• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادب و هنر > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادب و هنر (بازدید: 487)
سه شنبه 17/5/1391 - 1:38 -0 تشکر 495531
وقتی «كتاب» بهانه است

منبع:روزنامه قدس

از بیشترنویسی تا بهترنویسی ؛

هر چه نویسندگان بیشتر می آیند، بیشتر می نویسند. امروزه پرنویسی هنجار شده است، بلكه افتخار. كسی نویسنده شمرده می شود كه در كارنامه اش چند ده كتاب باشد و هر چه بیشتر، بهتر. نویسندگان در مسابقه ای اعلام نشده، قلم بر كاغذ می دوانند و به رخ یكدیگر می كشند. عصر سرعت، نویسندگان را نیز فریفته و به سرعت در نوشتن واداشته است. برای پرنویسان مهم نیست كه از چه و چگونه می نویسند، مهم این است كه چقدر می نویسند؛ از هر چه باشد، باشد؛ و هر گونه باشد، باشد.
امروزه قبح پرگویی از میان رفته و به گفته عبید زاكانی، «مذهب منسوخ» شده است. گویا دانشوران می پندارند آن همه مذمت از پرگویی، متوجه جاهلان است كه چون سخن بگویند، غلط می گویند. حال اینكه مرجع ضمیر پرگویی، دانشوران هستند كه گفتن را وظیفه خود می دانند. به اینان گفته شده است كه بگویند، اما كم و گزیده بگویند. جاهلان به سكوت دعوت شده اند و عالمان به كم گویی.
جمع بیشترنویسی و بهترنویسی ممكن نیست و آنان كه بسیار می نویسند، آثارشان سرشار از خبط خطاست، میان این دو، نسبت عكس است: آنكه بیشتر می نویسد، نمی تواند بهتر بنویسد و آنكه بهتر می نویسد نمی تواند بیشتر بنویسد. از این قاعده می توان به «قاعده عكس كم و كیف» یاد كرد. یعنی هر چه به كمیت افزوده شود، از كیفیت كاسته می شود و هر چه كیفیت بهتر شود، از كمیت كاسته می شود. این قاعده در عرصه نوشتن كاملاً صادق است و كسی نمی تواند بیشترنویسی و بهترنویسی را به هم بیامیزد. آنكه می خواهد بهتر بنویسد، هزار و یك پند بر دست و پا دارد و با آنها نمی تواند بیشتر بنویسد، اما كسی كه در بند آن بندها نباشد، چون برق و باد می نویسد.
پس باید انتخاب كرد و از خواننده چه پنهان كه نویسندگان روزگار ما انتخاب كرده اند؛ اما نه بهترنویسی كه بیشترنویسی!
امروزه اغلب نویسندگان بیشترنویس شده اند و بیشترنویسی بر بهترنویسی غلبه دارد و بهتر، بیشتر نوشتن شمرده می شود تا بهتر نوشتن. البته كسی در سخن چنین نمی گوید، اما ملاك نه سخن، كه سیر و سیره است. سیره نویسندگان گواه است كه آنان با سرعت سیر می كنند و به جای معدودی كتاب بهتر، به ارایه چند ده كتاب بیشتر می پردازند.
از میان چندین و چند عیب پرنویسی، یك عیب بزرگش این است كه با آ نها، مسأله ای حل نمی شود و گره از چیزی گشوده نمی گردد. هر پرنویسی لاجرم به كلی گوی می پردازد و با كلی گویی، نكته ای فراچنگ نمی آید. كلیات را غالباً می دانند و عده ای نوشته اند و با دوباره نوشتن آن، مجهولی به معلوم تبدیل نمی شود.
از آنجا كه پرنویس مجال تحقیق ندارد؛ در هر موضوعی كه می نویسد، به همان كلیات اكتفا می كند.
زوایا و حواشی موضوع را نمی كاود و ابعاد و اضلاع آن را نمی نگرد. هیچ گاه پرنویس به افقهای دور یا نادیده مانده چشم نمی دوزد. در هر موضوعی فقط غوطه می خورد، اما غرق نمی شود. از سطح نمی گذرد و به عمق نمی رود و گوهری به دست نمی آورد.
اگر صد پرنویس در یك موضوع چیزی بنویسند، باز هم آن موضوع درخور تحقیق است، زیرا آنها به كلیات می پردازند و از گوشه ها و پوشیده ها سخنی نمی گویند. پرنویسان برای دیگران مجال سخن را باز می گذارند؛ اما «بهترنویسان» مجال سخن را تنگ می كنند و در پی ایشان بندرت می توان چیزی جدید گفت.
عیب دیگر پرنویسی این است كه نویسنده را به خطا می كشاند. لازمه پرنوشتن، به سرعت نوشتن است و لازمه به سرعت نوشتن، از دقت گذشتن است و حاصل از دقت گذشتن، در خطا افتادن، برخی خطاهای انسان نه از آن روست كه جایزالخطاست، بلكه از این روست كه سر به هواست، اگر انسان اندكی دقیق شود، به ورطه برخی خطاها نمی افتد.
پرنوشتن یعنی دقت را فروگذاشتن و این را گذاشتن، یعنی به خطا افتادن. امیرالمؤمنین(ع) به ما آموخته است: «هر كه سخنش بسیار شود، خطایش بسیار شود»(1) نیز آن حضرت فرموده است: «یعنی هر كه بسیار گوید، یاوه گوید.»(2)
آموزنده تر از این سخن امیرالمؤمنین(ع)، سیره اوست. نه فقط وی، كه همه پیشوایان اسلام، كه ما آنان را معصوم می شماریم، كم گو بودند. خطابه های آنان از چند دقیقه تجاوز نمی كرد و نامه هایشان بیش از چند صفحه نبود. همه خطبه ها و نامه ها و گزین گویه های امیرالمؤمنین(ع)، كه گردآوری شده، در حدود ده جلد است.(3)
پیشوایان سخن برآنند كه كم گفتن و نیكو گفتن، بهتر است از بسیار گفتن و آن را بر باد دادن، سعدی گفته است:
كم آواز هرگز نبینی خجل
جُوی مُشك بهتر كه یك توده گل
حذر كن ز نادانِ ده مرده گوی
چو دانا یكی گوی و پرورده گوی
سنائی نیز گفته است:
در سخن دُر بیایدت سفت
ورنه گنگی به از سخن گفتن
همچنین نظامی گفته است:
سخن گفتن آنگه بود سودمند
كزان گفتن آوازه گردد بلند
كتابهای نویسندگان را گاهی سنجش می كنند و گاهی شمارش. می گویند فلان نویسنده، ده یا بیست یا پنجاه كتاب نوشته است. اما عدد، مهم نیست، بلكه معدود، مهم است. ملاك در تشخیص آثار نویسندگان، نه تعداد آنها، كه وزن علمی آنهاست. كتابهای نویسندگان را نباید شمرد، بلكه باید وزن كرد. یك كتاب وزین بهتر است از صد كتاب میان تهی، با یك كتاب گرانسنگ می توان یك ملت را اشباع كرد، ولی با صد كتاب سست بنیاد نمی توان یك نفر را سیراب ساخت.
اما عجیب است كه برخی «خواص» (نویسندگان)، متوجه نشده اند كه كتاب كمتر، بهتر است و بهتر می توان آنها را پرداخت. قیاس مع الفارق نیست، بلكه همان منطقی كه فرزند كمتر را لازم می شمارد، كتاب كمتر را نیز ضروری می سازد. نویسنده ای كه در یك سال سه كتاب می نویسد، مانند كسی نیست كه در سه سال یك كتاب می نویسد، نویسنده نخست، اگر هم بخواهد، فرصت نمی كند كتابش را بهتر سازد، می نویسد و می گذرد و كتابی خوب بر جای نمی گذارد.
بسیارنویسی، نوعی تفنن است. بسیارنویسی یعنی به هر چیزی سرك كشیدن و در هر مسأله ای پرسه زدن. نتیجه آن اشباع شدن نویسنده است و تشنه ماندن خواننده. بسیارنویسان، خواننده را به لحاظ علمی، سیراب نمی كنند. آنان كلی گویی می كنند، از چیزی می گویند و از چیزهایی نمی گویند، موشكافی نمی كنند و به گوشه ها و پوشیده ها نمی پردازند و بدین سان، خواننده كنجكاو و تشنه را اشباع نمی كنند.
اگر نویسنده ای به این دام نیفتد، نیرویش هرز نمی رود. با تمركز در معدودی كتاب، از همه نیرویش استفاده می كند. حاصل كارش، به لحاظ كمیت، بسیار نمی شود، ولی به لحاظ كیفیت، برتر می شود.
پس بر نویسندگان است كه یكسره به كیفیت كتابشان بیندیشند و گوشه چشمی به كمیت نكنند. چه بسا فردی دهها كتاب نوشته است و با وجود این، نه او را می توان محقق دانست و نه مؤلف، بلكه باید «متفنن» و «مسود» شمرد؛ همین و بس. به گفته جبران:
«درختان شعرهایی هستند كه زمین بر آسمان می نگارد. ما آنها را بر زمین می افكنیم و به كاغذ تبدیل می كنیم تا بتوانیم پوچی خویش را در آنها ضبط كنیم.»(4)
پرنویسی چند علت دارد: یك علتش كه ناشناخته مانده، این است كه عده ای با بسیار نوشتن، بر ناتوانی خود در عمیق نوشتن، سرپوش می گذارند. از میان نویسندگان، عده ای هستند كه اساساً نمی توانند یك كتاب تحقیقی بنویسند و در نتیجه، رعد و برق بی باران می زنند. آن قدر مایه دارند كه بنویسند، ولی آن قدر توانایی و بردباری ندارند كه اثری سرآمد خلق كنند. حاصل اینكه بیشتر و بیشتر می نویسند و می خواهند با بیشترنویسی، ناتوانی خود را در بهترنویسی جبران كنند.
می دانیم كه تیرانداز خوب به هدف می زند، اما عده ای چون نمی توانند به هدف بزنند، تیرهوایی شلیك می كنند. لوله تفنگ را گاهی به این طرف و گاهی آن طرف، ولی رو به هوا، نشانه می گیرند و پی در پی شلیك می كنند. حكایت برخی پرنویسان همین حكایت است. چون نمی توانند اثری ارزنده بیافرینند، آثاری فراوان می نویسند. این كار، همان تیر هوایی زدن است. به این در و آن در زدن است و هدف را نزدن.
از آنچه گفته شد، نتیجه ای می توان گرفت؛ نویسندگانی كه می توانند بهتر بنویسند، اما بیشتر می نویسند، توان و استعداد خود را عاطل و ضایع می كنند. این عده، خود را در كنار نویسندگانی قرار می دهند كه چون نمی توانند بهتر بنویسند، بیشتر می نویسند. باری، پرنویسی چه استعدادهایی را كه تباه و تلف می كند. از میان نویسندگان معاصر، چند نفر هستند كه نخستین آثارشان گرانسنگ بود، اما از هنگامی كه به ورطه پرنویسی افتادند، آثاری بی ارزش پدید آوردند و توانشان را تلف كردند.
علت دیگر پرنویسی، فراوان شدن رسانه هاست و زیاده خواهی آنها از نویسندگان. روزنامه ها، مجله ها، رادیو و تلویزیون خوراك می خواهند و دست دراز می كنند و برخی نویسندگان دست به دستشان می دهند، به اینها باید كنگره ها، سمینارها و همایشهایی را كه خوراكشان مقاله است اضافه كرد. امروزه اختیار برخی نویسندگان در دست رسانه هاست.
چه بسیار نویسندگانی كه برای روزنامه ای می نویسند و كارشان كه تمام نشده، برای آن مجله می نویسند. به سفارش فلان كنگره چیزی می نویسند و در میان كار، برای فلان همایش مقاله می دهند. همه این رسانه ها محدودیت زمانی دارند و نویسندگان موظفند در طی چند روز یا چند ماه، قلم بر كاغذ بدوانند.
در گذشته كه این همه رسانه نبود، دانشوران در گوشه ای می نشستند و سالها از نقد عمر را صرف یك كتاب می كردند. پیداست كه حاصل كار آنها، با محصول نویسندگانی كه سفارشی- فرمایشی می نویسند، بسی متفاوت است. تفاوت از بهترنویسی تا بیشترنویسی است؛ از كار دل تا كار گِل.
علت دیگر پرنویسی، حق تألیف است و زندگی كردن از طریق آن، نویسندگانی كه به حق تألیف وابسته اند، اگر هم دوست داشته باشند و اگر هم توانایی علمی داشته باشند، باز هم نمی توانند آثاری عمیق فراهم كنند. مجبورند و محكومند كه بیشتر بنویسند تا چرخ زندگیشان بچرخد.
نویسنده موفق یعنی خالق اندیشه و ادبیات، و اندیشه و ادبیات جز با تأمل و تأنی آفریده نمی شود. اما نویسنده ای كه برای حق تألیف می نویسد، مجبور است بی درنگ بنویسد و بگذرد و برنگردد. برای او هر چه بیشتر یعنی زندگی بهتر، وی ماشین تولید كتاب است، نه خالق اندیشه و ادبیات.
نویسنده ای كه به حق تألیف چشمداشت ندارد، به كتابش می اندیشد. اما نویسند ه ای كه به حق تألیف چشمداشت دارد، به كتاب زندگی اش می اندیشد. برای این، كتاب بهانه است. زندگی مقصود است. بیشتر می نویسد تا بهتر زندگی كند. پس هر نویسنده باید از حداقل معاش برخوردار باشد تا بنویسد؛ نه آنكه بنویسد تا از حداقل معاش برخوردار شود. نویسنده ای كه برای حداقل معاش می نویسد، حداكثر تلاش او صرف بیشتر نوشتن می شود و نه بهتر نوشتن.
آنكه برای حق تألیف می نویسد، به پایان تألیفش می اندیشد؛ یعنی به حقوق مادی خویش. اما آنكه برای حق تألیف نمی نویسد، به تألیفش می اندیشد؛ یعنی به حقوق معنوی خواننده. آن با سرعت می نویسد و بیشتر؛ ولی این با دقت می نویسد و بهتر.
حق تألیف، برخی نویسندگان را، به طمع مبلغی پول، به نوشتن آثاری بی ارزش برانگیخته است. اگر حق تألیف نبود، بسیاری از كتابها و مقالات موجود، اما مردود، نبود. در عوض، كتابها و مقالاتی فراهم می آمد كه مقبول بود، بلكه مطلوب. شگفتا كه حق تألیف، نتیجه عكس داده و موجب ضعف تألیف شده است. مشت نویسندگان را پر كرده است، اما مغز خوانندگان را نه. یار شاطر آنان شده است و بار خاطر اینان.
این نویسنده، افرادی بسیار را می شناسد كه مقالاتی برای مطبوعات نوشتند و حق تألیف آن را گرفتند و گذشتند و هرگز در پی جمع آوری آنها به صورت كتاب نشدند. دلیلشان این بود كه آن مقالات ارزش تجدید چاپ ندارد و راست می گفتند.
اشتباه سخن در این است كه حق تألیف لازم نیست و یا همواره زیانبار بوده است. سخن درباره زیان عارضی آن است و مواردی كه نتیجه عكس داده است. مقصود اینكه عده ای به انگیزه حق تألیف، بیشتر نوشتند و از بهتر نوشتن بازماندند.
با این همه تأكید بر بهترنویسی، ضروری است حدود آن را نیز مشخص كنیم. پس یادآور شویم كه بهترنویسی، حداقل و حداكثر دارد. حداقل بهترنویسی این است كه لغزشهای هر اثر معدود باشد و قابل شمارش. بندرت می توان كتابی را یافت كه هیچ اشكالی نداشته باشد. از طرف دیگر، برخی كتابها به درازی یك طومار اشكال دارد.
میان این دو دسته، كتابهایی هستند كه اشكالات آنها اندك و در لابه لای امتیازاتشان گم است. حداقل بهترنویسی یعنی همین. همین كه ضعفهای كتابی معدود باشد و با دقت معلوم شود، كافی است كه آن كتاب را خوب بدانیم.
ملاكی در دست است كه با آن می توان دانست انسان كامل و نیك چه كسی است. با این ملاك، كتابهای خوب را نیز می توان سنجید. «احنف بن قیس» گفته است: «انسان كامل كسی است كه لغزشهایش قابل شمارش باشد.»(5) همچنین مهلبی گفته است: «كیست كه همه ویژگیهایش پسندیده باشد/ در فضیلت آدمی همین بس كه عیبهایش شمردنی باشد.»
و خوبی هر كتاب نیز همین بس كه لغزشهایش معدود باشد. ولی این، حداقل بهترنویسی است و كف آن.
اما حداكثر بهترنویسی این است كه كتابی، همه كتابهای پیشین را تحت تأثیر قرار دهد و همه كتابهای پسین را وامدار خود سازد. چنین كتابی، از سویی، سرآمد كتابهای پیشین است و، از سوی دیگر، مرجع كتابهای پسین. به عبارت دیگر، اگر كسی كتابی بنویسد كه همه نویسندگان پیش از خود را به فراموشی كشاند و همه نویسندگان پس از خود را به سختی افكند، چنین نویسنده ای به حداكثر بهترنویسی رسیده است. از چنین افرادی، كه هر كاری را به بهترین صورت انجام می دهند، با این تعبیر یاد می كنند: «پیش از خود را به فراموشی كشاند و پس از خود را به رنج افكند.»
طبق قاعده عكس كم و كیف، جمع بیشترنویسی و بهترنویسی ممكن نیست. این قاعده، استثنا نیز دارد، اما بسیار اندك. به هر حال، می توان افرادی را یافت كه این دو را به هم آمیخته و بیشتر- بهترنویس باشند.
عبدالحسین زرین كوب، از معدود افرادی است كه بیشتر- بهترنویس است. وی كثرت تحقیق را با كثرت تألیف آمیخت و مجموعه آثارش، هم پربرگ است و هم پربار. گذشتگان به این گونه افراد «مُكثر مُجید» می گفتند. این تعبیر بدین شایع نیست كه مصداق آن اندك است. غیر از زرین كوب، هر كه را به عنوان بهترنویس می شناسیم، بیشترنویس نبود. از جمله، در میان معاصران، می توان از این عده یاد كرد كه كم گوی و گزیده گوی هستند؛ محمد قزوینی، محمد فروزان، مجتبی مینوی، عبدالهادی حائری و میر شمس الدین ادیب سلطانی.
ذبیح ا... حكیم الهی دشتی، معروف به ذبیح ا... منصوری(1276-1365)، مترجم و نویسنده عامه پسند، پرنویسترین شخص در ایران است و شاید در جهان. وی روزانه شانزده تا هجده ساعت قلم می زد و برای بیست مجله كار می كرد و بیش از چهل سال برای مجله خواندنیها می نوشت. وی در حدود 1500 جلد كتاب ترجمه و تألیف كرد كه حجم بعضی از آنها به دو هزار صفحه می رسد. فقط یك قلم از تعداد كتابهایش، 450 جلد است كه آنها را به صورت سلسله مقالاتی در روزنامه كوشش منتشر می كرد. به جز كتابهایی كه به نام منصوری چاپ شده، كتابهای دیگری هست كه وی نوشته و به ازای دریافت مبلغی پول، به دیگران فروخته و به نام آنها منتشر شده است.
منصوری نود سال زیست و 65 سال عمر نویسندگی او بود؛ از حدود 1300 تا هنگام مرگ. بد نیست محاسبه ای كنیم كه وی روزانه چند صفحه می نوشت.
اگر تعداد كتابهای منصوری را 1500 جلد بشماریم و هر كدام را، به طور میانگین، 250 صفحه، وی در مجموع 375000 صفحه نوشت؛ یعنی به اندازه چهل نویسنده معمول و چهل برابر معمول نویسندگان. حال اگر تعداد صفحات كتابهایش را در روزهای عمرش تقسیم كنیم، نتیجه این می شود كه وی روزانه 15 صفحه می نوشت. و این یعنی یك مقاله!
منصوری خود را «میرزا بنویس» و «كارمزد بگیر» می خواند؛ و درست همین بود، هر كه، هر چه می خواست، می نوشت؛ اما نه دقیق و رقیق، كه سرسری و سردستی. او به كلمه نمی اندیشید، به جمله هم نمی اندیشید، به بند نیز نمی اندیشید، بلكه به صفحه می اندیشید. كلمه ها را سبك و سنگین نمی كرد، جمله ها را پایین و بالا نمی كرد، بندها را پس و پیش نمی كرد، بلكه یك باره، یك صفحه را پر می كرد و به صفحه دیگر می رفت. از بالا به پایین صفحه را مسافتی می دانست كه زود باید طی كند و به صفحه بعد برود. به صحت كار و كمال كار نمی اندیشید، بلكه كارش را این می دانست كه بیشتر بنویسد و بیشتر برود.
حاصل اینكه وی از 375000 صفحه، یك كتاب علمی بر جای نگذاشت و به هیچ كتابی از او نمی توان اعتماد كرد. اگر وی به جای 1500 جلد كتاب، پانزده جلد كتاب تحقیقی می نوشت به آیندگان می شد گفت پانزده جلد كتاب نوشته شده است و شما از كتاب شانزدهم آغاز كنید، هر كتابی كه وی ترجمه كرده است، باید دوباره ترجمه شود و در هر موضوعی كه كتابی نوشته است، باید دوباره نوشته شود. او از شانه دانش هیچ باری برنداشت.
منصوری قربانی بسیارنویسی شد. او از میان معاصران، برای دانشگاهیان، الگوی خوبی است كه نباید به او اقتدا كرد.
اغلب نویسندگان بزرگ چند اثر مهم و مفید دارند كه می توان آنها را «كتابهای مادر» خواند. تعدادی بیشتر كتابهای متوسط دارند كه مهم نیستند، ولی مفید هستند. این آثار را می توان «فرزندان مشروع» خواند. تعدادی نیز كتاب دارند كه نه چندان مهم هستند و نه مفید.
اگر زمانی را كه نویسندگان صرف این آثار كردند، در بازنویسی آثار متوسط صرف می كردند، از آنها كتابهای مادر می ساختند.
الهام بخش نویسنده در نگارش این نوشتار، یك آیه و یك حدیث بود. سخن را با این دو، به پایان می آوریم.
آری، مهم نه كمیت، كه كیفیت است؛ و نه عدد، كه معدود است؛ و نه بیشتر، كه بهتر است. آنكه بیشتر می نویسد، پیشتر نیست، آنكه بهتر می نویسد، پیشتر است. پس در نویسندگی باید كلمه چكانی كرد. یعنی با قطره چكان نوشت؛ قطره به قطره؛ یعنی كلمه به كلمه.

پی نوشتها:

1. نهج البلاغه، بخش حكمت، 349.
2. همان، نامه31.
3. رجوع شود به كتاب نهج السعاده فی مستدرك نهج البلاغه، كه مشتمل است بر ده جلد و بخشی از آن نیز شامل توضیحات گردآورنده است.
4. جبران خلیل جبران، ماسه و كف، ترجمه محمدصادق اسفندیاری(چاپ اول: قم، انتشارات كلیدر، 1378)، ص31.
5. ابواسحاق ابراهیم حصری قیروانی، زهر الآداب و ثمر الالباب، تحقیق علی محمد بجاوی(چاپ اول: دار احیاء الكتب العربیه، 1372)، ج1، ص55.
6. از میان شاعران، درباره سیدرضی نیز گفته اند كه وی بسیار گفتن و نیكو گفتن را با یكدیگر جمع كرد. بدین رو او را اشعر الطالبین، بلكه اشعر قریش، خوانده اند. ر.ك: سید نورا... شوشتری، مجالس مؤمنین (چاپ سوم: تهران، كتابفروشی اسلامیه، 1365)، ج1، ص504؛ محمد علی مدرس تبریزی، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالكنیه او اللقب(چاپ چهارم: انتشارات خیام، 1374)، ج3، ص123.
7. ر.ك: اسماعیل جمشیدی، دیدار با ذبیح ا... منصوری(چاپ دوم: انتشارات ارین كار، 1369).

اگر آدم دنیا رو هم داشته باشه ولی اخلاق نداشته باشه هیچ فایده ای نداره
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.