکرد واقعیت درمانی یک رویکرد رفتاری است زیرا بر آنچه که شخص انجام می‌دهد تأکید دارد. (نه بر آنچه که او احساس می‌کند). اما رفتاری که گلاسر می‌گوید از بعد محرک و پاسخ رفتارگراها نیست، وی رفتار را در مقابل یک ملاک عینی  که او آن را واقعیت می‌نامد، مورد ارزیابی قرار می‌دهد. این واقعیت می‌تواند، واقعیتی عملی، اجتماعی، اخلاقی باشد.

- گلاسر می‌گوید: باید قالب‌های فکری و عادت‌های رفتاری ناپسندی که منجر به شکست فرد شده است به‌وسیله اعمال و رفتار جدیدی  شکسته شود. چرا که مراجع دیگر نتواند گذشته را ملاک رفتار ناپسندش قرار دهد و با رفتار جدید عادت‌های جدید و خوب جانشین شود.
آنچه که تاکنون مطالعات نشان می‌دهد چنین نتیجه گرفته می‌شود:  رشد شناختی، رشد عاطفی، رشد اجتماعی، رشد زیستی سبب رفتار و مولد رفتار ما بوده است. اما گلاسر می‌گوید: شما رفتار کنید تا رشدهای شناختی، عاطفی، اجتماعی و زیستی در شما اتفاق بیفتد.

نظریه متداول :   رفتار رشد زیستی، شناختی . . .
نظریه گلاسر:    رشد زیستی ، شناختی . . .    رفتار
گلاسر اعتقاد دارد که تمامی رفتارهای انسانی برای برآوردن نیازهای اساسی فیزیولوژیکی و روانی است که برای همه یکسان وجود دارد.
داشتن هویت مهم‌ترین نیاز روانی انسان است که از بدو تولد در نظام زیستی انسان متولد می‌شود . پس از آن که فرد به دنیا می‌آید باید این نیاز او پاسخ داده شود اما این نیاز نیز مانند نظریه اریکسون و نظریه بالبی یک دوره نقش پذیری، حساس و بحرانی دارد که اوج آن در سنین 10-5 سالگی است. که می‌گوید: نیاز به هویت بعد از این سن به‌سختی و با درد و رنج اتفاق می‌افتد. (چون بایستی یک فرایند غلبه بر ناکامی‌ها نیز در این بین صورت بگیرد).

دوشنبه 30/5/1391 - 7:47 - 0 تشکر 519959

تعریف واقعیت درمانی

- واقعیت یعنی حقیقت ، یعنی تشخیص درست از نادرست، تشخیص حق از باطل ، واقعیت یعنی هر نوع تجربه به نوعی واقعیت است.
- گفته می‌شود همه چیز واقعی است تنها چیزی که به واقعیت و ناواقعیت مفهوم می‌دهد این اصل است که پی‌آمدهای دور و فوری آن چیز را درنظر بگیریم.

- رفتار واقعیت‌گرایانه یعنی:

رفتار و کرداری که هم پی‌آمدهای دور آن و هم پی‌آمدهای فوری  آن درنظر گرفته شود و نتایج سبک سنگین شود و ارزیابی شود.
یعنی اگر لذت بعدی  عملی بیشتر از تلاش و رنج آنی باشد آن را می‌توان کاری واقعیت‌گرایانه خواند.

- رفتار ناواقعیت گرایانه یعنی:

یعنی اگر درد و رنج بعدی عملی بیش از لذت آنی آن باشد، ناواقعیت گرایانه است.
- در واقع انسان در انتخاب بین واقعیت و ناواقعیت گاهی بخشی یا همة واقعیت را انکار می‌کند که ما نام بیمار به  آنان اطلاق می‌کنیم، در واقع بیمار کسی است که ارتباط خود را با واقعیت از دست می‌دهد و ناواقع‌گرا می‌شود .

- واقعیت را چگونه بشناسیم؟

- در دامن فرهنگ هر جامعه‌ای (که پایة آن آموزش و پرورش است) واقعیت وجود دارد.

- واقعیت درمانی چیست؟

واقعیت درمانی گونه‌ای دیگر از درمان در روانشناسی است که بر سه اصل استوار است:
1- واقعیت
2- مسئولیت 
3- مشروعیت (اخلاق)
به عبارتی واقعیت درمانی یعنی شناساندن و وادار کردن درمان‌جو به پذیرش واقعیت‌ها.

- چه کسانی به درمان احتیاج دارند؟

کسانی که نیازهایشان برآورده نشده است.
- این نیازها چه نیازهایی هستند؟
1- ارتباط (پیوندجویی)  
2- احترام ، ارزشمندی و کسب هویت
- این نیازها چگونه برآورده می‌شوند؟
- با پیشه‌کردن راستی و درستی ومسئولیت پذیری .

نیاز اول(پیوند عاطفی دوسویه)
ارتباط (پیوند عاطفی) یعنی چه؟


ارتباط یعنی نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن یک ارتباط دوسویه نه یک طرفه این نیاز در تمام شکل‌های دوست داشتن از عشق مادری گرفته تا عشق خانوادگی و عشق زن و شوهری ما را به فعالیت دایمی برای جستجوی رضایت خاطر می‌کشاند.
زمان: از خردسالی تا سالخوردگی نیازمندیم که دوست داشته باشیم و دوستمان بدارند.
- فایده ارتباط چیست؟
تندرستی و شادمانی در سراسر عمر، بستگی به درجه‌ی توانایی برآورده کردن این نیاز دارد.

- مشکلات عدم ارتباط چیست؟

از ناراحتی‌های خفیف، اضطراب و افسردگی گرفته تا قطع کامل ارتباط منطقی با دنیای پیرامون خویش را به‌دنبال دارد.

جایگاه پیوند عاطفی در نظریه واقعیت درمانی چیست؟ (نظریه دلبستگی بالبی و اریسکون )
در این نظریه گفته می‌شود: نقطه آغاز مشکل فرد از اینجا شروع می‌شود چرا که اگر این نیاز عاطفی برآورده نشود باعث می‌شود ما راه‌های غیر واقعی را در زندگی‌مان انتخاب کنیم و از واقعیت‌ها دور شویم و بستر استفاده از عقل برچیده شود و ترجیح دهیم احساس بر عقل غلبه کند و به پاسخ‌های فوری  و خوش زودگذر در رفع نیازهایمان روی آوریم.
مثال : مانند زنی که از کودکی عشق و محبت واقعی را نیاموخته است، جهت جلب عشق و محبت تلاشی غیرواقعی می‌کند و درگیر یک رشته ماجراهای ناخوشایند جنسی می‌شود و فقط هنگامی می‌تواند دست از این ارضای ناخوشایند بکشد که بیاموزد  راه‌های بهتری هم برای دستیابی به عشق و دوستی وجود دارد.
بنابراین همیشه باید کسی باشد که با او صمیمانه احساس ارتباط کنیم و هرگاه این پیوند آسیب ببیند به‌سرعت دچار نارضایتی و ناتوانی در رفع نیازهای عاطفی خواهیم داشت.

آسیب شناسی ارتباط:
- حال با مشکل ارتباط پیش آمده چه کنیم؟
در نظریه واقعیت درمانی گفته می‌شود، اینجا است که باید بین درمان‌گر و درمانجو یک پیوند عاطفی بوجود بیاید. تا فرد اول نیازش برآورده شود و بعد در سایه برآورده شدن این نیاز با کمک عقلش به ارزیابی رفتارش بپردازد و درست را از نادرست و حق را از ناحق با آزادی انتخاب کند و خودش مسئول انتخابش باشد.
این پیوند چگونه بین درمانگر و درمانجو به‌وجود می‌آید؟
1. درمانگر باید به مسائل درمانجو علاقمند باشد.
2. در مورد تمام جنبه‌های زندگی کنونی بیمار با او صحبت کند.
3. در مورد رفتار بیمار با او صحبت کند.
4. در مورد علایق او، بیم‌ها و امیدها، باورها و به‌ویژه ارزش‌های موردنظر او از درست و نادرست با او صحبت کند.
5. و هر آنچه که برای درمان سودمند است مانند سیاست، فیلم و سینما، ورزش ، سرگرمی‌ها، اقتصاد، بهداشت، ازدواج، مسایل جنسی، مذهب و . . .  ، با او صحبت کند.


 نیاز دوم (احساس ارزشمندی)
- نیاز به احساس ارزشمند بودن برای خود و دیگران:


معمولاً فردی که دوست دارد و دوستش دارند احساس ارزشمندی می‌کند و همینطور کسی که  ارزشمند است معمولاً دوستش دارند و می‌تواند دوست داشته باشد و در قبال مردم احساس مسئولیت می‌کند و فکر می‌کند به درد مردم می‌خورد و برای رسیدن به احساس ارزشمندی تلاش و کوشش می‌کند. سختی تحمل می‌کند و محرومیت می‌کشد، که به این فرد مسئولیت‌پذیر گفته می‌شود.

- چه کنیم که ارزشمند باشیم؟
1. باید یاد بگیریم هنگامی که رفتارمان نادرست است از خود انتقاد کنیم و هنگامی که رفتارمان درست است به خود افتخار کنیم(شکل‌گیری عزت نفس) .
2. اگر به موقع رفتار خود را ارزیابی نکنیم وقتی به پایین‌تر از حد معیار برسد به سختی قادر به بهبود رفتارمان خواهیم بود و نیاز نهادی ارزشمند بودنمان برآورده نخواهد شد و دچار رنج خواهیم شد.
3. یادگیری اخلاقیات، معیارها، ارزش‌ها، رفتار درست شرط لازم و اصلی برای برآورده شدن نیاز مربوط به احساس ارزشمند بودن هست.

- چه کنیم که مسئولیت‌پذیر شویم؟(1- یا به ما می‌آموزند  2- یا باید خودمان بیاموزیم )
1. مسئولیت‌پذیری را در هر سنی می‌توان آموخت (پس یادگرفتنی است) اما باید دانست از اول درست آموختن بهتر از بعداً درست آموختن است. (غلبه بر بدآموزی‌های قبلی).
2. پدر و مادر مسئول با پیوند عاطفی که با فرزند خویش برقرار می‌کنند درس عشق و انضباط و مسئولیت‌پذیری را به کودکشان می‌دهند. بنابراین بهتر است مسئولیت‌پذیری را در خانه و در دامان مادر آموخت.
3. کودکی که والدینش سرمشق او بوده‌اند را در خانه به او تعلیم داده‌اند به آنها احترام خواهد گذاشت و آنها را دوست خواهد داشت. ] یادگیری اجتماعی بندورا تأثیر الگو و مشاهدة آن[.
4. اگر والدین طریق مسئولیت‌پذیری را در پیش گیرند موجب از خود بیگانگی فرزندان نخواهد شد.
5. مسئولیت پذیری در دل انضباط قرارداد و همیشه عشق باید با عنصر انضباط همراه باشد.
انضباط یعنی: مقررات وقوانین انضباطی که رفتار را با توجه به فرهنگ یک گروه تحت کنترل در می‌آورد.

- جایگاه ارزشمند بودن (مسئولیت پذیری) در نظریه واقعیت درمانی چیست؟(بنا به مرحله کسب دانش مازلو در فرانیازها قرار دارد و توسعه دارد)
- محور اصلی در نظریه واقعیت درمانی مسئولیت‌پذیری است تا آنجا که به درمانگر می‌گویند مسئول و به درمانجو می‌گویند نامسئول .
- محور کار در مان، مسئولیت‌پذیرکردن، درمانجو است.
- گلاسر در زمینة نظریه‌اش می‌گوید:
تمام گرفتاری‌های روانپزشکی یک ریشه دارند و آن «مسئولیت گریزی» است. درمان همة آنها هم به یک روش کلی است آنهم «مسئولیت درمانی در آموزش و پرورش» . وی می‌گوید: علت بیماری در روانپزشکی «غیرمسئولانه عمل کردن» است .
مردم به علت اینکه غیر مسئولانه عمل می‌کنند، مریض می‌شوند نه اینکه چون مریض هستند غیرمسئولانه عمل می‌کنند.
آسیب شناسی مسئولیت پذیری:
فرزندانی که از توجه کافی و عشق و انضباط در دوران کودکی محروم بوده‌اند مسئولیت‌پذیری را نمی آموزند و به همین خاطر در طول زندگی رنج می‌برند.
چگونه درمانگر مسئولیت‌پذیری را در درمانجو به‌وجود می‌آورد؟
تمام فرایند درمان به این هدف ختم می‌شود که در جای خودش به آن خواهیم پرداخت.

دوشنبه 30/5/1391 - 7:55 - 0 تشکر 519960


مقایسه نظریه‌ها :


نظریه‌های درمانی سنتی (مخالف)
1. روانپزشکی سنتی عقیده دارد که بیماری روانی وجود دارد و مبتلایان بیماری روانی را پس از دسته‌بندی بایستی زیر درمان قرار داد.
2. روانپزشکی سنتی می‌گوید که بخش اصلی درمان بررسی زندگی گذشته‌ی بیمار است، ریشه‌یابی ناراحتی روانی موجب درک و فهم خود برای تغییر شیوه نگرش خواهد شد، پس از تغییر نگرش فرد می‌تواند الگوهای مؤثرتری در زندگی بیابد و همین مشکلات روانشناختی او را حل می‌کند.
3. روانپزشکی سنتی بر آن است که درمانجو باید نگرش‌هایی را که نسبت به افراد مهم در زندگی گذشته داشته، اطرافیانی که مشکلات درمانگر با انتقال عواطف مشکلات گذشتة بیمار را دوباره زنده می‌کند بینش جدید موجب می‌شود او از روش فعلی دست بردارد و به این ترتیب مشکل او حل می‌شود.
 4. روان درمانی سنتی حتی هنگام  مشاوره سطحی، تأکید می‌کند که اگر بیمار می‌خواهد حالش تغییر کند باید نسبت به ژرفای ضمیر ناخودآگاه خویش درک و بینش پیدا کند درگیری‌های ناخودآگاه مهمتر از خودآگاه است.
5. روانپزشکی سنتی چون معتقد به وجود بیماری ذهنی است از اخلاقیات می‌پرهیزد وکژ رفتاری به‌عنوان محصول بیماری ذهنی به حساب می‌آید و بیمار مسئول نیست.
(یک بخشی دیدن انسان (ناخودآگاه)
6. آموز ش دادن به مردم جهت رفتار بهتر در روانپزشکی سنتی نقشی ندارد زیرا تصور می‌رود به محض آنکه ریشه‌های ناخودآگاه پیدا شد بیماران خودشان رفتار بهتر را فراخواهند آموخت.



نظریه واقعیت گرایانه



ما اصولاً مرض روحی یا بیماری ذهنی را قبول نداریم لذا بیمار نمی‌تواند به این عنوان که مسئول رفتار خودش نیست هرطور که می‌خواهد رفتار کند درمانجو صرفاً مسئولیت گریز است.
کارکردن در زمان حال و به سوی آینده است ما درگیر گذشتة بیمار نمی‌شویم زیرا نمی‌توانیم گذشته‌ی او را تغییر دهیم و بیمار نیز محدود به گذشته‌اش نیست.
از چه سئوال می‌شود نه چرا – پرداختن به واقعیت‌ها
ما با بیماران رابطه‌ای همانند رابطه‌ی با خویش برقرار می‌کنیم نه به عنوان پیکره‌های انتقالی .
- ایجاد پیوند عاطفی اساس کار است.
- بیمار از خودش صحبت کند نه از دیگران
- بیمار نمی‌تواند از رفتارش گذشت کند و ما نیز همچنین .
- تغییر از رفتار شروع می‌شود به‌تدریج بینش هم ایجاد خواهد شد.
- در مورد رفتارهای بد با او همدلی نمی‌شود.
در واقعیت درمانی بر ارزش‌های اخلاقی رفتار تأکید می‌شود و ترویج درست و نادرست پیوند عاطفی را استحکام می‌بخشد.مسئولیت‌پذیری اخلاق را در دل خود دارد – ارزیابی رفتار شود – رویکرد ترکیبی است .
- آموزش موجب پیشگیری می‌شود
به بیمار برای برآوردن نیازهایش راه‌های بهتری آموزش داده می‌شود. کمک به بیمار موجب می‌شود وی الگوهای رضایت‌بخش‌تر رفتار را پیدا کند و همین موجب پیوند عاطفی بیشتر می‌شود، آموزش رفتار نیک بخشی از درمان است.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.