دیدگاه صاحب نظران غربى در مورد خودپنداری
روان شناسان بسیارى در خصوص «خود» و «خودپنداره» سخن به میان آورده اند كه در اینجا براى نمونه، چند مورد از آن ها ذكر مى شوند:
1. كارل راجرز: وى بر اساس دیدگاه «پدیدارشناسى»، معتقد است كه وقایع بیرون از موجود، به خودى خود براى او معنایى ندارند، بلكه زمانى معنادار مى شوند كه شخص بر اساس تجارب گذشته و میل به حفظ و تداوم «خویشتنِ» خود به آن وقایع معنا دهد.
مفهوم «خویشتن» مهم ترین پدیده و عنصر اساسى در نظریه راجرز است. به نظر راجرز ، انسان عوامل محیط خود را درك مى كند و در ذهن خود به آن ها معنا مى دهد. مجموعه این سیستم ادراكى و معنایى، میدان پدیدارى روانى فرد را مى سازد. «خویشتن» عبارت است از: الگوى سازمان یافته اى از ادراكات انسان. تحقق «خود»، كه روند «خود» شدن و پرورش ویژگى ها و استعدادهاى یكتایى فرد است، در سراسر زندگى ادامه دارد و به اعتقاد راجرز ، در بشر علاقه ذاتى براى آفرینندگى هست و مهم ترین آفریده انسان خود اوست. این همان هدفى است كه غالباً اشخاص سالم، نه كسانى كه ناراحتى روانى و بیمارى دارند، بدان دست مى یابند.
خویشتن دیگر در نظریه راجرز ، «خویشتن آرمانى» است; یعنى آن نوع خودپنداره اى كه انسان دوست دارد از خود داشته باشد. این خود شامل تمام آن ادراكات و معانى مى شود كه بالقوّه با خویشتن او هماهنگ و مرتبطند. گرچه خویشتن دایم تغییر مى كند، اما همیشه در هر خود، نوعى سازمان، هماهنگى و شكل یافتگى خاص وجود دارد. خودپنداره شخص جریانى آگاهانه، مداوم و نسبتاً ثابت است و فرد براى آن ها ارزش زیادى قایل است.
هرقدر خویشتن آرمانى به خویشتن واقعى نزدیك تر باشد، فرد راضى تر و خشنودتر خواهد بود. فاصله زیاد بین خویشتن آرمانى و خویشتن واقعى به نارضایى و ناخشنودى منجر مى گردد.
دو مفهوم «هماهنگى خویشتن» و «ثبات خویشتن» در نظریه راجرز ، مورد توجه زیاد محققان امور شخصیت قرار گرفته اند. «هماهنگى خویشتن» یعنى تجانس و ثبات خویشتن، عبارت است از: نبود تعارض بین ادراك از خویشتن و تجربه هاى واقعى زندگى مردم كه علاقه دارند به شكلى رفتار كنند كه با خودانگاره آنان همساز و همخوان باشد. در غیر این صورت، این تجربه ها و احساسات تهدیدكننده اند، به طورى كه هر قدر این ناهماهنگى و ناهمخوانى بیشتر باشد، به همان نسبت، شكاف بین خویشتن شخص و واقعیت ژرف تر مى شود، و تا زمانى كه فرد در این تعارض گرفتار است و خود نیز از آن آگاه نیست، بالقوّه در معرض اضطراب قرار داد. در این حال، شخص باید از خود در مقابل واقعیت دفاع كند تا از اضطرابش بكاهد. راجرز در این زمینه، دو روند دفاعى را ذكر مى كند كه یكى از آن ها مخدوش كردن معناى
تجربه اى است كه با خودپنداره شخص در تضاد است و دیگرى انكار آن تجربه است. اما در یك فرد سازگار، خودپندارى با تفكر، تجربه و رفتار همسازى دارد; به این معنا كه خویشتن وى قالبى نیست، بلكه انعطاف پذیر است و از راه درونى سازى تجارب و افكار تازه قابل تغییر است.
2. ابراهام مازلو: هدف اصلى مازلو دانستن این بود كه انسان براى رشد كامل انسانى و خودشكوفایى تا چه حد توانایى دارد. به نظر او، در همه انسان ها تلاش یا گرایش فطرى براى «تحقق خود» هست. انگیزه آدمى به سبب نیازهاى مشترك و فطرى است كه در سلسله مراتبى از نیرومندترین تا ضعیف ترین نیازها قرار مى گیرد. سلسله مراتب به طریق نردبانى پیش مى رود تا به پنجمین یا نیرومندترین نیاز، یعنى تحقق خود مى رسد و آن ها عبارتند از:
1. نیازهاى جسمانى یا فیزیولوژیكى;
2. نیازهاى ایمنى;
3. نیازهاى محبت و احساس تعلّق;
4. نیاز به احترام;
5. نیاز به تحقق خود.
خواستاران «تحقق خود» به نوبه خود، نیازهاى سطح پایین ترشان یعنى نیازهاى جسمانى، ایمنى، محبت و احترام را برآورده ساخته اند. آن ها الگوى بلوغ، پختگى و سلامتند. با حداكثر استفاده از همه قابلیت ها و توانایى هایشان، خویشتن را فعلیت و تحقق مى بخشند، مى دانند چیستند و كیستند و به كجا مى روند.
3. آلفرد آدلر: اساس نظریه وى بر این است كه انسان در اصل، به وسیله عوامل اجتماعى برانگیخته مى شود، نه عوامل بیولوژیك. نظریه شخصیت آدلر ، دیدگاهى اجتماعى و غایت انگار است و انسان را موجودى خلاّق، مسئول و در حال شدن مى داند كه در جهت هدف هاى خیالى، در محدوده تجربه اش در حال حركت است. عقیده زیربنایى این نظام آن است كه رفتار، معمولا ندانسته، به وسیله تلاش هایى، هدایت و كنترل مى شود كه درصدد جبران احساس حقارت هستند. در این نظریه، اعتقاد آدلر بر آن است كه ادراك فرد از خودش و زندگى (شیوه زندگى)، به علت وجود احساس حقارت، گاهى برایش ناكام كننده است. همچنین قدرت طلبى تعیین كننده چگونگى اعمال انسان و سیر رشد اوست. بنابراین، «رشد» فرایند رهایى از احساس حقارت است. فرد با احساس حقارت، به تقویت «خویشتن پندارى» و تحقق نفس خویش نایل مى آید. تغییر در مقاصد، مفاهیم و آگاهى هاى فرد نیز موجب تغییر در الگوهاى رفتارى گردیده و فرد با رها كردن یأس خود، امیدوار شده، خودپندارى مثبت در خود شكل مى دهد.
در این نظریه، انسان موجودى است بى همتا، مسئول، خلاّق و انتخابگر كه همخوانى همه جانبه اى در ابعاد شخصیتى او وجود دارد. مفهوم «شخصیت» را از نظر آدلر مى توان در قالب چند عنوان كلى توضیح داد. این عناوین كلى عبارتند از: غایت گرایى تخیّلى، تلاش براى تفوّق و برترى، احساس حقارت و ساز و كار جبران، علایق اجتماعى، شیوه زندگى و من خلاّقه. اعتقادات مربوط به شیوه زندگى به چهار گروه تقسیم مى شوند:
1. مفهوم خود یا خویشتن پندارى; یعنى اعتقاد به اینكه «من كه هستم.»
2. «خودآرمانى» یا اعتقاد به اینكه «من چه باید باشم» ی
«مجبورم چه باشم تا جایى در میان دیگران داشته باشم.»
3. تصویرى از جهان; یعنى اعتقادات فرد درباره اطرافیان و محیط پیرامون.
4. اعتقادات اخلاقى; یعنى مجموعه اى از چیزهایى كه فرد درست یا نادرست مى داند.
4. كوپر اسمیت: وى «خویشتن پندارى» را عامل مهمى در ایجاد نوع رفتار مى داند و عقیده دارد: افرادى كه خویشن پندارى مثبت دارند، رفتارشان اجتماع پسندتر از افرادى است كه خویشتن پندارى آنان منفى است.
«خویشتن پندارى» عبارت از عقیده و پندارى است كه فرد درباره خود دارد. این عقیده و پندار به تمام جوانب خود، یعنى جنبه هاى جسمانى، اجتماعى، عقلانى و روانى فرد مربوط مى شود. تصور انسان درباره هر یك از عوامل مزبور، رفتار معیّن و مشخصى به وجود مى آورد.
به عقیده كوپر اسمیت ، خویشتن پندارى بر اثر تعامل بین عوامل ذیل حاصل مى شود:
الف. پندار والدین درباره فرد: در سال هاى اولیه كودكى، نوع رابطه و رفتار والدین عوامل بسیار مهمى در تكوین شخصیت كودك مى باشند. كودك اولین الگوهاى رفتارى خود را در محیط خانواده، از والدین خود تقلید مى نماید. تربیت صحیح كودك در سال هاى اولیه، كه به «سال هاى سازندگى» معروفند، حایز اهمیت خاصى است.
ب. تصور و پندار دوستان و هم بازى ها در مورد فرد: به موازات رشد كودك، روابط به بیرون از خانه كشانده مى شود و كودك به انتخاب دوست مى پردازد و به بازى با آنان مشغول مى شود و در این زمینه، همواره نقش دوستان صمیمى خود را تقلید مى كند.
ج. تصور و پندار معلمان در مورد فرد: در سن معیّنى كه كودك پا به كودكستان و یا دبستان مى گذارد، تجربه جدیدى در زندگى اش آغاز مى گردد. آشنایى با معلم و رابطه اى كه بین معلم و دانش آموز ایجاد مى گردد، عامل مهمى در تكوین شخصیت و نحوه خویشتن پندارى شاگرد به شمار مى رود. اعتقاد و «پندار» معلم درباره نوع رفتار دانش آموز و توانایى هاى او و نحوه استفاده از این عوامل مى تواند شخصیت دانش آموز رادرمسیرخاصى پرورش دهد.
د. تصور و پندار فرد درباره خود: تصور و پندار درباره خصوصیات جسمانى، عقلانى و روانى بخشى از تكوین «خویشتن پندارى» فرد را تشكیل مى دهد. كوپر اسمیت در تحقیقات خود، به این نتیجه رسید كه وضعیت اقتصادى ـ اجتماعى در خودپنداره مؤثر است. اما مهم تر از آن چگونگى ارتباط طفل با والدین خویش است; زیرا مشاهده شده كه حتى كودكانى كه از وضعیت اقتصادى ـ اجتماعى خوبى برخوردار نبوده اند، ولى در محیط خانوادگى شان گرمى و محبت و استدلال حكمفرما بوده است، داراى خودپنداره قوى بوده اند.
5. اریك اریكسون: وى یكى از روان كاوانى است كه به «روان شناس خود» معروف است.
وى توجه خود را به مناسبت دیگر «خود» معطوف داشته، معتقد است كه رشد انسان از یك سلسله مراحل و وقایع روانى ـ اجتماعى شروع شده و شخصیت انسان تابع نتایج آن هاست و مى گوید:
پدیده روانى را فقط در سایه ارتباط متقابل بین عوامل بیولوژیك و پارامترهاى اجتماعى، روانى، رفتارى و حتى تجارب شخصى مى توان شناخت. وى مجموعه اى از هشت مرحله رشد را مطرح كرده است كه تمام دوران زندگى را در برمى گیرد. به نظر اریكسون ، هر یك از مراحل رشد با نوعى بحران همراه است; یعنى در هر مرحله از زندگى، به علت عوامل فیزیولوژیك رشد با توقّعات اجتماع، نقطه عطفى پدید مى آید. علاوه بر این، هر یك از این مراحل به سبب خاص خود، سلسله تكالیف و وظایفى براى فرد به وجود مى آورد. شكل پذیرى عناصر گوناگون شخصیت به این بستگى دارد كه فرد، هر یك از وظایف خود را چگونه انجام دهد یا با هر كدام از این بحران ها چگونه برخورد كند. قسمت مهمى از نظریه اریكسون به مفهوم «تعارض» اختصاص دارد; زیرا از دید او، در هر مرحله از رشد، تكامل و گسترش محدوده روابط بین فرد و جامعه با آسیب پذیرى خود همراه است و هر یك از مراحل رشد، نقطه عطف جدیدى است كه با بحران همراه مى شود، اما نه به این معنا كه بحران، خطرى فاجعه آمیز باشد، بلكه همین بحران ها سلامت یا نابهنجارى هاى بعدى شخصیت فرد را پایه ریزى مى كنند.
اگر فرد در هر كدام از این مراحل با این بحران ها، كه جنبه هاى منفى و مثبت دارند و قسمتى از روند طبیعى رشد محسوب مى شوند، به صورتى رضایت بخش برخورد كند، در آن مرحله بخصوص، جنبه هاى مثبت شخصیت مانند اعتماد به دیگران، خودكفایى، و اعتماد به نفس به میزان زیادى جذب ایگو (ego) مى شود و به این صورت، شخصیت به رشد سالم خود ادامه مى دهد. بر عكس، اگر تعارض استمرار یابد، یا اساساً به نحو رضایت بخشى حل نشود، صدمه مى بیند و عناصر منفى شخصیت جذب (ego) شده، شخصیت به شكل ناسالمى رشد مى كند