تبادل رمز بین دو هم رزم:
در آغاز نهضت اسلامى،یعنى به سال 1341 ه.ش،درست آن روزهاى مطرحشدن لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى در دوران نخست وزیرى اسد الله علم،نوكرخانهزاد شاه و در طرح مصوبه وزیران،جمله سوگند به قرآن مجید به سوگند به كتابآسمانى تبدیل شده بود و هدف آن بود كه پارهاى از مكاتب سیاسى و فرقههاى ضاله ومضله را نیز داخل كادر حكومتى و كلیدى آن هم به صورت رسمى و قانونى بنمایند واز سوى دیگر با ممنوعیت قانونى انتخابات زنان كه در قانون اساسى مشروطیتتصریح به آن شده بود،مصوبه وزیران بدون شكل قانونى آن كه مىبایست این تغییر ازطریق رفراندوم صورت گرفته باشد،تنها با تصویب وزیران،انتخاب شدن و انتخابكردن بانوان را مطرح ساخته بود.نظر روحانیت و علماى اعلام و مراجع عالیقدر قم وشهرستانها،اعتراض به این هتك حرمت قانون اساسى و تفسیر و تغییرهاى غیر قانونىآن و از همه مهمتر خنثى كردن توطئه دخالت فرقههاى ضاله در امور كلیدى كشور بود.
كه قیام شروع شد آنان اعتراضات خود را بوسیله نامه،تلگراف،بیانیه و سخنرانى و راهانداختن تظاهرات،به گوش دولت و ملت رساندند و پافشارى سختى روى این دو!489 مسئله داشتند.خطبا و گویندگان مذهبى و نویسندگان حملات تند و كوبنده خود را برضد این امر خلاف قانون و خلاف شرع اسلام اعلام مىداشتند.در تمام شهرستانها وقراء و قصبات، جنب و جوش عظیمى برپا شده بود،از آن نظر كه مردم حس مىكردندیك توطئه پنهانى و یك كودتاى خزنده زیر زمینى در ارتباط با حذف مذهب در اموركشور جریان دارد.چون امارات و نشانههاى آن را كرارا دیده بودند.آنان نخستمىخواهند با از بین بردن قانون اساسى كه خونبهاى دهها و صدها تن از غیور مردانمیهن خواه مسلمان بود به صورت رسمى و عملى منویات خود را عملى سازند.
آن روز حركت متقابل روحانیتبسیار چشمگیر و كوبنده و آگاهانه بود.به حدىكه پس از دو ماه مبارزه و تلاش،در پایان كار،دولتخود را مجبور دید كه مصوبهخویش را لغو،و اعلام دارد كه هیئت دولت تصویب نمود كه مصوبه مطرح شده درمورد انجمنهاى ایالتى و ولایتى،لغو و خارج از محدوده قانون مىباشد.و هیچ نوعترتیب اثر داده نخواهد شد.
در این گیر و دار سیاسى و بحبوحه مذهبى و مردمى،همگان ابراز تنفر و انزجارتمام داشتند و مىكوشیدند كه با این پیش آمد ناگوار مبارزه و مخالفت داشته باشند.تماممراجع عالیقدر و روحانیون عالیمقام پیشاپیش مردم بودند،ولى موضعگیرىها واعلامیهها و تلگرافهاى حضرت آیة الله العظمى خمینى(ره)حال و هواى دیگر ورنگ و جلاى خاص خویشتن را داشت.بیانات كوبنده ایشان در سر جلسه درس وتلگرافهائى كه بین ایشان و دولت رد و بدل مىشد،بالاخره تلگرافى كه به شاه مخابرهنمودند،همه و همه گویاى این حقیقتبود كه ایشان با چه عزم و اراده و با چه صلابتو شجاعتى قدم به میدان نهادهاند و چگونه پافشارى جدى دارند،به حدى كه دولتوقت پس از پاسخ نخستین به تلگراف ایشان،از جواب دادن به دیگر تلگرافهاىمعظمله طفره رفت،در حالیكه به دیگر تلگرافها جواب مىداد و ارشاد عوام الناس وتودهها را وظیفه آنان تعیین مىنمود و از این قبیل تحقیرها و تمسخرها...
مجموع گفتگوها و تلگرافها،هر كدام بحث مفصل و مقوله بسیار وسیعى را مىطلبد كه در تاریخ مبارزات روحانیت،به ویژه در كتاب«نهضت دو ماهه روحانیت»،تالیف آقاى على دوانى منعكس مىباشد و طبعا خوانندگان نكتهسنج،مرور و عبورىهر چند به اجمال،بر حوادث آن روزها داشته و دارند.
در آن ایام بحرانى و در آن هنگامه تبلیغات طرفین كه بذرهاى انقلاب اسلامىامروزین بر سرزمین دلها پاشیده مىشد،در آن روزهاى سرنوشتساز كه تموجگردبادهاى شدید و غلیظ سیاسى اوج گرفته بود،ما طلاب مبتدى و تازهكار به عنوانتبلیغ و منبر یا صحیحتر جهت تمرین منبر و سخن،به همدان یا اطراف آن شهر قدیمىو باستانى مىرفتیم و از محبتها و عواطف مردم نجیب آن سامان بهرهمند مىشدیم وشاید یكى از دلایل عمده روى آوردن طلاب و اهل علم به آن شهر،حضور شخصآیة الله العظمى آخوند ملا على معصومى و اقامت آن بزرگوار در آن شهر بود.چونایشان طلاب مهمان را بیش از حد مورد مهر و محبت و عنایت پدرانه خود قرارمىدادند و در مواقع گرفتارى به كمكشان مىشتافتند و راهگشاى بن بستهاى آنانبودند.
در یكى از همین سفرهاى تبلیغى وقتى از همدان باز مىگشتم،حضرت آیة اللهآخوند مطابق سلیقه همیشگى و اخلاقى خود فرمودند:وقتى به قم رسیدى،از قولاینجانب به همه آقایان علماء و مراجع بزرگوار،فردا بفرد سلام مىرسانید و هنگامیكهبا آیة الله حاج آقا روح الله خمینى(سلمه الله تعالى)دیدار داشتى،جملهاى هم بهشوخى از قول اینجانب به ایشان برسان و آن جمله این استبگو كه ملا على گفت:
«ابوذر!كمى آرام و قدرى یواشتر!»همین و بس.
از همدان برگشتم،سرما و برف شدید زمستانى آن را پشتسر نهادم،به حوزهعلمیه قم رسیدم.هواى قم نیز سرد بود،ولى بازار اعلامیهها و تلگرافها و سخنرانیهاگرم و گرمتر و شدت این گرما در حول و حوش كانون انقلاب و حركت و موتورفعالیتها و جوششهاى انقلابى داغتر و آتشبارتر از هر جاى دیگر كشور بود.آیة اللهالعظمى حاج آقا روح الله خمینى در مسجد اعظم،طرف صبح درس فقه مىفرمودند. ظاهرا بحثبیع و معاطاة و مكاسب بود.جلسه مملو از شیفتگان معارف اسلامى،شایدبیشتر از هزار نفر در درس مىنشستند.پس از یك ساعت تدریس،سپس قرائتحمدو سوره به روح آیة الله بروجردى كه قبرش در راهرو مسجد اعظم، قرار دارد،نعلینخود را مىپوشیدند و نوعا پیاده و تنها راه مىافتادند و گاهى هم سوار تاكسى. دم دربمسجد در كنار مقبره آیة الله بروجردى،خواستم پیام آیة الله همدانى را رسانده باشم.
چون تا دم درب،مراجعات و رفع اشكالات درسى و توضیحات لازم فقهى ادامهداشت.ایشان پس از رفع اشكالات،با طمانینه و آرامش به طرف درب حركت مىكردند.
و مشغول قرائتحمد و سوره مىشدند.سپس راه مىافتادند.هنگام قرائتحمد وسوره بود. جلو رفتم و سلام عرض نموده و گفتم:من از همدان مىآیم،حضرت آیة اللهآخوند ملا على، سلام شفاهى به حضرت عالى داشتند و به اینجانب ماموریت دادند كهپیام كوتاه او را نیز شخصا به محضر حضرت عالى برسانم.
فرمودند:چه پیامى؟
گفتم:فرمودند وقتى خدمت آقا رسیدى سلام مرا مىرسانى،به ایشان بگوئى:
«ملا على گفت:ابوذر كمى آرام!»ایشان پرسیدند:آقاى آخوند حالشان خوب بود؟
عرض كردم:الحمد لله.فرمودند:شما باز به همدان باز مىگردید؟گفتم:آرى،ولى چندماه دیگر در ماه رمضان.فرمودند:هر وقتبه خدمتشان رسیدى،ضمن ابلاغ سلام،ازقول اینجانب به محضر ایشان مىرسانى كه فلانى مىگفتند:
«سلمان!كمى حركت، كمى قدم به پیش!»همین و بس.
این دو جمله پر معنا و پرمحتوا،از دو شخصیتروحانى و بزرگوار آن روز،به صورت رمزى تبادل پیدا كرد.هنگام بازگشتبه همدان،متن پیام را به محضر آیة الله آخوند رساندم.ایشان تبسم كردند و بس و چیزىنفرمودند.
ولى حالا در تجزیه و تحلیل آن،پى مىبریم كه محتواى تاریخ شیعه را در درونخود و در بطن همین چند كلمه كوتاه و رسا جا دادهاند كه بیانگر قرنها زندگى و تلاشو مجاهده مسلمین مىباشد.روح بزرگوار هر دو شاد و قرین رحمتباد