• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 1639)
سه شنبه 17/5/1391 - 21:56 -0 تشکر 496487
امامت و رهبری (دیدگاه شهید مطهری)

« الی الله باذنه غ. ائمه اطهار اولا امر به معروف و نهی از منكر می‏كردند
. شدیدترین آن قیام حسینی بود . ثانیا به نشر علم می‏پرداختند . نمونه‏اش‏
مكتب امام صادق بود . او شاگردانی نظیر هشام و زراره و جابر بن حیان‏
تحویل داد . همچنین است نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و مباحثات و
احتجاجات همه ائمه خصوصا احتجاجات حضرت رضا ( ع ) . از همه بالاتر
تقوای عملی و زهد و ایثار و احسان به خلق خدا بود ، شب زنده‏دار یها به‏
عبادت و رسیدگی به اموال ضعفا و فقرا بود ، اخلاق فاصله اسلامی از عفو
وجود و تواضع بود . دیدن آنها مردم را به یاد معنویتهای اسلام و پیغمبر
می‏انداخت . موسی بن جعفر در پای كاخ هارون شب زنده‏داریها داشت . امام‏
رضا در مقام ولایتعهد دم از « الرب واحد و الاب واحد و الام واحد و لا
فضیلة الا بالتقوی » می‏زد و با حجام و بواب هم غذا و مأنوس و هم صحبت‏ می‏شد .
فلسفه روحانیت حفظ مواریث معنوی اسلام و مغز در مقابل پوست است .
جدایی روحانیت از سیاست از قبیل جدائی مغز از پوست است .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:1 - 0 تشکر 496491

امامت - حدیث ثقلین

1 - این حدیث تواتر معنوی دارد . معنیی كه متواتر است و بیشتر در
روایتها همین الفاظ آمده است اینست : « انی تارك فیكم الثقلین كتاب‏
الله و عترتی ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا لن یفترقا حتی یردا علی‏ الحوض » .
در شماره چهارم از سال دوم مجله " رسالة الاسلام " ناشر افكار " دار
التقریب بین المذهب الاسلامیه " مقاله‏ای نشر شد و حدیث را به این صورت‏
نقل كرده بود : « انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و سنتی » . همان‏
وقت به امر مرحوم آیة الله بروجردی یكی از فضلای قم به نام آقا شیخ قوام‏
الدین قمی و شنوه‏ای رساله‏ای نوشت تحت عنوان " حدیث الثقلین " و
فرستاد به دار التقریب . دار التقریب این رساله را مستقلا چاپ كرد .
در آن رساله مأخذ این حدیث در كتب صحاح و مسانید و سنن و همچنین نقل‏
این حدیث در تفاسیر و سیر و تواریخ و كتب لغت به مناسبات مختلف مثلا
در تفاسیر به مناسبت آیه : « سنفرغ لكم آیه الثقلان »
و یا آیه اعتصام و یا آیه مودت و آیه تطهیر ، و در لغت به مناسبت ماده‏
ثقل و امثال اینها ذكر شده است .
از جمله می‏گوید در صحیح مسلم جزء هفتم صفحه 122 و سنن ترمذی جزء دوم‏
صفحه 307 و سنن داودی جزء دوم صفحه 432 و مسند احمد جزء 3 صفحه 14 و 17 و
26 و 59 و جزء چهارم صفحه 366 و 371 و جزء پنجم صفحه 182 و 189 و مستدرك‏
حاكم جزء سوم صفحه 109 و طبقات ابن سعد جزء 4 صفحه 8 و اسد الغابه جزء
دوم صفحه 12 و جزء سوم صفحه 147 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید صفحه‏
130 در معنی عترت .
2 - كلمه ثقلان در قرآن به جن و انس گفته شده . باید دید به چه مناسبت‏
در این حدیث به كار رفته است .
در این حدیث چند نكته هست ، یكی اینكه چرا به این [ یعنی اهل بیت ]
در خبر ثقل گفته شده است ؟
دیگر اینكه چرا قرآن ثقل اكبر و اهل بیت ثقل اصغر گفته شده است ؟ در
برخی تعبیرات است كه « احدهما اعظم من الاخر » .
در بعضی احادیث است كه سئوال شده : « و ما الثقلان ؟ قال صلی الله‏
علیه و آله و سلم : كتاب الله طرفه بید الله و طرفیه بایدیكم و الثقل‏
الاصغر عترتی » . در بعضی روایات است : « فانهما حبلان لا ینقطعان الی یوم‏ القیامة » .
مطلب سوم كه عمده است اینست كه پیغمبر اكرم فرمود این دو تا از هم‏
جدا نمی‏شو ند . مقصود این نیست كه اینها خودشان راهشان را از هم جدا
نمی‏كنند ، از هم قهر نمی‏كنند و بین آنها اختلاف و جنگ و جدال پیدا
نمی‏شود . مقصود اینست كه تمسك به اینها از یكدیگر تفكیك نمی‏پذیرد . هر
كه بخواهد " حسبنا كتاب الله " بگوید آنچنانكه عمر در صدر اسلام گفت و یا
" حسبنا ما روی لنا من اهل‏
البیت " بگوید آنچنانكه اخبار یین ما گفته و عملا غالب علمای شیعه‏
چنینند ، و بخواهند به این وسیله میان آنها تفكیك كنند بدانند كه مسیر نیست .
مطلب چهارم تضمین رسول اكرم است كه اگر به این دو ثقل دقیقا متمسك‏
شوید هرگز گمراه و بدبخت نخواهید شد .
انحراف و انحطاط مسلمین از آنجا شروع شد كه میان ایندو خواستند تفكیك‏ كنند .
اكنون خوب است درباره تفكیك ناپذیری آنها بحث كنیم . چرا آورنده‏
یك شریعت و قانون و كتاب آسمانی غیر از آن شریعت چیز دیگر را نیز ضمیمه می‏كند ؟
این مسئله [ مربوط ] به عمیق بودن قرآن و نیازمند به مفسر بودن شریعت‏
است . در مقام تمثیل باید گفت یك وقت هست كه ما یك وسیله ساده‏ای از
یك كشوری وارد می‏كنیم مثلا پارچه و یا كفش و یا ظروف وارد می‏كنیم ،
دیگر نیازی به افرادی كه همراه آنها باشند و به ما یاد بدهند نداریم .
پارچه است می‏دوزیم ، ظرف است استفاده می‏كنیم ، كفش و كلاه است‏
می‏پوشیم . اما یك وقت هست كه یك كارخانه وارد می‏كنیم . حتما باید
متخصص از خود آنجا برای نصب و اداره بیاید برای مدت زیادی كه مردم‏
بومی یاد بگیرند . یا مثلا سلاحهای مدرن جنگی فرستاده می‏شود . حتما باید
تكنسینهایی هم همراه آنها بفرستند و سالیان دراز به آنها تعلیم بدهند و
آنها هم دقیقا تعلم كنند تا یاد بگیرند .
شنیدیم كه فرانسه هواپیماهای میراژ به لیبی فروخت ولی گفته شده كه خود
خلبانان لیبی حداقل تا دو سال نمی‏توانند از اینها استفاده كنند .
مسئله امامت به معنی مرجعیت دینی در اسلام كه پیغمبر اكرم در این‏
حدیث متواتر فرموده است ، جز این نیست كه برای تفسیر قرآن و فهم قرآن‏
و هدفهای آن و توضیح و تشریح اهداف و معارف آن و مقررات آن و اخلاق آن‏
، فهم ساده عرفی كه هر كه زبان عربی می‏داند پس كافی است ، كافی نیست .
لهذا دیدیم كه چه انحرافها پیدا شد از قبیل قول به تجسم كه انكم سترون‏
ربكم یوم القیامة كما ترون القمر لیلة البدر .
" حسبنا كتاب الله " اینطور نتیجه می‏دهد كه نتیجه‏اش اشعری گری است‏
و یا اعتزال است كه هر دو مكتب ، مكتب انحرافی بود .
پس ائمه در واقع تكنسینهای قرآن هستند در خارج از كشور ظاهر و محسوس‏
كه علمشان علم افاضی و لااقل تعلیمی خصوصی است . علی علیه‏السلام در ذیل‏
جمله‏های خطاب به كمیل فرمود : « هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرش و
باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش‏ منه الجاهلون » .
[ علم و دانش با بینایی حقیقی به ایشان یكباره روی آورده و با آسودگی‏
و خوشی یقین و باور به كار بسته‏اند و سختی و دشواری اشخاص به ناز و
نعمت پرورده را سهل و آسان یافته‏اند و به آنچه نادانان از آن دوری‏
گزینند انس و خو گرفته‏اند ] ایضا در خطبه 2 نهج البلاغه می‏فرماید : « [ هم ] موضع سره و لجأ امره و
عیبة علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه و جبال دینه بهم أقام » ²
انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائصه . . . لا یقال بال محمد صلی الله علیه‏
و آله من هذه الامة احد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا . هم اساس‏
الدین و عماد الیقین الیهم یفیی‏ء الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص‏
حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثة » .
[ آل پیغمبر اكرم نگهدارنده راز نهان و پناه فرمان آن حضرت می‏باشند و
خزینه دانش آن وجود محترم هستند و مرجع حكمتهای آن جناب و حافظ
كتابهایش می‏باشند و مانند كوههایی هستند برای دینش . حضرت رسول اكرم‏
به كمك آنان پشتش را راست كرد و لرزش بدنش را زائل نمود . . .
هیچیك از این امت با آل محمد صلی الله و علیه و آله طرف مقایسه نبوده‏
و كسانی كه همیشه از نعمت و بخشش ایشان بهره‏مندند با آنان برابر نیستند
. آل محمد علیهم السلام اساس و پایه دین و ستون ایمان و یقین هستند . دور
افتادگان از راه حق به آنان رجوع كرده و واماندگان به ایشان ملحق می‏شوند
و خصائص امامت در آنان جمع و حق ایشان است و بس ، و درباره آنان‏
وصیت و ارث بردن ثابت است ] .
ایضا در خطبه 4 می‏فرماید : « بنا اهتدیتم فی الظلماء و تسنمتم العلیاء
و بنا انفجرتم عن السرار و قر سمع لم یفقه الواعیة » . . . [ ( این خطبه‏
را حضرت بعد از كشته شدن طلحه و زبیر فرموده است ) : موقعی كه در
تاریكی گمراهی و نادانی بودید به سبب ما هدایت شدید و به راه راست قدم‏
نهادید و بر كوهان بلندی سوار شدید و به واسطه ما از تیرگی شبهای آخر ماه‏
داخل روشنایی صبح گردیدید . كر شود گوشی كه از فریاد رهنما پند نگرفته . . . ] .
ایضا در خطبه 145 : « و لن تأخذوا بمیثاق الكتاب حتی تعرفوا الذی نقضه‏
و لن تمسكوا به حتی تعرفوا الذی نبذه فلتمسوا ذلك من » ²
عند اهله فانهم عیش العلم و موت الجهل هم الذین یخبركم حكمهم عن علمهم‏
و صمتهم عن منطقهم ( عن حكم منطقهم خطبه 237 ) و ظاهرهم عن باطنهم لا
یخالفون الدین و لا یختلفون فیه » ( لا یخالفون الدین اشاره است به مقام‏
عصمت و لا یختلفون فیه اشاره است به مقام علم ، و این دو شرط در متخصصان‏
الهی لازم است ) . « فهو بینهم شاهد صادق و صامت ناطق » .
[ و هرگز به عهد و پیمان قرآن وفا نمی‏كنید تا كسی را كه نقض عهد كرده‏
و پیمان شكسته بشناسید ، و هرگز به كتاب خدا چنگ نمی‏زنید تا كسی را كه‏
آنرا دور انداخته بشناسید . پس راه راست و وفای به عهد و پیمان و
كیفیت وابسته شدن به قرآن را از اهل آن درخواست نمائید زیرا ایشان زنده‏
دارنده علم و دانش و میراننده جهل و نادانی هستند . آنانند كسانی كه حكم‏
ایشان شما را آگاه می‏سازد از علم و دانائیشان ، و خاموشی آنان از
گفتارشان و ظاهرشان و از باطنشان . مخالف دین نیستند و در آن با یكدیگر
اختلاف ندارند . پس دین درباره آنان گواهی است راستگو و خاموشی است‏ گویا ] .
ایضا خطبه 237 : « هم عیش العلم و موت الجهل یخبركم حلمهم ( خطبه 145
: حكمهم ) عن علمهم و صمتهم عن حكم منطقهم لا یخالفون الحق ( ای العصمه )
و لا یختلفون فیه ( ای العلم الصافی المصیب ) هم دعائم الاسلام و ولائج‏
الاعتصام بهم عاد الحق فی نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن‏
منبته عقلوا الدین عقل وعایة و رعایة لا عقل سماع و روایة فان رواش العلم‏ كثیر و رعاته قلیل » .
[ آل محمد ( ص ) زنده كننده علم و دانایی و از بین برنده جهل و نادانی‏
هستند . شما را آگاه می‏سازد بردباریشان از دانائیشان ،
و ظاهرشان از باطنشان و خاموشیشان از راستی و درستی گفتارشان‏
. حق را مخالفت نمی‏كنند و در آن اختلاف ندارند . ایشان ستونهای اسلام و
پناهگاهها هستند . به وسیله ایشان حق به اصل و موضع خود باز می‏گردد و
باطل و نادرستی از جای آن دور و نابود می‏شود و زبانش آنجا كه حق آشكار
شد بریده می‏گردد . دین را شناختند شناختنی كه از روی دانایی و رعایت‏
نمودن است نه شناختنی كه از روی شنیدن و نقل نمودن باشد و روایت‏
كنندگان علم بیشمار و رعایت كنندگان آن كمند ] .
ایضا خطبه 145 : « و انه سیأتی علیكم من بعدی زمان لیس فیه شی‏ء اخفی‏
من الحق و لا اظهر من الباطل . . . فالكتاب یومئذ و اهله طریدان منفیان و
صاحبان مصطحبان فی طریق واحد لا یؤویهما مؤو فالكتاب و اهله فی ذلك‏
الزمان فی الناس و لیسا فیهم و معهم و لیسا معهم » .
[ زود است كه بعد از من بر شما روزگاری بیاید كه چیزی در آن پنهانتر
از حق و درستی نبوده و آشكارتر از باطل و نادرستی نباشد . . . پس قرآن و
اهل آن در آن روز دور انداخته شده و در میان جمعیت نیستند و این هر دو
با هم در یك راه یار هستند و كسی قرآن و اهلش را احترام نكرده نزد خود
نگاه ندارد . پس قرآن و اهل آن در آن زمان در بین مردم بوده و با ایشان‏
هستند و ( در عین حال ) در میانشان نبوده و با آنها نمی‏باشند ] .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:8 - 0 تشکر 496496

 معانی و مراتب امامت

بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما درباره امامت است . می‏دانیم كه در میان ما شیعیان مسئله‏
امامت اهمیت فوق العاده‏ای دارد و در میان سایر فرق اسلامی آنقدر برای‏
این مسئله اهمیت قائل نیستند . سر مطلب اینست كه مفهوم امامت در نزد
شیعه با مفهوم امامت در نزد سایر فرق اسلامی متفاوت است . البته جهات‏
مشتركی در كار هست ولی یك جهات اختصاصی هم در معتقدات شیعه در باب‏
امامت هست كه به همین جهت مسئله امامت اهمیت فوق العاده‏ای پیدا
می‏كند . مثلا ما شیعیان وقتی كه می‏خواهیم اصول دین را بر طبق مذهب شیعه‏
بیان بكنیم می‏گوئیم اصول دین توحید است و نبوت و عدل و امامت و معاد .
امامت را جزء اصول دین می‏شماریم . اهل تسنن هم قائل به نوعی امامت‏
هستند و اساسا منكر امامت به یك معنا نیستند ، امامت را به شكل دیگری‏
قائلند ولی به آن شكلی كه قائل هستند ، از نظر آنها جزء اصول دین نیست‏
بلكه جزء فروع دین است . بالاخره ما در مسئله امامت اختلاف داریم : آنها
قائل به نوعی امامتند و ما قائل
به نوعی دیگر . چطور شده است كه شیعه امامت را جزء اصول دین می‏شمارد
ولی اهل تسنن از فروع دین می‏شمارند ؟ علتش همان است كه عرض كردم :
مفهوم امامت در شیعه با آنچه كه در اهل تسنن هست ، متفاوت است .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:20 - 0 تشکر 496502

معنی امام


كلمه " امام " یعنی پیشوا . كلمه " پیشوا " در فارسی ، درست ترجمه‏
تحت اللفظی كلمه " امام " است و در عربی . خود كلمه امام یا پیشوا
مفهوم مقدسی ندارد . پیشوا یعنی كسی كه پیشرو است عده‏ای تابع و پیرو او
هستند اعم از آنكه آن پیشوا عادل و راه یافته و درست رو باشد یا باطل و
گمراه باشد . قرآن هم كلمه امام را در هر دو مورد اطلاق كرده است . در
یك جا می‏فرماید : « و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا » ما آنها را
پیشوایان هادی به امر خودمان قرار دادیم . در جای دیگر می‏گوید : « ائمة
یدعون الی النار » پیشوایانی كه مردم را به سوی آتش می‏خوانند . یا
مثلا درباره فرعون كلمه‏ای نظیر كلمه امام را اطلاق كرده است : « یقدم قومه‏
یوم القیامة » كه روز قیامت هم پیشاپیش قومش حركت می‏كند . پس‏
كلمه امام یعنی پیشوا . ما به پیشوای باطل فعلا كاری نداریم ،
مفهوم پیشوا را عرض می‏كنیم .
پیشوایی در چند مورد است كه در بعضی از موارد اهل تسنن هم قائل به‏
پیشوایی و امامت هستند ولی در كیفیت و شخصش با ما اختلاف دارند . اما
در بعضی از مفاهیم امامت اصلا آنها منكر چنین امامتی هستند نه اینكه قائل‏
به آن هستند و در فردش با ما اختلاف دارند .
 امامتی كه در مورد قبول آنها هم هست ولی در كیفیت و شكل و
فردش با ما اختلاف دارند ، امامت به معنی زعامت اجتماع است كه به‏
همین تعبیر و نظیر همین تعبیر از قدیم در كتب متكلمین آمده است . خواجه‏
نصیر الدین طوسی در " تجرید " امامت را این طور تعریف می‏كند : ریاسة
عامة یعنی ریاست عمومی .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:22 - 0 تشکر 496513

شئون رسول اكرم


پیغمبر اكرم به واسطه آن خصوصیتی كه در دین اسلام بود در زمان خودشان به‏
حكم قرآن و به حكم سیره خودشان دارای شئون متعددی بودند یعنی در آن واحد
چند كار داشتند و چند پست را اداره می‏كردند . اولین پستی كه پیغمبر اكرم‏
از طرف خدا داشت و عملا هم متصدی آن پست بود ، همین بود كه پیغمبر بود
یعنی احكام و دستورات الهی را بیان می‏كرد . آیه قرآن می‏گوید : « ما
اتاكم الرسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا » آنچه پیغمبر برایتان‏
آورده بگیرید و آنچه نهی كرده [ رها كنید ] . یعنی آنچه پیغمبر از احكام‏
و دستورها می‏گوید ، از جانب خدا می‏گوید . پیغمبر از این نظر فقط بیان‏
كننده آن چیزی است كه به او وحی شد . منصب دیگری كه پیغمبر اكرم متصدی‏
آن بود ، منصب قضاست . او قاضی میان مسلمین بود ، چون قضا هم از نظر
اسلام یك امر گتره‏ای نیست كه هر دو نفری اختلاف پیدا كردند ، یك نفر
می‏تواند قاضی باشد . قضاوت از نظر اسلام یك شأن الهی است زیرا حكم به‏
عدل است و قاضی آن كسی است كه در مخاصمات و اختلافات می‏خواهد به عدل‏
حكم كند . این منصب هم به نص قرآن كه می‏گوید : « فلا و ربك لا یؤمنون حتی یحكموك‏
فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما به پیغمبر تفویض شده و رسول اكرم از جانب خدا حق داشت كه در
اختلافات میان مردم قضاوت كند . این نیز یك منصب الهی است نه یك‏
منصب عادی عملا هم پیغمبر قاضی بود منصب سومی كه پیغمبر اكرم رسما داشت‏
و هم به او تفویض شده بود به نص قرآن و هم عملا عهده‏دار آن بود ، همین‏
ریاست عامه است . و او رئیس و رهبر اجتماع مسلمین بود و به تعبیر دیگر
سائس مسلمین بود ، مدیر اجتماع مسلمین بود . گفته‏اند آیه : « اطیعوا
الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم » ناظر به این جهت است كه‏
او رئیس و رهبر اجتماع شماست ، هر فرمانی كه به شما می‏دهد ، بپذیرید .
قهرا اینكه می‏گوئیم سه شأن ، به اصطلاح تشریفات نیست بلكه اساسا آنچه از
پیغمبر رسیده سه گونه است . یك سخن پیغمبر فقط وحی الهی است . در
اینجا پیغمبر هیچ اختیاری از خود ندارد ، دستوری از جانب خدا رسیده ،
پیغمبر فقط واسطه ابلاغ است مثل آنجا كه دستورات دینی را می‏گوید ، نماز
چنین بخوانید ، روزه چنان بگیرید و . . . آنجا كه میان مردم قضاوت می‏كند
، دیگر قضاوتش نمی‏تواند وحی باشند . دو نفر اختلاف می‏كنند ، پیغمبر طبق‏
موازین اسلامی بین آنها حكومت می‏كند و می‏گوید حق با این است یا با آن .
اینجا دیگر اینطور نیست كه جبرئیل به پیغمبر وحی می‏كند كه در اینجا
بگو حق با این هست یا نیست . حالا اگر یك مورد استثنایی باشد
مطلب دیگری است ولی به طور كلی قضاوتهای پیغمبر بر اساس ظاهر است‏
همان طوری كه دیگران قضاوت می‏كنند منتها در سطح خیلی بهتر و بالاتر .
خودش هم فرمود من مأمورم كه به ظاهر حكم كنم یعنی مدعی و منكری پیدا
می‏شوند و مثلا مدعی دو تا شاهد عادل دارد . پیغمبر بر اساس همین مدرك‏
حكم می‏كند . این ، حكمی است كه پیغمبر كرده [ نه اینكه به او وحی شده‏ باشد ] .
در شأن سوم هم پیغمبر به موجب اینكه سائس و رهبر اجتماع است ، اگر
فرمانی بدهد غیر از فرمانی است كه طی آن وحی خدا را ابلاغ می‏كند . خدا به‏
او اختیار چنین رهبری را داده و این حق را به او واگذار كرده است . او
هم به حكم اینكه رهبر است كار می‏كند و لهذا احیانا مشورت می‏نماید . ما
می‏بینیم در جنگهای احد ، بدر و در خیلی جاهای دیگر پیغمبر اكرم با
اصحابش مشورت كرد . در حكم خدا نمی‏شود مشورت كرد . آیا هیچگاه پیغمبر
با اصحابش مشورت كرد كه نماز مغرب را اینطور بخوانیم یا آنطور ؟ بلكه‏
مسائلی پیش می‏آمد كه وقتی درباره آنها با او سخن می‏گفتند ، می‏فرمود این‏
مسائل به من مربوط نیست ، من جانب الله چنین است و غیر از این هم‏
نمی‏تواند باشد . ولی در اینگونه مسائل [ یعنی در غیر حكم خدا ] احیانا
پیغمبر مشورت می‏كند و از دیگران نظر می‏خواهد . پس اگر در موردی پیغمبر
اكرم فرمان داد چنین بكنید ، این ، به حكم اختیاری است كه خدا به او
داده است . اگر هم در یك مورد بالخصوص وحیی شده باشد ، یك امر
استثنایی است و جنبه استثنایی دارد نه اینكه در تمام كارها و جزئیاتی كه‏
پیغمبر به عنوان رئیس اجتماع در اداره اجتماع انجام می‏داد ، به او وحی‏
می‏شد كه در اینجا چنین كن و در آنجا چنان ، و در اینگونه مسائل هم پیغمبر فقط
پیام رسان باشد . پس پیغمبر اكرم مسلما دارای این شئون متعدد بوده است‏
در آن واحد .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:23 - 0 تشکر 496516

امامت به معنی رهبری اجتماع


مسئله امامت به معنی اولی كه عرض كردم ، همین ریاست عامه است .
یعنی پیغمبر كه از دنیا می‏رود یكی از شئون او كه بلا تكلیف می‏ماند ،
رهبری اجتماع است . اجتماع زعیم می‏خواهد و هیچكس در این جهت تردید
ندارد . زعیم اجتماع بعد از پیغمبر كیست ؟ اینست مسئله‏ای كه اصل آن را
هم شیعه قبول دارد و هم سنی . هم شیعه قبول دارد كه اجتماع نیازمند به‏
یك زعیم و رهبر عالی و فرمانده است و هم سنی . و در همین جاست كه‏
مسئله خلافت به آن شكل مطرح است . شیعه می‏گوید پیغمبر ( ص ) رهبر و
زعیم بعد از خودش را تعیین كرد و گفت بعد از من زمام امور مسلمین باید
بدست علی ( ع ) باشد و اهل تسنن با اختلاف منطقی كه دارند این مطلب را
لااقل به شكلی كه شیعه قبول دارد ، قبول ندارند و می‏گویند در این جهت‏
پیغمبر شخص معینی را تعیین نكرد و وظیفه خود مسلمین بوده است كه رهبر
را بعد از پیغمبر انتخاب كنند . پس آنها هم اصل امامت و پیشوایی را كه‏
مسلمین باید پیشوا داشته باشند قبول دارند منتها آنها می‏گویند پیشوا به‏
آن شكل تعیین می‏شود و شیعه می‏گوید خیر ، به آن شكل تعیین شد ، پیشوا را
خود پیغمبر اكرم به وحی الهی تعیین كرد .
اگر مسئله امامت در همین حد می‏بود یعنی سخن فقط در رهبر سیاسی مسلمین‏
بعد از پیغمبر بود ، انصافا ما هم كه شیعه هستیم امامت را جزء فروع دین‏
قرار می‏دادیم نه اصول دین . می‏گفتیم این یك مسئله فرعی است مثل نماز .
 اما شیعه كه قائل به امامت‏
است تنها به این حد اكتفا نمی‏كند كه علی ( ع ) یكی از اصحاب پیغمبر ،
ابوبكر و عمر و عثمان و صدها نفر دیگر حتی سلمان و ابی‏ذر هم یكی از
اصحاب پیغمبر بودند و علی ( ع ) از آنها برتر بوده ، افضل و اعلم و اتقی‏
و الیق از آنها بوده و پیغمبر هم او را معین كرده بود . نه ، شیعه در این‏
حد واقف نیست ، دو مسئله دیگر می‏گوید كه اصلا اهل تسنن به این دو مسئله‏
در مورد احدی قائل نیستند نه اینكه قائل هستند و از علی ( ع ) نفی می‏كنند
. یكی مسئله امامت به معنی مرجعیت دینی است .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:25 - 0 تشکر 496528

امامت به معنی مرجعیت دینی


گفتیم كه پیغمبر مبلغ وحی بود . مردم وقتی می‏خواستند از متن اسلام‏
بپرسند ، از پیغمبر می‏پرسیدند ، آنچه را كه در قرآن نبود از پیغمبر سئوال‏
می‏كردند . مسئله اینست كه آیا هر چه اسلام می‏خواسته از احكام و دستورات‏
و معارف بیان كند ، همان است كه در قرآن آمده و خود پیغمبر هم به عموم‏
مردم گفته است ؟ یا نه ، آنچه پیغمبر برای عموم مردم گفت قهرا زمان‏
اجازه نمی‏داد كه تمام دستورات اسلام باشد . علی ( ع ) وصی پیغمبر بود و
پیامبر تمام كما كیف اسلام و لااقل كلیات اسلام را ، آنچه را كه هست و
باید گفته بشود ، به علی ( ع ) گفت و او را به عنوان یك عالم فوق‏
العاده تعلیم یافته از خود و ممتاز از همه اصحاب خویش و كسی كه حتی مثل‏
خودش در گفته‏اش خطا و اشتباه نمی‏كند و نا گفته‏ای از جانب خدا نیست الا
اینكه او می‏داند ، معرفی كرد و گفت ایها الناس ! بعد از من در مسائل‏
دینی هر چه می‏خواهید سؤال بكنید ، از وصی من و اوصیای من بپرسید . در
واقع در اینجا امامت ، نوعی كارشناسی اسلام می‏شود اما
یك كارشناسی خیلی بالاتر از حد یك مجتهد ، كارشناسی من جانب‏
الله ، [ و ائمه ] یعنی افرادی كه اسلام شناس هستند البته نه اسلامشناسانی‏
كه از روی عقل و فكر خودشان اسلام را شناخته باشند كه قهرا جایز الخطا
باشند بلكه افرادی كه از یك طریق رمزی و غیبی كه بر ما مجهول است ،
علوم اسلام را از پیغمبر گرفته‏اند ، از پیغمبر ( ص ) رسیده به علی ( ع )
و از علی ( ع ) رسیده به امامان بعد و در تمام ادوار ائمه ، علم اسلام ،
یك علم معصوم غیر مخطی كه هیچ خطا نمی‏كند ، از هر امامی به امامان بعد رسیده است .
اهل تسنن برای هیچكس چنین مقامی قائل نیستند . پس آنها در اینگونه‏
امامت ، اصلا قائل به وجود امام نیستند ، قائل به امامت نیستند نه اینكه‏
قائل به امامت هستند و می‏گویند علی ( ع ) امام نیست و ابوبكر چنین است‏
. برای ابوبكر و عمر و عثمان و به طور كلی برای هیچیك از صحابه چنین شأن‏
و مقامی قائل نیستند و لهذا در كتابهای خودشان هزاران اشتباه را از
ابوبكر و عمر در مسائل دینی نقل می‏كنند . ولی شیعه امامان خودش را معصوم‏
از خطا می‏داند و محال است كه به خطایی برای امام اقرار بكند . [ در
كتابهای اهل تسنن مثلا آمده است ] ابوبكر در فلان جا چنین گفت ، اشتباه‏
كرد بعد خودش گفت : ان لی شیطانا یعترینی یك شیطانی است كه گاهی بر
من مسلط می‏شود و من اشتباهاتی می‏كنم . و یا عمر در فلان جا اشتباه و خطا
كرد و بعد گفت این زنها هم از عمر فاضلتر و عالمترند .
می‏گویند وقتی كه ابوبكر مرد ، خاندان او و از جمله عایشه كه دختر
ابوبكر و همسر پیغمبر بود گریه و شیون می‏كردند .
صدای شیون كه از خانه ابوبكر بلند شد عمر پیغام داد كه به این زنها بگوئید
ساكت شوند . ساكت نشدند . دو مرتبه پیغام داد بگوئید ساكت شوند اگر نه‏
با تازیانه ادبشان می‏كنم . هی پیغام پشت سر پیغام . به عایشه گفتند عمر
دارد تهدید می‏كند و می‏گوید گریه نكنید . گفت پسر خطاب را بگوئید بیاید
تا ببینم چه می‏گوید . عمر به احترام عایشه آمد . عایشه گفت چه می‏گویی كه‏
پشت سر هم پیغام می‏دهی ؟ گفت من از پیغمبر شنیدم كه اگر كسی بمیرد و
كسانش برایش بگریند ، هر چه اینها بگریند او معذب می‏شود ، گریه‏های‏
اینها عذاب است برای او . عایشه گفت تو نفهمیده‏ای ، اشتباه كرده‏ای ،
قضیه چیز دیگری است ، من می‏دانم قضیه چیست : یك وقت مرد یهودی خبیثی‏
مرده بود و كسانش داشتند برای او گریه می‏كردند . پیغمبر فرمود در حالیكه‏
اینها می‏گریند ، او دارد عذاب می‏شود . نگفت گریه اینها سبب عذاب‏
اوست بلكه گفت اینها دارند برایش می‏گریند ولی نمی‏دانند كه او دارد
عذاب می‏شود . این چه ربطی دارد به این مسئله ؟ ! به علاوه اگر گریه كردن‏
بر میت حرام باشد ، ما گناه می‏كنیم چرا خدا یك بی گناه را عذاب كند ؟
! او چه گناهی دارد كه ما گریه كنیم و خدا او را عذاب كند ؟ ! عمر گفت‏
عجب ! اینطور بوده مطلب ؟ ! عایشه گفت بله اینطور بوده . عمر گفت اگر
زنها نبودند ، عمر هلاك شده بود .
خود اهل تسنن می‏گویند عمر در هفتاد مورد ( یعنی در موارد زیاد ، و
واقعا هم موارد خیلی زیاد است ) گفت : لولا علی لهلك عمر .
امیرالمؤمنین اشتباهاتش را تصحیح می‏كرد ، او هم به خطایش اقرار می‏نمود.
پس آنها قائل به چنین امتی نیستند . ماهیت بحث برمی‏گردد به این معنا كه
 مسلما وحی فقط به پیغمبر اكرم می‏شد . ما
نمی‏گوئیم كه به ائمه ( ع ) وحی می‏شود . اسلام را فقط پیغمبر ( ص ) به بشر
رساند و خداوند هم آنچه از اسلام را كه باید گفته بشود ، به پیغمبر گفت .
اینطور نیست كه قسمتی از دستورات اسلام نگفته به پیغمبر مانده باشد .
ولی آیا از دستورات اسلام نگفته به عموم مردم باقی ماند یا نه ؟ اهل تسنن‏
حرفشان اینست كه دستورات اسلام هر چه بود همان بود كه پیغمبر به‏
صحابه‏اش گفت . بعد در مسائلی كه در مورد آنها از صحابه هم چیزی روایت‏
نشده گیر می‏كنند كه چه كنیم ؟ اینجاست كه مسئله قیاس وارد می‏شود و
می‏گویند ما اینها را با قانون قیاس و مقایسه گرفتن تكمیل می‏كنیم كه‏
امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می‏فرماید یعنی خدا دین ناقص فرستاد كه شما
بیائید تكمیلش كنید ؟ ! ولی شیعه می‏گوید نه خدا دستورات اسلام را ناقص‏
به پیغمبر وحی كرد و نه پیغمبر آنها را ناقص برای مردم بیان كرد .
پیغمبر كاملش را بیان كرد اما آنچه پیغمبر كامل بیان كرد ، همه ، آنهایی‏
نبود كه به عموم مردم گفت ( بسیاری از دستورات بود كه اصلا موضوع آنها
در زمان پیغمبر پیدا نشد ، بعدها سؤالش را می‏كردند ) بلكه همه دستوراتی‏
را كه من جانب الله بود به شاگرد خاص خودش گفت و به او فرمود تو برای‏ مردم بیان كن .
اینجاست كه مسئله عصمت هم به میان می‏آید . شیعه می‏گوید همانطور كه‏
امكان نداشت خود پیغمبر در گفته خودش عمدا یا سهوا دچار اشتباه شود ،
آن شاگرد خاص پیغمبر هم امكان نداشت كه دچار خطا یا اشتباه شود . زیرا
همانگونه كه پیغمبر به نوعی از انواع مؤید به تأیید الهی بود ، این شاگرد
خاص هم مؤید به تأیید الهی بود . پس این ، مرتبه دیگری است برای‏
امامت .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:29 - 0 تشکر 496533

امامت به معنی ولایت


امامت ، درجه و مرتبه سومی دارد كه اوج مفهوم امامت است و كتابهای‏
شیعه پر است از این مطلب ، و وجه مشترك میان تشیع و تصوف است .
البته از اینكه می‏گویم وجه مشترك ، سوء تعبیر نكنید . چون ممكن است شما
با حرفهای مستشرقین در این زمینه روبرو شوید كه مسئله را به همین شكل‏
مطرح می‏كنند . مسئله‏ای است كه در میان عرفا شدیدا مطرح است و در تشیع‏
نیز از صدر اسلام مطرح بوده و من یادم هست كه كربن حدود ده سال پیش در
مصاحبه‏ای كه با علامه طباطبائی داشت ، از جمله سؤالاتی كه كرد این بود كه‏
این مسئله را آیا شیعه از متصوفه گرفته‏اند یا متصوفه از شیعه ؟ می‏خواست‏
بگوید از این دو تا یكی از دیگری گرفته است . علامه طباطبایی گفتند
متصوفه از شیعه گرفته‏اند برای اینكه این مسئله از زمانی در میان شیعه‏
مطرح است كه هنوز تصوف صورتی به خود نگرفته بود و هنوز این مسائل در
میان متصوفه مطرح نبود . بعدها این مسئله در میان متصوفه مطرح شده است .
پس اگر بنا بشود كه از این دو تا یكی از دیگری گرفته باشد ، باید گفت‏
متصوفه از شیعه گرفته‏اند . این مسئله ، مسئله انسان كامل و به تعبیر دیگر
حجت زمان است . عرفا و متصوفه روی این مطلب خیلی تكیه دارند . مولوی‏
می‏گوید " پس به هر دوری ولی قائم است " در هر دوره‏ای یك انسان كامل‏
كه حامل معنویت كلی انسانیت است وجود دارد . هیچ عصر و زمانی از یك‏
ولی كامل كه آنها گاهی از او تعبیر به قطب می‏كنند ، خالی نیست . و برای‏
آن ولی كامل كه انسانیت را به طور كامل دارد مقاماتی قائل هستند كه از
اذهان ما خیلی دور است . از جمله مقامات او تسلطش بر ضمائر یعنی‏
دلهاست بدین معنی كه او یك روح كلی است محیط بر همه روحها . باز مولوی در داستان ابراهیم ادهم‏
كه البته افسانه است ، در این مورد اشاره‏ای دارد . او افسانه‏ها را ذكر
می‏كند به اعتبار اینكه می‏خواهد مطلب خودش را بگوید . هدف او نقل تاریخ‏
نیست . افسانه‏ای را نقل می‏كند تا مطلبش را بفهماند . [ می‏گوید ]
ابراهیم ادهم به كنار دریا رفت و سوزنی را به دریا انداخت و بعد سوزن‏
را خواست . ماهیها سر از دریا در آوردند در حالیكه به دهان هر كدامشان‏
سوزنی بود . تا آنجا كه می‏گوید :
دل نگه دارید ای بی حاصلان/ در حضور حضرت صاحبدلان
و تا آنجا كه می‏گوید آن شیخ یعنی آن پیر از اندیشه آن طرف واقف شد :
شیخ واقف گشت از اندیشه‏اش/ شیخ چون شیر است و دلها بیشه‏اش
مسئله ولایت در شیعه معمولا به آن معنای خیلی به اصطلاح غلیظش مطرح است‏
، به معنی حجت زمان كه هیچ زمانی خالی از حجت نیست « و لولا الحجة
لساخط الارض باهلها » یعنی هیچوقت نبوده و نخواهد بود كه زمین از یك‏
انسان كامل خالی باشد . و برای آن انسان كامل مقامات و درجات زیادی‏
قائلند و ما در اغلب زیارتها كه می‏خوانیم به چنین ولایت و امامتی اقرار
و اعتراف می‏كنیم یعنی معتقدیم كه امام دارای چنین روح كلی است . ما در
زیارت می‏گوئیم ( این را همه ما همیشه می‏خوانیم و جزء اصول تشیع است ) :
« اشهد انك تشهد مقامی و تسمع كلامی و ترد سلامی » ( تازه ما برای مرده‏اش‏
می‏گوئیم . البته از نظر ما مرده و زنده او فرقی ندارند . چنین نیست كه‏
زنده‏اش اینطور نبوده و فقط مرده‏اش اینطور است . ) من گواهی می‏دهم كه‏ فقط امامت به معنی رهبری سیاسی و اجتماعی را می‏گوید یا امامت به معنی‏
مرجعیت دینی و حتی امامت به معنی ولایت معنوی را هم می‏گوید ؟ از این كه‏
فارغ شدیم باید وارد بحث امامت در سنت بشویم ببینیم كه در سنت پیغمبر
( ص ) راجع به امامت چه آمده . بعد مسئله را از نظر عقلی تجزیه و تحلیل‏
كنیم كه عقل در هر یك از سه مرحله امامت چه چیز را قبول می‏كند ؟ آیا
می‏گوید از نظر رهبری اجتماعی حق با اهل تسنن است و جانشین پیغمبر ( ص )
باید به وسیله شورای مردم انتخاب شود یا اینكه پیغمبر جانشین خود را
تعیین كرده است ؟ همین طور در آن دوتای دیگر عقل چه می‏گوید ؟
تو الان وجود مرا در اینجا حس و ادراك می‏گوید دارد یا نه ؟ و اگر دلالت دارد آیا

سه شنبه 17/5/1391 - 22:31 - 0 تشکر 496539

حدیثی در باب امامت


قبل از ذكر آیات قرآن در باب امامت ، حدیث معرفی را برایتان عرض‏
می‏كنم كه آن را هم شیعه روایت كرده است و هم سنی . معمولا حدیثی را كه‏
مورد اتفاق شیعه و سنی باشد ، نمی شود كوچك شمرد زیرا وقتی هر دو فریق‏
از دو طریق روایت می‏كنند تقریبا نشاندهنده اینست كه پیغمبر اكرم یا
امام قطعا این مطلب را فرموده است . البته عبارتها كمی با هم فرق‏
می‏كنند ولی مضمون آنها تقریبا یكی است . این حدیث را ما شیعیان اغلب‏
به این عبارت نقل می‏كنیم : « من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة
جاهلیة » هر كس بمیرد و پیشوای زمان خود را نشناسد ، مرده است از
نوع مردن زمان جاهلیت . این ، تعبیر خیلی شدیدی است چون در زمان‏
جاهلیت مردم اصلا مشرك بودند و حتی توحید و نبوت هم نداشتند . این‏
حدیث در كتب شیعه زیاد آمده و با اصول شیعه هم صد در صد قابل انطباق‏ است . در " كافی " كه معتبرترین كتاب حدیث شیعه می‏باشد ، این حدیث‏
هست . عمده اینست كه این حدیث در كتابهای اهل تسنن هم هست . آنها در
روایتی به این عبارت نقل كرده‏اند : « من مات بغیر امام مات میتة
جاهلیة » هر كس بدون امام بمیرد مانند اینست كه در جاهلیت مرده‏
است . عبارت دیگری كه نقل كرده‏اند اینست : « من مات و لیس فی عنقه‏
بیعة مات میتة جاهلیة » . آنكه بمیرد و در گردن او بیعت یك امام‏
نباشد ، مردنش از نوع مردن جاهلیت است . به عبارتی هم كه شیعه نقل‏
می‏كند ، سنیها زیاد نقل كرده‏اند . عبارت دیگر : « من مات و لا امام له‏
مات میتة جاهلیة » . این عبارتها خیلی زیاد است و نشاندهنده اهتمام‏
زیاد پیغمبر اكرم به مسئله امامت است .
كسانی كه امامت را تنها به معنی رهبری اجتماعی می‏دانند ، می‏گویند
ببینید پیغمبر اكرم به مسئله رهبری تا كجا اهمیت داده كه معتقد شده است‏
اگر امت رهبر و پیشوا نداشته باشد ، اصلا مردنش مردن جاهلی است برای‏
اینكه صحیح تفسیر كردن و صحیح اجرا كردن دستورات اسلامی بستگی دارد به‏
اینكه رهبری ، رهبری درستی باشد و مردم پیوندشان را با رهبر محكم كرده‏
باشند . اسلام یك دین فردی نیست كه كسی بگوید من به خدا و پیغمبر اعتقاد
دارم و بنابراین به هیچكس كاری ندارم . خیر ، غیر از خدا و پیغمبر ، تو
حتما باید بفهمی و بشناسی كه در این زمان رهبر كیست و قهرا در سایه‏
رهبری او فعالیت كنی . آنها كه امامت را به مفهوم مرجعیت دینی معنی‏
می‏كنند ، [ در معنی این حدیث ] می‏گویند كسی كه می‏خواهد دین داشته باشد ،
باید مرجع دینی خودش را هم بشناسد و بداند كه دین را از كجا بگیرد . اینكه انساندین‏
داشته باشد ولی دینش را از مأخذی بگیرد كه ضد آنست ، عین جاهلیت است‏
. آن كسی كه امامت را در حد ولایت معنوی می‏برد ، می‏گوید این حدیث‏
می‏خواهد بگوید كه اگر انسان مورد توجه یك ولی كامل نباشد ، مانند اینست‏
كه در جاهلیت مرده است . این حدیث را چون متواتر است خواستم اول عرض‏
كرده باشم كه در ذهن شما باشد تا بعد درباره‏اش بحث كنیم . حال برویم‏
سراغ آیات قرآن .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:34 - 0 تشکر 496541


امامت در قرآن


در قرآن چند آیه هست كه مورد استدلال شیعه در باب امامت است . یكی‏
از آن آیات ، آیه : « انما ولیكم الله »است . اتفاقا در همه اینها
روایات اهل تسنن هم وجود دارد كه مفاد شیعه را تأیید می‏كند ما آیه‏ای در
قرآن داریم به این صورت : « انما ولیكم الله و رسوله و الذین امنوا
الذین یقیمون الصلوش و یؤتون الزكاش و هم راكعون » . " انما "
یعنی منحصرا ( چون اداش حصر است ) . معنی اصلی " ولی " سرپرست است .
ولایت یعنی تسلط و سرپرستی . سرپرست شما فقط و فقط خداست و پیغمبر خدا
و مؤمنینی كه نماز را به پا می‏دارند و در حال ركوع زكات می‏دهند . ما در
دستورات اسلام نداریم كه انسان در حال ركوع زكات بدهند . ما در دستورات‏
اسلام ند اریم كه انسان در حال ركوع زكات بدهد كه بگوئیم این یك قانون‏
كلی است و شامل همه افراد می‏شود . این اشاره است به واقعه‏ای كه در خارج‏
یك بار وقوع پیدا كرده است و شیعه و سنی به اتفاق آنرا روایت كرده‏اند
و آن اینست كه علی ( ع ) در حال ركوع بود ، سائلی پیدا شد و سوالی كرد .
حضرت اشاره كرد به انگشت خود . او آمد انگشتر را از انگشت
علی ( ع ) بیرون آورد و رفت . یعنی علی ( ع )
صبر نكرد نمازش تمام شود و بعد به او انفاق كند . آنقدر عنایت داشت به‏
اینكه آن فقیر را زودتر جواب بگوید كه در همان حال ركوع با اشاره به او
فهماند كه این انگشتر را درآورد ، برو بفروش و پولش را خرج خودت كن .
در این مطلب هیچ اختلافی نیست و مورد اتفاق شیعه و سنی است كه علی ( ع‏
) چنین كاری كرده است و نیز مورد اتفاق شیعه و سنی است كه این آیه در
شأن علی ( ع ) نازل شده با توجه به اینكه انفاق كردن در حال ركوع جزء
دستورات اسلام نیست ، نه از واجبات اسلام است و نه از مستحبات آن كه‏
بگوئیم ممكن است عده‏ای از مردم به این قانون عمل كرده باشند . پس "
كسانی كه چنین می‏كنند " اشاره و كنایه است همانطور كه در خود قرآن گاهی‏
می‏گوید : « یقولون »می‏گویند ، و حال آنكه یك فرد آن سخن را گفته . در
اینجا " كسانی كه چنین می‏كنند " یعنی آن فردی كه چنین كرد . بنابراین‏
به حكم این آیه علی ( ع ) تعیین شده است به ولایت برای مردم . این ،
آیه‏ای است كه مورد استدلال شیعه است . البته این آیه خیلی بیش از این‏
بحث دارد [ كه در جلسات آینده درباره‏اش سخن خواهیم گفت ] .
آیات دیگر آیاتی است كه درباره جریان غدیر است . خود قضیه غدیر جزء
سنت است و ما بعد باید بحثش را بكنیم ولی از آیاتی كه در این مورد در
سوره مائده وارد شده یكی این آیه است : « یا ایها الرسول بلغ ما انزل‏
الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته » ( اینجا لحن ، خیلی‏
شدید است ) ای پیامبر ! آنچه را كه بر تو نازل شد
 تبلیغ كن و اگر تبلیغ نكنی رسالت الهی را تبلیغ نكرده‏ای . مفاد این آیه‏
آنچنان شدید است كه مفاد حدیث : « من مات و لم یعرف امام زمانه مات‏
میتة جاهلیة » . اجمالا خود آیه نشان می‏دهد كه موضوع آنچنان مهم است كه‏
اگر پیغمبر تبلیغ نكند ، اصلا رسالتش را ابلاغ نكرده است .
سوره مائده به اتفاق شیعه و سنی آخرین سوره‏ای است كه بر پیغمبر نازل‏
شده و این آیات جزء آخرین آیاتی است كه بر پیغمبر نازل شده یعنی در
وقتی نازل شده كه پیغمبر ( ص ) تمام دستورات دیگر را در مدت سیزده سال‏
مكه و ده سال مدینه گفته بوده و این ، جزء آخرین دستورات بوده است .
شیعه سوال می‏كند این دستوری كه جزء آخرین دستورهاست و آنقدر مهم است كه‏
اگر پیغمبر آنرا ابلاغ نكند ، همه گذشته‏ها كان لم یكن است ، چیست ؟ یعنی‏
شما نمی‏توانید موضوعی نشان بدهید كه مربوط باشد به سالهای آخر عمر پیغمبر
و اهمیتش در آن درجه باشد كه اگر ابلاغ نشود هیچ چیز ابلاغ نشده است .
ولی ما می‏گوئیم آن موضوع ، مسئله امامت است كه اگر نباشد ، همه چیز كان‏
لم یكن است یعنی شیرازه اسلام از هم می‏باشد . به علاوه شیعه از كلمات و
روایات خود اهل تسنن دلیل می‏آورد كه این آیه در غدیر خم نازل شده است .
در همان سوره مائده ، آیه : « الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم‏
نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا » امروز دین را به حد كمال رساندم و
نعمت را به حد آخر تمام كردم ، امروز است كه دیگر اسلام را برای شما به‏
عنوان یك دین پسندیدیم ، نشان می‏دهد كه در آن روز جریانی رخ داده كه
 آنقدر با اهمیت است كه آنرا مكمل دین و متمم نعمت‏
خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن ، اسلام ، اسلام است و خدا این اسلام‏
را همان می‏بیند كه می‏خواسته و با نبودن آن ، اسلام ، اسلام نیست . شیعه به‏
لحن این آیه كه تا این درجه برای این موضوع اهمیت قائل است استدلال‏
می‏كند و می‏گوید كه آن موضوعی كه بتواند نامش مكمل دین و متمم نعمت و آن‏
چیزی باشد كه با نبودنش ، اسلام ، اسلام نیست ، چه بوده است ؟ می‏گوید ما
می‏توانیم موضوعی را نشان بدهیم كه در آن درجه از اهمیت باشد ولی شما
نمی‏توانید . به علاوه روایاتی هست كه تأیید می‏كند این آیه هم در همین‏
موضوع وارد شده است . اینها ، سه آیه‏ای بود كه من به طور عصاره از
استدلالهایی شیعه برایتان عرض كردم .
و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته .

سه شنبه 17/5/1391 - 22:36 - 0 تشکر 496542

امامت و بیان دین بعد از پیغمبر ( ص )

بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه قبل مسئله امامت را از جنبه‏های مختلف تشریح و تشقیق كردیم و
عرض كردیم كه این جنبه‏های مختلف كاملا باید مشخص بشود و تا اینها مشخص‏
نشود ما نمی‏توانیم این مسئله را بخوبی طرح و بحث كنیم . گفتیم یك مسئله‏
در باب امامت ، مسئله حكومت است یعنی تكلیف حكومت ، بعد از پیغمبر
( ص ) چیست ؟ آیا به عهده خود مردم است و این مردم هستند كه باید حاكم‏
در میان خودشان را انتخاب كنند و یا اینكه پیغمبر حاكم در میان مردم‏
برای بعد از خودش را تعیین كرده است ؟ چون اخیرا مسئله را به این شكل‏
طرح می‏كنند ، قهرا اذهان در ابتدا متوجه نظریه اهل تسنن می‏شود یعنی‏
اینطور فكر می‏كنند كه نظر آنها عادیتر و طبیعیتر است .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.