جنبه هاى شناختى واكنش والدین
علاوه بر امور عاطفى، در میان واكنشهاى والدین نسبت به كودكان خود، عناصر شناختى نیز وجود دارد كه احتمالاً رشد اخلاقى كودكان را تسهیل مىكند. تحقیقات حاكى است كه كودكان اطلاعات خود درباره تخلفات اخلاقى را از منابع مختلف ـ از جمله مشاهده و تجربه مستقیم جرایم اخلاقى ـ كسب مىكنند. در عین حال، تجارب مستقیم تنها منبع رشد اخلاقى و اجتماعى نبوده و حتى همیشه مطلوبترین یا مؤثرترین منبع نیز به حساب نمىآید. از دیدگاه حیطه اجتماعى، رابطه والدین با فرزندان، بخشى از تجارب اجتماعى كودكان است كه احتمالاً در تركیب دانستههاى اخلاقى آنان مورد استفاده قرار مىگیرد. والدین با تبیین دلایلِ وضع مقررات اخلاقى و پاسخ مناسب به اخلاقستیزى كودكان، مىتوانند كودكان را به اندیشیدن عمیق درباره رفتارهاى خود وادار كرده و زمینه رشد اخلاقى آنها را فراهم آورند.
مطالب مزبور به این نكته اشاره دارد كه پیامهاى آن دسته از والدین كه ـ درباره ماهیت حوادث و اینكه چرا رفتار خاصى را انتظار دارند یا چرا رفتارهاى نامطلوب را نمىپسندند ـ با فرزندان خود صریحتر سخن مىگویند، ممكن است مخصوصا بر نوجوانان تأثیر بیشترى داشته باشد. این گفته به نوبه خود ثابت مىكند كه اقامه دلیل، تبیین كردن و استدلال عقلانى، از سایر راهبردهاى انضباطى در تسهیل رشد اخلاقى كودكان و همچنین ایجاد تحول در سایر ابعاد آنان، تأثیر بیشترى دارد.
هرچند مجموعه وسیعى از تحقیقات مربوط به رشد، اقامه دلیل به عنوان راهكارهاى تأدیبى را تأیید مىكند، اما برخى دانشمندان معتقدند اقامه دلیل، مقولهاى گسترده و تعریف ناشده است. دیدگاه حیطه اجتماعى با بیان این سخن كه اقامه دلیل تنها در صورتى مؤثر است كه با حیطه رفتارهایى كه دیگران مشاهده مىكنند هماهنگ باشد، درك ما از اقامه دلیل به عنوان اقدام مؤثر والدینى را به صورت ویژهاى افزایش مىدهد؛ زیرا فقط همین تبیینهاست كه كودكان را به شناخت اخلاقى مجهز مىكند.
به تعبیر روشنتر، ایجاد تحول اخلاقى مؤثرتر، تبیین مقررات اخلاقى و پاسخ به خشونتهاى اخلاقى نیاز به بیان پىآمد عملكردها نسبت به حقوق و رفاه دیگران دارد. تحقیقات گذشته كه نشان مىدهد اقامه دلیل از جانب والدین، به ویژه با محوریت دیگران، با «درون سازى» و رشد «نگران بودن براى دیگران» ارتباط دارد، تأییدى بر این گفته است.
مطالعات شهودى واكنش در برابر تخلفات نشان داده است كه مادران (و سایر بزرگسالان) به صورت طبیعى تبیینهاى خود را با ماهیت جرایم هماهنگ مىكنند و به ندرت بر این موضوع تأكید دارند كه این عملكرد چگونه پىآمدى براى دیگران دارد و در واكنش به تخلفات اجتماعى نیز دلیلى اقامه نمىكنند. این یافتهها، فى نفسه، به طور ویژه این گفته را تأیید نمىكنند كه واكنشهایى كه با محدوده تخلفات هماهنگاند، به صورت مناسبترى توسط كودكان مورد قبول واقع مىشوند. به هر حال، تحقیقات تجربى بارها این گزاره را آشكارا آزموده است.
نتایج چندین پژوهش حاكى است كه كودكان به صورت فعال پیامهاى اجتماعى را بر حسب آنچه خود مثبت مىدانند ارزیابى كرده و پیامهاى غیر مثبت را كه با ماهیت وقایع تفاوت داشته باشد نمىپذیرند. در تحقیقى، كودكان پاسخ معلمان به قانون شكنىهاى اخلاقى و سنتى را، بر حسب حیطه آن تخلف، با گزینههاى سهگانه موافق، مخالف یا بىنظر ارزیابى كردند. به عنوان مثال، كودكان گزارههایى را ارزیابى مىكردند كه در پاسخ به قانون شكنىهاى اخلاقى یا سنتى، بر ویژگىهاى درونى رفتارها (مثل خسارات یا صدماتى كه آن تخلفات ایجاد كرده) تأكید داشت كه به ترتیب با پاسخهاى مناسب و نامناسب این ارزیابى صورت مىگرفت. از طرف دیگر، گزارههایى را ارزیابى مىكردند كه نشان دهنده این بود كه آن رفتار خاص، در پاسخ به قانون شكنىهاى اخلاقى یا سنتى اختلال ایجاد مىكند. كودكان پاسخهاى معلمان، همچنین خود معلمان را بسیار مثبتتر از حیطه نامناسب یا پاسخهایى كه در حیطه نامشخص قراردارد ارزیابى كردند. در مطالعات اخیر نیز یافتههاى مشابهى در رابطه با ارزیابىاى كه كودكان پیش دبستانى از پاسخهاى معلمان به چالشهاى مشابه به عمل آوردند به دست آمد. مطالعه بر روى دانشآموزان پیش دبستانى ژاپن در توكیو نیز همین نتیجه را به دست داد. بنابراین، مطالعات نشان مىدهد كه كودكان همسال درباره بزرگسالان به عنوان كارگزاران اجتماعى، به صورتى دستورى داورى مىكنند و پیامهاى بزرگسالان را بر حسب حیطه مثبت خود ارزیابى مىنمایند.
علاوه بر امور مزبور، نظریه حیطه اجتماعى معتقد است استدلال والدین در صورتى مؤثر است كه شرایط رشد كودكان در آن لحاظ شده باشد. به بیانى عمیقتر، اقامه دلیل از جانب والدین هرگز مؤثر نیست، مگر اینكه استعدادهاى كلامى كودكان شكفته شده و قادر باشند پیامهاى آنان را درك كنند. تحقیقات بیانگر آن است كه والدین در سال دوم پس از تولد كودكان، راهكارهاى فیزیكى براى جلوگیرى از قانونشكنى كودكان را به راهكارهاى كلامى تبدیل مىكنند. این یافتهها بدان معناست كه والدین نسبت به تحولاتى كه در رشد ادراكى كودكان اتفاق مىافتد به طور طبیعى واكنش نشان مىدهند. در عین حال، ممكن است این وضعیت حاكى از انتظارات رو به افزایش والدین از كودكان براى انجام رفتارهاى اخلاقى و سنتى مناسب باشد.