اردشیر ریپورتر اصرار دارد که عامل معرفی رضاخان به آیرونساید، شخص او بودهاست. درحالیکه آیرونساید در خاطرات خود به چنین چیزی اشاره نمیکند. او طی دورهای که سردار همایون فرماندهی اسمی قوای قزاق را داشتهاست بارها از اردوی آنان بازدید میکند و به این نتیجه میرسد که «رضاخان مسلما بهترین است» و «فرمانده قزاقها (سردار همایون) مخلوقی بی فایده و ضعیف است».
ماجرا چنین بود که با ورود آیرونساید و اخراج روسها، روزی آیرونساید همه فرماندهان ایرانی را جمع میکند و به کمک مترجم به آنان «توصیه» میکند که خلع سلاح شوند. در جوی که همه فرماندهان از صلابت این دستور سکوت اختیار کرده بودند، رضاخان بر میخیزد و با صدای رسا یادآوزی میکند که آنان تنها تحت امر پادشاهشان (احمدشاه) هستند و گوشزد کرد که فرماندهان هرگز این دستور را از یک افسر انگلیسی اجرا نخواهند کرد.
آیرونساید پس از این شناخت از رضاخان اعتقاد یافت که «نباید این سربازان و افسران را در اینجا نگه داشت. بلکه باید راهشان را به سوی تهران، پیش از آنکه من از صحنه خارج شوم باز گذاشت. درواقع یک دیکتاتور نظامی در ایران، تمام اشکالات کنونی ما را حل خواهد کرد.» به این ترتیب رضاخان مقام فرماندهی نیروهای قزاق را بدست آورد. در این موقع، صرفنظر از اینکه برنامه کودتا بدست آیرونساید طراحی شده باشد و یا بدست رضاخان، هردو مذاکرات خصوصی در مورد جزئیات را آغاز کرده بودند. آیرونساید مینویسد «رضاخان عجله دارد که وارد عمل شود. او از بیکاری خسته شدهاست.»
ملاقات نهایی میان رضاخان و آیرونساید در ۲۳ دیماه ۱۲۹۹ در گراندهتل قزوین برگزار شد. از میان همقطاران رضاخان تنها سرهنگ باقرخان مویان از این ملاقات باخبر شد و از انگلیسیها کلنل هنری اسمایت. آیرونساید مینویسد: «اول میخواستم تعهد کتبی از او بگیرم. ولی به این تنیجه رسیدم که فایدهای ندارد. اگر بخواهد قولهایی را که به ما داده زیر پا بگذارد، ادعا خواهد کرد که آنها را تحت فشار دادهاست. دو مطلب را برایش به خوبی روشن کردم. یکی اینکه به خیال نیافتد که خود ما را از پشت سر مورد حمله قرار دهد و دیگر اینکه پس از ورود به تهران، شاه را به هیچ وجه از سلطنت بر ندارد.