تحول تعاریف و گوناگونی های تبیین ها و روش ها در روان شناسی
از سال 1879 كه روان شناسی به عنوان یك «علم»كار خود را آغاز كرد، تا امروز كه بیش از یك قرن از فعالیت آن می گذرد، هنوز نظریه پردازانِ این رشته در تعیین قلمرو، روش فعالیت و موضوع مورد مطالعه به توافق كاملی دست نیافته اند. دامنه موضوعیِ آن از ابعاد گوناگون موجود زنده تا متغیرهای مختلف محیطی گسترده و آونگ نظریه ای در تأكید بر یكی از آن ها هم چنان در حال تغییر است. ابتدا نظریه پردازان در تبیین و مطالعه رفتار آدمی به متغیرهای ارگانیسمی و در اواسط عمر این علم بیشتر بر متغیرهای محیطی تأكید داشتند. امروزه گرایش برجسته ای به متغیرهای ارگانیسمی در آن ها مشاهده می شود. تحول تعاریف روان شناسی و ظهور رویكردهای تبیینیِ متعدد، گواه چنین تغییراتی است.
روان شناسی طی تاریخچه كوتاه خود به گونه های متفاوتی تعریف شده است. نخستین دسته از روان شناسان حوزه كار خود را مطالعه «فعالیت ذهنی» می دانستند. با توسعه رفتار گرایی در آغاز قرن حاضر و تأكید آن بر مطالعه انحصاریِ پدیده های قابل اندازه گیریِ عینی، روان شناسی به عنوان «بررسی رفتار» تعریف شد. این تعریف معمولاً، هم شامل مطالعه رفتار حیوان ها بود و هم رفتار آدمیان؛ با این فرض ها كه: اطلاعات حاصل از آزمایش با حیوان ها قابل تعمیم به آدمیان است و رفتار حیوان ها فی نفسه شایان توجه است. از 1930 تا 1960 در بسیاری از كتاب های درسیِ روان شناسی، همین تعریف ارائه می شد. اما با توسعه روان شناسیِ پدیدارشناختی و روان شناسیِ شناختی، بار دیگر به تعریف قبلی رسیده ایم ... (هیلگارد و همكاران، 1367، ج1، ص35).
سه نمونه از تعاریف روان شناسی كه در ابتدا، میانه و انتهای یك قرن فعالیتِ علمیِ این رشته ارائه شده است، به فهم تحول موضوعیِ این رشته كمك بیشتری می كند:
روان شناسی باید چیزی را مطالعه كند كه ما آن را «تجربه درونی» می نامیم؛ یعنی ادراكات حسی و احساسات و افكار و خواست ها ـ در مقایسه با موضوعات تجربه بیرونی كه در علوم طبیعی مطالعه می شوند (وونت، 1892).
از نظر رفتار گرا، روان شناسی آن رشته از علوم طبیعی است كه موضوع مطالعه آن، رفتار آدمی است؛ یعنی كردارها و گفتارهای او، اعم از این كه آموخته یا ناآموخته باشند. (واتسون، 1911).
روان شناسی عبارت است از تحلیل علمی فرایندهای ذهنی و ساخت های حافظه آدمی به منظور درك رفتار وی (هیلگارد و همكاران، 1367، ج 1، ص 36 به نقل از: مه ییر، 1981).
آشكار است كه تعاریف متنوع، حاكی از شكل گیری مكاتب یا رویكردهای متنوعی در عرصه روان شناسی بوده، كه هر كدام فعالیت های پژوهشیِ خود را در جهت خاصی متمركز ساخته اند: ساختارگرایی (مطالعه ساختار ذهن و هشیاری)، كاركردگرایی (مطالعه كاركرد ذهن)، روانكاوی(مطالعه ناهشیاری)، پدیدارشناسی (مطالعه پدیدارها یا تجارب شخصی افراد)، رویكرد زیست عصب شناختی(مطالعه فرآیندهای زیستی عصبی)، رفتارگرایی (مطالعه رفتار)، شناخت گرایی(مطالعه فرایندهای ذهنی و شناخت).
در حال حاضر ساختار گرایی در شكل آغازین خود در كانون توجه روان شناسان نیست، با این حال بقیه مكاتب به طور همزمان عرصه گسترده ای از دل مشغولی های محقّقان را به خود اختصاص داده اند.
در تبیین رفتار یا پاسخ( R ) نیز وحدت روش مشاهده نمی شود: آیا در تبیین رفتار باید به جاندار ( O )متوسل شد یا محیط (محرك های بیرونی S ) و یا به یك تركیب تعاملی از هر دو؟ آیا در دیدگاه تعاملی، جاندار جایگاه تبیینی مهم تری دارد یا محیط؟ آیا منظور از رفتار، نوع آشكار آن است یا پنهان یا هر دو؟ آیا در توسل به جاندار برای تبیین رفتار باید به پیشینه ارثی مراجعه شود و یا وابسته های عصبی زیستی یا شناختی و اراده...؟ و این كه آیا می توان در تبیین رفتار فقط به ذكر علت پرداخت و از دلیل های انتخاب رفتار از سوی جاندار به ویژه انسان ذكری به میان نیاورد؟
در گرایش نظری به هر كدام از آن ها نیز تأكیدهای مفهومی متنوعیِ مشاهده می شود. مثلاً اگر مراجعه به جاندار در دستور كار پژوهش تبیین گر باشد، ممكن است بُعد خاصی از آن (شناخت یا وابسته های فیزیولوژیكی یا حالات روان شناختی و یا ناهشیاری) مورد توجه باشد كه دیگر محققان آن را در حوزه پژوهش خود لحاظ نكرده اند. در مراجعه به محیط و تعیین میزان تأثیر پذیری جاندار، به رغم پژوهش های گسترده و آزمایش های گوناگونی كه روی حیوانات انجام گرفته است نیز توافق روشنی وجود ندارد: آیا میزان تأثیرپذیری او در حدودی است كه او به لحاظ نوروفیزیولوژیكی برای آن آمادگی دارد (ثرندایك) یا این كه تأثیرپذیری از محیط، مطلق است و هر چیزی را می توان به جاندار آموخت (اسكیز). و یا فقط به محرك های كاهش سائق محدود می شود (هال)، یا هر پیوندی بین محرك شرطی و غیر شرطی امكان پذیر است (پاولف)، یا در حدودی است كه باطرح های غریزی موجود در جاندار تداخل نیابد (برلاندها)، یا این كه اثر محیط محدود به افزایش حساسیت جاندار در موقعیت یادگیری است و جاندار چیزی یاد نمی گیرد، بلكه فقط انتظارات ذاتی خود را با موقعیت های خاصی مرتبط می كند (بولِس) یا تأثیرپذیری در حدودی است كه جاندار برای آن یك آمادگی از پیش تعیین شده داشته باشد (سلیگمن)، یا در حد شكوفا كردن استعدادهای نهفته در فرد یا فعّال سازی ذهن است (گشتالت و خبرپردازی ) و یا... (هرگنهان و آلسون، 1377).
در عرصه جهت گیری های روشی نیز تصمیم گیری محققان بسیار متفاوت و متنوع است: این كه چه جنبه ای از پدیده را باید در كانون توجه پژوهشی قرار داد؟ آیا باید آزمودنیِ واحدی را در شرایط گوناگون بررسی كرد (فن فردنگر)، یا باید از گروه آزمودنی ها استفاده كرد و عملكرد متوسط آن ها را مورد توجه قرار داد (فن قانون نگر)؟ نمونه پژوهش باید از جامعه انسانی انتخاب شود یا از جامعه حیوانی؟ به بررسی روابط متغیرها با یكدیگر بپردازیم (فن همبستگی )، یا تأثیر متغیری را بر متغیر دیگر بسنجیم (فن آزمایشی)؟ اثر كدام متغیر، مستقل است و در كدام بُعد (محیطی یا ارگانسمی) و در چه سطح و میزانی باید بررسی شود؟ متغیر وابسته و شاخص سنجشِ میزان تغییرات آن كدام است؟ واحد مطالعه، رفتار یكپارچه و هدف مند (كل نگری) است یا پیوندهای اختصاصی محرك و پاسخ (كاهش گرایی)؟ برای آزمون فرضیه چه روش آماری را باید برگزید و چه تفسیری را از یافته ها بایستی ارائه داد؟ (هرگنهان و السون، 1377).
بنابراین، آشكار است كه در بدو امر و یا در شروع یك فعالیت علمی، پژوهشگر رو در روی واقعیات عریان و خالص نیست و نقش او نیز بازتابش آن واقعیات به دیگران نمی باشد. بلكه قبل از تجربه و مشاهده، متغیرهای بسیاری هم چون علائق شخصی، انگیزه ها، جهت گیری نظری، ملاحظات اخلاقی و اجتماعی و... ممكن است او را به گزینش، تحلیل، تركیب و تفسیر خاصی سوق دهد و درنتیجه در پایان فعالیت خود به یافته هایی برسد كه متفاوت و گاه متضاد با برون دادهای پژوهشی دیگران است. بازار انتخاب و گرایش در عرصه فعالیت های علمی آن چنان داغ است كه گفته اند:
معمولاً چنین تصور می شود كه علم یك وسیله بسیار عینی سرد برای رسیدن به «حقیقت» است. با این حال دانشمندان اغلب بسیار عاطفی و ذهن گرا هستند و حقیقتی كه كشف می كنند، پویا است و جنبه احتمالی دارد (هرگنهان والسون، 1377، ص 38).
حال اگر این تحولات و گوناگونی ها را در موضوع یابی رویكردهای تبیینی و جهت گیری هایی روشی به گونه ای تحلیلی، تفسیری و تاریخی بررسی كنیم، به چند نتیجه مهم خواهیم رسید:
1. معرفت علمی ثابت نیست. به عبارت دیگر در گذر زمان و به سبب رشد نظریه ها و تحول مفهومی، طرح دیدگاه ها، و رشد ابزار و وسایل سنجش، یافته های علمی دستخوش تغییرات جدی می شوند. این تغییرات، گاهی بنیادی است مثل حذف یك پارادایم،32 یا طرح یك پارادایم رقیب؛ و گاهی جنبه تكاملی و پیشرونده دارد، مثل طراحی آزمایش های جدید و استخراج یافته های معتبرتر و عرضه مفاهیم روشن تر و فرضیه های قوی تر. بنابراین در روند این تغییرات، چسبیدن به آرا، مكاتب و یافته های جدید یا قدیم و طرد امكان طرح هر گونه پارادایمِ دیگر، همان قدر غیر علمی است كه انكار كامل معارف متراكمی كه محققان تا به حال گردآوری و معرفی كرده اند.
2. «واقعیت» ی كه موضوع مورد مطالعه یك رشته علمی است، عریان و آشكار در معرض محقق قرار نمی گیرد. اگر واقعیتِ مورد مطالعه ساده، بسیط و آشكار می بود، آن گاه این همه گوناگونی و حتی تضاد در طرح آرا و یافته ها پدید نمی آمد و امكان توافق جمعی در میان عالمان بدیهی می نمود. بنابراین، چند بعدی بودن، پیچیدگی و گستردگیِ مفهومیِ یك واقعیت چنان است كه امكان كشف بُعد دیگری از آن یا ارائه یك طرح ادراكی و مسائل جدید، و تعیین راهكارها و روش های جدید را بسیار محتمل می نماید.
3. جهت گیری نظری در نوع، كیفیت، میزان، نام گذاری و حتی تفسیر مشاهده ها و یافته ها كاملاً تعیین كننده است. این كه چه چیزی برای محقق اهمّیت پژوهشی پیدا می كند، چه نامی بر عوامل كشف شده می نهد، بر چه بُعدی از موضوع مورد علاقه تأكید داشته باشد، بر وجوه متمایز و منحصر به فرد ارگانیسم توجه كند یا عملكرد متوسط و وجوه مشترك بین افراد در كانون توجه او باشد، و چه تفسیری از یافته ها بكند و... همه به پیش فرض ها و جهت گیری نظری و مفهومیِ پژوهشگر مرتبط است. بنابراین به لحاظ علمی، پیش فرضِ نقلی و عقلی خاصی را برگزیدن و بر موضوع و جهت گیری خاصی تأكید ورزیدن و با روش های معقول جامعه علمی آن را بررسی كردن و به نتایج و یافته های بین الاذهانی رسیدن، نه تنها ممكن است، بلكه جریان فعالیت های محققان حاكی از طی چنین فرایندی است. غیرعلمی این است كه بخواهیم به جهت گیری نظری معیّن و یافته های خاصی آن چنان گرایش بیابیم كه گویی حریم مفهومیِ آن، همه حریم علمی در آن حیطه را پوشانده است و یافته ها و نتایج آن قطعی، غیر قابل خدشه و لذا تغییرناپذیرند و هیچ جایی برای عرضه مفاهیم و دیدگاه های دیگر نمانده است!