یادی از علیاكبرهای انقلاب و مدافعان جوان حریم ولایت
خبرگزاری فارس: میدان نبرد مقدس ما عرصه حضور جوانان بیشماری بود كه علیاكبروار از حریم ولایت دفاع كردند و لباسهای خاكیشان به خون نشست و بر اساس آمار، تعداد شهدای 20 و 23 ساله میان جوانان بیش از سایر سنین است.
به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا»، دفاع مقدس هشت ساله شاهد حضور جوانانی بود كه در یاری ولایت، علیاكبرهای زمانه بودند.
حضور گسترده و داوطلبانه این جوانان با تمام آرزوهایی كه داشتند، برای نسل جوان امروز تأمل برانگیز است كه چه چیزی غیرت عاشورایی را برای ورود به صحنه نبردی كه تضمینی برای بازگشت از آن وجود نداشت، در آنان چنان برانگیخت كه از درس و مدرسه، دانشگاه و حوزه، از آسایش و راحتی زندگی در كنار خانواده گذشتند؛ حتی برخی از نوعروسشان دل بریدند تا آن را در طبق اخلص قرار داده و به خالق یكتا پیشكش كنند.
بر اساس آمار، شهدایی كه میانگین سنی آنها در زمان شهادت حدود 23 سال بوده و شهدای 20 ساله نسبت به سایر سنین، بیشترین نسبت را داشتهاند. در این گزارش نیمنگاهی به اندیشههای سرداران شهیدی كه در سنین 23 تا 28 سالگی مدیریت و فرماندهی بخشهای مهمی از دفاع مقدس را بر عهده داشتند، میاندازیم.
* باید زیاد بدانم و كم حرف بزنم
شهید «حسن باقری» متولد 1334 است؛ در دوران دفاع مقدس فرمانده جوانی بود كه در راه انجام تكلیف و اجرای فرمان رهبر كبیر انقلاب اسلامی تمام فرماندهان را شگفتزده كرده بود.
مادرش میگوید: حسن هیچگاه وقتش را هدر نمیداد؛ از 13 ـ 14 سالگی و از دورانی كه از مسائل روز سردرآورد، نوشتن اخبار و مطالب روزنامهها یكی از عاداتش شده بود؛ چرا كه معتقد بود «باید زیاد بداند و كم حرف بزند».
نماز اول وقتش ترك نمیشد؛ وقت نماز كه میرسید، دست و دلش میلرزید و حتی اگر در حال رانندگی بود، كناری میایستاد تا نماز بخواند. او تا جایی كه از دستش برمیآمد، برای حل مشكلات مردم تلاش میكرد.
مادر شهید باقری درباره نگه داشتن حرمت والدین از سوی فرزندش اظهار میدارد: او اگر در خانه بود، یا در حال نوشتن یا خواندن و كار كردن بود اما اگر متوجه میشد میخواهم به خرید بروم یا كاری دارم، حتماً برای من وقت مناسبی در نظر میگرفت. او همواره در راه رفتن مراقب بود كه حتی یك قدم از من جلوتر نرود. حسن از مسائل جنگ زیاد صحبت نمیكرد؛ هروقت هم كه از او میپرسیدم كه در جبهه چه میكنی، میگفت: «كاری نمیكنیم».
این فرمانده جوان در 27 سالگی در حالی كه با شهید حمید بقایی در منطقه فكه مشغول شناسایی منطقه و آمادهسازی عملیات والفجر مقدماتی بود، مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت و به شهادت رسید.
*فرمانده بی مزار
شهید «مهدی باكری» در سال 1333 در شهرستان میاندوآب متولد شد؛ وی پس از اخذ دیپلم، در رشته مهندسی مكانیك ادامه تحصیل داد. با پیروزی انقلاب اسلامی مهدی نقش مهمی در تأسیس و سازماندهی سپاه در آذربایجان غربی ایفا كرد. او با تكیه بر خصوصیات اخلاقی بینظیرش موفق شد از آذری زبانان مناطق شمال غرب كشور ، لشكری یك دست و خطشكن تشكیل دهد و فرماندهی آن را در عملیاتهای متعددی بر عهده بگیرد.
این شهید جاویدالاثر سرانجام به تاریخ 25 اسفند سال 1363 در عملیات بدر به شهادت رسید. پیكر شهید مهدی باكری، هنگام انتقال به عقبه، بر اثر اصابت موشك تكه تكه شد و به دست نیامد.
*حالا وقت خواب نیست
شهید «حمید باكری» كه یك سال بعد از برادرش مهدی متولد شد، در سال 1355 ظاهراً به عنوان تحصیل به خارج از كشور سفر كرد، ابتداء به تركیه و از تركیه برای گذراندن دوره چریكی عازم سوریه شد و بعد به آلمان رفته و در دانشگاه ثبتنام كرد اما با هجرت امام خمینی (ره) به پاریس، حمید نیز درسش را رها كرد و گام در مسیری گذاشت كه انتهای آن به منطقه طلائیه میرسید. شهید حمید باكری در پنجم اسفند 1362 در عملیات خیبر (منطقه طلائیه) در جریان نبردی سخت با ارتش متجاوز بعثی، شربت شهادت نوشید. همرزمانش قصد داشتند پیكر او را كه قائم مقام فرماندهی لشكر 31 عاشورا به عقبه بازگردانند اما شهید مهدی باكری به عنوان فرمانده لشكر امر كرد، تنها زمانی میتوانید حمید را بیاورید كه جسد بقیه بچهها هم برگردانده شود؛ به این ترتیب تا امروز حمید باكری هم مزاری ندارد.
همرزمان شهید «مهدی باكری» درباره وی میگوید: این شهید بزرگوار انسانی بود كه در ابتدا تمام خواستههای نفسانی خود را به كنترل درآورد و از چنان سبكبالی برخوردار بود كه همیشه آماده شهادت و پرواز بود بدون اینكه دلبستگی به پست و یا مقامی داشته باشد. او در عملیات والفجر یك سه شبانهروز متوالی نخوابیده بود و در پشت بیسیم كه با فرماندهان مكالمه میكرد این جمله را تأكید میكرد كه این شبها، شب خواب نیست و از شدت خستگی و كمخوابی نمیتوانست خوب راه برود.
*كشته راه امام حسین (ع)
شهید «حسین خرازی» سال 1336در یكی از محلههای مستضعف نشین اصفهان در خانوادهای متقی و باایمان متولد شد و رشد یافت؛ او در دوران دفاع مقدس فرماندهی لشكر 14 امام حسین (ع) را بر عهده گرفت؛ در عملیات خیبر یكی از دستهایش را به اسلام هدیه داد اما خانهنشین نشد به طوری كه با یك دست، بشكه 20 لیتری را بر دوش میكشید تا نیروهایش در منطقه جنگی تشنه نمانند. تدبیر فرماندهی وی مبنی بر اصل غافلگیری و محاصره بود.
شهید خرازی با ایمان قلبی كه به خداوند داشت توانسته بود از خاكریز «خود» عبور كند و با عنایات الهی در عملیاتهای مهم جنگی موفق باشد.
مادر شهید خرازی میگوید: قبل از شهادتش پناهم بود و بعد از شهادتش هم، هر وقت به كمك نیاز پیدا میكنم با حسین صحبت میكنم و از او كمك میگیرم. حسین، عاشق امام حسین (ع) بود و در راه امام حسین هم شهید شد؛ من هم امروز دنبالهرو راه فرزند شهیدم هستم. من فرزندم را برای خدا بزرگ كردم و در راه خدا هم تقدیم كردم و به شهادتش افتخار میكنم.
مادر شهید خرازی افزود: حسین عاشق امام خمینی (ره) بود؛ تلاش ما همیشه این بوده كه مانند شهید خرازی و شهدای دیگر در راه انقلاب بمانیم و مدافع اصول باشیم و انشاءالله خداوند سایه رهبرمان را از سرمان كم نكند.
این سردار جوان، با همسویی ظاهر و باطنش هیچگاه گرفتار نفاق نشد؛ در شرایطی كه افكار مختلف برای سست كردن نیروهای داخلی تلاش میكردند، شهید خرازی تمام نیروی خود را برای حفظ منافع انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) به كار میگرفت.
سرانجام در عملیات «كربلای 5» زمانی كه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشكل مواجه شد حاج حسین خود پیگیر این امر شد و انفجار خمپارهای این سردار بزرگ را در روز جمعه 8 اسفند 1365 در 29 سالگی به سربازان شهید لشگر امام حسین (ع) پیوند داد.
*زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است
سردار شهید «محمدابراهیم همت» را خیلی از جوانان امروز میشناسند و او را دوست دارند؛ این شهید در سال 1334 در شهرضا به دنیا آمد. وی در دوران تحصیل از هوش و استعدادی فوقالعاده برخوردار بود و با موفقیت تمام، دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت؛ وی پس از اخذ دیپلم وارد دانشسرای تربیت معلم اصفهان شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
این سردار خیبر پس از سالها حضور در جبهههای نبرد، در عملیات خیبر با مسئولیت فرماندهی لشكر 27 محمدرسول الله (ص) به شهادت رسید. این شهید در بخشی از نوشتههای خود آورده است «پدر و مادر! من زندگی را دوست دارم، ولی نه آن قدر كه آلودهاش شوم و خویش را فراموش و گم كنم، علی وار زیستن و علی وار شهید شدن و حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم». شهید همت قبل از شهادتش به مقام صبر رسیده بود، با دیدن تصویر امام خمینی (ره) سر از پا نمیشناخت و به واسطه اخلاص به بهترین وجه خدا را ملاقات كردند.
*معلم جوان و مهربان
شهید «مهدی رجببیگی» متولد سال 1336 از شهر دامغان، بعد از انقلاب زندگیاش را به مبارزه با منافقین اختصاص داد.
وی در سال 1354 در هفت رشته دانشگاهی قبول شد اما به خاطر علاقه به رشته راه و ساختمان، در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد.
مهدی از همان اوایل ورود به دانشگاه به فعالیتهای صنفی و سیاسی روی آورد و با عضویت در شورای دانشجویی و انجمن دانشگاه به روشنگری جوانان و مبارزه با منافقین و اساتید منحرف پرداخت و علاوه بر آن در جنوب شهر تهران در مدارس به دانشآموزان درس میداد و به خاطر علاقهای كه به افراد مستضعف داشت، برای تدریس هزینهای دریافت نمیكرد.
شهید رجببیگی جوان بسیار خوشبرخورد و سادهزیستی بود؛ زمانی كه روزه میگرفت كسی متوجه نمیشد كه او روزه است؛ وی در شعر و نوشتن مقالههای سیاسی و طنز و داستان متبحر بود و سرانجام در 5 مهر سال 1360 زمانی كه منافقین با اسلحه به مردم و پاسداران حملهور شدند، برای مبارزه با آنها اقدام كرد كه در درگیریها با اصابت 7 گلوله به شهادت رسید.
*ما با ایمان میجنگیم
حاج «احمد متوسلیان» به سال 1332 در خیابان مولوی تهران متولد شد؛ دوران تحصیلات خود را در دبستان اسلامی «مصطفوی» سپری كرد. از همان كودكی ضمن اشتغال به درس و مدرسه به رغم نارسایی قلبی و ضعف توان جسمی در مغازه شیرینی فروشی پدرش- " قنادی متوسلیان یزدی " - واقع در بازار تهران مشغول شد.
وی پس از پیروزی انقلاب در پاكسازی كردستان، تیپ 27 محمد رسولالله (ص)، فرماندهی تیپ محمد رسولالله (ص) در عملیات فتحالمبین و فتح خرمشهر نقش مؤثری داشت.
سرانجام این جوان 31 ساله به همراه «سید محسن موسوی» كاردار سفارت، «تقی رستگارمقدم» كارمند سفارت و «كاظم اخوان» خبرنگار و عكاس ایرنا در چهاردهم تیر ماه 1361 خودروی سیاسی سفارت جمهوری اسلامی ایران كه در حمایت پلیس دیپلماتیك لبنان از شهر بندری طرابلس به بیروت بازمیگشت، خلاف ضوابط بینالمللی و مصونیت دیپلماتها در منطقه برباره توسط مزدوران مسلح تحت امر اسرائیل موسوم به «قوات اللبنانیه» متوقف و 4 دیپلمات ایرانی به نامهای ربوده شدند و با گذشت 29 سال از این اتفاق خانوادههای این عزیزان در انتظار بازگشت آنها به سر میبرند.
سردار احمد متوسلیان از جمله سرداران جوان دفاع مقدس بود كه مبارازت شایانی در مقابله با ظالمان داشت؛ وی در آخرین سخنرانی به عنوان فرمانده قوای محمدرسول الله (ص) گفت «ما با ایمانمان مىجنگیم؛ جندالله با ایمانش مىجنگد. بگذار بوقهاى تبلیغاتى رسانههاى صهیونیستى و سران اسراییل به ما بگویند شما براى خودكشى آمدهاید! ما ثابت مىكنیم كه خون ما باعث خواهد شد كه سرزمینهاى مقدس اسلامى از دست امپریالیزم آمریكا و این رژیم غاصب و فاسد صهیونیستى آزاد بشود. این مسلمانان واقعى هستند كه اكنون دارند در مقابل تجاوز صهیونیستها ایستادگى مىكنند و ما نیز به یارى خدا هر شهرى را كه توسط اسراییلىها محاصره شده، با در محاصره انداختن نیروهاى دشمن آزاد خواهیم كرد و اسراییل را به سقوط مىكشانیم».
*خوشحالم از اینكه سایه ولی فقیه بالای سرمان است
در جایی دیگر نوجوان 16 ساله شهید «عبدالمجید رحیمی» در فرازی از پندهای خود مینویسد «هر وقت از اخبار كشور چیزهایی میشنوم و ناراحت میشوم یك لحظه فكر میكنم سایه ولی فقیه بالای سرمان است، تمام غم و غصهها را فراموش میكنم و خیلی زود سجده شكر بجا میآورم».
*مردانه در مبارزه با نفاق
در بین شهدای انقلاب اسلامی، زنان شهیدهای داریم كه مردانه در برابر دشمنان داخلی و خارجی ایستادگی كردند، یكی از این شهدا شهیده «نسرین افضل» است؛ وی متولد سال 1338 در خانواده مذهبی استان فارس بود و در دوران تحصیل به عنوان یكی از دانشآموزان باهوش و با شعور، بر بسیاری از نابسامانیها در رژیم طاغوت اعتراض كرد تا جایی كه مورد تعقیب نیروهای امنیتی قرار گرفت.
این شهیده، پس از پیروزی انقلاب اسلامی با حضور مؤثر در كمیته امداد سپاه و جهاد سازندگی با خدمت به مجرومان روستایی، بیشترین قرب به پروردگار را برای خود كسب كرد. شهیده افضل، در آغاز سال 1360 با مشورت برادر شهیدش «احمد افضل» با فراخوان جهادسازندگی شیراز، به همراه جمعی از خواهران متعهد به كردستان اعزام شد و تمام وقت خویش در مهاباد به مجاهدت پرداخت و سرانجام در شامگاه 4 دی 1361در حالی كه برای مراجعت به منزل سوار اتومبیل بود، در مسیر به كمین عوامل پلید آمریكا افتاد و بر اثر اصابت گلوله به سرش، پس از یك سال حضور در مهاباد، در اوج خلوص و خدمت به اسلام به شهادت رسید.
*از هر كلمه امام درس بگیرید
سردار شهیده «مریم فرهانیان» از دیگر شهدای دفاع مقدس است كه در 24 دی ماه سال 1342 در آبادان در خانوادهای متوسط و مذهبی به دنیا آمد؛ دوران كودكی را كه در واقع تنها دوره آرام زندگیاش بود در محیط آرام خانه سپری كرد و سپس به مدرسه رفت.
وی در آغاز جوانی با مطالعات فراوان و شركت در مجالس بحث و سخنرانی، به ماهیت پلید استكبار، امپریالیسم جهانی و صهیونیسم پی برد و به دنبال این شناخت، بر اساس رسالتی كه احساس میكرد، به صفوف متحد مبارزان پیوست؛ وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دوره آموزشی سپاه را با موفقیت به پایان رساند و جزء اعضای ذخیره سپاه پاسداران شد.
این سردار شهیده با شروع جنگ تحمیلی و تجاوز رژیم بعثی عراق به كشور در آبادان ماند و به یاری برادران مجروح پرداخت؛ وی در شكست حصر آبادان و در آزادی خرمشهر و بسیاری از عملیاتهای دیگر، فعالیت چشمگیری داشت. شهیده فرهانیان بارها در حالی كه روزهدار بود در گرمای طاقتسوز خوزستان، همراه با همكاران، برای سركشی به خانوادههای شهدایی كه به اهواز منتقل شده بودند، میرفت و برای خدمت به آنان، آرام و قرار نداشت.
این ستاره جنوب سرانجام در غروب سیزدهم مرداد ماه 1363، در حالی كه همراه با دو تن از خواهران همكار خود بر مزار شهیدی كه بنا به وصیت مادر شهید كه از آنان قول گرفته بود هر سال به جای او بر سر مزار پسر شهیدش حاضر شوند و جای او را پر كنند، در حالی كه راهی گلستان شهدا شده بودند؛ مورد اصابت تركش خمپاره دشمن بعثی قرار گرفتند و به شهادت رسید.
سردار شهیده مریم فرهانیان در وصیتنامه خود با تأكید بر اطاعت و پیروی از رهبری و پشتیبانی از ایشان تصریح كرده است: «به پیامها، فرمانها و دستورات امام توجه كنید و سعی كنید كه از هر كلمه امام درس بگیرید و امام را تنها نگذارید».
ما جوانان امروز با توجه به تهاجمات گسترده دشمنان وظیفهای سنگینتری برای حفظ انقلاب اسلامی به خصوص ادامه دادن راه شهیدان داریم و پس باید در كار خود نیز تأمل كنیم كه چه كردهایم و چه باید بكنیم تا شرمنده امام و شهدا نشویم.