مقدمات
بحث درباره توحید - یعنی ایمان به خدا و یگانگی خدا - است . میدانیم
كه سرسلسله تمام عقاید دینی اعتقاد به توحید و اعتقاد به خداست . حالا
ما در اینجا میگوییم اعتقاد به خدا و توحید ، هر دو را یك جور میگیریم ،
ولی بعد توضیح خواهیم داد كه آیا اعتقاد به خدا و اعتقاد به یگانگی خدا
دو مسأله جدا از یكدیگر است یا این دو مسأله توأم با یكدیگر است و
اعتقاد به خدا و یگانگی خدا از یكدیگر جدایی پذیر نیست . سرسلسله تمام
معتقدات دینی ایمان به خداست . در كلمات حضرت امیر هم هست : "
« اول الدین معرفته » " اول دین ، آغاز دین ، پایه دین ، ریشه دین
خداشناسی است . قرآن كریم تعبیری دارد ، میگوید :
" « الذین یؤمنون بالغیب »
" اصلا مابهالتفاوت مردمانی كه معتقد به ادیان هستند و حتی فلاسفه الهی (
ممكن است كه تابع دینی هم نباشند ) [ با مردمانی كه معتقد به دینی
نیستند ، و به تعبیر دیگر ] مابهالتفاوت " الهی " و " مادی " همین یك كلمه است : ایمان به
غیب . غیب یعنی نهان ، یعنی حقایقی كه ظاهر نیست . " ظاهر نیست "
به معنی این است كه مستقیما محسوس و ملموس نیست . قرآن در جاهایی
كلمه " غیب " را در مقابل " شهادت " گذاشته است كه همان معنای "
حضور " است . این موجوداتی كه ما الان داریم آنها را میبینیم و حس
میكنیم و لمس میكنیم اینها شهادتند . عالم طبیعت را روی همین اصطلاح
قرآن " عالم شهادت " نامیدهاند . یك نفر " الهی " با " مادی " در
عالم شهادت یعنی در طبیعت اختلاف ندارد ، یعنی یك نفر الهی منكر
شهادت و منكر طبیعت نیست ، طبیعت و شهادت را او همانطور میشنا سد كه
یك نفر مادی میشناسد ، ولی یك نفر الهی علاوه بر شهادت یا طبیعت به
تعبیر دیگری ، به غیب و نهان هم معتقد است یعنی هستی و وجود را منحصر
به مشهودات و محسوسات نمیداند ، به وجود نامحسوس و وجود غیبی هم
اعتقاد دارد كه البته سرسلسله امور غیبی همانطور كه عرض كردم خداست .
بعد از ایمان به خدا ایمان به سایر موجودات غیبی و به تعبیر قرآن "
ملائكه " پیدا میشود . اعتقاد به وحی كه خودش غیب دیگری است پشت سر
این پیدا میشود . بعد اعتقاد به معاد كه یك غیب دیگری است پیدا میشود
. همه اینها غیب و نهان است . این را عرض كردیم برای اینكه یك طرز
تفكر و در واقع یك مغالطهای - كه ظاهر هم این است كه این مغالطه جنبه
عمدی دارد - در میان افكار اروپاییها یا كتابهای فلسفیای كه اروپاییها
نوشتهاند دیده میشود كه اصلا پایه این حرف غلط است . اینها میآیند طرز
تفكر را اینجور تقسیم میكنند ، میگویند بعضیها ماتریالیست هستند و بعضی
ایدهآلیست . ماتریالیست كیست ؟ كسی كه معتقد است به وجود ماده ، و
وجود روح را یعنی هر چه كه غیر مادی باشد - منكر است . ایدهآلیست كیست
؟ كسی كه معتقد به وجود روح است ولی وجود ماده را منكر است . معلوم
است كه این یك حرف سخیفی است . البته اینها كه میگویند ایدهآلیست ،
بعد هم مطلق الهیون ، حكیمان الهی و صاحبان ادیان ، تمام اینها را در
جرگه ایدهآلیسم ذكر میكنند و ایدهآلیسم را هم اینجور تعبیر میكنند :
انكار وجود ماده ، [ و ایدهآلیست ] یعنی آن كه اصالت را به قول آنها
برای روح قائل است و برای ماده اصالتی به هیچ نحو قائل نیست .
این حرف ، حرف اساسیای نیست كه ما بگوییم آیا ما ماتریالیست هستیم
یا ایدهآلیست به آن مفهومی كه آنها تعریف كردهاند . بحث در این است
كه آیا هستی محدود و محصور است به عالم شهادت و طبیعت و محسوسات یا عالمی غیر از
عالم محسوس و عالم طبیعت و عالم شهادت وجود دارد ؟
ادامه دارد