• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن روانشناسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
روانشناسي (بازدید: 401)
پنج شنبه 19/5/1391 - 18:52 -0 تشکر 500450
ابراهام مزلو و خودشكوفایى

فلسفه انسان‏گرایى، شالوده‏اى براى كار ابراهام مزلو (1970ـ 1908 Abraham Maslow ) به وجود آورد. مزلو اهل «بروكلین» نیویورك بود و در آن‏جا دانشنامه دكترى ( Ph.D ) در روان‏شناسى را اخذ كرد و در دانشگاه‏هاى «بروكلین» و «براندیز» به تدریس روان‏شناسى مشغول شد. مزلو در شمار مهم‏ترین نظریه‏پردازان «نهضت توانایى‏هاى انسان» است. او كسى است كه این دیدگاه را به عنوان «نیروى سوم» در روان‏شناسى امریكا معرفى كرد. او سایر نیروها (نیروى اول، یعنى روان‏كاوى و نیروى دوم، یعنى رفتارگرایى) را به دلیل دید بدبینانه، منفى و محدودى كه در مورد انسان داشتند، مورد انتقاد قرار داد و به جاى آن معتقد بود كه انسان‏ها اصولاً خوب یا خنثى هستند، ولى بد نیستند؛ یعنى در هر انسانى كششى به جانب رشد یا به كمال رساندن توانایى‏هاى نهفته وجود دارد و آسیب‏شناسى روانى حاصل انحراف یا نومیدى از این ماهیت اساسى انسان است.

علاوه بر این دید كلى، نظرات مزلو به دو دلیل اهمیت دارند:

اولاً، او در زمینه انگیزش انسان، نظرى ارائه مى‏كند كه در آن بین نیازهاى زیستى، مانند گرسنگى، خواب، تشنگى و نیازهاى روان‏شناختى، همچون عزّت نفس، عواطف و تعلّق‏خاطر تفاوت قایل مى‏شود. ما نمى‏توانیم به عنوان یك اندامواره زیستى بدون غذا و آب زندگى كنیم و نیز نمى‏توانیم به عنوان یك اندامواره روان‏شناختى بدون ارضاى نیازهاى دیگر به طور كامل رشد كنیم. مزلو بر این عقیده بود كه روان‏شناسان بیش‏تر به نیازهاى زیستى پرداخته‏اند و نظریه‏هایى ارائه كرده‏اند كه بر اساس آن‏ها انسان فقط به كمبودها پاسخ مى‏دهد و در جست‏وجوى كاهش تنش است.

ثانیا، دومین سهم مزلو مطالعه وسیع او در مورد افراد سالم، كامل و خودشكوفا بود. این افراد را در میان شخصیت‏هاى گذشته و حاضر مى‏توان یافت. مزلو 38 چهره تاریخى و مشهور را، كه از میان افراد معاصر شناخته شده‏تر و معروف‏تر بودند، انتخاب كرد. بعضى از این چهره‏هاى شاخص عبارتند از: ابراهام لینكلن، والت ویتمن، لودویك وان بتهوون، آلبرت انیشتن، الینور روزولت و توماس جفرسون. او معتقد بود كه همگى این افراد به خود شكوفایى رسیده‏اند.

طبق دیدگاه مزلو، مقصّر اصلى در این‏كه افراد معدودى قادر به شكوفا كردن استعدادهاى بالقوّه خود مى‏شوند، «جامعه» است كه نمى‏تواند امكانات لازم را در این زمینه در اختیار افراد بگذارد. بنابراین، نتیجه مى‏گیریم براى این‏كه بیش‏تر بتوانیم استعدادهاى بالقوّه خود را شكوفا سازیم، باید در تدارك ایجاد جامعه‏اى باشیم كه در آن نیازهاى هر فرد از لحاظ غذا، پوشاك، مسكن و امنیت به نحو مطلوب برطرف شوند. در چنین جامعه‏اى افراد به راحتى مى‏توانند به احساس تعلّق خاطر، عشق و احترام نایل آیند و به لذت‏هاى زیبایى شناختى، آگاهى و دانستن برسند. چنین جامعه‏اى همان جامعه خوب انسان‏گرایانه موردنظر مزلو است.

پنج شنبه 19/5/1391 - 18:54 - 0 تشکر 500454

ابراهام مزلو و خود شكوفایى


ابراهام مزلو نظریه انگیزشى‏اى را توسعه داد كه بر سخت كوشیدن براى رسیدن افراد به تمام استعدادهاى بالقوّه به عنوان اساس انگیزش انسان تأكید دارد كه این استعدادها علاوه بر خودشكوفایى، انگیزه‏هاى دیگرى را نیز در برمى‏گیرند. مزلو (1943، 1959، 1965، 1971، 1973 و 1976) بحث كرد كه هر نظریه جامع در انگیزش انسان باید فرد را به عنوان یك كل در نظر بگیرد. هیچ‏كس نمى‏تواند امیدوار باشد كه پیچیدگى حالات انسان را به وسیله تبدیل رفتار به پاسخ‏هاى ویژه در شرایط ویژه بفهمد. تمامیت رفتار همچنین مى‏تواند براى چندین حالت انگیزه یك دفعه و با هم به كار رود. بنابراین، براى نمونه رفتارهاى جنسى ممكن است علاوه بر نیازهاى روان‏شناختى مربوط به تعلّق و احترام، به نیازهاى تنكردشناختى (فیزیولوژیكى) نیز خدمت كنند.


مزلو استدلال كرد كه افراد به جاى اهداف ظاهرى و صورى، باید درصدد فهم اهداف غایى رفتار برآیند؛ زیرا اهداف صورى براى هر رفتارِ مشاهده شده ممكن است كاملاً متفاوت از اهداف غایى باشند. این امر به طور تلویحى اشاره دارد بر این‏كه همانند روش نظریه فروید،  انگیزه‏ها براى بیش‏تر رفتارهاى ما ممكن است در سطح ناهشیار رخ دهند. اما برخلاف فروید، مزلو «ناهشیار» را در تعداد زیادى از واژه‏هاى مثبت به كار مى‏برد. مزلو همانند راجرز، Rogers.c )) از تلاش براى رسیدن به كمال یا خودشكوفایى به عنوان مقصود نهایى رفتار بحث كرده است.


مزلو استدلال كرد كه انگیزش انسان مى‏تواند به جاى مشاهده رفتار حیوان، به وسیله مشاهده رفتار انسان، بهتر مورد مطالعه قرار گیرد. مشاهدات مزلو او را به این نتیجه هدایت كردند كه نیازهاى انسان مى‏توانند بر حسب «سلسله مراتب نیازها»  فهمیده شوند. نیازهاى پایین‏تر بر روى سلسله مراتب، قوى‏تر هستند و باید پیش از این‏كه نیازهاى بالاتر بر روى سلسله مراتب به راه بیفتند، ارضا شوند. با این حال، مزلو از سلسله مراتب نیازها به عنوان یك مجموعه خشك و انعطاف‏ناپذیر بحث نكرده است؛ یعنى یك شخص مى‏تواند تا حدى نیازهاى پایین‏تر را ارضا كند و سپس به نیازهاى بالاتر اجازه دهد تا حدّى فعّال گردند. مزلو از ارضاى نیازها بر روى سلسله مراتب به طریقه احتمالى بحث كرده است. اگر یك نیازِ پایین‏تر در بیش‏تر اوقات (مثلاً، 85% موارد) ارضا شده باشد، آن نیاز تأثیر كمى بر رفتار خواهد داشت، در حالى كه زمانى دیگر، نیازهاى بالاترى كه كم‏تر ارضا شده‏اند، تأثیر زیادترى بر رفتار خواهند داشت.

پنج شنبه 19/5/1391 - 18:58 - 0 تشکر 500456

سلسله مراتب نیازها


نیازهاى تنكردشناختى:  نیازهایى كه معمولاً براى نظریه انگیزشى نقطه آغاز تلقّى مى‏شوند، در اصطلاح، «نیازهاى تنكردشناختى» نامیده مى‏شوند. اگر نیازهایى از قبیل گرسنگى یا تشنگى به قدر كافى براورده نشده باشند، نیازهاى مافوق آن‏ها در سلسله مراتب، بر حسب رفتار تنظیم شده به زمینه و حاشیه رانده مى‏شوند، فرد در موقعیت اضطرارى قرار مى‏گیرد و تمام وجودش زیر سلطه نیاز قرار مى‏گیرد. براى مثال، براى شخصى كه در حدّ افراط و به طور خطرناكى گرسنه است، هیچ دل‏بستگى جز غذا وجود ندارد. او دایم به غذا فكر مى‏كند، خواب غذا را مى‏بیند و درباره غذا صحبت مى‏كند.


مزلو اعتقاد داشت كه نیازهاى تنكردشناختى براى بیش‏تر افراد در جامعه ما به اندازه كافى براورده مى‏شوند. زمانى كه این نیازها ارضا شوند، بى‏درنگ نیاز بعدى بر روى سلسله مراتب به عنوان یك نیروى مسلّط در رفتار مهار شده و جهت یافته پدیدار مى‏شود و بر اندام حكمفرما مى‏گردد.


نیازهاى ایمنى:  این نیازها معرّف نیاز براى ایمنى یا امنیت در جامعه ما مى‏باشند. همانند نیازهاى تنكردشناختى، نیازهاى ایمنى در وهله اول، در موقعیت‏هاى اضطرارى به راه مى‏افتند. زمانى‏كه زندگى شخصى در معرض خطر است، نیازهاى بالاتر كم اهمیت مى‏شوند و رفتار ما تلاش‏هاى ما را براى ایمن ماندن منعكس مى‏كند. نمونه‏اى كه براى این مطلب اخیرا اتفاق افتاد، زمانى بود كه باقى‏مانده تند باد منجر به طوفان وسیعى در مجاورت ما شد؛ تعدادى از همسایگان ما متحمّل خسارت هزاران دلارى خانه‏شان شدند؛ در زمان طوفان، ضرر مادى آن‏ها برایشان كم اهمیت بود؛ زیرا فرار از طوفان تمام آن چیزى بود كه براى آن‏ها اهمیت داشت. بنابراین، در وهله نخست در زمان‏هاى اضطرارى، نیازهاى ایمنى بر رفتار ما سلطه دارند. با وجود این، مزلو معتقد بود كه


تجلّى نیازهاى ایمنى در تمایل افراد براى داشتن شغل مطمئن و دایمى در محیط‏هاى آشنا، علاقه به داشتن حساب پس‏انداز و بیمه نیز مشاهده مى‏شود. نیازهاى ایمنى بیش از همه در كودكان آشكار هستند؛ همان‏گونه كه وقتى نوزادى به طور ناگهانى بیفتد، داد و فریاد برمى‏آورد و گریه مى‏كند، یا با ورود فرد غریبه‏اى به اتاق خود از جاى خود مى‏پرد و مى‏ترسد.


مزلو اعتقاد داشت كه نیازهاى ایمنى در جامعه ما براى بیش‏تر بزرگ‏سالان به قدر كافى براورده شده‏اند. از این‏رو، این نیازها به طور طبیعى بر رفتار تسلّطى ندارند. با وجود این، طبق گفته مزلو، برخى از انواع روان رنجورى، همانند عدم ارضاى این نیازها، مى‏تواند فهمیده شود. در حالت عدم ارضا، فرد طورى واكنش نشان مى‏دهد كه گویا او همواره در یك موقعیت تهدیدآمیز قرار دارد. مزلو مطرح كرد كه روان رنجورى‏هاى وسواسى ـ بى‏اختیار، رفتارى را نشان مى‏دهند كه به واسطه عدم ارضاى نیازهاى ایمنى به وجود آمده‏اند.


نیازهاى مربوط به عشق یا تعلّق:  زمانى‏كه نیازهاى ایمنى به قدر كافى ارضا شده باشند، آن‏ها در جهت رفتار بى‏اهمیت مى‏شوند و نیازهاى مربوط به عشق یا تعلّق ظاهر مى‏شوند. این نیازها اشتیاق به ارتباطات محبت‏آمیز، نیاز به احساس بخشى از گروه بودن، یا احساس تعلّق داشتن به فردى را در برمى‏گیرند. نیازهاى عشق به معناى نیازهاى جنسى (كه صرفا یك نیاز تنكردشناختى مى‏باشد) نیستند، گرچه رابطه و صمیمیت جنسى مى‏تواند به ارضاى نیاز به تعلّق فرد خدمت كند. نیازهاى عشق شامل دوست داشتن و دوست داشته شدن مى‏شوند.


ممكن است شخص احساس تعلّق را به شیوه‏هاى متفاوتى به دست آورد. ازدواج، شغل یا پذیرش در گروه خاصى همچون انجمن برادرى، انجمن زنان و دختران، گروه شهرى و محلّى مى‏تواند به این نیاز خدمت كند. طبق گفته مزلو، عقیم گذاشتن نیازهاى مربوط به عشق منجر به ناسازگارى رفتارى و آسیب‏هاى شدید روانى مى‏شود و اصلى‏ترین علت مشكلات رفتارى جامعه ما مى‏باشد.


نیازهاى مربوط به احترام و عزّت نفس:  اگر نیازهاى مربوط به عشق به قدر كافى براورده شده باشند، آن‏ها نیز به داخل زمینه در ارتباط با رفتار راهنمایى شده، رها مى‏گردند و نیازهاى مربوط به احترام و عزّت نفس پدیدار مى‏شوند. همه افراد جامعه به یك ارزشیابى مثبت و معمولاً عالى از خودشان علاقه دارند. مى‏توان این ارزشیابى را به دو زیر طبقه تقسیم كرد:


1. نیاز به احترام به خود و عزّت نفس؛


2. احترام گرفتن از افراد دیگر.


نیاز به احترام به خود و عزّت نفس موجب تمایل به پیشرفت، قدرت، اعتماد و اطمینان، استقلال و آزادى مى‏شود. به نظر مى‏رسد نیاز به عزّت نفس، هسته اصلى‏اش علاقه به احساس ارزشمند بودن باشد و شباهت زیادى به مفهوم توجه و احترام مثبت راجرز دارد. نیاز مرتبط با احترام گرفتن از سوى افراد دیگر شامل علاقه به شهرت، اعتبار و موقعیت و آوازه و معروفیت، قدردانى از توانایى‏هاى فرد از جانب دیگران و احساس با اهمیت بودن مى‏شود.


موقعى كه نیازهاى مربوط به احترام به خود و عزّت نفس براورده شوند، احساساتى همانند اعتماد به نفس و خود ارزشمندى در فرد به وجود مى‏آیند و فرد خود را داراى هدف در این جهان مى‏بیند. و زمانى كه به این نیازها بى‏اعتنایى شود، ناسازگارى‏هایى از قبیل احساس حقارت، ضعف و درماندگى اتقاق مى‏افتند. فقدان عزّت نفس منجر به احساس دل‏سردى و كم اهمیتى در فرد مى‏شود و این نیز به نوبه خود در فرد احساس خود كم‏ارزشى را به وجود مى‏آورد. یكى از حدس‏هایى كه مزلو براى شروع افسردگى مطرح مى‏كند، ارضاى ناكافى نیازهاى مربوط به عزّت نفس مى‏باشد.

پنج شنبه 19/5/1391 - 19:1 - 0 تشکر 500459

انگیزش كمبود و محرومیت



چهار مرتبه نخستین بر روى سلسله مراتب نیازهاى مزلو، نیازهایى را تشكیل داده است كه باید ارضا شوند، پیش از آن‏كه فردى به سطح نهایى، یعنى سطح خودشكوفایى، برسد. مزلو این نیازها را ناشى از كمبودهایى در زندگى افراد در نظر گرفته است؛ یعنى رفتارهاى مرتبط با چهار طبقه نخستین به واسطه محروم شدن از آنچه براى رشدِ كامل و تمام عیار، لازم و ضرورى است، برانگیخته مى‏شوند. رفتارها كوشش‏هایى را براى پركردن نیازهایى كه به هر حال گفته شده كه به واسطه انگیزشِ كمبود و محرومیت فعال شده‏اند، تولید مى‏كنند.


مزلو خاطرنشان كرده كه گرچه دستوراتى كه در آن چهار مرتبه‏اند براى بیش‏تر افراد صادق مى‏باشند، اما موارد استثنا نیز وجود دارند. معمولى‏ترین مورد استثنا آن‏جاست كه براى بعضى افراد نیازهاى مربوط به احترام و عزّت نفس بر نیازهاى مربوط به عشق، سبقت گرفته است. براى چنین افرادى، آنچه در ابتدا ضرورت دارد؛ احساس ارزشمند بودن است، پیش از این‏كه آن‏ها بتوانند نیازهاى مربوط به عشق را ارضا نمایند.


مزلو همچنین معتقد بود: براى بعضى افراد كه در سطح تنكردشناختى به طور جدّى محروم مى‏شوند، این امر موجب مى‏شود كه امكان پدیدار شدن نیازهاى بالاتر هرگز برایشان به وجود نیاید. براى این افراد، همین قدر كفایت مى‏كند كه چیزى به دست آورند و به قدر كافى بخورند. به عبارت دیگر، مزلو همچنین معتقد بود: افرادى كه همیشه نیازهاى اساسى‏شان ارضا شده باشد، بعدها، كم‏تر تحت تأثیر آن نیازها قرار خواهند گرفت. این امر ممكن است رفتار شهیدانى را كه كمبودها و محرومیت‏ها را به خاطر افكار و عقاید بلندشان تحمّل مى‏كنند، تبیین نماید. مزلو اعتقاد داشت كه شهیدان بهتر مى‏توانند در مقابل كمبودها و محرومیت‏ها مقاومت نمایند؛ زیرا نیازهایشان معمولاً به نحو احسن در زندگى گذشته‏شان براورده شده بودند و از این‏رو، بعدها آن نیازها را در مقابل این نیازها از هم جدا مى‏كنند. با توجه به این مطلب، مزلو اعتقاد داشت كه چهار سال نخست زندگى، بخصوص در ساختمان مقاومت و ایستادگى در مقابل محرومیت‏هاى بعدى مهم مى‏باشند.


همان‏گونه كه اشاره شد، لازم نیست هر سطحى از سلسله مراتب نیازها به طور كامل ارضا شود. چنان‏كه نیازهاى پایین تا حدى براورده شوند، نیازهاى بالاتر تا اندازه‏اى پدیدار مى‏شوند. همان‏سان كه اگر نیازهاى پایین بیش‏تر ارضا شوند، نیازهاى بالاتر در مهار رفتار، بیش‏تر برجسته و چشمگیر مى‏شوند. نهایت این‏كه مزلو عقیده داشت بیش‏تر مردم از سلسله مراتب نیازها بى‏اطلاع هستند و نیازهایشان عمدتا ناهشیار مى‏باشند.

پنج شنبه 19/5/1391 - 19:2 - 0 تشکر 500462

خودشكوفایى



زمانى كه فردى چهار مرتبه اولیه نیاز را ارضا كرد، مرتبه نهایى رشد، كه مزلو آن را «خود شكوفایى» مى‏نامد، فرا مى‏رسد. در سطح خود شكوفایى، رفتار افراد بیش‏تر از سطوح پایین‏تر، به وسیله شرایط و حالات گوناگون برانگیخته مى‏شوند.


افراد خودشكوفا تمام نیازهاى كمبود و محرومیت در چهار سطح نخست سلسله مراتب نیازها را ارضا كرده‏اند. رفتار افراد خود شكوفا به عنوان نتیجه و پیامد، به وسیله مجموعه جدیدى از نیازها، كه مزلو آن را «نیازهاى بودن»  (انگیزش بودن یا انگیزش والا  ) مى‏نامد، برانگیخته مى‏شوند. این انگیزه‏هاى بودن ارزش‏هایى همچون حقیقت، صداقت و راست‏گویى، زیبایى و خوبى و نیكى هستند و آن‏ها به زندگى افراد خودشكوفا معنا مى‏بخشند.


تصویرى كه مزلو از افراد خودشكوفا به ما مى‏دهد، تصویر مثبتى است، افراد خودشكوفا به هیچ وجه به واسطه كمبود و محرومیت برانگیخته نمى‏شوند. اما براى رشد و ترقّى و رسیدن به تمام آنچه لایق و زیبنده آن‏هاست، برانگیخته مى‏شوند. افراد خودشكوفا پیوسته مردم را تحریك مى‏كنند كه توانایى‏هایشان را آزمایش كنند و افق دیدشان را وسعت ببخشند.


مزلو اعتقاد داشت كه فرایند رشد، افراد خودشكوفا را هدایت مى‏كند وقت زیادى را صرف كنند و این‏كه افراد خودشكوفا شصت یا بیش از شصت سال عمر مى‏كنند. مزلو بر این باور بود كه عدّه كمى از مردم جامعه ما به خودشكوفایى مى‏رسند و تخمین زده است كه كم‏تر از یك درصد جمعیت جامعه مى‏توانند به خودشكوفایى برسند.

پنج شنبه 19/5/1391 - 19:4 - 0 تشکر 500464

ویژگى‏هاى افراد خودشكوفا


مزلو تلاش و كوشش زیادى براى تعریف ویژگى‏هاى اصلى افراد خودشكوفا صرف كرد، (لارى  ، 1973) او نتیجه مطالعه غیررسمى خود را روى آشنایان، دوستان و چهره‏هاى مشهور و تاریخى (مانند لینكلن  و جفرسون  ) قرار داد. آزمودنى‏هاى مطالعه او داراى یك جنبه ایجابى و یك جنبه سلبى بودند. فقدان روان نژندى، روان‏پریشى و شخصیت داراى اختلال روانى از جمله معیارهاى سلبى به شمار مى‏رفتند. معیارهاى ایجابى هم عبارت بودند از: نشانه‏هاى مثبت خودشكوفایى، كه این ویژگى را تقریبا مى‏توان به عنوان به كارگیرى كامل استعدادها، ظرفیت‏ها و توانایى‏هاى افراد توصیف كرد. گرچه مزلو كاملاً به محدودیت‏ها و ماهیت ذهنى روشى كه به كار مى‏گرفت، آگاه بود، با این حال، اعتقاد داشت كه اطلاعاتى كه به دست آورده است على‏رغم این محدودیت‏ها، داراى چنان ارزشى هستند كه مى‏توانند عمومى و مشهور گردند. مهم‏ترین ویژگى‏هاى افراد خودشكوفا، كه مزلو تشخیص داده به قرار ذیل هستند:


1. درك بهتر واقعیت و برقرارى رابطه آسان‏تر با آن؛


2. پذیرش خود، دیگران و طبیعت؛


3. خودانگیختگى و خودجوشى؛


4. مسأله مدارى؛


5. كناره‏گیرى (نیاز به خلوت و تنهایى)؛


6. استقلال از فرهنگ و محیط؛


7. تازگى تقدیر و تحسین؛


8. تجربه عرفانى یا احساس عمیق؛


9. حس همدردى نسبت به نوع بشر؛


10. روابط صمیمى و نزدیك بین فردى؛


11. ساختار منشى دموكراتیك و مردمگرا؛


12. تشخیص بین وسایل و اهداف؛


13. احساس شوخ طبعى فلسفى و غیرخصمانه؛


14. خلاقیّت و آفرینندگى.


تعدادى از این ویژگى‏ها، از جمله مسأله‏ مدارى، تازگى تقدیر و تحسین، تجربه عرفانى و تشخیص بین هدف و وسیله را مورد بحث قرار خواهیم داد تا در روشن شدن تصور مزلو از افراد خودشكوفا به شما كمك نمایند.

پنج شنبه 19/5/1391 - 19:5 - 0 تشکر 500466

مسأله‏ مدارى



افراد خودشكوفایى، كه مزلو درباره آن‏ها مطالعه كرده، معمولاً درباره مسائل مهمى كه آن‏ها علاقه‏مند حلّ آن هستند، صحبت مى‏كنند. این مسائل، مسائل خارج از خودشان مى‏باشند و حاكى از چیزى شبیه رسالت و مأموریت در زندگى هستند كه آن‏ها احساس مى‏كنند ناگزیر به پایان رساندن آن مى‏باشند. بیش‏تر مأموریت‏هایى كه آن‏ها توصیف مى‏كنند، چیزهایى نیستند كه آن‏ها خواسته باشند انجامش دهند، بلكه چیزهایى هستند كه آن‏ها احساس مى‏كنند موظّف به انجام دادن آن مى‏باشند. همچنین این تكالیف خودمدارانه نیستند، بلكه معمولاً مرتبط به مسائلى هستند كه به خیر بشریت مربوط مى‏شوند. براى نمونه، یك فرد خودشكوفا ممكن است براى یافتن دارویى براى درمان سرطان تلاش كند و ساعت‏هاى زیادى را در آزمایشگاه سپرى كند، هرچند ترجیح مى‏داد به انجام كار دیگرى بپردازد.


یك جنبه مسأله‏مدارى هم از طریق این واقعیت نشان داده مى‏شود كه افراد خودشكوفا معمولاً خود را نسبت به آنچه انجام دادند، تعریف مى‏كنند. كارشان بخشى از هویّتشان مى‏شود. در نتیجه، كارهایشان غالبا مستقل از پاداش‏هاى بیرونى است كه آن‏ها دریافت مى‏كنند. براى نمونه افراد خودشكوفا ممكن است درس دادن به بچه‏هاى درجه چهار را بر به دست آوردن یك شغل با حقوق بالا ترجیح دهند؛ صرفا به این دلیل كه درس دادن بخشى از احساس مسؤولیت و هویّت آن‏ها مى‏باشد.

پنج شنبه 19/5/1391 - 19:6 - 0 تشکر 500468

استمرار تازگى تقدیر و تحسین



افراد خودشكوفا این توانایى را دارند كه بارها وقایع و رویدادها را تجربه كنند. آن‏ها تجربه‏هاى اساسى زندگى را دوست دارند و از زیبایى‏شان خسته نمى‏شوند. براى نمونه، آن‏ها به یك گُل قاصدك زیبا در روز بهارىِ با طراوت نگاه مى‏كنند. (بقیّه ما واقعا میل داریم كه آن گُل در چمن همسایه‏مان رشد كند.) این تازگى تقدیر و تحسین حتى به موقعیت كارى هم مى‏تواند توسعه یابد تا این‏كه آن‏ها بتوانند علاوه بر كار كردن یك خوشى و زیبایى [هم] پیدا كنند، كشفشان از زیبایى در اشیاى ساده در دل‏بستگى آن به دنیا، غالبا ساده و بى‏آلایش و بچگانه است. با وجود این، مزلو خاطرنشان كرده است كه این احساسات شدید و پرشور، كه توسط افراد خودشكوفا تجربه شده، همیشه پیش نمى‏آیند، بلكه گاهى اتفاق مى‏افتند.

پنج شنبه 19/5/1391 - 19:7 - 0 تشکر 500471

تجربه عرفانى یا احساس عمیق 



افراد خودشكوفا گاهى داراى تجربیاتى مى‏شوند كه بهترین توصیف آن، عرفان یا عمیق شدن در طبیعت است كه در اصطلاح به آن «تجربه‏هاى اوج»  مى‏گویند. مزلو بر این باور بود كه بیش‏تر افراد داراى تجربه‏هاى اوج هستند، اما افراد خودشكوفا آن را بیش‏تر اوقات با خود دارند.


به نظر مى‏رسد كه تجربه‏هاى اوج شامل فقدان آنى خود یا تعالى خود هستند. در نتیجه، در جریان این تجربه، یكى فقط احساس مى‏كند، بدون این‏كه احساساتش را به خودپنداره خودش نسبت دهد. در طول تجربه اوج، افراد داراى احساساتى مبنى بر گشوده شدن افق‏هایى نامحدود در برابر دیدگانشان، احساس همزمان قدرتمندى و ضعف، فقدان تطابق با زمان و مكان و احساس شدید وَجْد و جذبه هستند. به علاوه، تجربه اوج معمولاً به این اعتقاد رهنمون مى‏شود كه چیزى بسیار مهم و با ارزش اتفاق افتاده است كه تأثیر بزرگى بر روى رفتار آتى فرد خواهد گذاشت.


مزلو خاطرنشان كرده است كه تجربه «اوج» واكنش شدیدى را به وسیله موقعیت‏هاى معیّن نمایان مى‏سازد. براى مثال، آزمودنى‏هاى او نشان دادند كه تجربه اوج گاهى به وسیله اوج لذت جنسى یا حتى موسیقى سنّتى، مى‏تواند واكنش شدیدى را نمایان سازد. مزلو دریافت كه تجربه اوج براى والدین، گاهى در ارتباط با مشاهده تولّد كودك‏شان مى‏باشد. با وجود این‏كه تجربه اوج ممكن است به عنوان نتیجه موقعیّت معینى، معمولى‏تر باشد، ظاهرا آن‏ها مى‏توانند تقریبا در هر موقعیتى اتفاق بیفتند.

پنج شنبه 19/5/1391 - 19:8 - 0 تشکر 500475

تشخیص بین وسایل و اهداف



افراد خودشكوفا علاقه‏مند به اهدافى هستند كه با آن سر و كار دارند، اما در بسیارى از موارد، راهى كه در اهداف دنبال مى‏شود، خود یك هدف مى‏شود. افراد خودشكوفا، هم از خود عمل و هم از محصول عمل، راضى و خشنود هستند.


مزلو دریافت كه بیش‏تر افراد شكوفا شده، كه او مطالعه كرده است، مى‏توانند به عنوان افراد مذهبى و خداجو توصیف گردند، گرچه آن‏ها از یك جهت مذهبىِ رسمى نیستند. از بین افرادى كه او مطالعه كرده است، تنها یك فرد خودش را به عنوان ملحد و منكر خدا توصیف كرد. براى اشخاص خودشكوفا، تشخیص بین وسایل و اهداف به طور عمده در ارتباط با اخلاق شخصى و اعتقادات محكم مذهبى و دینى مى‏باشد.


بنابراین، افراد خودشكوفا افراد متمایز و جدایى هستند. آن‏ها بر نیازهاى كمبود تسلّط دارند و به وسیله آنچه مزلو «انگیزش رشد»  نامیده، برانگیخته مى‏شوند. چنین افرادى درصدد حلّ مسائل بیرون از خودشان هستند و نیز درصدد رسیدن به راستى و حقیقت، زیبایى، عدالت و ارزش‏هاى والاى دیگر مى‏باشند.


مزلو در نوشته‏هاى اخیرش (1971) به این نتیجه رسید كه افراد خودشكوفا به طور واقعى دو نوع هستند كه نسبت به تجربه اوج از هم متفاوتند. بعضى از افراد خودشكوفا داراى تجارب اوج كم‏ترى هستند، در حالى‏كه بعض دیگر اغلب داراى تجارب اوج مى‏باشند. اشخاص خودشكوفایى كه اوج را تجربه مى‏كنند، افراد «متعالى» یا «اوجگرا»  نامیده مى‏شوند و آن‏ها كه این‏گونه نیستند «غیرمتعالى» یا «غیر اوجگرا»  نامیده مى‏شوند. هم افراد اوجگرا و هم غیر اوجگرا بجز در كثرت وقوع تجارب اوج، در تمام ویژگى‏هاى افراد خودشكوفا سهیم هستند.


مزلو در توصیف دو نوع افراد خودشكوفا اظهار مى‏دارد كه خودشكوفایى داراى دو سطح مى‏باشد. افراد خودشكوفاى متعالى احتمالاً به نظر مى‏رسد كه خودشكوفاتر از افراد غیرمتعالى باشند. براى مثال، تجارب اوج براى افراد متعالى، مهم‏ترین جنبه زندگیشان مى‏باشد. آن‏ها آگاهانه‏تر به وسیله «ارزش‏هاى بودن»  برانگیخته مى‏شوند و آن‏ها فكر مى‏كنند و صحبت مى‏كنند، با زبانى كه علاقه‏مند به صداقت، حقیقت، زیبایى و كمال مى‏باشند. افراد متعالى به طور كامل‏ترى تمام چیزها را مقدس و محترم مى‏بینند و به احتمال زیاد، آن‏ها به غایت مذهبى هستند. آن‏ها همچنین نگرششان به دنیا از افراد غیرمتعالى، كلّى‏نگرتر مى‏باشد و احتمال بیش‏ترى دارد كه حرمتشان توسط دیگران نگه داشته شود. به طور جالب توجّهى، مزلو بر این باور بود كه افراد متعالى ممكن است نسبت به افراد غیرمتعالى كم‏تر خرسند و خوشحال باشند. او اظهار عقیده كرد كه این امر به دلیل این است كه توانایى آن‏ها براى دیدن نادانى و حماقت مردم به نحو روشن‏ترى مى‏باشد و تجربه نوعى رنج و غم بسیار عظیم نسبت به عجز و ناتوانى و شكست دیگران را با خود دارند.

پنج شنبه 19/5/1391 - 19:9 - 0 تشکر 500478

نقد و بررسى بعضى از نظریات مزلو



به نظریه انگیزشى ابراهام مزلو انتقادهایى را وارد ساختند كه در این‏جا پس از مطرح كردن انتقادها به بررسى آن‏ها مى‏پردازیم:


1. پیش از مزلو نیز تمركز مطالعات روان‏شناسى و نظریه‏هاى شخصیّت بر اشخاص نابهنجار و مریض استوار بود و دانشى كه از این راه حاصل مى‏شد به نیمى از حیطه روان‏شناسى انسانى، آن هم نیم تاریك‏تر و پایین‏تر آن محدود مى‏شد. بدیهى است وقتى روان‏شناسان منحصرا به مطالعه افراد نوروتیك و معلول روانى بپردازند، یك روان‏شناسى ناقص عاید مى‏شود و اصول آن قابل گسترش و تعمیم به همه انسان‏ها نیست (حدّ افراط). در نظریه انگیزشى مزلو هم كه تمركز و توجه اساسى روى انسان‏هاى كامل و خودشكوفا است، اصول و دانشى كه از این راه حاصل مى‏شود نیز قابل تعمیم و گسترش به همه انسان‏ها نمى‏باشد (حدّ تفریط).


به نظر مى‏رسد كه این انتقاد به نظریه مزلو وارد نباشد؛ چرا كه مى‏توان پاسخ داد معیارها و ویژگى‏هایى را كه مزلو براى افراد و خودشكوفا مطرح مى‏كند در حدّ نازل‏تر براى انسان‏هاى متوسط هم جارى مى‏شود. اما معیارهایى كه بر رفتار و گفتار و اندیشه افراد نابهنجار و مریض حاكم است، به انسان‏هاى بهنجار متوسط، قابل حمل نمى‏باشد.


براى اثبات این ادّعا، مؤیداتى در منابع دینى خود ما نیز وجود دارد؛ آن‏جا كه حضرت على علیه‏السلام را به عنوان «میزان الاعمال» انسان‏ها معرفى مى‏كند. یعنى رفتار و گفتار و اندیشه انسان‏هاى عادى و متوسط با رفتار و گفتار و اندیشه حضرت على علیه‏السلام به عنوان انسان كامل در یك ترازو قرار مى‏گیرد و سنجیده مى‏شود و بعد هم پاداش و كیفر به آن تعلّق مى‏گیرد.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.