• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 3115)
سه شنبه 24/5/1391 - 22:27 -0 تشکر 512588
معنا و مثنوی درمانی

تعریف مفهوم معنا از نظر مولانا:
معنا مفهومی عمیق و پایه ای در اندیشه مولانا دارد که مانند روحی می باشد که کالبد بی جان افکار و احساس و رفتار آدمی را حیات و جهت می بخشد. و از آن مهمتر روح آفرینش و هستی هست.



سلام دوستان امیدوارم کسانی که اهل مطالعه در باره احوالات و اشعار مولانا هستند در این بحث همراه باشند

سه شنبه 24/5/1391 - 22:27 - 0 تشکر 512591

اصل بودن معنی و فرعی بودن صورت
«صورت » در نزد مولانا اطلاق می شود بر پدیده ها و لایه های سطحی جهان هستی ، اعم از جهان هستی و انسان، و مراد از «معنی » حقیقت راستین جهان هستی است که در پشت پرده ی نمودها پنهان شده است و فقط چشمان بصیر و «سبب سوراخ کن» می توانند ببیند.(4 - زمانی، 1384)
همه وجه آشکار جهان که ما حس می کنیم صورت و سایه ای ظاهری از معنای حقیقی آفرینش هست که پنهان به نظر می رسد.
مولانا همه آنچه از هستی و انسان به صورت ظاهری حس می شود را مانند نقش های عاریه ای می داند. همانطور که یک بازیگر نقش های مختلفی ایفاء می کند و بازی او با ماهیت و شخصیت بازیگر تفاوت دارد. انسان هم نقش های در زندگی این جهانی می گیرد که صورت کار هستند.
نسبت معنا با صورت (نقش و ظاهر)، مانند معنی شعر نسبت به قافیه آنست.
قافیه زیبایی دهنده ظاهری به شکل و صورت اشعار هستند. در حالیکه معنی نهفته در جان ابیات هست و اصل هست. بعضی انسانها اشتباه این صورتهای ظاهری دنیا و این قافیه ها را به عنوان معنی می گیرند و اشتباه می کنند.

مفاهیم مذکور را در ابیات ذیل می می بینم:


معنیِ تو صورت است و عاریت *** بر مناسب شادیُ و بر قافیت معنی آن باشد که بستاند تو را *** بی نیاز از نقش گرداند تو را معنی آن نبود که کور و کر کند *** مرد را بر نقش ، عاشق تر کند




نقل قول:توضیح ابیات:
چیزی را که تو معنا می پنداری ، در واقع چیزی جز صورت عاریتی و موقتی نیست. تو به چیزهای به ظاهر آراسته دل خوش کرده ای (مانند کلمات و قافیه های قشنگ)
معنای حقیقی آن است که تو را از خود بگیرد، یعنی من و مایی و خود بینی را از تو بازستاند تو را از نقش و صورت و نقاب های مرسوم زندگی بی نیاز کند.
در واقع معنا آن نیست که انسان را کور و ناشنوا سازد و او را بر نقشِ ظاهر شیفته تر کند و اسیر شکل رایج زندگی کند.
(5 - زمانی،1375)


پنج شنبه 26/5/1391 - 17:22 - 0 تشکر 515498

به نام خدا

  سلام و تشکر از مطلبتون

مطلب کمی سنگین است اگر ساده تر باشد بهتر است


دوشنبه 30/5/1391 - 19:23 - 0 تشکر 520499

مقدمه ای بر آزادی (انتخاب، اختیار و مسئولیت)




آزادی(انتخاب و اختیار) :
آزادی به عنوان یک پدیده ی انسانی، مختص انسان است. آزادی انسان یک آزادی محدود است. انسان از قیدِ شرایط آزاد نیست ، ولی انسان آزاد است که در برابر شرایط، موضعی اتخاذ کند. (1 - فرانکل، 1383)

آزادی به معنای رهایی از 3 چیز است .
1- غریزه ها
2 – خوی و عادات خوب و بد به ارث رسیده
3 – محیط (2 - فرانکل، 1366 )

آزادی بخشی از یک ماجرا و نیمی از حقیقت است، آزادی چیزی جز جنبه منفی از کل یک پدیده نیست؛ که جنبه مثبت آن مسئولیت است. اگر آزادی با مسئولیت همراه نباشد ، ممکن است در معرض انحطاط تا خودکامگی صرف قرار گیرد. (3 - فرانکل، 1383)

مولانا از مفهوم اختیار نیز در مورد آزادی استفاده می کند.



اختیاری هست ما را بی گمــــــان *** حس را منکر نتانی شد عیان *** 5: 2967



بدون شک ما دارای اختیاری هستیم، تو نمی توانی آشکارا احساس خود را انکار کنی.
(مراد از حِسّ در اینجا وجدان فطری آدمیان است. مولانا به جای آنکه همچون متکلّمان در این باب به قیل و قال بپردازد از طریق فطرت سلیم این بحث را به نتیجه می رساند. زیرا قضیه جبر و اختیار را تا صبح قیامت نیز نمی توان با مناقشات کلامی حل کرد.(4 - زمانی))




این که فراد این کنم یا آن کنــــم *** این دلیل اختیار است ای صنم *** 3024:5
وآن پشیمانی که خوردی زان بدی *** ز اختیار خویش گشتی مهتدی *** 3025:5



ای محبوب اینکه می گویی: فردا این کار را انجام دهم یا آن کار را، همین تردید دلیل بر اینست که تو مختاری.
و همچنین آن پشیمانی و ندامت که به دنبال ارتکاب عملی زشت بر تو عارض می شود به سبب اختیاری است که در وجود تو نهاده شده و به همان وسیله نیز به راه هدایت باز آمدی

دوشنبه 30/5/1391 - 19:24 - 0 تشکر 520500

آزادی اختصاصی انسان است



آزادی یکی از اساسی‌ترین پدیدارهای اختصاصی انسان است که نشانگر «توانائیهای آدمی برای جدا کردن خویشتن او از خود است».
یعنی آدمی می‏تواند فارغ از قید و بند شرایط در برابر مسائل و موانعی که با آنها مواجه می‏شود، اتخاذ موضع کند و در واقع تصمیم بگیرد که تسلیم شود تا شرایط سر نوشتش را تعیین کنند یا ایستادگی نماید و بر آنها غلبه یابد تا پا به بعد انسانی بگذارد.

همه کسانی که «با تلقی بشر به عنوان قربانی شرایط می‏خواهند او را از گناهش تبرئه کنند، شرافت انسانی او را نادیده گرفته‏اند. حال آن که «گناه کردن» و «غلبه بر گناه» از ویژگیهای ممتاز آدمی و حاکی از مسئولیت‏پذیری اوست.
به دیگر سخن، آزادی همه کلام و تمام حقیقت نیست بلکه تنها نیمی از کل و جنبه منفی آن است، نیمه دیگر و بُعد مثبت این پیکره مسئولیت‏پذیری است. چه، آزادی افسار گسیخته و مهار نشده صرفا به خودکامگی و استبداد محض می‏انجامد و آنچه بایستی این رهاشدگی را کنترل نماید پذیرفتن مسئولیت از جانب فرد طالب آزادی است. و این یعنی توجه داشتن به هر دو عنصر آزادی: «آزادی از چه؟» و «به چه؟».
«عنصر «از چه» عبارت است از آزادی از وادار شده به حرکت ـ
و عنصر«به چه» عبارتست از مسئول بودن آدمی و وجدان داشتن او». (1 - ذاکر، 1385)

در واقع لوگوتراپى(معنادرمانی) بر آزادى اراده و مسؤولیتى که از پى آن مى آید تأکید مى کند. در واقع، آزادى انتخاب یکى از ابعاد هستى انسان است. عوامل غیرمعنوى، یعنى غریزه، توارث یا اوضاع و احوال محیط، چیزى را براى ما تعیین نمى کنند. اگر بخواهیم سلامت روانی (2)داشته باشیم، آزادى انتخاب رفتار خود را داریم و باید این آزادى را به کار ببریم. کسانى که این آزادى را تجربه نمى کنند، یا متعصبانه به جبر معتقدند یا به شدت روان نژندند (روان نژند به مفهوم رایج آن و نه اندیشه زاد) . ( 3 - حسن آبادی، 1385)

دوشنبه 30/5/1391 - 19:24 - 0 تشکر 520501

انتقاد به روانشناسی سنتی(انسان آزاد یا انسان بی اراده)



باید توجه داشت که خطری عظیم در آموزش این تئوری که «انسان چیزی نیست مگر حاصل عوامل زیستی، روانی ، اجتماعی، و یا انسان محصول توارث و محیط است»، نهفته است.
چنین نظریه ای انسان را دستگاهی خودکار و بی اراده معرفی می کند و به ماهیت واقعی او توجهی ندارد. چنین شیوه « اندیشه محدود و تقدیرگرایانه» به وسیله آن گونه رواندرمانی هایی که آزادی بشر را نادیده می گیرند، پرورده و تقویت می شوند.


البته تردیدی نیست که انسان موجودی است فانی، و میدان آزادی او محدود است. آزادی او در انتخاب شرایط و عوامل نیست، بلکه او دارای آن آزادی و اختیار است که در برخورد با شرایط چه واکنش و برخوردی را انتخاب کند.

مثلا اگر موی من رو به سفیدی گذاشته است و من بر خلاف خیلی ها به سلمانی نرفته و آنرا رنگ نکرده ام خود نوعی آزادی انتخاب است. بنابراین در بسیاری از امور سهمی از آزادی و انتخاب برای انسان باقی مانده ! حتی اگر آن ، رنگ کردن موی سفید باشد.( 1 - فرانکل، 1384)


اما به نظرمی رسد آنچه کــه نادرست تر و خطرناکتر است، جانبداری از جبر مطلق است . اشاره به فرضیه ها و مکتبهایی است که آزادی و قدرت انسان را در مواجه با شرایط و رویدادهای زندگی نادیده می گیرند.

انسان موجودی نیست مشروط که رفتارش قابل پیش بینی در قالب شرایط باشد، بلکه او در هر لحظه تصمیم می گیرد که تسلیم شرایط بشود و یا ایستادگی کند به مبنای همین اصول است که هر انسانی آزادی این را دارد که در هر لحظه تغییر کند

بنابراین این توانایی پیش بینی انسان تنها در چهارچوب وسیع بررسی های آماری ، گروه های وسیع امکان پذیر است و بس. و شخصیت فردی اساسا غیر قابل پیش بینی مانده است. مبنای هر پیش بینی بر شرایط زیستی، روانی و اجتماعی ، استوار است ولی یکی از جنبه ها و ویژگیهای وجودی انسان همانا ظرفیت او برای چیره شدن بر این شرایط و فراتر رفتن از آنهاست. بر همین روال انسان نهایتا به «خود فرا روندگی» خویش تحقق می بخشد، زیرا انسان اصولا موجودی از «خودفرارونده»، است.( فرانکل، 1384)

دوشنبه 30/5/1391 - 19:25 - 0 تشکر 520502

آزادی برای تحقق معانی زندگی





آزادی انسانی به این معنی است که "آزاد است تا " قبول مسئولیت کند برای تحقق معانی زندگی در چارچوب محدودیتهایی چون مرگ و سرنوشت .(1 – فرانکل، 1384)

زندگی زودگذر است، اما این زودگذری باعث نمی شود که زندگی بی معنا شود بلکه حتی جنبه های گذرای زندگی نیز نیروهای نهفته ای دارند و انسانها نیاز دارند که این امکانات را بشناسند .
آنها دائماً انتخاب می کنند که چه حجمی از نیروهای نهفته شان به حقیقت بپیوندند و چه مقداری محکوم به فنا گردد.

همه انسانها دارای اراده و اختیار هستند و درمیان تمام موجودات فقط انسان است که توانایی انتخاب دارد و می تواند بین انتخاب هایش قضاوت کند. این مهم نیست که ظاهر خصوصیات و غرائز و سائق های انسانی چیست بلکه مهم این است که درمقابل آنها چه موضعی گرفته شود. انسانها می توانند خصوصیات خود را بسازند و البته درمقابل آنها مسئول هستند.

وقتی انسانها بر ابعاد بدنی و روحی خود غلبه کردند، وارد بعد جدیدی می گردند که بعد اندیشه‌ای(2) نام دارد. در بعد اندیشه ای انسان همه‌کارکردهایش بطور واضحی قرار دارند.مانند بازگشت (3)؛عملکردی که توجه فرد را متمرکز می‌کند بریک شیئ ، خُِلق و وجدان.( 4 - نلسون،2001)

دوشنبه 30/5/1391 - 19:25 - 0 تشکر 520503

آزادی مطلق یا جبر مطلق(اراده و قدرت انتخاب):





فرانکل کوشیده است تا در برابر جبرگرایى و اومانیسم به یک اندازه بایستد و خطاى هر دو را آشکار نماید. وجود اراده و قدرت انتخاب را براى انسان به رسمیت بشناسد و حدود آن را نیز مشخص نماید ( 1 - ذاکر، 1385)

«کسانى که تعالى وجودى انسان را نادیده گرفته اند به دام دو خطا لغزیده اند:
1 - یا وجود را منحرف ساخته، آن را تا سطح جسمانیت و تا سطح یک شىء تنزل داده اند و موجب شده اند وجود انسان از شخصیت عارى گردد. یعنى براى بازى گرفتن انسان باید او را تا حدّ جسمانى تنزل داد و نیل به این مقصود با طرفدارى از جبرگرایى است که حاصل مى شود. جبرگرایى با لغزیدن به سوى کاستى گرایى موجب شده که پدیده هاى انسانى سر از امور مادون انسان در آورده و تا حد یک پدیده مادون انسانى تنزل نمایند.

2 - یا برخى دیگر به نقطه مقابل گراییده اند: از جبرگرایى به عنوان محدود کننده آزادى حرکت کرده و به اومانیسم به عنوان گسترش دهنده آزادى رسیده اند» .

در حالى که این هر دو خطا اند زیرا «تعالى خویشتن نشانه باز بودن وجود آدمى و نمایانگر «اراده» پدیده انسان است.... و از ویژگیهاى عمیق انسان.... قدرت نفوذ او در امور و گزینش و اختیار آنها است»
فرانکل همچنین تصریح مى کند حتى آنها که در تئورى و نظر از جبرگرایى حمایت مى کنند در عمل نمى توانند بر آن پاى بند باشند. «حتى فروید نیز تنها در تئورى از جبرگرایى حمایت مى کند ولى در عمل به هیچ وجه چشم خود را به روى آزادى انسان براى تغییر و پیشرفت نمى بندد». حقیقت آن است که «همه چیز را مى توان از یک انسان گرفت مگر یک چیز: آخرین آزادى بشر را در گزینش رفتار خود در هر شرایط موجود و گزینش راه خود. [چرا که ] آزادى معنوى چیزى نیست که قابل ستاندن باشد» (2 - فرانکل، ،1366).



نیست تخصیصِ خدا کس را به کار *** مانعِ طَوع (3)و مراد و اختیار *** 2914:4



هر گاه خداوند کسی را به کاری اختصاص دهد، یعنی امری را برای او اراده فرماید، این اختصاص و تقدیر مانع خواسته و اختیار او نمی شود(زمانی، 1374)

دوشنبه 30/5/1391 - 19:27 - 0 تشکر 520504

- همسازی ( شکل دادن به زندگی بیرونی ) (1)




برای ساده سازی بهتر است همسازی را همان سازگاری بدانیم.
سازگاری با سازشکاری تفاوت دارد. سازشکاری به معنای تسلیم شدن در برابر محیط می باشد و در چنین شرایطی فرد خود را نادیده می گیرد.
اما در سازگاری فرد تعامل با محیط را طوری برقرار می کند که تا حداکثر ممکن تقاضا ها و خواسته هایش هم ارضاء شود و در ضمن تقابل و درگیریش با محیط به حداقل کاهش یابد.

پس ما با دو دسته نیاز روبرو هستیم:
1 – تقاضاهای خصوصی خودمان (خودآگاه یا ناخودآگاه)
2 – نیازها و انتظارات محیط و واقعیت

همسازی در واقع هماهنگ کردن، سازگاری و همراه کردن این 2 دسته نیاز است و همراه خود تنش را از بین برده یا به حداقل می رساند.




مثال:

1 – فرد سائق جنسی داشته و نیاز به ارضاء دارد.
2 – محیط ، هنجارها و ارزشهای خاصی برای ارضاء نیاز در نظر می گیرد(ازدواج)

همسازی: یعنی ارضاء نیازهای جنسی در قالب هنجارها و ارزش های جامعه و محیط
به عبارتی همسازی یعنی شرایط و «موقعیتی که هستیم» و به وضعیت تعادلی در موقعیت حاضر و کنونی اشاره دارد.


2 - کمال ( کام بخشی یا تشفی زندگی ) (2)

خلاصه:

همسازی ( شکل دادن به زندگی بیرونی ) :
کمک به ایجاد مصالحه میان تقاضاهای ناخودآگاه از یک طرف و نیازهای واقعیت از طرف دیگر است. این هدف می کوشد فرد دارای سائقـــه های خصوصی را با دنیای بیرونش همساز کرده و او را با واقعیت آشتـــی دهــد. (3 - فرانکل، 1366)


کمال ( کام بخشی یا تشفی زندگی ) :
هدفی با اعمال دارای جهت است و معطوف به « ارزش – استعدادهای نهفته (4) » هر موجود انسان است و تحقق این ارزش – استعدادهای نهفته ، هدف زندگی را تشکیل می دهد. (5 - فرانکل، 1382)

نتیجه:
در همسازی فرد متمرکز بر راحتی امروز و کنونی خویش و داشته هایش و لذت همرنگی هست.
اما در کمال فرد فارغ از سختی های موقعیت و موانع محیط تمایل دارد که خود را شکوفا سازد و رشد نماید.




سیرِ جسمِ خشک، بر خشکی فتاد *** سیرِ جان، پا در دلِ دریا نهاد *** 572:1



در این بیت می توان همسازی را معادل قانع شدن به تمتعات جسمانی و خشک دید.
و کمال را غرق شدن در دریای شکوفایی انسان دید.

دوشنبه 30/5/1391 - 19:28 - 0 تشکر 520505

تنش چیست؟آیا تنش برای زندگی لازم است؟






الف) همسازی اشاره دارد به جایی که ما هستیم
ب) کمال یعنی جایی که باید باشیم

تنش: یعنی تلاشی که فرد لازم دارد تا از همسازی (وضعیت کنونی)، به کمال (وضعیت مطلوب برسد).




تعادل حیاتی هم یعنی این که همسازی و کمال فرد بر هم منطبق باشد. یعنی وضعیت فعلی فرد، وضعیت مطلوب او باشد. در این صورت دیگر نیاز نیست فرد تلاشی کند یا تنشی داشته باشد. لذا فرد رشد و شکوفایی و پویایی هم ندارد. چنین شخصی نیاز ندارد به سوی شدن گام بردارد، چون دقیقا همان جایی قرار دارد که می خواهد.
رکود، بی حرکتی، یکنواختی و سکون در چنین وضعی فرد را آزا می دهد و سرگشته می شود.
به این ترتیب مشاهده می گردد ، که بهداشت روانی مستلزم اندازه ای از «تنش» است. تنش بین آنچه که بدان دست یافته، و آنچه که باید بدان تحقق بخشد. تلاش در پر کردن شکاف آنچه که هست و آنچه که باید باشد. این «تنش» لازمه ی زندگی انسان است. پس نباید از دست و پنجه نرم کردن انسان در یافتن معنی بالقوه زندگی خود نگران باشیم.

آنچه بشر نیاز دارد «تعادل حیاتی» نیست، بلکه چیزی است که پویایی اندیشه ای نام گرفته است. نیروی محرکه ی روحانی میان میدانی از «تنش» که در یک قطب آن معنی ، و در قطب دیگر فردی که باید بدان معنی تحقق بخشد وجود دارد. فکر نکنید که این حقیقت تنها در موارد عادی صادق است و بس، بلکه در مورد بیماران عصبی حتی بیشتر صدق می کند. اگر معماری بخواهد سقف فرسوده ای را تعمیر کند ، باری بر آن می افزاید که این امر موجب بهتر چسبیدن و اتصال بهتر اجزای این بنا می گردد. از این رو وقتی که درمانگر قصد یاری و پرورش بیمار خود را دارد نباید از این وحشت داشته باشد که در راه آشنا کردن او با معنی زندگی، باری بیشتر بر دوش او می گذارد.( 1 - فرانکل، 1384)

دوشنبه 30/5/1391 - 19:28 - 0 تشکر 520506

تکنیک قصد متضاد (1) چیست؟

مقدمه :
تکنیک و فن، ابزار و روشی هست که یک متخصص بسته به زمان، مکان و موقعیت خاص با توجه به دانش و آگاهی خود به کار می گیرد تا با استفاده از آن مشکلی را حل کند . یا راه رسیدن به هدفی را هموار سازد.

تکنیک قصد متضاد :
فرایندی که با آن ، بیمار (یا مراجع) تشویق می شود ، درست همان کارهایی را انجام دهد که از آنها می ترسد و یا آرزو کند که همان چیزی که از آن می ترسد اتفاق افتد. (2 - فرانکل، 1383)
تکنیکی که نیازمند آنست مراجع به عملی بپردازد که از آن هراسان است. این درست مخالف برداشت مراجع از موقعیت است به خصوص وقتی که در محیطی هر چه طنز آلودتر انجام شود.
این تناقض ( عمل کردن به چیزی که از آن هراسان هستید) ، در برداشت مراجع از علائم ، تغییر به وجود می آورد و مراجع را قادر می سازد از نشانه بیماری فاصله بگیرد و از موقعیت مشکل‌زا دوری گزیند. از این رو هدف مشاوره وجودی رساندن مراجع به نقطه ای است که از گریز علائم یا ستیز با آنها دست بکشد و در عوض ، در آنها اغراق کند، در نتیجه نشانه ها از بین می روند و مراجع دیگر با آنها دست به گریبان نمی شود.( 3 -جورج و کریستانی، 1381)




گرم تر شد مرد ز آن منعش که کرد *** گرم تر گردد همی از منع، مرد *** 3272:3


آدمی از هر چه منع شود بدان حریص تر می گردد.
اِنَّ ابنَ آدَمَ لَحَریصٌ عَلی ما مُنِعَ «همانا آدمی بر آنچه منع شود حرص می ورزد»(4)




نفی، ضدِّ هست باشد ، بی شکی *** تا ز ضِد ، ضِد را بدانی اندکی *** 736:6



بی گمان «نفی» ضدِّ «اثبات» است.
می توان به وسیله ضدّ ، کمی از ماهیت ضدِّ آن را شناخت.
قاعده: تُعرَفُ الاَشیاءُ بِاَضدادِها : اشیاء با اضدادِ خود شناخته می شوند.(5)

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.