مبادى رفتار از منظر روان شناسى
در تعریف روان شناسى گفته شده است: روان شناسى دانش مطالعه علمى رفتار و فرایندهاى ذهنى است. بنابراین، روان شناسى تقریباً با تمام جنبه هاى زندگى و انواع بسیارى از رفتارها سر و كار دارد كه برخى از آنها از اهمیت گسترده اى برخوردارند.
روان شناسان در پاسخ به پرسش هایى مانند اینكه چرا رفتار خاصى پدید مى آید (منشأ رفتار چیست؟) و چرا رفتار به صورت پیوسته و متناوب اتفاق مى افتد (چگونه ادامه مى یابد؟) انگیزش را مطرح مى نمایند. 18 امروزه روان شناسان انگیزه را به عنوان عامل اصلى برانگیختن، جهت دادن و پایایى رفتار معرفى مى كنند و در این زمینه گفته شده است: موتور اصلى حركت ها و رفتارهاى آدمى انگیزه هاى رفتارى است.
تعریف «انگیزش»: «انگیزش» اسم مصدر از«انگیزیدن»است و درلغت،به معناى تحریكوترغیب، تحریضوهیجان آمده است.
اصطلاح «انگیزش» به علت یا چرایى رفتار اشاره دارد و بدین معنا، تمامى روان شناسى را در برمى گیرد. بنابراین، انگیزش عبارت از میل و رغبتى است كه فرد براى رسیدن به هدفى از خود نشان مى دهد. هر قدر این انگیزه و رغبت بیشتر باشد، فرد تلاش افزون ترى از خود بروز مى دهد.
با آنكه تعاریف گوناگونى از انگیزش ارائه شده، روان شناسان در این نكته هم رأى اند كه انگیزه عاملى درونى است كه رفتار شخص را تحریك مى كند و در جهتى معیّن سوق مى دهد و آن را هماهنگ مى سازد. این نكته نیز مورد اتفاق است كه انگیزه به طور مستقیم قابل مشاهده نیست، ولى وجود آن از رفتار شخص استنباط مى شود.
عوامل ایجاد انگیزش: روان شناسان درباره ویژگى هاى نفس، جنبه هاى غریزى و ابعاد فكرى نفس بحث هاى زیادى كرده اند. آنان براى نفس گرایش هاى خاصى اثبات نموده اند كه در ابتدا «غریزه» نامیدند، ولى بعد كه براى غریزه تعریف خاصى ذكر شد، این تعبیر را تغییر دادند و به جاى آن، از تعابیر دیگرى مثل «سائق» یا «انگیزه» و مانند آن در اشاره به گرایش هاى نام برده استفاده كردند.
به هر حال، روان شناسان درباره اینكه گرایش ها و انگیزه هاى اصلى نفس چه چیزهایى هستند، هنوز نظر قاطعى ابراز نكرده اند. دور از همه اصطلاحات رایج درباره انگیزه ها در روان شناسى، برخى اندیشمندان تمایلات و انگیزه هاى نفس انسان را بر اساس مباحث علم النفس به شكل ذیل تبیین نموده اند:
تمایلات و انگیزه هاى نفس: نفس انسان شبیه هرمى است داراى سه سطح جانبى: نقطه رأس هرم نمایانگر وحدت مقام نفس است كه همه سطوح مفصَّل و متعدد، به اجمال در آن نقطه متحد مى شوند.ابعادسه گانه این هرم ـ به ترتیب ـ عبارت است از:
1. بعد آگاهى و شناخت نفس: یعنى آنچه از مقوله علم و ادراك است. در ذات نفس، علم نهفته است و علم، عین وجود نفس است.
2. بعد قدرت (توانایى): قدرت یا توانایى، یعنى آنچه مبدأ فعالیت ما مى شود. اراده اى كه از نفس برمى خیزد مبدئى دارد. آن مبدأ، كه سرچشمه كارها و خاستگاه فعالیت ها و تحرّك نفس است، حقیقتى است نهفته در ذات نفس و درون روح.
3. بعد محبّت: كمترین چیزى كه در این مرتبه بر آن تأكید مى شود، حبّ نفس است. انسان خود را دوست دارد و این حب ذات موجب مى شود آنچه را موجب بقا و كمال خود مى داند نیز دوست داشته، به آن گرایش داشته باشد. در واقع، حبّ به بقا و كمال هر دو مظهرى از حبّ ذات و نتیجه میل و جوششى درونى نسبت به خود هستند. به عبارت دیگر، چون انسان خود را دوست دارد وقتى دانست كه چیزى موجب بقا یا كمال اوست و مى تواند آن را به دست آورد، آن را نیز دوست خواهد داشت و براى دست یابى به آن، تلاش مى كند. حبّ نفس در گرایش انسان و اینكه چه چیزى را اراده كند، مؤثر است و این خود زمینه انتخاب را فراهم مى سازد.
ابعاد گوناگون نفس همیشه ارتباطى ناگسستنى و پیوندهایى پیچیده و تأثیر و تأثرى عمیق دارند. اتصال و ارتباط و پیوند بین علم و قدرت و محبت در نفس انسان تا به آخر و در همه فروع و شاخه ها و شعبه ها به نحوى وجود دارد، هرچند ممكن است كه در هر زمینه اى یكى از این سه بعد ظهور و تجلّى بیشترى داشته باشد.
در مقام تفصیل، شاخه هایى از هرم سه بعدى نفس ظاهر مى شود كه با سه بعد نفسانى علم و قدرت و محبت یا حب نفس پیوند درونى دارد. گرایش هایى كه از حبّ نفس منشعب مى شود عبارت است از:
1. حب بقاء: تلاش هایى كه انسان براى حیات دایمى انجام مى دهد.
2. حب كمال: انسان دوست دارد در جریان بقا و گذران عمر، روز به روز كامل تر شود و مسیر حركتش مسیر تكاملى باشد. حقیقت جویى و قدرت طلبى دو میل هستند كه بر «كمال خواهى» مترتبند. این دو در حقیقت، تحت تأثیر بعد آگاهى و قدرت به وجود مى آیند.
3. لذت جویى و سعادت طلبى: انسان در كنار بقا و كمال، لذت را هم دوست دارد و مى خواهد همیشه شاد باشد و به خوشى زندگى خود را بگذراند.
غریزه اصلى انسان میل به كام جویى، لذت طلبى و رفاه و سعادت خواهى اوست كه مى توان گفت: دایره اش وسیع است و شعبه ها و فروغ متنوّع و گوناگونى پیدا مى كند. در مجموع، مى توان همه آنها را به سه بخش متمایز تقسیم نمود: یك بخش آنها به ویژه به بدن انسانى مربوط مى شود. بخش دوم آنها بینابین میان روان و بدن است و به عبارت دیگر، به واسطه روح با بدن و پیوند آن دو مربوط مى شوند. بخش سوم آنها كه مخصوص روح و روان آدمى است.
الف. غرایز: تمایلات مربوط به بدن كه هدف آنها تأمین نیازهاى مادى و جسمانى انسان است. مهم ترین غرایزى كه به بدن مربوط مى شود عبارت است از: غریزه تغذیه و غریزه جنسى.
ب. جمال دوستى: علاقه به جمال به نوبه خود، از شعب گوناگونى برخوردار است كه مى توان آنها را تحت این عناوین قرار داد: جمال هاى محسوس (جمال طبیعى جمادات، گیاهان، حیوانات و انسان)، جمال هاى خیالى، عقلى و عرفانى.
ج. عواطف: احساساتى كه در ارتباط با یك موجود زنده و ذى شعور در نفس انسان تحقق مى یابد. عواطف مى تواند به خود و دیگران (والدین، فرزند، همسر و افراد جامعه) تعلّق گیرد.
د. احساسات و انفعالات: سطحى ترین و آشكارترین مرتبه از مراتب نفس را تشكیل مى دهد. آدمى وقتى چیزى را دوست داشت و براى رسیدن به آن تلاش كرد، اما به خواست خود نرسید حالت انفعالى در سطح نفس وى پدید مى آید كه «حزن و اندوه» نام دارد، و در مقابل، اگر به خواسته خود برسد احساس دیگرى به وى دست خواهد داد كه «شادى» نام دارد.
با توجه به مطالبى كه در بحث مبادى رفتار آورده شد، مى توان به این بحث و رابطه دیدگاه هاى گوناگونى در چند نكته ذیل اشاره كرد:
1. نفس انسان مبدأ فاعلى است كه امور گوناگون خود را از طریق قوا اداره مى كند. ارتباط ولایى دوسویه اى كه بین نفس و قواى آن وجود دارد منجر به تأثیرپذیرى و تأثیرگذارى آنها بر یكدیگر مى شود.
2. نفس نسبت به آگاهى و شناختى كه به دست آورده است (خواه پندار باشد یا شناختى از سر یقین، علم حضورى باشد یا علم حصولى، از راه تجربه به دست آمده باشد یا شهود درونى یا وحى و اندیشهورزى) به طور طبیعى، غریزى و فطرى، گرایش مثبت یا منفى پیدا مى كند. این گرایش تحت تأثیر عوامل مختلف درونى و بیرونى تقویت و تبدیل به گرایش و شوقى قوى مى گردد. اگر گرایش یا انگیزه مخالفى وجود نداشته باشد این تصمیمواراده بر انجام یك رفتار حاصل مى شود و در نتیجه، رفتار بروز مى نماید، و اگر گرایش مخالفى و جود داشته باشد نفس با توجه به اولویتى كه برمى گزیند، دست به انتخاب مى زند.
3. اگر رفتارهاى انسان در موقعیت هاى متشابه تكرار شود تبدیل به عادت و خوى ثابت در انسان مى گردد. این ملكه باعث دقت، جهت گیرى و تسهیل در بروز رفتارهاى درونى و بیرونى مى گردد. این صفات و رفتارها زمینه ساز ایجاد صفات و بروز رفتارهاى دیگر نیز مى شوند.
4. انگیزه ها ـ كه خود محرّك هاى درونى هستند و نفس نسبت به آن دانش حضورى و گرایش طبیعى، غریزى، یا فطرى دارد ـ تحت تأثیر ملكات نفسانى جهت داده مى شوند، برخى بر دیگرى برترى داده مى شود و زمینه بروز آسانتر آن فراهم مى گردد.
5. محور و هسته مركزى ـ كه محرّك ها و انگیزه انسان پیرامون آن مى گردد ـ عبارت از حب ذات و ادامه حیات است و هر قدر محرّك و انگیزه آدمى با چنین نیازى پیوند نزدیك ترى برقرار كند حب به ذات و ادامه حیات ضرورت شدیدترى به خود مى گیرد.