ساعت 2 نصف شب بود . پادگان دوکوهه
خیر سرم داشتم میرفتم نماز شب بخونم
رفتم سمت دست شویی برای تجدید وضو
دیدم صدای خس خس میاد ...
4 تا توالت از حدود 25 تا رو شسته بود
رفته بود سراغ پنجمی ...
کنجکاو شدم که این آدم مخلص کیه ...
پشت دیواری قایم شدم
اومد بیرون رو چند لحظه ای سرش رو گرفت رو به آسمان
نور ماه افتاد رو صورتش
تعجب کردم . باورم نمیشد
اسدالله بود ...
فرمانده گردان ...
با یه دست داشت دست شویی هارو می شست
تا سحردرگیر بودم با خودم
فرمانده 2 تا گردان با یه دست داشت دست شویی های پادگان دوکوهه رو تمیز میکرد ...
(شادی روح شهید اسدالله پازوکی صلوات)
(راوی استاد حاج محمد اکرمی)