شاید نظریه کاملی را که بتواند انگیزه های پیدایی بیماریهای روانی را در کلامی فشرده مطرح سازد ،چنین عنوان کنیم که بیماریهای روانی نتیجه کنش متقابل عوامل ارثی وسرشتی از یک سوی وعوامل محیطی وبیرونی از سوی دگر است . در این خصوص برخی به عوامل ارثی وسرشتی بهای بیشتری می دهندودر مقابل برخی دیگر عوامل محیطی وبیرونی موثرترمی دانند . در واقع نقش عوامل محیطی واجتماعی دربروز بیماریهای روانی از نقش عوامل ارثی وسرشتی نیرومند تر است . به عبارتی دیگر زمینه ای که می تواند آنها را بپروراند ارثی است ، از این رو با تعیین محیط سالم می توان از پیدایش بیماریهای روانی جلوگیری کرد وحتی کسانی را که زمینه مساعد دارند از آن محفوظ ومصون نگهداشت . در عصر ما در هر حوزه ای پیشگیری بهتر از درمان است وباید زمینه پیدایش بیماریها را از میان برداشت .
متاسفانه در جوامع کنونی ، از یک طرف شناخت وآگاهی مردم از مسائل روان شناختی وروانپزشکی ونهایتا بیماری روانی اندک است واز طرف دیگر امکانات وشرایط محیطی جهت پیشگری وافی وکافی نیست . از این رو معمولاٌ افراد مبتلا به بیماریهای روانی پس از آنکه به ترتیب نزد دوستان وخویشاوندان ، دعا نویسان وکف بینان وسایر اشخاص بی صلاحیت دیگر اظهار ناراحتی وچاره جویی نمودند ، سرو کارشان به روانپزشک وروان شناس می افتد چه بسا که در این مدت ناراحتی آنها شدت می یابد .
بیمارستانهای روانی وآسایشگاههای مربوطه برای پذیرش ودرمان سیل عظیم بیماران روانی آمادگی لازم را ندارند واین موسسات نیز معمولا بیماران را در محیط واوضاع واحوالی که از زندگی واقعی برکنار ومتفاوتند قرار می دهند ، از این رو بیمار که وضع خودرا با وضع جامعه وخارج (از بیمارستان) یکسان نمی بینند ، بیشتر احساس تنهایی وواماندگی می کند .
مسلماٌ چنین احساسی برای کسی که به علت ناهماهنگی خود با جامعه بیمار شده است ، زیان بخش می باشد . بیمارستاها وآسایشگاههای روانی باید به صورت جامعه ای کوچک وسازنده در آینده که از هر حیث به جامعه بزرگ شبیه باشند وبیماران را ازهمه مجالهای اجتماعی بهره ور کنند . ولی اکثر مراکز مربوط به نگهداری بیماران روانی جای مناسب ومفیدی برای بیماران نبوده چرا که برخی از محیطها از حداقل امکانات رفاهی ودرمانی برخوردار است وبیماران نه تنها بهبود نمی یابند بلکه بر مسائل ومشکلات بیماریزای آنان در چنین محیطی افزوده می شود .