در نتیجه مشاهده میکنیم که این سه برگ آمریکا عملا در تغییر مسیر بحران سوریه تاثیری ندارد.
الف: با این حال، تامل درباره اهدافی که آمریکا تلاش کرد بدان برسد، مهم است:
1) فشار بر سوریه به دلیل واداشتن آن از پاکسازی حلب و دادن فرصت بیشتر به تروریستها تا شکستهای خود در دمشق را جبران کنند و موضع خود را در حلب تقویت کنند تا رویای خود را که تبدیل حلب به بنغازی لیبی است، محقق کنند چرا که اکنون حلب از دید آمریکا مرکز ثقل اصلی جنگ است و آمریکا نمیتواند براحتی شکست در جبهه حلب را قبول کند و از آنجا که مستقیما نمیتواند برای حفظ تروریستها دخالت نظامی بکند، تصمیم گرفته است تا با برگهایی که ذکر شد بازی فشار را ادامه بدهد اما وضعیت به سود او نخواهد شد.
2) قرار دادن مسئولیت شکست ماموریت کوفی عنان بر عهده سوریه تا از این طریق بر چین و روسیه فشار وارد شود تا رفتار خود را در شورای امنیت تغییر دهند و فضای بیشتری به آمریکا بدهند تا پرونده سوریه را وارد فصل هفت منشور سازمان ملل کند. قاعدتا نباید غافلگیر شد زمانیکه کوفی عنان پس از استعفا مواضعی اتخاذ کرد که انزجار برخی را برانگیخت و از مفهوم مرحله انتقالی پس از نشست 30 ژوئن ژنو طبق دیدگاه آمریکا (یعنی کنارهگیری اسد) سخن گفت، دیدگاهی که همان زمان وزیر خارجه روسیه آن را برداشتی نادرست از توافق ژنو دانست اما به هر حال در سایه اختلافات بینالمللی این هدف آمریکا هم محقق نشدنی است.
3) ارتقاء دادن روحیه تروریستها پس از آنکه کار به جایی رسیده بود که فرمانده «ارتش تروریسم آزاد» اعلام عقبنشینی کرد یا گفت که به دلیل ناتوانی در ادامه کار، عقبنشینی میکند. این تصمیمها و مواضع به مثابه ارسال پیامی ضمنی برای کسانی بود که دستی در کار دارند و باید مانع فروپاشی روحیه این ارتش شوند و تلاش میدانی را دنبال کنند زیرا در طرح آمریکا حل مسالمتآمیز مشکل بحران سوریه جایی ندارد و هیچ راه خروجی ندارد جز اقدام میدانی نظامی که باید همه نیروها را برای ادامه آن گرد آورد.
4) تحریک مخالفان سوریه و در پشت آنان گروه دشمنان سوریه برای انسجام و پیگیری جنگ علیه سوریه بخصوص پس از شکاف بزرگی که در سطح مخالفان رخ داد و درگیریهایی سر پول و قدرت میان آنان شکل گرفت.
ب) این رفتار آمریکا در شرایط و طبق شیوهای اتفاق افتاد که به پژوهشگران این امکان را میدهد که حقایقی را مستدل کند که آمریکا و متحدان این کشور در نظر دارند و نزدیک به یک و سال و نیم است که در به دست آوردن آن شکست خوردهاند و ما میتوانیم موارد زیر را به عنوان دلیل ذکر کنیم:
1- شکل گرفتن این اعتقاد که سوریه هنوز با حمایت مردم و نظام و ارتش و نیروهای مسلح خود قدرتمند است و این مسئله قدرتی را شکل داده است که با ابزارهای موجود فعلی نمیتوان آن را شکست داد.
2- صلابت محور منطقهای و جبهه بینالمللی در مقابل هجمه آمریکا به سوریه و روی کار آمدن مواضع راهبردی قاطعانه در رد این هجمه تحت هر شکل یا بهانهای.
3- شکست غرب در جا انداختن فریبی که با طرح عنان به دنبال آن بود در حالی که عکس چیزی که انتظار داشت حاصل شد بخصوص این که آمریکا پس از استعفای عنان مطمئن شد که هدف حاصل نشده و برای همین بود که به سراغ سازمان ملل رفت و طرح مسلح کردن مخالفان را مطرح کرد و این در حالی است که مخالفان در قبال این طرح مواضعی گرفتند و حتی قبل از این که آغاز شود مرگ آن را اعلام کردند و نپذیرفتند که آن را اجرا کنند و همه اینها ثابت میکند که آمریکا طرح عنان را اسب تروا کرده بود اما موفق نشد به هدف خود یعنی فریب سوریه برسد همچنانکه خواسته اصلی خود یعنی کنارهگیری بشار اسد از قدرت و سلطه یافتن بر سوریه را هم از طریق تحریک کردن متحدان واشنگتن نیز نتوانست محقق کند اما به هر حال عنان استعفا کرد و آن را معطوف به قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل کرد تا مسئولیت غرب در شکست این طرح را سرپوش گذاشته باشد.
ج) در مقابل سوریه با متحدان خود توانست دستاوردهایی در این جنگ آشکار از طریق برگهای خود به دست آورد:
1- افشای همدستی عربستان [با اسرائیل] و کوتاهی آل سعود در قبال اشغال دو جزیره تیران و صنافیر توسط اسرائیل از سال 1967 تاکنون و عدم هرگونه اقدامی برای آزادسازی این دو جزیره و در مقابل اهتمام ریاض برای باز کردن پای دخالت بیگانه در سوریه برای نابود کردن آن. این مسئله را بشار الجعفری نماینده دائم سوریه در سازمان ملل از تریبون سازمان ملل اعلام کرد.
2- آمریکا خود را رسوا کرد و به همه نشان داد که حامی عملی تروریسم جهانی است زیرا قبلا تاکید کرد که گروهک القاعده وارد سوریه شده است و اکنون تصمیم گرفته است تا این تروریسم را حمایت کند و این یعنی اینکه آمریکا و القاعده اکنون در سوریه در یک سنگر هستند.
3- بر ملا شدن افتراءات و ادعاهای کذب، درستی اقدامات امنیتی در مقابله با تروریسم را نشان میدهد.