سبب شناسی اختلال سلوک:
هیچ عامل واحدی نمیتواند رفتار ضد اجتماعی و اختلال سلوک کودک را توجیه کند بلکه بسیاری از عوامل زیستی-روانی-اجتماعی در پیدایش این اختلال نقش دارند.
عوامل مربوط به والدین:
روش تربیتی و تنبیهی و خشن که وجه مشخصه ی آن پرخاشگری کلامی و جسمانی شدید با بروز رفتار پرخاشگرانه و غیر انطباقی در کودک ارتباط دارد.وضعیت آشفته ی خانه با اختلال سلوک وبزهکاری مرتبط است طلاق به خودی خود یک عامل خطر ساز محسوب میشود ولی تداوم خصومت نفرت و دلخوری بین والدین مطلقه ممکن است در بروز رفتارهای غیر انطباقی در کودکان نقش مهمتری داشته باشد آسیب های روانی والدین کودک آزاری ومسامحه اغلب در بروز اختلال سلوک نقش دارد. جامعه ستیزی (sociopathy)وابستگی به الکل و سو مصرف مواد در والدین با بروز اختلال سلوک در کودکانشان ارتباط دارد. والدین ممکن است آنقدر مسامحه کار باشند که بستگان یا والدین رضاعی مراقبت از کودک را انجام دهند.بسیاری از چنین والدینی خود قربانی طرز تربیت والدین خویش بوده اند و گرایش به خشونت و بد رفتاری مسامحه دارند یا غرق در تامین نیاز های خود هستند.
در دهه ی1980به خصوص در نواحی شهری سو مصرف کوکائین و سندروم نقص ایمنی اکتسابی کژکاری خانواده ها را افزایش داد.مطالعلت اخیر حاکی ازآن است که والدین کودکان مبتلا به اختلال سلوک دچار آسیب جدی روانی از جملهاختلالات سایکوتیک هستند. فرضیات روان پویایی حکایت از این دارد که کودکان مبتلا به اختلال سلوک به طور نا خودآگاه تمایلات ضد اجتماعی والدینشان را برون ریزی میکند.( دکتر سادوک-بنیامین جیمز _دکتر سادوک-ویرجینیا)
عوامل اجتماعی فرهنگی:
در کوکانی که دچار محرومیت های اقتصادی –اجتماعی هستند خطر ابتلا به اختلال سلوک بالا تر است همین امر در کودکان و نوجوانانی که در محیط های شهری پرورش می یابند شایع است به نظر میرسد بیکاری والدین فقدان شبکه ی اجتماعی حمایت کننده فقدان مشارکت مثبت در فعالیت های اجتماعی جزو عوامل پیش بینی کننده بروز اختلال سلوک هستند سایر یافته های همراه که ممکن است بر بروز اختلال سلوک در مناطق شهری تاثیر بگذارند عبارتند از افزایش میزان و شیوع مصرف مواد.هرچند مصرف الکل و دارو در شروع اختلال سلوک نقشی ندارد ولی احتمالا بهبودی اخلال سلوک را با دشواری مواجه میکند.مصرف دارو همچنین ممکن است نشانه ها را تشدید کند.بنابراین عواملی که احتمال مصرف منظم مواد را افزایش میدهند ممکن است سبب طولانی شدن اختلال شوند. .( دکتر سادوک-بنیامین جیمز _دکتر سادوک-ویرجینیا)
کودک آزاری و سو رفتار با کودک:
کودکانی که برای مدتهای طولانی در معرض خشونت بوده اند به خصوص آنهایی که متحمل سو رفتار جسمی شده اند غالبا رفتار پرخاشگرانه ای دارند. چنین کودکانی ممکن است در بیان کلامی احساسات خود دچار مشکل شوند و این مشکل آنان را به ابزار فیزیکی احساسشان سوق میدهد.به علاوه کودکان و نوجوانانی که شدیدا مورد سورفتار واقع شده اند حالت گوش بزنگی شدید در برخی موارد این کودکان موقعیت های خوش خیم را سو تعبیرکرده و با خشونت واکنش میدهند.البته همه رفتارهای جسمانی معادل اختلال سلوک نیست اما کودکان دارای الگوی گوش به زنگی و واکنش های خشن احتمالا دست به خشونت زده و حقوق دیگران را زیر پا میگذارند.
عوامل زیستی عصبی:
شواهد متعددی در مورد نقش ژنتیکی رفتارهای ضد اجتماعی ارایه شده است.به طور مثال مشخص شده اس که رفتارهای بزهکارانه وضد اجتماعی در دوقلوهای یک تخمکی بیشتراز دوقلوهای دو تخمکی است.(کلونینگر و همکاران 1978). مطالعات فرزند خواندگی نشان داده است که کودکانی که از والدین بیولوژیکی شان جدا شده اند در صورتی که بستگی زیستی شان رفتارهای بزهکارانه و ضد اجتماعی داشته باشند با احتمال بیشتری این رفتارها را از خودشان نشان میدهند.(کادورت1978)تعدادی از پژوهشگران عقیده دارند در افرادی که پرخاشگری مزمن نشان میدهند ریشه ی رفتار پرخاشگرانه آسیب مغزی است.همچنین مکانیسمهای کولینرژیک و کاتکولا مینرژیک در پیدایی و تشدید پرخاشگری و سیستم سروتونرژیک وگاما آمیبوتریک اسید در بنیان آن نقش موثری دارند . ظاهرا دوپامین پرخاشگری را تسهیل و نور اپی نفرین و سروتونین آن را مهار میسازد. با این حال ماهنوز درک دقیقی از چگونگی کاهش ترشح سروتونین و افزایش رفتار پرخاشگرانه نداریم.پژوهش ها نقش میزان تستوسترون را نیز در پرخاشگری مورد تاکید قرار دادهان. در حال حاضر معلوم شده است که تستوسترون در افزایش پرخاشگری موثر است.(بن کرافت 1985)
عوامل عصبی در اختلال سلوک چندان مطالعه نشده است.ولی تحقیقات در مورد اختلال نقص توجه بیش فعالی یافته های مهمی را ارائه داده است و این اختلال اغلب به طور همزمان با اختلال سلوک دیده میشود دربرخی کودکان مبتلا به اختلال سلوک میزان دوپامین بتا هیدروکسیلاز پلاسما پایین بوده است که این آنزیم دوپامین را به نوراپی نفرین تبدیل میکند. این یافته نظریه ی کاهش کارکرد نور آدرنرژیک را در اختلال سلوک تقویت میکنددر برخی از نوجوانان بزهکار مبتلا به اختلال سلوک میزان سروتونین خون(5-هیدروکسی تریپتامین)افزایش یافته است.شواهد حاکی است که میزان سروتونین خون رابطه ی معکوسی با میزان5-هیدروکسی ایندول استیک اسید(که متابولیت سروتنین است )در مایع مغزی نخاعی دارد و میزان پایین 5-HIAAدر مایع مغزی نخاعی با بروز پرخاشگری و خشونت ارتباط دارد. )(وزیری،شهرام و لطفی،فرح1383)
عوامل روانشناختی:
به علت اینکه دیدگاه زیستی در تبیین کامل سبب شناسی این اختلال موفق نبوده عوامل محیطی مختلفی در این زمینه معرفی شده است که یا با ترکیب درون داده های زیستی و یا به صورت مستقل دامن میزنند. فروید که درابتدا پرخاشگری را به مسدود شدن انگیزه های نهاد وناکامی ربط میداد بعد ها پرخاشگری را یکی از دوغریزه ی ذاتی آدمی دانست.به نظر او تمام رفتار انسان در تعامل پیچیده ی غریزه ی مرگ وغریزه ی زندگی وتنش مداوم بین آنها حاصل میشود .از نظر او اگر غریزه ی مرگ مهار نشود به خود ویرنی سریع منجر میشود بنابراین مکانیسم های دفاعی نظیر جابه جایی انرژی غریزه ی مرگ را به بیرون هدایت میکنند. به این ترتیب پرخاشگری در درجه ی نخست تغییر جهت غریزه ی مرگ از خود به سوی دیگران است. از نظر روانکاوان بنیادگراخصوصیت اصلی دوره ی مقعدی تجاوز همراه با لذت علیه موضوع عشق است. از طرف دیگر ناکامی های کودک به علت اقدامات عجولانه ی مادر در آموزش نظافت یا اتخاذ روش بسیار سخت و غیر متناسب تربیتی موجب برانگیخته شدن تمایلات متجاوزانه وی در مرحله ساد خویی میشود(کسلر/1966).
آنا فروید(1946)خصوصیات دوران پیش از بلوغ را تجدید فعالیت شدید کشش های غریزی میداند که با تجاوز خوییو علامتهای به خصوص دوره ی"پیش تناسلی" وتجسم های دوره ی ادیپ همرا اند.کارن هورنای (1942) عقیده دارد که به راه ضدیت با دیگران میرود روش همه را نسبت به خود خصمانه تصور میکندو خلاف آن را نمیپذیرد.از نظر چنین فردی که "خوی متجاوز" دارد زندگی مبارزه ای برای بقاست .از این رو نیاز او تسلط بر دیگران است و میکوشد به هر طریقی از دیگران سبقت بگیرد ودر ضمن درخشانیدن خویش دیگران را تحقیر کند ........غالبا بازنده ی بدی است وترجیح میدهد دیگران را به باد عیب جویی بگیرداو خودش را قوی درستکار و واقع بین میشمارد وخود را موثر وپر مایه نشان میدهد.او ناگزیر است جنبه های آرام طبیعتش را طرد کند چه آنها طرد کننده ی زندگی او هستند. نقش عشق در زندگی اینگونه اشخاص ناچیز است.اریک فرام(1941)این موضوع را به تشکیل منش استفاده جو(استثمار کننده )مرتبط میداند.از نظر او در این وضعیت شخص دارای سلوکی میشود که بدگمانی پررویی وقاحت غبطه وحسد از صفات مخصوص اوست.
کوهن(1955)با اریه نظریه ی"خرده فرهنگی یا فرهنگ فرعی"ابراز میدارد که چون رفتار نقش حل مساله را دارد بسیاری از نوجوانان به علت ناتواننی در کسب ارزشهای اجتماعی مورد قبول ملاک هخای موفق دیگری را به جای آن ارزشها انتخاب میکنندکه ارزشهای شخصی آنها را مشروع سازد.
از نظر آیزنک(1964)فرد بزهکار بویژه نوع پسیکوپات برای اجتماعی شدن ظرفیت کمی دارد وبه دلیل پاسخ های شرطی ترس را به خوبی افراد متوسط کسب نمکند.رویکرد یادگیری اجتماعی در مورد سبب شناسی اختلال سلوک بر مواردی همچون سرمشق گیری وتقویت(بندورا و والترز1963)(بندورا1973)الگوی طرد ازجانب پدر ومادر سرمشق نقش جنایی از پدر پدر خشن ومجازات گر(مک کورد ومک کورد1958 بندورا و والترز1959اندری1960)تاکید مینمایند.از طرف دیگر به نظر میرسد که ایجاد یک چرخه ی معیوب روند این اختلال را تقویت کرده وعمیق تر میسازد.بدین گونه که رفتار پرخاشگرانه ی فرد موجب عقب نشینی تن دردهی یا تسلیم فرد قربانی میگردد(تقویت مثبت)ازطرف دیگر این واکنش از یک طرف به کودک نشان میدهد رفتار قهر آلود وی نتیجه بخش است وبه قربانی نیز یاد میدهد که گردن نهادن به خواست کودک وضع را تغییر خواهد داد.
به طور کلی تحقیقات مختلف نشاندهنده ی تاثیر خانواده در سبب شناسی اختلال سلوکی استاین تاثیر غیر قابل تردید از طریقه های متعددی همچون تعارض والدین جوعدم توافق پرخاشگری وگسسستگی(هترینگتن ومارتین1979)ارتباط ناکافی با کودک(الکساندر1973)طلاق(کردک1981)جدایی از پدر(امری 1982)ضد اجتماع یا الکلی بودن والدین(گیلدر گات ومایو19898)و نظام قهر آلود خانوادگی(پاترسون1980)وارد میشود.شفر(1961)نیز ضمن مطرح ساختن دو بعد کلیدی از شیوه های مربوط به عملکرد والدین تحت عنوان بعد کنترل(به ترتیب از اجازه دهنده تا محدود کننده)وبعد هیجانی(از گرمی تا خصومت)این ابعاد را به عنوان عوامل پیش بینی کننده ی بزهکاری وآسیب های روانی دوران کودکی ارایه کرده است.از نظر او والدینی که رفتتارشان در انتهای این ابعاد واقع شوند کودکانی باگرایش جامعه ستیز بار می آورند.مطالعه های طولی نیز بر روی مزاجها نشان دهنده ی آن استکه بسیاری از انحراف های رفتاری در آغاز واکنشی مستقیم در مقابل عدم تناسب مزاج ونیاز های کودک از یکسو ونظر والدین و روشهای آنها در تربیت فرزندان از سوی دیگر است.کودکانی که در شرایط آشفته وغفلت بار پرورش می یابند خشمگین موذی و پر توقع بار می آیند وموفق به کسب تدریجی تحمل کافی که لازمه ی روابط رسش یافته است نمیشوند ولاجرم چون الگوی نقش آنها ضعیف وغالبا متغیر است زیر بنای الگوی آرمانی و وجدان در آنها سست میشود و در نهایتانگیزشی برای رعایت موازین اجتماعی پیدا نمیکند و سنگدل میشوند.(وزیری،شهرام و لطفی،فرح1383)
پردازش شناختی :
عواملی که بیشترین ارتباط را با خطر ابتلا به اختلال سلوک ندارند ، عبارتند از:
خصوصیات کودک ، والدین کودک و الگوهای تعامل بین کودک و والدین گروهی از محققین دریافتهاند که با توجه به مشکلات تحصیلی و هوشی میتوان تا حدی اختلال سلوک را پیش بینی کرد. خصوصیات دیگری که عوامل خطر احتمالی هستند عبارتند از: ویژگیهای شناختی و زیستی. کودکان پرخاشگر سوگیری اسنادی خصمانه دارند و در مواجه با موقعیت مبهم ، مایلند انگیزههای منفی را به دیگران نسبت دهند. این تحریفها ، میتوانند مقابله به مثل و تلافی جویی را در کودکان پرخاشگر تسریع کنند. (اینترنت)
سایر عوامل:
اختلال نقص توجه- بیش فعالی کژکاری یا آسیب دستگاه عصبی مرکزی و مزاج افراطی در اوایل زندگی ممکن است کودک را مستعد ابتلا به اختلال سلوک نماید. گرایش به خشونت با کژکاری دستگاه عصبی مرکزی و علایم آسیب روانی شدید نظیر تمایلات هذیانی همبستگی دارد.مطالعات طولی بر روی مزاج ها حاکی است که بسیاری از انحرافات رفتاری در ابتدا واکنش مستقیمی درمقابل عدم تناسب بین مزاج کودک ونیازهای هیجانی او از یکسو و نگرش والدین و روش تربیتی انها از سوی دیگر است. .( دکتر سادوک-بنیامین جیمز _دکتر سادوک-ویرجینیا)