• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 1276)
دوشنبه 16/5/1391 - 1:33 -0 تشکر 493538
کتاب سازی یا معرفی شعر عاشقانه ی فارسی؟

محمود کیانوش

کتاب سازی یا معرفی شعر عاشقانه ی فارسی؟

شناساندن فرهنگ، هنر و ادبیات فارسی به خارجیان، چه به همت بیگانگانی انجام بگیرد که زبان فارسی را خوب می دانند، چه به همت ایرانیانی که یک زبان خارجی را خوب آموخته اند، برای هر ایرانی فرهنگ دوستی شادی آوراست، و او را در دل سپاس گزار این همت می کند. اما اگر کسی که برای این همت شوق و انگیزه ای دارد، بی آن که از مایه و دانشی درخور این همت برخوردار باشد، دست به چنین کاری بزند، نتیجه ی کارش چیزی خواهد بود که هر ایرانی فرهنگ دوستی را سخت آزرده جان خواهد کرد، چنان که در دل بگوید: ای کاش چنین کسی این گام را در راه شناساندن نمونه ای از ادبیات فارسی به بیگانگان بر نداشته بود، زیرا که کار او در مقام یک نمونه، ادبیات فارسی را در ذهن خواننده ی خارجی حقیر و واپس مانده و بی ارزش خواهد کرد .

با این مقدمه ی کوتاه، می خواهم چند کلمه درباره ی کتابی بگویم با عنوان Persian Love Poetry یا «شعر عاشقانه ی فارسی» که آن را موزه ی بریتانیا منتشر کرده است . شعرهای این کتاب را یک بانوی ایرانی به نام «وستا سرخوش کرتیس» برگزیده و به انگلیسی برگردانده است، و این بانو در بخش سکه های اسلامی و ایرانی موزه ی بریتانیا  کار می کند، اما ظاهرن در تهیه ی این کتاب یک بانوی امریکایی به نام شیلا کنبی (Sheila R. Canby) با او همکاری داشته است، که او هم با تخصص در زمینه ی ایران اسلامی از کارکنان موزه ی بریتانیاست .

البته از کتابی که موزه ی بریتانیا در ردیف سایر «سوونیرها» یا «یادگاری ها» یا «سوقات ها» با مینیاتورهای رنگین و کاغذ و چاپ لوکس، برای فروختن به دیدارکنندگان موزه تهیه می کند، نباید انتظار یک کتاب جامع را داشت و باید آن را به عنوان یک نمونه ی کوچک پذیرفت، اما نمونه، اگر مثلن تکه ی کوچکی از پرنیان باشد، باید بتواند نماینده ی اصالت و مرغوبیت این پارچه باشد، وگرنه کسی با دیدن تکّه ای کرباس بد بافته، که نام پرنیان بر خود داشته باشد، اشتیاقی به داشتن جامه ای از آن نشان نخواهد داد .«وستا سرخوش کرتیس» خود در مقدمه ی کتاب می گوید : «این کتاب کوچک را نباید با دیده ی یک مجموعه ی جامع از شعرهای عاشقانه ی فارسی نگاه کرد. برگزیده ی کوچکی است که امیدواریم خوانندگان را به بررسی بیش تر در گنجینه ی ادبیات فارسی تشویق کند.»  اما اگر ما خود را به جای یک خواننده ی متوسط انگلیسی زبان هم بگذاریم، به او حق می دهیم که با خواندن ترجمه ی این شعرها، اصلن شوقی به بررسی بیش تر در گنجینه ی ادبیات فارسی پیدا نکند، و کتاب را مجموعه ی سی و هشت نقاشی مینیاتوری بیانگارد که در صفحه ی مقابل نقاشی چند بیت شعری هم به زبان فارسی با ترجمه ی انگلیسی افزوده شده است.

پیش از آن که درباره ی گزینش شعرها و ترجمه ی انگلیسی آن ها چیزی بگویم، یادآوری می کنم که «وستا سرخوش کرتیس» در مورد بیش تر شعرها این محدودیت را داشته است که شعرهایی متناسب با نقاشی ها انتخاب کند، و در ضمن متن فارسی و ترجمه ی انگلیسی هیچ شعری از یک صفحه تجاوز نکند و حتا در همین یک صفحه هم برای توضیح های لازم درباره ی تصویر مقابل خود جایی بدهد.

شاعرانی که از آن ها یک یا چند بیتی برای هر صفحه برگزیده شده است، به ترتیب عبارتند از رودکی، رابعه، فردوسی، فرخی سیستانی، فخرالدین گرگانی، بابا طاهر عریان، عمر خیام، امیر معزی نیشابوری، انوری ابیوردی، نظامی گنجه ای، مهستی گنجوی، مولوی، سعدی، حافظ، جهان ملک خاتون، خواجوی کرمانی، نصیبی گیلانی، ایرج میرزا، میرزا یحیی خان سرخوش، فروغ فرخ زاد، شهریار، فریدون مشیری، لیلا کسری افشار، سیمین بهبهانی، هما کاتوزیان، ناهید یوسفی، و پروین جهانبانی. وقتی که با دقت تناسب میان نقاشی ها و شعرها را می سنجیم، به این واقعیت می رسیم که رعایت این تناسب نمی توانست برای مؤلف کتاب محدویتی الزام آور باشد، چنان که او در مورد شاعران معاصر هیچ گونه محدودیتی نداشته است. مثلن از لیلا کسرا افشار این شعر، یا پاره ای از یک شعر را آورده است:

گفتم همیشه نیمکتی است

زیر یک درخت

و در سکوت عارفانه ی یک باغ

و نگفتم که بی تو باغ می میرد.

و تصویری که برای صفحه ی مقابل این شعر برگزیده شده است، مردی مغول چهره را نشان می دهد ترکش و شمشیر بر میان بسته، که بر صخره ای در فاصله ی شاخه ای بی رنگ و بی جلوه از یک درخت و دو بوته ی گل وحشی و یک پروانه به بزرگی بوته های گل، نشسته  است، یک پایش را روی پای دیگرش انداخته است و ربابی به دست دارد و در حال نواختن آن است. از نیمکت و زیر درخت بودن و سکوت عارفانه ی باغ خبری نیست. تنها محدودیتی که در مورد این شعر دیده می شود، این است که اصل شعر دوازده مصراع بوده است و همه ی آن به انگلیسی برگردانده شده است، اما به علت کمبود جا در صفحه، هشت مصراع از فارسی آن حذف شده است. بنابر این خواننده ی انگلیسی که زبان فارسی نداند، تصور می کند که زبان فارسی در ترجمه به زبان انگلیسی سه برابر می شود، و خواننده ی فارسی زبان هم از خواندن تمام شعر محروم می ماند و برای بقیه ی آن باید به آن چه از ترجمه ی انگلیسی در می یابد بسنده کند. اگر رعایت کمال زیبایی در صفحه آرایی حاکم نمی بود، می توانستند از فاصله های سفید مانده کمی بکاهند و تمام متن فارسی شعر را بیاورند. همین عدم رعایت تناسب تصویر با مضمون و اضطرار حذف بخشی از شعر فارسی به نفع صفحه آرایی در مورد چند شعر دیگر هم پیش آمده است .

محمد مختاری کتابی دارد با عنوان «هفتاد سال عاشقانه» در ۸٦۸ صفحه ، شامل گزیده ای از شعرهای عاشقانه دویست شاعر معاصر از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۷۰ که می توانست به مؤلف در برگزیدن شعرهای به تری از شاعران معاصر کمک کند. شاید محدودیت آشنایی مؤلف با شعر معاصر یا دسترسی نداشتن او به کتاب های شعر معاصر موجب شده است که مثلن از فریدون توللی، نادر نادرپور، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج، نصرت رحمانی، محمود کیانوش، اسماعیل خویی، شفیعی کدکنی، منصور اوجی، و مانند این ها که به ترین شعرهای نو عاشقانه را سروده اند، نمونه ای نیاورد و جای آن ها را به کسانی مثل پروین جهانبانی، ناهید یوسفی، نصیبی گیلانی، جهان ملک خاتون، و میرزا یحیی خان سرخوش بدهد. از این گذشته وقتی که می خواهد از شاعری مشهور مانند فریدون مشیری شعری برگزیند، شعر «کوچه» را انتخاب می کند که معروف ترین شعر عاشقانه ی اوست، و می دانیم که بسیاری از مردم فریدون مشیری را با لقب «شاعر کوچه» می شناسند. انتخاب درست است، اما نه برای چنین کتابی، چون شعر جدید غزل نیست که بتوان یک بیت از آن برگزید. هر شعری چه کوتاه، چه بلند یک مضمون دارد و قالبی درخورد آن مضمون، مگر این که کسی از حیث مضمون غزلی گفته باشد در قالبی جدید و هر چند مصراع آن مضمونی مستقل باشد، و شعر «کوچه» شعری تقریبن روایی است و ۴٦ مصراع دارد و نقل کردن چهار مصراع از آن بنا بر هیچ اصلی روا نیست .

و حالا از همه مهم تر باید درباره ی ترجمه ی انگلیسی این شعرها سخنی گفت. از نخستین شعر کتاب آغاز می کنم که رباعی ای است از رودکی یا منسوب به رودکی:

با آن که دلم از غم هجرت خون است / شادی به غم توام ز غم افزون است

اندیشه کنم هر شب و گویم یا رب / هجرانش چنین است، وصالش چون است؟

که اگر مؤلف می خواست واقعن مرتبه ی عشق را از دید «رودکی» و بلندی اندیشه ی او را به خواننده ی انگلیسی زبان نشان دهد، باید مثلن این دو بیت را برمی گزید:

روی به محراب نهادن چه سود / دل به بخارا و بتان طراز ؟

ایزد تا وسوسه ی عاشقی / از تو پذیرد، نپذیرد نماز !

که به گفته ی علامه شبلی نعمانی، مؤلف کتاب «شعرالعجم»، مضمون همین دو بیت سراسر دنیای شعری حافظ را در بر می گیرد، و من اضافه می کنم که همین دو بیت نظام نامه ی شعر عاشقانه ی عرفانی است. از انتخاب که بگذریم، می بینیم که مصراع چهارم چنین ترجمه شده است: « Here is separation and there is connection »، یعنی «هجر این است و اتصال آن است» یا «این هجر و این اتصال (ارتباط)» . برای وصال یا وصل به معنی پیوستن عاشق به معشوق کلمه ی connection  به کار نمی رود.  در این مورد از فعل to unite و از اسم union استفاده می شود. از این گذشته رودکی، با مقدمه ای که درباره ی شور عشق و سوز هجر می آورد، در مصراع آخر می گوید: اگر غم هجران معشوق می تواند او را چنین شاد کند، پس شادی حاصل از وصال او چه قدر خواهد بود ؟

در چند بیتی که از فردوسی، از زبان تهمینه در عشقش به رستم نقل و ترجمه شده است، این بیت را داریم که در آن تهمینه می گوید :

همی روز روشن نبینم ز درد / بر آنم که خورشید شد لاجورد

لاجورد، علاوه بر سنگی قیمتی به رنگ آسمان، و همچنین ماده ای معدنی به رنگ آبی روشن که از آن در ساختن رنگ نقاشی و رنگرزی استفاده می کنند، در ادبیات کلاسیک مترادف «کبود» به کار رفته است. تهمینه که از درد یا سوز عشق روز را روشن نمی بیند، می گوید که برای او انگار خورشید سیاه شده است، و فردوسی برای آوردن قافیه ای در ردیف «درد» به جای سیاه یا کبود کلمه «لاجورد» را به کار می برد . مترجم در بیان مفهوم مصراع چنین مشکلی نداشته است، با وجود این گفته است:  The sun has turned to lapis lazuli for me که یعنی خورشید برای من به لاجورد تبدیل شده است، و این لاجورد در انگلیسی همان سنگ قیمتی است به رنگ آبی روشن و درخشان.

از فرخی سیستانی شعر بسیار زیبایی انتخاب شده است که پس از سده ها هنوز تازه و دلنشین مانده است :

خواستم از لعل او دو بوسه و گفتم / تربیتی کن به آب لطف خسی را

گفت یکی بس بود ، اگر دو ستانی / فتنه شوی ، آزموده ایم بسی را

عمر دوباره است بوسه من و هرگز / عمر دوباره نداده اند کسی را

مترجم مصراع دوم بیت اول را، یعنی «تربیتی کن به آب لطف خسی را»، به این صورت برگردانده است:

«Raise this mean creature with this kiss» که فارسی آن می شود : « این مخلوق (موجود) حقیر (خسیس، پست، رذل، خبیث) را با این بوسه برآور (برکش، پرورش بده)، که همه ی لطف شعری آن از میان رفته است. بوسه همان آب لطف و مهر و پرورندگی را برای عاشق دارد که باران برای گیاه. عاشق خود را در برابر معشوق پایین می آورد و «خس» می خواند، یعنی خار و گیاه هرزه، که آب لطف بوسه ی معشوق می تواند آن را پرورش بدهد و به گل تبدیل کند. این مصراع فرخی ما را به یاد این بیت سعدی می اندازد:

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست / در باغ لاله روید و در شوره زار خس

و مراد فرخی سیستانی همین «خس» است، نه «mean ». مترجم تقریبن در همه ی شعرها به ترجمه ی لفظ به لفظ پرداخته است، نه مفهوم به مفهوم، و ترجمه ی لفظ به لفظ به هیچ روی برگردان شعر به زبان دیگر نیست. در همین شعر فرخی «عمر دوباره» را یک بار به «second life» ترجمه کرده است و یک بار به « another life »، در حالی که لطف و قدرت کلام به این است که «عمر دوباره»، تکرار شود تا منطق زیباشناختی بیان حفظ شده باشد.

از چند بیتی که از «ویس و رامین» فخرالدین گرگانی آورده شده است، به این دو بیت توجه می کنیم :

درآورده به ویسه دست رامین / چو زرین طوق گرد سرو سیمین

گر ایشان را بدیدی چشم رضوان / ندانستی که نیکوتر از ایشان

مفهوم بیت دوم این است که «اگر چشم رضوان، فرشته ی نگهبان بهشت یا دربان و باغبان بهشت، بر ویس و رامین می افتاد، نمی دانست که کدام یک از دیگری نیکوتر و زیباتر است» ، یعنی هر دو به یک اندازه زیبا بودند . مترجم این بیت را به این صورت به انگلیسی برگردانده است :

                        If they were seen from Paradise

                   No one would have been more beautiful

که فارسی آن می شود : «اگر از بهشت به آن دو نگاه می کردند، هیچ یک زیباتر از دیگری نمی بود» . احتمالن چون به ذهن مترجم نیامده است که «رضوان» در این بیت مراد خود بهشت نیست، بلکه فرشته ی نگهبان بهشت است، بیت را به این صورت ترجمه کرده است . شاید اگر مترجم با ادبیات کلاسیک فارسی آشنایی بیش تر می داشت، می دانست که شاعران کلاسیک بیش تر «رضوان» را به همان معنی دربان یا باغبان بهشت به کار برده اند . به این چند نمونه توجه می کنیم:

از فردوسی: ز خوبان همه بزمگه چون بهشت / تو گفتی که رضوان بر او لاله کشت .

از سنایی: هر روز جهان خوش تر از آن است چو هر شب / رضوان بگشاید همه درهای جنان را.

از سعدی:  رضوان مگر سراچه ی فردوس بر گشاد / کاین حوریان به ساحت دنیا خزیده اند ؟

و از حافظ: بیا ، بیا که تو حور بهشت را رضوان / در این جهان ز برای دل رهی آورد.

در این کتاب از یک غزل حافظ این سه بیت برگزیده شده است :

گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سر آید / گفتم که ماه من شو، گفتا اگر بر آید

گفتم ز مهر ورزان رسم وفا بیاموز / گفتا ز ماهرویان این کار کم تر آید

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم / گفتا که شبرو است او، از راه دیگر آید.

ترجمه ی شعر حافظ بسیار دشوار است، و کم تر کسی موفق شده است که از آن برگردانی شایسته، با همه ی ظرافت های لفظی و معنوی آن، با همه ی استعاره ها و کنایه های آن، ارایه بدهد ، اما اگر کسی بخواهد این کار را آسان بگیرد و آن را لفظ به لفظ ترجمه کند، آن چه حاصل می شود، حرف هایی است ساده، مبتذل و گاه مسخره، و در همین ترجمه ی لفظ به لفظ هم اگر مترجم عبارت ها را نتواند درست بخواند و درست بفهمد، نتیجه ی کار گناهی است نابخشودنی. در ترجمه ی لفظ به لفظ این سه بیت حافظ، مترجم نخست «گفتا» را که به سوم شخص غایب اشاره دارد، دوم شخص مخاطب گرفته است. دوم آن که مصراع «گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم» را ترجمه کرده است: « I said I wanted to hold your attention  » ، یعنی « گفتم من می خواهم توجه تو را جلب کنم » . خیال صورت ذهنی است و نظر نگاه است، و در این مصراع مراد از خیال، صورت ذهنی معشوق است، و نظر چشم یا نگاه ذهن است، و شاعر به معشوق می گوید : « من راه نگاه ذهنم را بر صورت یاد تو می بندم » ، و به همین دلیل است که معشوق می گوید: « یاد یا خیال من دزدی است شبرو، که اگر در ذهن یا دل را بر او ببندند ، از راهی دیگر ، مثلن از بام وارد می شود . در ضمن شبرو بودن خیال معشوق اشاره به این واقعیت هم دارد که فکر و خیال معشوق در هنگام فراق معمولن شب ها بیش تر عاشق را گرفتار خود می کند و او را بیدار نگاه می دارد .

موارد نادرستی و نارسایی ترجمه ی لفظ به لفظ این کتاب بسیار بیش از این هاست و من آوردن همین چند نمونه را کافی می دانم . متأسفانه در چاپ شعرهای فارسی هم غلط هایی پیش آمده است. «پس پرده اند» ، «پسش پرده اندر» شده است ، و «همه جامه بر خویشتن بردرید» ، «همه جامه بر سر خویشتن بر درید »، و « لیلی گفتی و سنگ خوردی»، «لیلی گفتی و سنگ خوری»، و «آن کس که نه عاشق و نه معشوق کسی ست»، « آن کس که نه عاشق و معشوق کسی ست » و مصراع «آسمان همچو صفحه ی دل من» از شعر فروغ فرخ زاد ، شده است «آسمان چون صفحه ی دل من» .

در پایان می گویم که اگر از دید کسانی کتاب « Persian Love Poetry » یا «شعر عاشقانه ی فارسی» ، با توجه به شرحی که در معرفی آن آمد ، می تواند غنیمتی باشد، از دید من غنیمتی است برای کسانی که از تنورهای گرم استفاده می کنند و خمیر خود را به آن می چسبانند، یا به عبارت دیگر برای بازاری گرم، کتاب سازی می کنند.

 از: تارنمای محمود کیانوش

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.