دامنه اختیارات و وظایف سلطان
چنانكه بیان شد، شرایط زمان، قدرت و اقتدار سلاطین صفوى را بهعنوان واقعیت اجتنابناپذیر بر علماى شیعه تحمیل كرده بود و لذا آنها در عین حال كه معتقد بودند ریاست عامه مكلفین باید بهدست وارثان انبیا و نایبان ائمه باشد ولى اقتدار شاهان صفوى را در عصر خود پذیرفتند و به همكارى و نوعى تقسیم قدرت تن در دادند . بر اساس این تقسیم قدرت، امور عرفى به سلاطین صفوى و امور شرعى به علماى شیعه واگذار گردید .
بنابراین چنانكه بیان شد، شیخ على نقى كمرهاى نیز امور شرعى مردم چون افتا و قضا را فقط در حیطه قدرت علما دانسته و رجوع شیعیان در این امور را به غیر از ایشان، رجوع به طاغوت قلمداد كرده است . اما در امور عرفى قدرت پادشاهان را از باب ضرورت به رسمیتشناخته و معتقد است كه حمایت از دین و مؤمنان در این زمان منحصر به شاهان صفوى شده است . علاوه اینكه به اعتقاد ایشان «سلاطین شیعه ناجیه به دلیل التزامشان به اعتلاى حق و تمسكشان به صادقین (ع) و اطاعت و تبعیت از ائمه (ع) و سید قریشى حسینى بودن، از مصادیق لصوص متغلبه و حكام جور خارج مىباشند» و لذا حاكمیت آنها در امور عرفى جایز است . (اگر چه در فتوا و قضا و دیگر امور شرعى، نه) . و در عین حال در امور عرفى نیز آنها ملزم به رعایت موازین شرعى و عقلىاند .
بر این اساس وى با پذیرش حاكمیت پادشاهان صفوى در امور عرفى براى هدایت آنها در این امور، انجام وظایف زیر را به آنان توصیه كرده است:
1 . نصرت و حمایت از دین مؤمنان
وى با تاكید بر اینكه «در عصر غیبت آفتاب خلافت مصطفوى و ولایت مرتضوى صاحبالزمان در سحاب غیبت است» و «نصرت و حمایت از مؤمنان معتصمان به حبال آل محمد (ص) از پادشاهان زمین منحصر است در پادشاه ایمانیان» ، پادشاهان صفوى را به حمایت از دین و ایمانیان ترغیب نموده مىنویسد: «وقایت از دین بر كافه ایمانیان خصوص پادشاه ایشان واجب است» چرا كه «حفظ و سلامت دین مبین به یقین اوجب از حفظ سلامت اموال و انفس است» . وى همچنین حمایت از مؤمنان و پیروان مذهب شیعه را نیز از وظایف مهم پادشاه شیعیان دانسته مىنویسد:
«باید كه صاحب اقتداران وقت از بندگان پادشاه ایمانیان فرصت غنیمتشمرده در اعزار و اكرام مؤمنان و شیعیان ... اهتمام تمام نمایند» . وى همچنین با تذكر شاه صفى به اینكه اجداد ایشان همواره ناصر و حامى دین و مذهب شیعه و پیروان آن بوده و ترویجشعائر دین مبین ائمه اثناعشر (ع) از عادت حسنه آنها بوده است ، برخى از سیاستهاى ایشان از جمله دستور ترجمه كتاب احیاءالعلوم غزالى را بر خلاف سیره اجدادى وى دانسته و اور را به اجتناب از این امر توصیه نموده است . وى این ضرورت حمایت پادشاهان از مؤمنان را به روایتى از امام موسى كاظم (ع) مستند ساخته، مىنویسد:
«امام موسى كاظم (ع) مىفرماید: من قصد الیه مؤمن مستجیرا به فى بعض احواله فلم یجره بعد ان یقدر علیه فقد قطع ولایة الله عزوجل» یعنى «در صورتى كه مؤمنى به درگاه پادشاه دین پناه آورد، در این صورت بر بندگان پادشاه اجاره مستجیر مذكور لازم است و بر تقدیر عدم آن قطع ولایتالله لازم مىآید .»
همچنین ایشان پس از ذكر روایات دیگر از ائمه (ع) مىنویسد:
«از این احادیثشریف غایت قرب و منزلت و شرف و كرامت مؤمن كه عبارتست از شیعى اثنى عشرى كه اعتصام به ولایت ائمه هدى (ع) جسته و برائت از دشمنان ایشان نموده، مستفاد مىشود و بباید دانست كه مذلت و خذلان و اذیت و اهانتبه بنده مؤمن رسانیدن و احتقار و استذلال وى نمودن، مبادرت به محاربتخداى عز و علاست» [پس] «نصرت و تقویت و حمایت و اعانت مؤمن حسب الامكان واجب است .»
2 . اهتمام به امور مسلمانان
یكى دیگر از وظایفى كه كمرهاى براى پادشاهان صفوى بیان داشته و آنها را به انجام آن توصیه كرده است «اهتمام به امور مسلمانان» مىباشد . وى در این زمینه خطاب به شاه صفى مىنویسد:
«اهتمام به امور مؤمنان و مسلمانان و نصیحتبه جهت ایشان و رعایت نفع ایشان واجب است» . [چرا كه] «به اذعان همه اهل عرفان، اهتمام به امور نشاتین مسلمانان و رعایت نفع دنیا و آخرت ایشان بر هر قادر بر آن خصوص پادشاه دینپناه راعى و حامى اهل ایمان واجب است»
و لذا در احادیثخازنان علم خداوند رحمان نیز اهتمام مذكور و رعایت آن از لوازم مسلمانى دانسته شده است . آنچنانكه پیغمبر خیرالبشر (ص) در این زمینه مىفرمایند: «احب الناس الى الله انفع الناس للناس» . همچنین ایشان فرمودهاند: «من سمع رجلا یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم» . پس عدم اهتمام به امور مسلمین خروج از جمله آنان است و «خروج از جمله مسلمانان خروج از اسلام است .»
وى با استنتاج از احادیث مذكور و احادیث دیگر خطاب به حاكمان صفوى مىنویسد:
«مؤلف مىگوید به ملاحظه احادیثشریفه اهل عرفان و ایقان توقع دارند كه موفق مؤید خادم امیرمؤمنان در ورازت عظمى كه ببركتشان یافتهاند، اهتمام به امور مسلمانان چون مرجع جمیع است داشته باشند و نفع ایشان را منزله نفع خویش و دفع ضرر از ایشان را منزله دفع ضرر از خویش گردانند و در هر حال مبارك یعنى نفاع مسلمانان بوده باشند تا دوستترین خلق به سوى خداوند رحمان باشد و عمر طویل با عیش و غیر یابند» .
در این راستا یكى از امورى كه در عصر كمرهاى وى را رنج مىداده فقر مادى شیعیان به خصوص اهل علم بوده است و لذا ایشان همواره پادشاهان صفوى را به «تامین رفاهیت مردمان» و رفع حاجت و نیازمندى آنان توصیه كرده است . و از عدم توجه به این امر بیم داده است . لذا در توصیه شاه به رفع حاجات مردم مىنویسد:
«باید كه پادشاه از نفس خویش سؤال فرماید به این وجه كه من پادشاه شیعیان و ایمانیانم، هر گاه در وقت ضرورت و التجاء ایشان به درگاه من دفع ضرورت و سد خلت و قضاى حاجت ایشان ننمایم و رد حاجت ایشان كه به مقتضاى خبر صادق رحمتى است از خداوند رحمان كه به سوى من، رانده كنم و ایشان را مایوس از خویش گردانم و از درگاه خود محروم سازم و نهال امید ایشان را به آب خیبتخشك نمایم و امر ایشان را به متحیرى در امر خود در هر باب گذارم عاقبت امر چون خواهد شد؟ چون عارفان زمان مىگویند كه در حكمت الهى فتح درگاه پادشاهان به جهتحمایت و اعانت و قضاى حاجتبندگان است، مبادا چون نقض غرض حكمى نمىشود، امرى منافى دوام دولتبه ظهور آید ... و با وانهادن امور مردمان، موجبات تضییع حقوق آنان فراهم گردد و اختلال در امور دارین عالمیان كه به حكمت الهى در تحت ولایت پادشاه قرار گرفته، حاصل شود كه در این صورت، چون نقض غرض حكیم نمىشود و در حكمت الهى اختلال، سبب اختلال و زوال، سبب زوال است و خالق عباد به اختلال امور دارین مردمان راضى نمىشود و در مقام اصلاح آن در مىآید، و موجبات اختلال و زوال قدرت چنین پادشاهى را فراهم مىسازد، پس پادشاه را لازم است كه قبل از آنكه چنین وضعیتى پیش آید در انتظام امور دارین مردمان اهتمام ورزد .»
از این رو ایشان در درجه اول دوام و بقاى دولت را به تامین رفاه مردمان و رفع نیازمندى آنان دانسته و پادشاهان صفوى را توصیه مىكند كه براى بقاى خود هم كه شده استبه اصلاح امور رفاهى مردم اقدام كنند، در درجه دوم وى با استناد به روایات مختلف ائمه (ع) آنها را به اجر و پاداش اخروى این امر متوجه ساخته و مىنویسد:
«هر گاه اجر سعى در حاجتیك مؤمن این باشد كه از احادیثشریف مستفاد مىشود سعى در حاجت همه مؤمنان بلدان پادشاه ایمانیان به تحصیل موجب رفاه و صلاح دارین ایشان به توجه پادشاه به حال مقصران در آن از دیوان چه خواهد بود؟ لایحصیه الا الله الرحمان» .
بر این اساس وى شاهان صفوى را به احسان به مردم توصیه كرده و تاكید مىكند كه این احسان در حقیقت احسان شاه به نفس خویش است زیرا «خداوند رحمان فرموده «ان احسنتم احسنتم لانفسكم» پس «آن كسان كه در تقلیل عطیه و احسان پادشاه مىكوشند و آنرا نفع مال دیوان حساب مىكنند در حقیقت نه دوست پادشاه دینپناهند، چون نمىخواهند كه پادشاه به عطیه و احسان محبوب خداوند رحمان عز و علا بوده باشد و احسان به نفس خویش نماید و احسان كند . همچنان كه الله رحمان احسان به سوى وى كرده، چون احسان موجب زیادتى احسان است و در آنچه ایشان كرده است پادشاه را از پادشاهى و سعادتى نمىخواهند كه ابتغاء دار آخرت نماید و مىخواهند كه تا نسى نصیب خود از دنیا كرده باشد و ابتغاى فساد در زمین كند با آنكه خداى عز و علا دوست نمىدارد مفسدان را و به همه اینها اشارت هست در قول خداى تعالى كه فرموده: «و ابتغ فیما اتیك الله الدار الاخرة و لاتنس نصیبك من الدنیا و احسن كما احسن الله الیك و لاتبغ الفساد فى الارض ان الله لایحب المفسدین» . پس باید كه «پادشاه دینپناه [تلاش كند] در هر جا كه باشد نفاع بوده باشد تا به مقتضاى «و ما ینفع الناس فیمكث فى الارض» بركت در عمر و ملك و دولت وى بههم رسد» . همچنین تلاش نماید «با لطف بیشتر به خلق خداى عز و علا ... دوستترین همه خلقان به سوى خداوند رحمان بوده باشد .»
3 . رعایت قسط و عدالت در جامعه مسلمانان
یكى دیگر از توصیههاى كمرهاى به پادشاهان صفوى، رفتار عادلانه با مردم و اقامه قسط و عدل در جامعه آنان است . به اعتقاد ایشان «پادشاه را طریقه عدل در هر قضیه مسانحه در ملك او لازم است .» چرا كه «دوام ملك او به دوام عدل است، همچنان كه عدم آن به عدم آن» پس «عدل پادشاه موجب ثبات دولت و دوام عظمت و سلطنت وى است» و به سبب آن «خیر و بركتبه هم رسد و این مزیت عظیمى در دنیا و عقبى پادشاه را بر پادشاهان سابق و لاحق حاصل و دلالتبر ترتب این آثار بر اختیار پادشاه دینپناه طریقه مذكوره را به جهت رواج شرع انور و انتظام امور دارین مسلمین در بلدان از اعتبار اولى الابصار و اخبار اهل بیت اطهار (ع) هست . اما اعتبار چون دلیل عقلى قایم استبر آنكه عدل پادشاه موجب ازدیاد عمر و ثبات و دوام دولت اوست و خلاف آن سبب خلاف آن، زیرا كه بر طریقه عدلیه امامیه اثناعشریه جایز نیست كه الله تعالى آن كس را كه خلاف عدل مىكند بر عباد زیاده از آنچه حسنات او در حالتخلاف عدل كردن وفا به عوض آن مىكند ممكن گرداند و الا لازم مىآید عدم امكان انتصاف و احقاق حق ذىالحق در حكمتحقه حكیم عادل قادر بر هر چیز . اما دلالت از اخبار از امام جعفر صادق (ع) كه
«ان الله عزوجل جعل لمن جعل له سلطانا اجلا و مدة من لیالى و ایام و سنین و شهور فان عدلوا فى الناس امر الله عزوجل صاحب الفلك ان یبطئ بادارته فطالبت ایامهم و لیالیهم و سنینهم و شهورهم و ان جاروا فى الناس و لمیعدلوا امر الله تبارك و تعالى صاحب الفلك فاسرع بادارته فقصرت لیالیهم و ایامهم و سنینهم و شهورهم و قد وفى لهم عزوجل بعدد اللیالى و الشهور .»
به اعتقاد كمرهاى بىشك مراد به عدلى كه موجب زیادتى عمر و ثبات دولت و دوام قاهریت پادشاه استبه مقتضاى این دیثشریف و اعتبار عقل، عنایت پادشاه هستبه امر به معروف و نهى از منكر در بلاد و میانه عباد و قیام به آن به قیام به طریقه مذكوره تحقق مىیابد لامحاله .
اما دلالتبر آنكه احیاى عدل سبب احیاى زمین و خیر و بركت است قول خداى متعال است كه فرموده: «یحیى الارض بعد موتها» . همچنین تفسیر امام موسى كاظم (ع) كه فرموده: «لیس یحییها بالقطر و لكن یبعث الله رجالا فیحیون العدل فتحیى الارض لاحیاء العدل و لاقامة الحد لله انفع من القطر اربعین صباحا .» و قول پیغمبر (ص) كه فرمود: «اقامة حد خیر من مطر اربعین صباحا» و نیز فرمود: «ساعة امام عادل افضل من عبادة سبعین سنة و حد یقام لله فى الارض افضل من مطر اربعین صباحا .» نیز مؤید آن است .
4 . اقامه امر به معروف و نهى از منكر در جامعه مسلمانان
یكى دیگر از امورى كه كمرهاى پادشاهان صفوى را به انجام آن ترغیب نموده است، امر به معروف و نهى از منكر است . ایشان با استناد به آیه مباركه «و لیكن منكم امة یدعون الى الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون» مىنویسد:
«از این آیه كریمه كه در آن حصر فلاح و رستگارى دارین چون مطلق است در خواندگان به خیر و امر كنندگان به معروف و نهىكنندگان از منكر، شده، مفهوم مىشود كه ترك امر و نهى علتخیبت و عدم رستگارى دنیا و آخرت تارك آن استبا قدرت بر آن» .
وى همچنین با استناد به فرمایش حضرت رسول اكرم (ص) كه فرمود: «ان الله عزوجل لیبغض المؤمن الضعیف الذى لادین له . فقیل: ما المؤمن الذین لادین له؟ قال الذى لاینهى عن المنكر» ، مىنویسد: «این حدیثشریف نبوى دلالت صریح دارد كه تارك نهى از منكر با قدرت بر آن، دین ندارد و مبغوض و مغصوب الهى است .» ایشان همچنین پس از استناد به حدیث منقول از امام محمد باقر (ع) كه فرمود: «ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فریضة عظیمة بها تقام الفرائض هنالك یتم غضب الله عز و جل علیهم فیعمهم بعقابه فهلك الابرار فى دار الفجار و الصغار فى دار الكبار ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء . فریضة عظیمة بها تقام الفرائض و تامن المذاهب و یحل المكاسب و یرد المظالم و یعمر الارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر» مىنویسد:
«از این حدیثشریف مستفاد مىشود كه در بلدى كه در آن غاصبان خداوند رحمان بوده باشند، اهل ایمان و ایقان را در آن بودن با وجود اهل اقدار بر معروف و نهى از منكر و عدم اتیان ایشان به آن در معرض عذاب الهى در آمدن است و نیز مستفاد مىشود كه پادشاهان را امر مشكلتر است چون قدرت ایشان عموم دارد و قدرت دیگران مستند به تمكین ایشان و عدم آن به عدم آن، و از اینجاست كه بهلول عاقل هارون الرشید را گفت در وقتى كه از او پرسید كه مرا مىشناسى؟ انت الذى لو ظلم واحد بالمشرق و كنتبالمغرب سالك الله یوم القیامة . رشید بعد از سماع این كلام از بهلول به گریه افتاد .»
وى همچنین با استناد به احادیث دیگر از جمله حدیث منقول از امام جعفر صادق (ع) كه فرمود: «الامر بالمعروف و النهى عن المنكر خلقان من خلق الله فمن نصرهما اعزهالله و من خدلهما خذله الله» مىنویسد:
«به مقتضاى این حدیثشریف پادشاه را به یك كلمه گفتن مثل اینكه: در ملك من تظاهر به شرب خمر ننمائید و فواحش را به اجاره ندهند و اجاره قمارخانه نباشد، تحصیل نصرتى و علبتى و تقویتى الهى كه به صدهزاران هزار لشكر خونخوار میسر نباشد میسر است همچنان كه بر ترك آن، كه موجب خذلان امر به معروف و نهى از منكر استخذلانى مقابل نصرت و عزت مذكوره مترتب است و العیاذ بالله من خذلان الله» .
و در نهایت ایشان از مجموع احادیث فوق محذورات و خطراتى را كه از بىتوجهى پادشاهان به امر به معروف و نهى از منكر ممكن است عارض شود به شاه گوشزد كرده و این امر را موجب بههم خوردن فلاح و رستگارى دنیا و آخرت و دیانت و غیرت دینى، و فرود آمد غضب و عقوبت الهى و هلاكت ابرار و عدم اجابت دعاى مؤمنان و تسلط اشرار در جامعه دانسته است .