• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 605)
چهارشنبه 18/5/1391 - 10:14 -0 تشکر 497220
کودکی که دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسید

حسین پناهی؛ هر کی دوسش داره یه قطعه شعرش را  به یادبودش بنویسه



در پسین یکی از روزهای گرم نیمه تابستان حسین در غربت غروب کرد و در زادگاه مادریش آرام گرفت، این روزها یادمان روزهای تنهایی حسین است، همان دوره گرد ساده "گمشده در هیاهوی شهر"" که "نظر بند سبز مادربزرگش را گم کرده بود".

این روزها یادآور تلخی مرداد ماهی است که کودکی روستایی که"در حسرتی مجهول، سهم گندم خود را به بلدرچین های گرسنه می بخشید"، با دنیای بیگانه اطرافش وداع کرد و رفت تا به همه بگوید "در هیاهوی شهر گم شده" است.

در سال 1335در کمرکش کوهپایه ها و سراشیبی مرغزارهای کهگیلویه، درروستای "دژکوه" حسین نامی پناهی متولد شد و فارغ از هجای ناهنجار بودنها و نبودنها، چگونه ماندن را آموخت و""مشکلات راه مدرسه باعث شد تا به باران با همه عظمتش بدبین شود"".

در کلنجار با طبیعت زمخت زادگاهش، از "درخت انجیر پایین آمد" وراهی سفر شد، پس از آنکه دار و ندار پیرزنی روستایی را با سنگینی علامت سوالهایی در ذهن به او بازگرداند، به سمت هنر گرایش یافت و رفت تا بیابد آنچه را که تجربه نکرده بود.

از "هندسه منظم گلها" تا "سجود گیاهان" را به تماشا نشست و زمانی خواست این راه رفته را بازگردد:"" من کجا خوابم برد، یه چیزی دستم بود، کجا از دستم رفت. من می خوام برگردم به کودکی".

او فارغ از شعر و شعور و هنر، فیلسوفی بود که دنیا را از نگاه کودکی می نگریست که با ناپاکی ها بیگانه بود و می سرود: "می خواندم، وقتی جغدها می خواندند و به یاد دارم که به جای کشتن مارها، ازپاهایم مواظبت می کردم".

نویسندگی، شاعری، کارگردانی و همه اینها واژه هایی است که با نام حسین همراه است اما حسین روستائی زاده ای بود با دغدغه های بزرگ، انسانی فراتر از واژه که در چهارچوب دنیای حقیر ما آدمها نمی گنجید.

"کودک کر و لالی که در گهواره از گریه تاسه می رود

هراسان از حقایقی که چون باریکه ای از نور

از سطح پهن پیشانیش می گذرد".

حسین را در واژه ها و سطرهای دلنوشته هایش می توان یافت و به دنیای نا آشنای زندگیش رسید که " انسان هیچگاه برای خود مامن خوبی نبوده است" پا به پای"کودکی که در 11 سالگی با سری تراشیده و کت بلندی که از زانوانش می گذشت به دنیای کفش پا نهاده".

از او خاطره ها گفتند و شنیدیم و قضاوتش کردیم. مردی ناتمام و دلگیر از حضور نامفهوم ما نه در زندگی که در سایه خیال زیست. او همه ما را شنید و دید اما ما او را ندیدیم و نشنیدیم تا آنگاه که غفلت ما، به خاکش باز گرداند.

حسین پناهی آدم عجیب و غریبی نبود و به تعبیر خودش "یک روستازاده حیران است که الاکلنگ وجودش در گذر از تضادهای ناگزیر و ناخواسته در برخورد با مسائل به شکل اغراق آمیزی در نوسان فرازها و فرودهاست."

مردی که روزگارش با غربت و تنهایی عجین شد و "به سرانگشت پا هرگز دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسیده است".

حسین با دلمشغولیهای زمانه بیگانه بود و دلتنگ کفشهایی که "ابتکار پرسه هایش بود و چتری که ابداع بی سامانیهایش".

"من و نازی" یادمان نمی رود، مردی را که زاده "ستاره ها" بود و دغدغه "نمی دانم ها" را داشت.

او اولین کسی است که "در دایره صدای پرنده ای بر سرگردانی خود خندیده است".

آن روزها در زرق و برق و هیاهوی شهر گم شدیم و حسین تنها ماند و چه "میهمان بی دردسری" بود، زمانی که در غربت غروب کرد و "اشکهای تنهایی اش خونبهای عمر رفته اش" بودند.

"از شوق به هوا می پرم چون کودکی ام
و خوشحال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است
آری!از شوق به هوا می پرم
و خوب می دانم
سالهاست که مرده ام"
  •  

پنج شنبه 19/5/1391 - 0:11 - 0 تشکر 499216

اعتراف
من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم !
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم !
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم !
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم !
کودکان را دوست دارم
ولی از آئینه می ترسم !
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم !
من می ترسم پس هستم

پنج شنبه 19/5/1391 - 14:12 - 0 تشکر 500213

به بهشت نمی روم اگر مادرم انجا نباشد

جمعه 20/5/1391 - 23:20 - 0 تشکر 502856

خاکستر



به من بگویید
فرزانه گان رنگ بوم و قلم
چگونه
خورشیدی را تصویر می کنید
که ترسیمش
سراسر خاک را خاکستر نمی کند ؟

شنبه 21/5/1391 - 19:38 - 0 تشکر 504290

اکبر عبدی همبازی مرحوم حسین پناهی، خاطره‌ای از همکار سابقش می‌گوید که خواندن آن خالی از لطف نیست.

عبدی می‌گوید: «یک روز سر سریال بودیم. هوا هم خیلی سرد بود. از ماشین پیاده شد بدون کاپشن. گفتم: حسین این جوری اومدی از خانه بیرون؟ نگفتی سرما می‌خوری؟! گفت: کاپشن قشنگی بود نه؟ گفتم: آره. گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سرراه یکی را دیدم که اون هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت. من فقط دوستش داشتم.»

يکشنبه 22/5/1391 - 11:38 - 0 تشکر 506029

پیست



میزی برای کار


کاری برای تخت


تختی برای خواب


خوابی برای جان


جانی برای مرگ


مرگی برای یاد


یادی برای سنگ



این بود زندگی....

يکشنبه 22/5/1391 - 19:3 - 0 تشکر 507004

وصیت نامه جالب و زیبای حسین پناهی


قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم.

دوشنبه 23/5/1391 - 12:59 - 0 تشکر 509520

مگسی را كشتم



نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است


و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است


طفل معصوم به دور سر من میچرخید،


به خیالش قندم


یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!


ای دو صد نور به قبرش بارد؛


مگس خوبی بود...


من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،


مگسی را کشتم ...!

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.