5. جاودانگى در تاریخ
در مبارزه حق و باطل، على رغم تصوّر ستمگران كه مىپندارند با قتل عام و خونریزى،نداى عدالتخواهى را مىتوانند خاموش كنند، شهیدان زنده جاویدند، همواره اثر گذار وپرآوازه و حیاتشان در سایه مماتشان است و به تعبیر قرآن كریم: «بل احیاء عندربهمیرزقون». مفهوم جاودانگى نام و یاد و فرهنگ شهیدان، در آثار شاعران بازتاب گستردهاىدارد. در شعر بلند و زیباى «صادق سرمد»، این ابیات، اشاره به این بینش است:
پایان زندگانى هر كس به مرگ اوست جز مرد حق، كه مرگ وى آغاز دفتر است آغاز شد حیات حسینى به مرگ او وین قصه، رمز آب حیات است و كوثر است آن كس كه در اقامه حق مىشود شهید عمر ابد نصیب وى از موت احمر است
[38]
نیز در این شعر از بهاءالدین:
خاموش گشتهایم و فراموش كى شویم بس این قدر كه در همه جا گفتگوى ماست هر جا كه هست روى زمین ارغوان سرخ آبش ز خون ما، گِلش از خاك كوى ماست
[39]
و دكتر رسا مىگوید:
فرق بین حق و باطل بین كه بعد از قرنها جلوه حق مانده جاویدان و باطل بىاثر
[40]
این حقیقت، شكستِ سلطههاى ستم را در متن حاكمیّت مىرساند، چرا كه در اندیشههاو وجدانهاى بشرى محكومند. حضرت زینب(س) در بارگاه یزید، در خطابهاى صریح به آنطاغوت سر مست از قدرت، فرمود:
«فكد كیدك و اسع سعیك و ناصب جهدك فوالله لا تمحو ذكرنا و لا تمیت وحینا؛
[41]
هر چه نیرنگ و تلاش دارى به كارگیر، به خدا قسم نه یاد ما را مىتوانى محو كنى، نه وحى ما رامىتوانى بمیرانى!»
در شعر معروفِ «فراز»، چنین مىخوانیم:
دشمنت كشت، ولى نور تو خاموش نگشت آرى آن جلوه كه فانى نشود نور خداست نه بقا كرد ستمگر، نه به جا ماند ستم ظالم از دست شد و خانه مظلوم به جاست زنده را زنده نخوانند كه مرگ از پى اوست بلكه زنده است شهیدى كه حیاتش ز قفاست
[42] اى كه در كرب و بلا بىكس و یاور گشتى چشم بگشا و ببین خلق جهان یاور توست
[43]
قنبرعلى تابش نیز در این زمینه چنین مىسراید:
تا در گلوى تشنه حنجر، صدا جارى است خون گلویت، كربلا در كربلا جارى است تا آسمان كوفه پابرجاست، مىدانم خون تو در این خاك، چون آب و هوا جارى است
[44]
آنچه از بازتاب حماسه عاشورا در رواق تاریخ و ذهنیت بشر و وجدان انسانها باقى ماند،«حیات شهید» بود و زوال ستم. ظالمان نیز هرگز تصوّر چنین شكستى را نداشتند. «سیدمهدى حسینى» از این جاودانگى چنین مىگوید:
كه بود این موج، این طوفان،كه خواب ازچشم دریا برد؟ و شب را از سراشیب سكون،تااوج فردا بُرد كسى آمد، كسى آن سان كه دیروز توهّم را به سمت مشرق آبىترین فرداى زیبا برد به خاك افكند ذلّت را، شرف را از زمین برداشت و او را تا بلنداى شكوه نیزه، بالا برد بگو با من، بگو اى عشق، اگر چه خوب مىدانم كه بوداین موج،این طوفان كه خواب ازچشم دریابرد
[45]
و این همان جلوهاى است كه در شعر محتشم كاشانى دیده مىشود و شور محشرى كهحسین بن على(ع) در تاریخ افكنده و موجى كه هرگز پایان نمىپذیرد: «باز این چه شورشاست كه در خلق عالم است...».
6. پیام خون
آنچه یك مبارزه را ماندگار، مؤثر، حركتآفرین و مصون از تحریف مىسازد، «تبیین»است، یعنى رساندن پیام خون و ترسیم فلسفه نهضت و مقابله با فریبها و تبلیغات دروغینو تحریف چهره واقعى یك حماسه. اگر در نهضت عاشورا این بُعد از حركت كه به صورتخطابههاى پرشور امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) جلوه كرد، وجود نداشت و مكمّلخون شهداى كربلا نمىشد، بىشك این حماسه نه ماندگار مىشد، و نه دور از تحریف.«فرید» چه زیبا به این واقعیت اشاره كرده است:
سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود كربلا در كربلا مىماند اگر زینب نبود چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ پشت ابرى از ریا مىماند اگر زینب نبود در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب پشت كوه فتنهها مىماند اگر زینب نبود
[46]
نقش خطابههاى شورانگیز افشاگر، الهامبخش و رسواساز باطل، بسیار عظیم است وشاعران به این نكته وقوف كامل داشتهاند و در پرداختن به سیماى پیامرسان نهضت عاشوراآن را بیان كردهاند. موزون اصفهانى گوید:
این همان بانوست كز نطق و بیان همچون على انقلاب از كوفه تا شام خراب انداخته دخترش در كوفه از تیغ زبان چون ذوالفقار مغز جان خصم را در التهاب انداخته
از خطابى آل سفیان را به رسوایى كشید پرده از كار پلیدان زان خطاب انداخته
[47]
مرحوم صغیر اصفهانى در اشاره به نقش خطابههایش چنین مىسراید:
بر هم زن اساس جفا كارى یزید لحن بلیغ و نطق درخشان زینب است ابن زیاد شوم به دارالامارهاش رسوا ز منطق شرر افشان زینب است
[48]
«سروى» نیز چنین سروده است:
با كلام جان فزا اثبات دین حق نمود عالمى را دوستدار اهل ایمان كرد و رفت در دیار شام بر پا كرد از نو انقلاب سنگر اهل ستم را سست بنیان كرد و رفتیزید خطبهاى غرّا بیان فرمود در كاخ كاخ استبداد را از ریشه ویران كرد و رفت فاش مىگویم كه آن بانوى عظماى دلیراز بیان خویش دشمن را هراسان كرد و رفت
[49]
گاهى «اسارت»، تبدیل به «درس آزادى» مىشود و اسیران آزاده، با مقاومت و روحیه بالاوعزت نفس، جباران را به ستوه مىآورند. تبدیل كردن اسارت به آزادگى در فرهنگعاشورا و در رفتار بازماندگان آن حادثه خونین جلوهگر است، تا آنجا كه مىتوانزینب كبرا را «اسیر آزادىبخش» نامید.
[50] در برخى سرودهها چنین نگاهى به «كارواناسارت» شده است:
در بطن این اسارت ما خفته است آزادى تمام گرفتاران مرگ پر افتخار پدرهامان سرمایه حیات هدفداران ما وارث شهادت و ایثاریم بنیانگذار عزّت و آزادى ما شور پرشراره ایمانیم آنجا كه نیست جرأت فریادى ما رهسپار شهر خموشانیم شهرى كه سایهبان زده از وحشت شاید به تازیانه یك فریاد بیدارشان كنیم از این غفلت رفتیم پیشواز اسارتها تا كاخهاى ظلم براندازیم تا در زمان قحطى حقجویان آبى به آسیاب حق اندازیم
[51]
7. جهاد، رمز عزّت
از روشنترین پیامهاى سیاسى دین كه در عاشورا هم تجلى یافته است، عزّتى است كه درسایه جهاد به دست مىآید. حسین بن على(ع) و یارانش چون جهاد كردند، عزیز خدا و خلقشدند و آنان كه از حمایت آن شهید مظلوم دست كشیدند، گرفتار ذلت و خوارى گشتند. قیامحسین(ع) مایه حیات دین و عزّت اسلام نیز گشت و بقاى دین در سایه خون و شهادتاوست. این نكته و نگرش، در اشعار فراوانى دیده مىشود كه به چند نمونه اشاره مىشود.
خسرونژاد چنین سروده است:
جاودان خاطره نهضت خونین تو شد چون كه دین زنده از آن خاطره خونین است بر تو و بر همه یاران شهید تو درود كه ز خون شهدا عزّت دین تضمین است
[52]
آنچه خود سیدالشهدا(ع) فرمود و از مرگى كه موجب بقاى دین گردد استقبال فرمود (انكان دین محمد لم یستقم الا بقتلى فیاسیوف خذینى) در اشعار شاعران نیز بازتاب یافته است:
وفاست وامدار تو، حماسه یادگار تو حیات دین ز خون تو، خداست خونبهاى تو اگر كه نام مصطفى(ص) هنوز در جهان به پاست از آن سر بریده توهست و از نواى تو
[53]
«حسین بود، آنكه گفت:
اگر كه دین جدّ من
به جز به كشتنم نمىشود به پا
اگر نهال تازهپاى دین حق
نیازمند خون پیكر من است
كنون من و نبرد و تیغهاى تیز...»
[54]
حجة الاسلام بهجتى شفق چنین مىسراید:
باغ خشكیده دین را تو ز خون دادى آب نه عجب گر كه شكوفا و جوان است هنوز
تربت پاك تو كازادگى آموزد و عشق سرمه دیده صاحبنظران است هنوز
[55]
محمود شاهرخى (جذبه) نیز در احیاگرى جهاد حسینى نسبت به دین مىگوید:
در ساحل فرات كه لبتشنه شد شهید سیراب گشت مزرع دین ز آبروى او فرّى دوباره یافت حقیقت ز فیض وى آبى دوباره یافت شریعت ز جوى او
[56]
شاعرى دیگر چنین سروده است:
تا قیام خوب به دشت عشق برپا كردهاى اى مسیحا، عالمى را از دم، احیا كردهاى درس جانبازى به مردان خدا آموختى نهضت خونین خود سرمشق دنیا كردهاى خون تو در پیكر تاریخ مىجوشد هنوز مات خود، افكار اعصار و قرون را كردهاى
[57]
عبدالحسین رضایى از زبان سیدالشهدا(ع) چنین مىسراید:
هیهات ذلّت من و آقایى یزید بیعت به آن ستمگر رسوا نمىكنم در پیشگاه ظلم نیاید سرم فرود تعظیم جز به خالق یكتا نمىكنم من زنده و یزید كند رهبرى خلق؟ امضا من این حرمت بیجا نمىكنم مرگ شرف به است از این زندگى مرا چیزى به غیر مرگ تمنّا نمىكنم
[58]
عزت مسلمانان در سایه جهاد و فداكارى است. حسین بن على(ع) براى بازگرداندنعزت دین و شرافت مسلمین خون و جان داد و نهال اسلام را شاداب ساخت. حجة الاسلامبهجتى شفق اینگونه مىسراید:
باید از استاد عشق، شاه شهیدان یاد گرفتن، گذشتن از سر و تن را رهبر آزاده، پیشواى فداكار دید چو بر پاى دین ز جور، رسن را خاست چون طوفان و بر ستم بخروشید داد رهایى ز بند، دین و سنن را
ریخت چو خونش به خاك، خاست دو صد موج كند ز بنیان بناى ظلم و فتن را كرد ز باران خون سرخ وى آغاز باغ فضیلت، ز نو شكفته شدن را
[59]
همو در بیان مفهوم زندگى عزیزانه و شكستن حصار بیداد در عصر حكومت طاغوت،چنین مىسراید:
اندر آنجا كه باطل امیر است اندر آنجا كه حق سر به زیر است اندر آنجا كه دین و مروّت پایمال و زبون و اسیر است راستى زندگى ناگوار است مرگ، بالاترین افتخار است این اساس مرام حسین است روح و رمز قیام حسین است «یا كه آزادگى، یا شهادت» حاصلى از پیام حسین است شیعه او هم اینسان غیور است تا ابد از زبونى به دور است زان شهید سر از دست داده زان فداكار در خون فتاده جاودان آید این بانگ پر شور«لا ارى الموت الّا سعادة» آرى آزادمردان بكوشندبر ستمگر چو طوفان خروشند
[60]
8. عاشورا، پیامد تنها گذاشتن امام
رابطه دو جانبه «بیعت» و «اطاعت»، بین امام و امّت، نصرت پیشواى عدل و حمایت ازامام معصوم و حجت خدا را الزامى مىسازد. آنچه در عاشورا اتفاق افتاد و فرزند پیامبرمظلومانه به شهادت رسید، ثمره عمل نكردن امّت به تكلیف خویش و تنها گذاشتن امام بود.و این حادثه، ریشه در سقیفه و جریانات پس از رحلت رسول خدا(ص) دارد. این بینشسیاسى كه حادثه كربلا و ظلمى كه به اهل بیت شد، از سقیفه و شورا و عمل نكردن به سفارشپیامبر اكرم(ص) بود، و اگر آن روز چنان نمىشد، در سال 61 هجرى چنین نمىشد
[61]در آثارشاعران دیده مىشود.
نیّر تبریزى در ترسیم پیوند این دو حادثه مىگوید:
كانكه طرح بیعت شورا فكند خود همانجا طرح عاشورا فكند چرخ در یثرب رها كرد از كمان تیر كاندر نینوا شد بر نشان
مرحوم آیةالله كمپانى در اشعار عربى خود به وضوح این بینش سیاسى و تحلیل تاریخىرا تشریح مىكند؛ این مضمون كه: تیرى را كه حرمله رها كرد، حرمله نبود كه تیرانداخت،بلكه تیرانداز اصلى كسى بود كه زمینه ساز آن شد. تیرى از سوى سقیفه آمد كه كمانش دردست خلیفه بود، آن تیر نه بر گلوى آن كودك شیرخوار، بلكه بر جگر دین و بر دل رسول خدافرود آمد:
«سهمٌ أتى من جانب السقیفة...»
[63]
اگر پیمان مردم با «ولى» بود اگر پیوند با آل على بود نه فرمان نبى از یاد مىرفت نه رنج و زحمتش بر باد مىرفت نه خون دل نصیب مجتبى بود نه پرپر لالهها در كربلا بود...
[64]
این نگرش مجموعهاى و تحلیل به هم پیوستگى حوادث تلخ كربلا و مظلومیّت اهلبیت، با آن رزّیه و نقطه انحراف و ظلم نخستین به خاندان عصمت، بسیارى از وقایع را روشنمىسازد و اگر بناست از «عبرتهاى عاشورا» پندى گرفته شود، با همین دید میسّر است. این،همان نكتهاى است كه در «زیارت عاشورا» هم بر آن تأكید مكرّر شده و از نخستین كسى كه برآل پیغمبر ستم كرد و آخرین كسى كه از او پیروى نمود و هر كس كه به هر نحو و با هر وسیلهو امكانات مالى و سیاسى تبلیغاتى و زمینه سازى (والممهّدین لهم...) با نفرت و نفرین یادشده است. وقتى پیمانشكنى عهدى كه در غدیر بستند رخ داد، تیغ كشیدن به روى حجّتخدا در عاشورا پیامد آن خواهد بود.
على رضا قزوه مىسراید:
ابتداى كربلا مدینه نیست. ابتداى كربلا غدیر بود
ابرهاى خون فشان نینوا، اشكهاى حضرت امیر بود
نطفه خلافت ار چه بسته شد، در سقیفه بیعتى شكسته شد
امّت رسول، دسته دسته شد، او سكوت كرد، ناگزیر بود
بعد از آن فتوّت همیشه سبز، بركت از حجاز و از عراق رفت
هر چه دانه كاشتند سنگ شد، پشت هر كویر، صد كویر بود
بعد، مكّه و مدینه دام شد، كوفه صرف عیش و نوش شام شد
آفتاب سربلند سایه سوز، در حصار نیزهها اسیر بود
[65]
اینها نمونههایى از این نگرش در تسلسل و پیوست حوادث است و حادثه عاشورا را
سرشار از درس مىسازد.
شعار مردمىِ «ما اهل كوفه نیستیم، على تنها بماند» نیز جلوهاى از همین نگاهوشناختاست.
پینوشتها:
[38]. گلواژه، ج1، ص92.
[39]. همان، ص95.
[40]. همان، ص96.
[41]. مقتل الحسین، مقرّم، ص464.
[42]. چلچراغ اشك، ص162.
[43]. همان، ص167.
[44]. هفتاد و دو زخم كربلایى، ص46.
[45]. گلنغمههاى عاشورایى، ص15.
[46]. فرهنگ عاشورا، ص217.
[47]. گلواژه، ج1، ص112.
[48]. همان، ص113.
[49]. همان، ص114.
[50]. نام شعر و مجموعه شعرى از نویسنده كه با الهام از همین نكته است.
[51]. از نویسنده، برگ و بار، ص131.
[52]. چلچراغ اشك، ص173.
[53]. از نویسنده، برگ و بار، ص98.
[54]. همان، ص100.
[55]. هفتاد و دو زخم كربلایى، ص35.
[56]. همان، ص100.
[57]. گل نغمهها، ص55.
[58]. چهرههاى گلگون، ص49.
[59]. بهار آزادى، ص42.
[60]. همان، ص71.
[61]. در این زمینه ر.ك: «فرهنگ عاشورا»، ص289.
[62]. دیوانِ «آتشكده»، ص59.
[63]. الأنوار القدسیّه، ص99، فرهنگ عاشورا، ص291.
[64]. از نویسنده. برگ و بار، ص60.
[65]. هفتاد و دو زخم كربلایى، ص19
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27