دربارة تحولات هنری کشورمان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چه نظری دارید و این تحولات را چگونه تقسیم بندی و ارزیابی می کنید. کدام هنر رشد بیشتری پیدا کرد و چرا؟ و آینده این گونه تحولات را چگونه می بینید اگر هر اندیشة بی ریشه ای را در هنر خود بپذیریم، هنر اصیل ما خدشه دار خواهد شد در آثار بعضی از هنرمندان با خودباختگی در برابر فرهنگ غرب مواجهیم که اسباب گمراهی مخاطبان است. هر اثر هنری یک فضای ارتباطی است و می تواند به عنوان یک الگوی ارتباطی مطرح شود؟
گیل آبادی: بعد از انقلاب تحولات متعددی پیش آمد، تحولاتی که هنر را در عرصه های فرهنگی و دینی وارد کرد. دورانی، می خواستیم هنری را تحت عنوان هنر دینی پایه گذاری کنیم. مثلاً بخشهای مختلفی در ارتباط با سینمای دینی مطرح شد. دورانی بحث تثبیت هنر را داشتیم. اینها در اوایل انقلاب رخ داد. در واقع مسئله استفاده از هنر در فضاهایی مانند انقلاب و جنگ مورد نظر بود. تشکیل حوزه هنر و اندیشه اسلامی را داشتیم که نطفه اصلی حوزه هنری امروز است. خلاصه خیلی از هنرمندان می خواستند یک حرکت منظم رو به جلو داشته باشند. برخی از هنرمندان یک حرکت درونی ماهوی را آغاز کردند که در جهت نوعی رنسانس هنری بود که می خواستند به آن برسند برای تعریف مجدد یافته های هنری که در فضا و بطن انقلاب اسلامی وجود داشت. در آغاز فضا و افت و خیزهای مختلفی را داشتیم. در برخی عرصه های هنر، به هر حال، بهتر عمل شد، مثلاً در زمینة شعر یا ادبیات یا سینما که در آن شاهد خیزهای خوبی بودیم. امّا در برخی از هنرها چون حوزه عمل آنها نتوانست به صورت حوزه سازمان یافته ای گسترش یابد در نتیجه نتوانست رشد مناسبی پیدا کند، مانند تئاتر. و این ایراد به کسانی که فضاهای فرهنگی و هنری را طراحی می کردند وارد است که نتوانستند برخی از هنرها را با اندیشه های انقلاب اسلامی پیش ببرند. مثلاً بعد از پیروزی انقلاب که دوران انقلاب فرهنگی مطرح شد، خیلی از حوزه ها مورد بازنگری قرار گرفت لاکن در حیطه هنر اتفاق مهمی رخ نداد. هنر بیشتر شخصی بود. از دوران مهم دیگری که کشور ما گذراند دوران جنگ تحمیلی بود که چون امکانات کشور برای دفاع مقدس بسیج شده بود، خیلی از هنرها رنگ و بوی جبهه و جهاد را گرفت. در دوران بعد از جنگ دگرگونی های مختلفی داشتیم. در این موقعیت تحت تأثیر فرهنگهای مختلف به یک بی مرزی فرهنگی در حیطة هنر رسیدیم. این بی مرزی فرهنگی باعث شد برخی از تفکرات ما و برخی از تعاریف ما زیر سئوال برود و از طرف خیلی از هنرمندان مورد نقد قرار گیرد. بسیاری از این نقدها در آثار هنری نمود پیدا کرد. گو اینکه بسیاری از این نقدها بی پایه و اساس بود و رفرمی بود که احتمالاً بر اثر تعاملات حیات فرهنگی یا تقلید بی وجه پدید می آمد و اسباب پیروی از فضاهایی ـ مانند فضاهای هنر اروپایی ـ بود که واقعاً ریشه ای و عمیق نبودند. اروپا به جاهایی می رسد که دور و تسلسل خاصی برای آن ایجاد می شود و تحت تأثیر گسست ذهنی و عقیدتی به نحله های فکری رسیدند که هنر آنها را نیز تحت تأثیر قرار داد. مثلاً با نیم نگاهی به برخی دهن کجی های اجتماعی چون پانک، هوی متال، بیتل ها یا گرانژ، که الان با آن مواجهیم و آشفتگی که در سبک هنری آن نمود دارد، ـ در زمینه های مانند فیلم، موسیقی، عکس و... ـ این آشفتگی ها را می بینیم. ولی ما که دارای یک اندیشه وسیع و غنی هستیم چرا باید گرانژ یا هنر گرانژ را در فضاهای هنری خودمان ببینیم. این را دیگر نمی توان تعامل فرهنگی نامید بلکه نوعی خودباختگی فرهنگی و فکری است. اگر بعد از گذار از آن دوران و مراحل پیچیده و اساسی که هنر وظیفه خود را تا حدود زیادی انجام داد و به سطوح خاصی رسید مانند دوران انقلاب و جنگ تحمیلی و آثار جاویدی هم پدید آورد و به یادگار گذاشت، حالا ما برسیم به اینجا که هر اندیشه بدون ریشه ای را بپذیریم و در هنر خود هر نحله و هر تکنیکی را بکار ببریم که اصلاً قرابتی با آن نداریم و با اندیشه و فرهنگ ما سنخیتی ندارد، هنر اصیل ما را خدشه دار می کند.
هنر بدون مخاطب، هنر بی هدف است
هنر ما تا زمانی که با تپش فکری خودش حرکت کند به نظر حضرت امام خواهد رسید
به نظر من «پست مدرن» اساساً در فرهنگ ما نمی تواند جایی داشته باشد
ما باید آینده اندیش باشیم و هنری را ترویج کنیم که برآمده از تفکر ماست و با فرهنگ ما خوانایی دارد. در غیر این صورت دچار معضل جدی و خودباختگی هنری خواهیم شد. الان می شود در آثار بعضی از هنرمندان تئاتر، در آثار بعضی از هنرمندان سینما و... این خودباختگی را ملاحظه کرد. این هنر نه تنها در جهت آگاهی بخشی مخاطبان نیست بلکه اسباب گمراهی آنان است. اگر می بینید مردم که مخاطبان اصلی هنر هستند، از آن فاصله می گیرند، یک دلیل آن این است که نمی توانند با این گونه آثار ارتباط درست برقرار کنند. هر اثر هنری یک فضای ارتباطی است و می تواند به عنوان یک الگوی ارتباطی قرار گیرد، چه مخاطب خاص باشد چه عام. هنر بدون مخاطب هنر بی هدف است. متأسفانه بعد از انقلاب علیرغم دوره های خوبی که در ادبیات، در شعر، سینما، هنرهای تجسمی می توان دید ـ عکاسی قوی دوران جنگ ـ ، متأسفانه تازگیها داریم وارد عرصه هایی می شویم که این عرصه ها وارداتی است و نحله های فرهنگی ای را با خود حمل می کند که به هیچ وجه مربوط به ما نیست و نمی تواند باشد. ما جوری فکر می کنیم که غرب آن گونه فکر نمی کند. حال آنکه در ابتدا آبشخور فکری و فرهنگی غرب ما بودیم، حالا چرا این را معکوس کنیم. البته این بحث بسیار گسترده و عمیق است و در فرصتی کوتاه نمی توان به تمامی جوانب آن پرداخت. «آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد»