چهره ها و نمودهاى گوناگون اسلام
قـبـل از بـررسـى اجـمـالـى پـیـرامـون جامعیت و ابعاد گوناگون اسلام ناب مـحـمدى (ص )لازم است چهره هاى گوناگون اسلام را در اندیشه مسلمانان و جـوامـع اسلامى موردمطالعه قرار دهیم تا در پرتو تفكیك آنها از هم , به ارزیابى دقیق و صحیحى دست یابیم . در ایـنـجـا, سـه چهره براى اسلام ترسیم مى كنیم , آنگاه خواننده را به سنجش وارزیابى دعوت مى كنیم :
چـهـره اول : اسـلام نـظـرى و تـئوریـك (اسـلام تـجـریدى )
چهره دوم : اسلام ناب محمدى (ص ) (اسلام تطبیقى ) -
چهره سوم : اسلام آمریكایى
1 - چهره اول : اسلام نظرى و تئوریك (اسلام تجریدى )
اسـلام نـظـرى و تئوریك , غیر از آنچه كه ذهنها با آن آشنایى دارند نیست . بلكه هـمـان آیینى است كه از سوى خداوند متعال بر پیامبر(ص ) نازل شده , تا هدایت انـسـان رابـر عـهـده بـگـیرد. همان دینى است كه خداوند متعال فقط آن را به رسمیت مى شناسدو مى فرماید: (ان الدین عنداللّه الاسلام ) و غیر از آن را آیین زندگى نمى داند (ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه ) . مـكـتـبـى اسـت كـه در آن , (تـوحـیـد) مـحـور همه معارف الهى است و معاد معنى بخش زندگى انسانى است . نـبـوت خبرگزارى آسمانى است , كه ترسیم كننده راه و رسم زندگى مردمان اسـت . فقه آن معیار عمل و معارف آن دربردارنده همه نیازمندیهاى بشر, و براى زندگى فردى و اجتماعى مردم چاره اندیشیده و نظامهاى مختلف اجتماعى را براى تنظیم حیات بشر ارائه فرموده است . انـسـان فـرض شده در آن , معتقد به اصول دین (توحید - نبوت - معاد) و لوازم آن (عـدل و امـامـت ) اسـت و مـتـخـلـق بـه اخـلاق اللّه و عـامـل بـه احـكـام خداست .مع الوصف ما آن را اسلام نظرى و تجریدى مى نامیم . زیرا در این مرحله , جـنـبـه تـئوریك آن منظور مى شود و به جنبه عینى و اجتماعى و حضور آن در صـحنه هاى مختلف زندگى مردم , التفاتى نمى شود - یعنى در این مرحله , هیچ اقـتضایى براى تحقق و حضور در جامعه و عدم تحقق آن وجود ندارد. براى آنكه در جـامـعـه متحقق گردد و زمام و نظام جامعه را به دست گیرد نیاز به عامل عینى و انسانى , بیرون ازمحتواى تئوریك خود دارد كه اعتبار آن عامل را نیز در متن خود مى پرورد (نبوت وامامت ). چـنـیـن اسـلامـى , اسـلام كتاب و سخن است . اسلام تحقیق است و اسلام فكر وانـدیـشـه اسـت . هـمـه ایـنـهـا در نـظـر ما از ارزش والاى مخصوص به خود برخوردارند.ولى به هر حال , ارزش و مطلوبیت مقدمه اى دارند. چون كه در مقام تـحـقـق , مـمكن است به وسیله دشمنان اسلام با برنامه ریزى در خدمت اهداف شیطانى واستعمارى قرار گیرند. بـنـابـرایـن , آنچه ازرش مستقل و مطلوبیت ذاتى دارد, تحقق مثبت و مطلوب اسلام است , اگرچه بر جنبه نظرى و تئوریك خود توقف داشته باشد. بـدیـن سان , تحقیق در اسلام (بررسى تئوریك اسلام ) البته داراى ارزش زیادى اسـت ,در صورتى كه مقدمه تحقق و عمل به اسلام محسوب شود و گرد و غبار تحریف رااز چهره پاك اسلام بزداید.
2 - چهره دوم : اسلام ناب و مكتب امام حسین (ع )
اسـلام نـاب مـحـمـدى (ص ) نیز داراى محتواى تئوریك است و آنچه در چهره اول بـراى اسـلام گـفتیم , بى هیچ كاستى براى اسلام ناب محمدى (ص ) وجود دارد. لـكـن در این چهره , اسلام از ویژگى خاصى برخوردار مى شود كه آن را از چـهـره اول ممتازمى نماید و آن ویژگى تحقق عینى و بالنده اسلام است كه به جامعه اسلامى ومسلمانان حیات , نشاط و نظام مى بخشد. در ایـن مـرحله توحید فقط محور معارف حقه الهى نیست , بلكه كانون عقیده و اقـتـدارهـمـه جـانبه امت اسلامى است . معیار اندیشه و عمل انسان موحد است . كوبنده سلطه نظامهاى بشرى و نفى تسلیم و بندگى غیرخداست . روشن بینى و آینده نگرى در حركتهاى اجتماعى و سیاسى است كه از اعتماد به وعده هاى الهى مبنى برپیروزى قطعى مستضعفان بر مستكبران الهام مى گیرد. (ان تنصروا اللّه ینصركم ویثبت اقدامكم ) (وعـد اللّه الـذیـن آمـنـوا مـنـكـم و عـملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض كمااستخلف الذین من قبلهم و لیمكنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم مـن بـعدخوفهم امنا یعبدوننى لا یشركون بى شیئا و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون ) . اگـر اسـلام بـراى مـؤمنین عزت و عظمت قائل است و مى فرماید: (العزة للّه و لـرسوله و للمؤمنین , همه در پرتو اعتقاد قلبى و التزام عملى به این اصل اساسى اسـت كـه سـرتـاسر زندگى فردى و اجتماعى , مادى و معنوى , علمى و عملى انسان را تحت پوشش خود درمى آورد. لـذا رمـز پـیـروزى و رسـتـگـارى امت اسلامى در همین نكته نهفته است , چه ایـنـكه پیامبر گرامى اسلام (ص ) در ابتداى بعثت خود فرمودند: (قولوا لا اله الا اللّه تـفـلحوا)رستگارى امت به این نیست كه فقط كلمه توحید را بر زبان جارى كـنـد, بـلـكـه بایدمحتواى ناب آن را كه نفى بندگى غیرخدا و اثبات اطاعت و بـندگى محض از اللّه متعال مى كند, با اعتقاد در اندیشه و التزام در عمل تحقق بـبـخشد تا جامعه اسلامى یكپارچه از خداوند متعال فرمان برند و غیر از او را به رسمیت نشناسند. به همین جهت , مردم زمان رسول اللّه (ص ) با طرح شعار (توحید) و كلمه (لا اله الااللّه ) ازمشركان و معاندان كه توحید را به معناى تعطیل شدن آقایى و ستم و استثمار ودیگر مفاسد خود مى دانستند. پـرواضـح است كه رویارویى دو صف حق و باطل , رویارویى مبارزاتى بوده است نـه صرفا مناظره و مباحثه علمى و نظرى - همین فارق میان چهره اول با چهره دوم اسلام مى تواند باشد.
بـنـابـرایـن , سـیـره پـیامبر(ص ) كه قبلا به اختصار درباره آن صحبت كردیم و شناخت آن را براى شناخت اسلام ناب محمدى (ص ) لازم دانستیم , روش عینیت بخشیدن به مفاهیم و اجراى تحقق اسلام نظرى است كه آن را تطبیق مى كند و از حالت لااقتضایى بیرون مى كند و به صورت زنده , فعال و مجسم درمى آورد. در ایـنـجـا پـیـامبر(ص ) نقش (رابط) را میان چهره اول و چهره دوم اسلام ایفا مـى كـنـد كـه اگر این (رابط) وجود نداشته باشد, اسلام از صحنه هاى مختلف زنـدگـى مـردم بیرون مى رود و رسالت دین الهى محقق نمى گردد. لذا اسلام (سنت ) را همواره در كنار(كتاب ) قرار داده و معرفى مى كند. و خود پیامبر(ص ) نیز مى فرماید: (انى تارك فیكم الثقلین كتاب اللّه و عترتى ) بـه همین جهت ما معتقدیم , (امامت ) و (ولایت امرى ), حلقه اتصال میان نظریه وتـطـبـیـق (اسلام تئوریك و اسلام عینى ) است كه هریك بدون دیگرى ناقص اسـت .امـام رضـا(ع ) مـى فـرمـایـنـد: (ان الامـامـة اس الاسـلام النامى و فرعه السامى ) ( . و هـمـچـنـیـن مى فرمایند: (ان الامامة زمام الدین , و نظام المسلمین , و صلاح الدنیا, وعز المؤمنین ) . رسول اللّه (ص ) مى فرمایند: (اسمعوا و اطیعوا لمن ولاه اللّه الامر, فانه نظام الاسلام ) (40) . قـلـب تـپـنـده امـت اسـلامـى را (امامت ) و (ولایت امر) كه در راستاى امتداد خـطدرخـشـان نبوت قرار دارد, تشكیل مى دهد. پیكر بزرگ امت اسلامى بدون وجـودقـلـب (ولایت امر) مرده است و قادر به ادامه حیات كامل و سالم اسلامى نـیـسـت ,عـلـى رغم داشتن اندمها و جوارح هیچ حركت و رشدى از خود نشان نمى دهد.
چشم دارد اما بینش ندارد, سر دارد اما عقل ندارد, دست و پا دارد ولى قدرت ندارد. مـاده حـیـاتـى و خـونـى كـه در رگهاى پیكر بزرگ امت اسلامى جریان دارد, هـمـان اسـلامى است كه با جامعیت احكام و نظامهاى مختلف زندگى سازش , حـیات اسلامى امت را تضمین مى كند, اما با وجود این همه , قلب تپنده است كه خـون وحـیات را به جاى جاى پیكر امت اسلامى مى رساند و تحرك و رشد آن را بیمه مى سازد. لـذا اسلام ناب محمدى (ص ) همچون اسلام نظرى , لااقتضا نیست , اسلام زمین وزمـان اسـت , اسـلام انسان است , اسلام مصداق است نه مفهوم صرف - مفاهیم ابـزارتـحـقـق معارف آنند - اگر از مفهوم جهاد و احكام آن بحث مى كند, براى عینیت وتحقق عملى آن است - نهیب (قاتلوهم ) براى آن است كه (حتى لا تكون فـتـنه ویكون الدین كله للّه ). تاكید بر پایبندى انسان به احكام خدا بدان منظور اسـت كه (لتكون كلمة اللّه هى العلیا). اگر سخن از امر به معروف و نهى از منكر بـه میان مى آورد, تنها به بحث و گفتگوى تئوریك اكتفا نمى كند, اگر شده آن را با خون وشهادت مى آمیزد تا صبغه الهى و رنگ عینى و انقلابى به دست آورد. امام حسین (ع ) خطوط كلى قیام خونین خویش را اینچنین ترسیم مى كند: (انى اریدان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسیر بسیرة جدى و ابى ) . در حـالـى كـه خـود را آمـاده شـهـادت و حـمـاسـه خـونـیـن نـمـوده اسـت مـى فـرماید:مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و بر سیره و روش جدم رسول اللّه (ص )و پدرم حركت كنم . آرى , در مـنـطق امام حسین (ع ) كه برگرفته از سیره رسول اللّه (ص ) است , امر بـه معروف كه تحول بیافریند, و نهى از منكر كه ریشه منكر را براندازد با خون و قیام محقق مى شود. نـهـضـت امـام خمینى (س ) كه حیات اسلام ناب محمدى (ص ) را تجدید كرد و وسـیـلـه تـطـبـیـق و تـحـقق اسلام نظرى در زمان معاصر شد, در مكتب امام حـسین (ع ) شكل گرفته است و در مقاطع مختلف یادآور حماسه عاشورا و قیام كـربـلاست . حیات اسلام ناب به لحاظ تطبیقى بودنش دوست پرور و دشمن ساز است . لذا با تحقق آن ,یزیدیان زمان و ابرقدرتهاى دوران با همدستى عمالشان به جـنـبـش درآمـدنـد و از هـیچ كوششى براى خاموش كردن نور الهى فروگزار نكردند و در نقطه مقابل , عاشقان اللّه و پروردگان اسلام ناب , با شهادت خواهى بـه مـیـدان كـارزار بـا آنها شتافتند و دوست ودشمن را از رشادت خود متحیر ساختند.
3 - چهره سوم : اسلام آمریكایى
امـام خـمـیـنـى (س ) بـراى اولـیـن بـار در جهان معاصر, با به كارگیرى كلمه (اسـلام آمریكایى ) نقاب فریب را هم از چهره سرسپردگان به بیگانه و وابستگان جـیـره خواركه خد را منتسب به اسلام مى دانند برگرفتند و هم به مسلمانان و جـهـانـیـان ثـابت كردند كه میان اسلام حقیقى با آنچه به عنوان اسلام از سوى اسـتـكبار جهانى به سركردگى آمریكا و عمال دست نشانده اش معرفى مى شود, تفاوتهاى زیادى وجوددارد. الـبـتـه جـاى تعجب نیست كه مستكبران عالم بخواهد از اسلام نیز به نفع خود استفاده كنند, یا دست كم جلوى ضرر آن را بگیرند. اسـلام حـقـیـقـى كـه از سـوى خداوند متعال شكل خداپسند زندگى انسانها مـعرفى شده , جایى براى حضور گسترده قدرتهاى شیطانى در اعماق زندگى مردم باقى نمى گذارد. (ان لـعـنـة اللّه عـلـى الـظالمین الذین یصدون عن سبیل اللّه و یبغونها عوجا و بالاخرة هم كافرون ) . اسـلام حـقـیـقـى كـه عـزت را بـراى خـدا و پـیامبر و مؤمنین مى داند هرگز بـراى عزیزكردگان مستكبر جهان قابل تحمل نخواهد بود. به همین جهت آنان معتقدند كه یا باید چنین اسلامى را به كلى نابود كرد, تا راه براى اطاعت بى چون و چراى ذلت بار مردم از مستكبران باز شود, یا با شیوه هاى تحریف و اغواى مردم , گـسـتردگى زندگى شمول اسلام را زیر سئوال برد و به مردم وانمود كرد كه دیـن یـعـنـى تـشریفات مذهبى , نه شكل و روش خاص زندگى (جدایى دین از سیاست ). در ایـن صـورت نـیـازى بـه انـهـدام تمام حقیقت دین نیست و مى توان از دین مسخ شده ودینداران بى درایت , به نفع اهداف استكبارى و شیطانى استفاده كرد و آنـهـا رابراى از دست دادن همه امكانات و ذخایر و حیثیت خود به تمكین وادار ساخت واین چیزى غیر از اسلام آمریكایى نیست . در ایـنـجـا كـار اسـتـكـبـار, نـظـیـر كـار حشره كوچك تر از زنبور است كه به هـنـگـام تـخم گذارى كرمى را پیدا مى كند و عصبى را روى پشت آن مى یابد و بـه گـونه اى به آن نیش مى زند كه نه بمیرد و نه زنده بماند, بلكه فقط بى حس گـردد. دلـیـل ایـن كار این است كه اگر كرم بمیرد فاسد مى شود و دیگر قابل اسـتفاده نخواهد بود و اگر زنده وبارمق باشد, مجالى براى تخم گذارى حشره باقى نمى گذارد. لذا آن را فقط بى حس مى كند.
استكبار جهانى هم با طرح اسلام آمریكاپسند و مسخ اسلام حقیقى چنین نیشى بـه پـیـكـر امـت اسلامى وارد مى آورد كه حیات عزتمند اسلامى را از مسلمانان بگیرد وآنها را بى حس و بى رمق بسازد. تـعـطیل بخش عمده اسلام ناب در مسائل سیاسى و اجتماعى , و كنار گذاشته شـدن آن از صـحـنه هاى فعال زندگى مسلمانان و شكل تشریفات مذهبى پیدا كـردن اسلام ,علامت بى حسى , ذلت و بى رمقى مسلمانان در سطح جهان است . لـذا مـى بینیم كه سرنوشت معنوى , سیاسى و اقتصادى ممالك اسلامى به دست غـارتـگـران غربى سپرده شده است و عقب ماندگى , ازخودبیگانگى و وابستگى سرتاپاى وجودمسلمانان را فرا گرفته است . بـنـابـرایـن , به آسانى مى توان قضاوت كرد كه اسلام آمریكایى , اسلامى است كه درذات خود نقص را پذیرفته , مسخ شده و آن را وارونه معرفى كرده اند. اسلامى است كه شریف ترین گوهر خود و تمام حقیقت خود یعنى توحید را نفى عبودیت غیرخدامى كند از دست داده است . اسـلامى است كه از صحنه هاى زندگى بیرون رفته و با تبلیغات سوء بیگانگان , درذات خـود نـظـریـه تـسـلیم و پذیرش قدرتهاى شیطانى و غیرالهى را در بر گرفته است . و بالاخره اسلامى است كه دوستانش , دشمنان خدایند و دشمنانش اولیاءاللّه اند. تـقـدیـم بـه افـشـاگـر اسـلام آمریكایى و احیاكننده اسلام ناب محمدى (ص ) حضرت امام خمینى سلام اللّه علیه .
و آخر دعوینا ان الحمد للّه رب العالمین
منبع تبیان