بیان روان در سایه فهم روان
سلاست و سهولت بیان استاد، در حدّى است که بسا شاگرد، در بدو امر به تردید مى افتد که نکند مطلب ارائه شده، از عمق بیشترى برخوردار بوده و حقّ آن ادا نشده است؟
یکی از شاگردان ایشان نقل می کند: حقیر که در این رابطه به حدّ وسواس رسیده بودم سعى داشتم که به دقّت و با پیش مطالعه و پس مطالعه و به کمک هم بحثان اصولى، جوانب مسأله را بررسى نمایم، بعد از بحث و فحص زیاد، در بسیارى از موارد به این نتیجه مى رسیدم که حقّ مطلب همان است که استاد ما بى پیرایه و بدون دست انداز و پیچ و خم عبارات و به دور از تعبیرات مغلق و معقّد، با طبع سیّال و فکر ثاقب خویش به آن رسیده بودند و آن را با سهولت و روانى خاصّى بیان داشتند.
طبعاً از آن جا که زبان و بیان، ترجمان ذهن و فکر انسان است مى شود گفت که این بیان روان، فهم سالم و روانى را نیز در وراء، در بر دارد و مسلّماً آن چه که در روانى بیان، نقش اوّل را ایفا مى کند کیفیّت ورود و خروج در مسأله، تحلیل صحیح موضوع بحث، تشقیق و جداسازى و ریزکردن موضوع کلّى و عام و بالجمله نشان دادن موضوعات جانبى و متشابه و پرده بردارى دقیق از چهره محلّ نزاع است و انصافاً، استاد در این رابطه بسیار موفّق است.
جالب است که وقتى این نکته ضمیمه شود به این که استاد، قبراق و پرانرژى و بانشاط و شادابى کامل، کلمات را با قوّت و قدرت ادا مى کند، از کرسى درس ایشان محفل بسیار سرحال و زنده اى به وجود مى آید به گونه اى که شاگرد، احساس کدورت و کسالت نمى کند و خود را از قافله بحث، عقب نمى بیند، بلکه هر کسى خویش را حاضر در صحنه درس دیده، به فهم خویش امیدوار شده، باور مى کند که او نیز مطلب را گرفته است.
این نکته اى است که در اثناى جلسه درس اصول، بارها و بارها توجّه حقیر را به خویش معطوف مى داشت و برایم خاطره تفأّلى را زنده مى کرد که در بدو امر براى شرکت در درس استاد، به قرآن زده شد که آمده بود: (وَ قَالُواْ الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ ( چراکه درس او حزن ها را برطرف کرده، گره هاى کور را باز مى کرد!.
مسلّماً برخوردارى از این خصلت مى تواند یکى از عللى باشد که باعث شده، درس استاد فقهاً و اصولاً (در آن سالهایى که اصول مى گفتند) یکى از شلوغ ترین و پرجمعیّت ترین درس هاى حوزه باشد.