در مجموعههای «سیب خنده»، «قطار ابدی» و... هرچند ساختار آیتم در كنار یك خط قصه محوری برای كار انتخاب شد اما در بخشهای این مجموعه كودكان به جای كودكان و بزرگسالان به جای بزرگسالان قرار گرفتند. در واقع با فاصله گرفتن از این خطر، وجه جذابیت بیشتر در بازسازی فضا و موقعیت كاراكترهای خاطره ساز مثل حسن كچل، رابین هود، نرون، شهرزاد قصهگو و... مد نظر قرار گرفت.
همین نمونه كافی است تا به عمق ریسكپذیری سازندگان و بازیگران این دو مجموعه خاطره ساز در دهه 60 پی ببریم كه با اطمینان به داشتههای خود و مایههای مستعد موجود، قدم در این مسیر گذاشته و امضای خاص خود را پای كار گذاشتند.
مجموعه دیگری كه این ویژگی را به درستی در انتخاب لوكیشنهای رئال متناسب با فضای قصه خلق كرد «بازم مدرسهام دیر شد» بود. مجموعهای با حضور بازیگر جوانی به نام اكبر عبدی كه در محله برو بیا و محله بهداشت درخشید.
قصه مجموعه با محوریت نظم و ترتیبی كه یك دانش آموز دبستانی باید داشته باشد، در هر قسمت مصایب یك دانشآموز بینظم و مسائل برآمده از این وضعیت را به تصویر میكشید كه با توجه به زمان و مكان متعلق به همان دوره و مقطع بود.
به همین دلیل تلفیقی از فضاهای داخلی و خارجی در كنار رئالیتهای كه چنین قصهای نیاز داشت، باورپذیری و جذابیت این مجموعه را افزایش داد. در عین حالی كه عبدی در این مجموعه نیز بازیگر بزرگسالی بود كه در نقش كودكان قرار گرفت و به خاطر فیزیك انعطاف پذیرش توانست باورپذیر شود بخصوص كه او تنها كاراكتری بود كه این شرایط خاص را داشت.
در طول مسیری كه محسن در هر قسمت طی میكرد و به بهانههای مختلف دیر میكرد تا به در بسته مدرسه برسد، همیشه به یك مرشد و بچه مرشد هم میرسید كه در گوشهای بساط نقالی داشتند و بخشی از پیام و توصیههای اخلاقی و آموزشی مجموعه و پیامدهای بی نظمی در این قالب به مخاطب منتقل میشد.
در كنار جذابیتهای ملموسی كه این مجموعه به واسطه فضای رئالیته كار دارا بود و جملات تكرارشونده و موتیفهای كلامی و شعرگون كه هر بار در موقعیتی مشابه تكرار میشدند، نوع استفاده از اشیا و وسایل نیز در این مجموعه هوشمندانه بود.
شئی مثل كیف مدرسه كه كوچك بودن آن در مقابل ابعاد بزرگ بازیگر باعث میشد این تضاد بیشتر به چشم بیاید و...